این مقاله را به اشتراک بگذارید
۱۶- تحقیق:
نویسندگان معمولا ساعتها دباره لباسها، مصنوعات، غذاها، سلاحها و امکانات ثابت خانههای رمان تاریخیشان تحقیق میکنند. اما استفاده از همه این تحقیقها صرفا به این دلیل که اطلاعات لازم در اختیارشان است، کار درستی نیست. نویسندگان ماهر باید ایثار کردن را بیاموزند.
مثال (استفاده بد از تحقیقات): سر گالاوانت با شمشیر ایرانی اش: غدار ضربتی محکم به اسکافه سرتولوی زد. معمولا وقتی ورقه فلزی اضافی بالای کلاهخود کج میشد، قر هم میشد. سرتولوی که با شمشیر چارگوش بلند و باریکش: استاک میجنگید جا خالی داد ولی اسپالی یرها: محافظ شانه هایش افتاد.
نویسنده از جزئیات یک دوره برای واقعی جلوه دادن زمان و مکانی خاص، استفاده میکند. این جزئیات تکیه گاههای داستان هستند و اعتبار نویسنده راه افزایش میدهند. و اگر چه نمایشی نیستند، اما فضای حسی ایجاد و داستان را پذیرفتنی و باور کردنی میکنند. ولی نویسنده رمان تاریخی هرچه داستان جلوتر میرود از جزئیات واقعی، کمتر استفاده میکند. مثال (ابتدای رمان): کشتی بزرگ گادستاد در میان آبهای آرام به سرعت پیش میرفت. شانزده پاروزن دو طرف کشتی، با آهنگی موزون پارو میزدند. سپرهای مدور را با طنابی به گیرههای چوبی نردههای کشتی بسته بودند.
وقتی رمان جلوتر میرود، نویسنده فقط باید بنویسد: «کشتی گادستاد به نرمی درون آب پیش میرفت.» چراکه وی مجبور نیست برای بیش از حد واقعی جلوه دادن رمان، دائما آن را پر از جزئیات زمان و مکان کند.
نویسنده باید به هنگام نوشتن رمان تاریخی میل خواننده (کنجکاوی ذهنی او) را بر رها شدن از زمان حال برآورد. سپس با محتوای احساسی داستان مانع برگشتن او به زمان حال شود. تحقیق صرفا برای نویسنده جذاب است اما خواننده طالب اساس روابط و حوادث داستان است.
۱۷- استفاده از حروف کج بین درون نگریها
نویسنده میتواند بیآنکه از سرعت داستان بکاهد؛ با استفاده از گزیدهای درون نگریهای لحظهای قسمتهایی از گذشته یا افکار شخصیت را در صحنهای پرحادثه بگنجاند، و برای این کار، از حروف خاص – کج- استفاده کند.
صحنه: به هنگام نبردی زمینی در جنگ داخلی به سربازی دستور میدهند تا سریعا از میدانی باز بگذرد و جان سرلشکری را که تیرخورده نجات دهد. در نزدیکی سرلشکر درختچههایی وجود دارد و دو تک تیرانداز میان درختچهها در کمین نجاتدهنده شجاع و بیپروار هستند.
شیوه سنتی نوشتن این صحنه میانی و حادثه ناب، شرح و توصیف عینی نحوه نجات سرلشکر بهوسیله سرباز است:
مثال: بیلی خمیده و زیگزاگی پیش دوید. دستهایش پیستونهایی بودند که سرسختانه برای بدنش تلمبه میزدند. دو گلوله جلوی پایش به زمین خورد. دیگران از پشت سر با صدای بلند تشویقش کردند. بهشدت نفس نفس میزد. دو گلوله دیگر هوا را شکافت. درد به گردنش نیش میزد. همینطور که به طرف سرلشگر میدوید، پوتینهایش خاک به هوا بلند میکرد.
شرح و توصیف بالا نسبتا خوب و پذیرفتنی است.اما نویسنده که دائم مترصد فرصتی است تا مشکلات شخصیت را تحلیل، احساس عمیق او را تشریح و بر نگرش او تأکید یا آن را به خواننده القا کند، از این صحنه که حادثه ناب است برای دادن اطلاعات بیشتر استفاده میکند و این کار را با استفاده از تک جمله کوتاه که با حروف کج چیده میشود میکند.
