رفتن به محتوا رفتن به فوتر

راز شهرت «فرانتس کافکا»

9 نظر

  • بی نام
    ارسال شده 29 مارس 2011 در 10:51 ق.ظ

    همینکه دیدم نویسنده کیه از خوندنش منصرف شدم!
    ……………………………………………………
    مد و مه:
    دوست عزیز، ابتدا اشاره کنیم به این که انتشار مطالب در این دفتر، نشانه ی موافقت با دیگاه نویسنده آن نیست، بلکه برای انعکاس دیدگاه های مختلفی ست که درباره یک سوژه مشخص می تواند وجود داشته باشد. اما گذشته از این مسئله، شما چطور مطلبی را نخوانده صرفا به خاطر نام نویسنده ی آن موضع گیری می کنید؟ برای ابراز مخالفت با هر دیدگاهی باید نسبت به آن اشراف کامل داشت و سپس به جای برخورد های دفعی به نقد آن پرداخت.
    آرزوی ما این است که روزی فرا برسد که در این دیار صاحبان نظرهای مختلف بتوانند سر یک میز بنشینند و به جای ابراز دشمنی نسبت به یکدیگر، بحث و نقد سازنده داشته باشند، و این اولین شرط دموکراسی ست، همان آرزوی دیرینه ای که ایرانیان از روزگار مشروطه به این سو همواره آرزومند آن بوده اند…

  • احمد
    ارسال شده 31 مارس 2011 در 5:23 ب.ظ

    متاسفم برای برای چنین نقدی و البته بیشتر برای کافکا ….
    قبلا صابون سرشار به تن فاکنر هم خورده!

  • آرش
    ارسال شده 31 مارس 2011 در 9:20 ب.ظ

    من نمی فهمم دموکراسی چه ربطی به هنر و ادبیات دارد. به نظر میرسد طبق تلقی سطحی شما از دموکراسی، باید هر نظر چرندی را چاپ کرد تا مبادا انگ غیردموکراتیک بودن به ما بخورد. به اعتبار مجله تان هم بد نیست کمی فکر کنید. کافکا قله ای دست نیافتنی در ادبیات است. مدرن ترین نویسنده ای که می شناسیم. واقعا شرم آور است که چنین اراجیفی اینجا بازتاب پیدا کرده.راستی مگر امثال جناب سرشار به اندازه کافی تریبون برای نظرات خود ندارند که شما پا پیش گذاشتید؟ من که دیگر حاضر نیستم به سایت شما سر بزنم.
    …………………………………………………………………………
    مد و مه:
    دموکراسی در نظر ما یعنی اینکه نظر مخالف خود را تاب بیاوری، با اتکا به اصلی که از نامه «ولتر» به «روسو» آموخته ایم: ولتر به روسو نوشته با اینکه نظر من مخالف نظر توست، اما حاضرم بمیرم تا تو حرفت را بزنی!
    اگر ما ایرانی جماعت این را آموختیم، بقیه مشکلاتمان هم حل می شود؛ اگر هم نیاموختیم وضعیت همین می شود که هست.هرکس به دیگری اتهام می زند و می کوشد او را و تریبونش حذف کند، به فرض که کسی تریبون زیادی داشته باشد، آیا این دلیل می شود که ما او را و نگاه او را حذف کنیم. گیرم که نظر ما موافق با او نباشد و حتی گیرم که او این کار را -دادن تریبون- در حق ما روانداند. مگر معیار ما در پای بندی به اخلاق رسانه ای این است که دیگران به آن مقید هستند یا نه…
    این که می گویید دیگر به «مد و مه» سر نمی زنید، ما را دلگیر می کند. امیدواریم اینطور نشود. و در آخر ای کاش به جای چنین برخوردی، نقدی بر نوشته مورد بحث برای ما می فرستادید …

  • بامداد.آزاد
    ارسال شده 3 آوریل 2011 در 2:33 ب.ظ

    سکوت سرشاراز ناگفته هاست
    چطور می شود به سالها نقض آشکار حقیقت ادبیات جهان و زیر پا گذاشتن استعداد ها و مفاخر ادبی جهان سکوت کرد چه بسا که ما خود هنوز داغدار فراموشی یکه تازان ادبی ایران و جهان در جامعه ای که ادعای روشنفکری خود را در شیپور رئالیسم بی مهابا فریاد می زند هستیم…
    …در جواب این به اصطلاح مقاله … واژه ای جز سکوت را به احترام صاحبان اصلی ادبیات ایران و جهان نمی توانم بر زبان جاری کنم .
    من درد در رگانم/حسرت در استخوانم/چیزی نظیر آتش در جانم پیچید/سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد/تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم…

  • دخو
    ارسال شده 8 آوریل 2011 در 11:11 ب.ظ

    رای شما درباره دموکراسی از مقالتون خواندنی‌تر هستش.
    شما خودسانسوری رو کنار بگذارید ما بقی با خواننده.
    دموکراسی شما در کجای گیتی ثبت شده حضرت آقا!
    اگر شرف مخالفت ندارید حداقل سکوت کنید.
    ……………………………………………
    مد و مه:
    متاسفانه هرچه می کشیم از شعار دادن های از سر نا آگاهی ست.
    این دموکراسی در هیچ کجای عالم ثبت نشده و ای کاش که روزی بشود.
    و باز متاسفانه به جای جواب دادن از طریق نقد این نوشته، اگر چه نوشته ای ناروا باشد نسبت به کافکا، فقط اتهام زدن به دیگران را می بینیم.
    توجه نکردید دوست عزیز که این مقاله ازآن ما نیست، از سایت نویسنده مطلب نقل شده که نشان دهنده تنوع دیدگاه ها در فضای ادبی باشد. تا شاید یک مخاطبی چون شما که طبعی تند و احساساتی دارد، به جای زدن اتهام بی شرفی به دیگران، بیاید نقدی بر آن بنویسد، تا محل بحثی شود سازنده…اما می بینیم که …

  • آر- کاف
    ارسال شده 3 می 2011 در 12:04 ب.ظ

    تشکر از آقای سرشار و تشکر ویژه از مد و مه که دیدگاهی دیگر را بازتاب داد.
    اگر به تاریخ ما نگاه کنید، به تاریخ اندیشه ما، همیشه یا در اینسو بوده ایم یا در آن سو. اغلب هم از یک سمت افتاده ایم. اواخر حکومت شاه، فره و دستگاه تبلیغی شاه دارند کشف حجاب را تبلیغ می کنند، حجاب برداشته می شود و شاه کشور را به سویی می برد که به اذعان بیشتر کارشناسان، اگر برای صنعتی شدن یک کشور هفت مرحله قائل باشیم، در زمان شاه پنج مرحله اش را پشت سر گذاشته بودیم.
    یکدفعه شور اسلام خواهی و حجاب و استقلال سر بر می آورد. ارجاعتان می دهم به سخنرانی شاه در جمع خبرنگاران در کاخ سفید(می توانید این سخنرانی را در یوتیوب بیابید، متاسفم که دقیقتر از این نمی توانم آدرس بدهم) شاه رو به خبرنگاران فریاد می زند که شاه ایران و مردم ایران بازیچه و عروسک آمریکا نیستند.
    می گذرم از این مبحث. انقلاب می شود و حالا پس از سی و اندی سال از گذشت انقلاب، تظاهراتها و تجمعاتی که شاهدش هستیم، اکثرن در سمت و سویی قرار می گیرد که خواهان آزادی پوشش و دموکراسی دینی هستند. چرخشی ۱۸۰ درجه ای در عقاید. چه شده است؟
    حالا نمی توانیم نقدی را از طرف مقابل بخوانیم. برخوردهایی احساسی و خونی با عقاید سمت مخالفمان داریم.
    دوستی نوشته اند که صابون سرشار به فاکنر هم خورده، اضافه می کنم که آقای سرشار هدایت را هم حسابی کف مالی کرده اند با صابونشان. این حق ایشان است. من با نقد آقای سرشار مشکل اساسی دارم، چون در نوشته های کافکا، هیچ گاه از مذهب آن هم مذهب یهود به صراحت خاص و اخصی که آقای سرشار اینجا اشاره کرده اند صحبت نشده. بیشتر صحبت منتقدین و شارحان آثار کافکا به این مضمون بوده که کارهای کافکا، قدرت بی حد و حصر و سیم خاردارهای اعتقادی و لیوتان قدرت را به نمایش در آورده، نمایشی تام و تمام از دادگاههایی که خود باید مظهر عدالت باشند اما بیشترین بی عدالتی ها در آنها صورت می گیرد، ژوزف ک در محاکمه. آقای سرشار احتمالن به این خصیصه نقد مدرن آگاه نیستند که زندگی مولف را از نوشته هایش باید جدا کرد. نوشته از بستر کهن الگویی بر می خیزد، از بستر قرنها و قرنها زندگی(یونگ) و تجربه. این خصیصه بویژه در کارهای سوررئالیستها بیشتر عیان است. کافکا سردمدار نوشته های سوررئالیستی است. نهیلیسم و پوچ انگاری که سرشار از آن به عنوان نقطه ضعف یاد می کند، نوعی مکتب است، نوعی تلقی اجتماعی و طرز تفکر، درست مثل فمینیسم و دین گرایی و عرفان، درست مثل اگزیستانسیالیسم مستتر در آثار سارتر. اگرچه باید گفت این یکی از مضامین مستتر در آثار کافکاست، اما تنها یکی از هزاران مضمون مستتر در آثار کافکا. نمی دانم چطور می شود مضمون نهیلیسم را به گروه محکومین کافکا نسبت داد. داستانی لبریز از شور جنگندگی و لبریز از شور زندگی. ذهن یک منتقد باید نخست از برداشتها و عقاید شخصی اش خالی شود و خلوص یابد. به گمانم باید آقای سرشار نخست آن نفرت و کینه را نسبت به یهودی ها و تفکر نهیلیسم و … کنار بگذارند، بعد فراروتر از این مقولات به تفسیر آثار کافکا بنشینند. نباید چوب تکفیر را برداشت و هر چه که هست را با آن راند. به گمانم باید داستان را خوب شکافت و پرده از اسرار نوشته ها برداشت و بعد به بازخوانش اندیشه و عقیده نویسنده در متن پرداخت.
    به هر رو، شاید این نظر بنده هم نوعی افاضه معلومات بود، یک جور نظر خام و بچه گانه.
    ممنونم از آقای سرشار بابت این مطلبشان. واجب شد نوشته های دیگر ایشان را نیز بخوانیم.
    ………………………………………………………
    مد و مه:
    خوشحالیم که بالاخره یک نفر پیدا شد و اگر اختلاف دیدگاهی با مطلب آقای سرشار دارد، آن را محترمانه مطرح کرد. از داخل این نقد و بحث هاست که حقیقت بیرون می آید.