مثال: بیلی خمیده و زیگزاگی پیش دوید. دستانش پیستونهایی بودند که سرسختانه برای بدنش تلمبه میزدند. دو گلوله جلوی پایش زمین خورد: اگر برای این کار به من مدال بدهند میتوانم سیاستمدار شوم. دیگران از پشت سر با صدای بلند تشویقش کردند. بهشدت نفس نفس میزد. دو گلوله دیگر هو ا را شکافت. درد به گردنش نیش میزد: مرم به سربازانی که موقع نجات سرلشکرها زخمی میشوند رأی میدهند. همینطور که به طرف سرلشگر میدوید، پوتینهایش خاک به هوا بلند میکرد.
جملاتی که با حروف کج چیده شده است [در اینجا خط دار] آنقدر کوتاه است که مانع سرعت داستان نمیشود. صحنه سرشار از انسان دوستی سرباز است. و در عمق آنکه به طریقی نمایش افشا شده است، آرزویی مبهم نهفته است که نویسنده بر آن تأکید میکند.
۱۸- وقایع پیوسته
وقایع پیوسته نه تنها به لحاظ ترتیب جا با هم ارتباط دارند، بلکه از این نظر که پایان یکی آغاز حادثه بعدی را در خود دارد با هم مرتبطاند. این نوع ساختار به نویسنده کمک میکند تا از مقدمه چینی ملال آور در آغاز صحنه بعدی خودداری کند و مستقیما به صحنه بعدی بپردازد.
داستان: اِدی، دزدی خرده پا، به چند نزولخوار کلاهبردار شدیدا مقروض است و اگر تا سه شنبه قرضهایش را تمام و کمال نپردازد، کتک جانانهای میخورد. اِدی تصمیم میگیرد که پولهای مرد ثروتمندی را که میگویند همیشه پول نقد زیادی با خود حمل میکند بدزدد.
این بخش از رمان را باید با شرح سه حادثه تکمیل کرد.
واقعه ۱: اِدی با ضربهای مرد ثروتمند را بیهوش میکند. وقتی دنبال کیف پولش میگردد، فکر میکند که میتواند به رفیقش چارلی اعتماد کند و او را ترغیب کند تا بگوید که اِدی موقع وقوع جرم با او بوده است و نتوانند او را متهم به دزدی از مرد ثروتمند کنند. اما چارلی بسیار طمّاع است.
برای شروع صحنه نیازی به مقدمه چینی دوباره درباره اِدی و چارلی نیست. چراکه قسمتِ آخر صحنه دزدی بالا، ورود مستقیم به صحنه بعدی راامکان پذیر میکند (ادی نسبت به وفاداری چارلی مردد است).
واقعه ۲: اِدی و چارلی درباره پول با هم مشاجره میکنند. چارلی فقط در صورتی حاضر است بگوید که اِدی ضمن اینکه سهم پولهای چارلی را یکی یکی جلویش میشمرد میداند که با باقی مانده پول نمیتواند قرضش را به نزولخواران بپردازد. و از ترس کتک جانانه، تصمیم میگیرد که چمدان لباسش را ببندد و از آن شهر برود.
در اینجا نیز مجددا نیازی به مقدمه چینی درباره اِدی در صحنه بعد، نیست. جملات آخر صحنه قبل، مقدمه لازم صحنه بعد را فراهم کرده است. و در حقیقت با این کار، نویسنده مقدمه ملال آور صحنه بعد را حذف کرده است.
واقعه ۳: درِ چمدان اِدی باز است و همه لباسهایش روی تخت وِلوست. اِدی خونین و مالین کف اتاق افتاده است. نزولخواری گردن کلفت و خشن باقی مانده پول اِدی را میشمرد. اما پولها کافی نیست.
سه صحنه بالا به هم پیوستهاند. چراکه پایان هر صحنه، عاملی پیوندهدهنده در خود دارد که ما را به صحنه بعد هدایت میکند. نویسنده با استفاده از این شیوه، مقدمه چینی مفصل صحنه بعدی را حذف میکند و بلافاصله پس از پایان یک حادثه به حادثه بعد میپردازد.
البته ساختار حوادث پیوسته در صورتی که صحنههای بلافاصله پس از یکدیگر نیاید کارآیی نخواهد داشت، چون این نوع آمادهسازی خواننده آنقدر رقیق و کم جان است که اگر حادثه بعدی بلافاصله بهدنبال حادثه قبل نیاید، خوانند آن را فراموش میکند.
ادامه دارد… …
انتشار در مد و مه ۱ مرداد ۱۳۹۰