  • ترانه
    ارسال شده 4 می 2011 در 12:06 ق.ظ

    به نظر من اگر آقای سرشار یک کتاب از کافکا را درست خوانده بود این حرفها را تحت عنوان نقد اینجا ردیف نمیکرد!!
    واقعا جای تاسف است که با این روش درباره مشاهیر ادبیات جهان نظیر کافکای بزرگ نظر میدن!

  • قباد آذرآیین
    ارسال شده 4 می 2011 در 9:55 ب.ظ

    آیا جای این مطلب در مد و مه است؟!
    …………………………………………………………………..
    مد و مه:
    مد و مه وب سایتی شخصی نیست و همچمین هیچ گروه یا جریانی را نمایندگی و یا تایید نمی کند، بنابراین:
    انتشار مطالب در مد و مه به معنای تایید نظر نویسندگان مطالب نیست.
    مد و مه می کوشد فارغ از مرزبندی های موجود، بازتاب دهنده دیدگاه های مختلف در فضای ادبیات داستانی امروز باشد.
    قضاوت درباره درستی یا نادرستی دیدگاه های مطالب منتشر شده نیز بر عهده خود مخاطبان!

  • amir
    ارسال شده 28 ژوئن 2014 در 6:41 ب.ظ

    واقعا از خوندن این مطلب به قدری شکه شدم که چن لحظه چیزی جر هیچی به ذهنم نمیرسید.واقعا آقای سرشار شمایی که امثال کافکا و هدایت و فاکنر و یک نویسندگان ابتدایی و گلخونه ای میدونید نکنه خودتون و غزوه و گرمارودی و آل احمد نمونه ی تمام عیار و سمبل جریان ادبی میدونید. من اسم شمارو به واسطه ی نقدهای غرض ورزانتون شناختم واقعا باید تاسف خورد.
    کدوم آثار شمارو این نسل وزق زده ؟
    شاید با نقدهای آبکیتون اسمی برای خودتون دستوپا کنید

ارسال نظر

0.0/5