این مقاله را به اشتراک بگذارید
عبدالعلی دستغیب؛ مترجم و منتقد نامآشناییست که سالهای عمر خود را به خوانش و تحلیل جریانهای مختلف ادبی پرداخته است. با او همکلام شدیم تا ارزیابی او از شرایط کنونی شعر در قیاس با گذشته و دورنمای آینده شعر فارسی را جویا شویم.
میخوانید:
جناب دستغیب؛ با توجه به اینکه در ابتدای دهه نود تقویمی هستیم، موقعیت شعر را در زمانه کنونی چطور ارزیابی میکنید و حرکت آن را به چه سمت و سویی میبینید؟
به اعتقاد من حرکت غالب، حرکت شعر به سمت پست مدرنیته است. باید قبول کنیم که شعر دوره نیما و حتی شاعرانی که در ادامه آمدند؛ مثل احمد شاملو، اخوان ثالث و… دیگر ظرفیتشان تمام شده و در دوره کنونی و آینده، نمیتوانند کارکردی داشته باشند. این مساله در مورد قوالب شعر کلاسیک نیز به شدت صادق است. امروز اگر شاعری غزل بگوید –یا شعر نیمایی- بدون شک تکرار مکررات کرده است.
اینکه میگویید حرکت شعر به سمت پستمدرنیته است؛ در شعر شاعران امروزی چه المانها و ویژگیهایی را از پستمدرنیته یافتهاید؟
بارزترین خصوصیت این نوع شعر این است که معمولا بسیار خصوصی و شخصی است. تا جایی که جنبههای احساسی جمعی ندارند. استارت این نوع شعر نیز از دهه شصت و هفتاد خورده که اتفاقا در همین دورهها بود که به موازات شعر؛ رمانهای مهمی هم با همین رویکرد نوشته شد. تا جایی که دیگر دوره نگارش رمانهای مدرن مانند همسایهها و جای خالی سلوچ و… به سر آمد. آنچنانکه با تعاریف امروزی؛ رمانهایی مثل روزگار سپری شده یا درخت انجیر، دیگر رمان نیستند!! پس از آن است که محمدرضا کاتب رمان «هیس» را مینویسد که جنبههای پستمدرنیته دارد. در شعر نیز همین اتفاقها افتاد. شاعرانی همچون رضا براهنی، مهرداد فلاح، علیعبدالرضایی و… به رویکردهای پستمدرن در کارشان توجه نشان دادند و اتفاقا مجموعه شعرهای بسیار خوبی نیز در دو دهه اخیر از خود به جای گذاشتند.
اما همانطور که میدانید شعر شاعرانی که از آنها نام بردید، چندان با استقبال مخاطبان مواجه نبود. این وضعیت، این سوال را برمیانگیزد که جایگاه شعر(با سویههای جدیدش) در جامعه چه خواهد بود؟
بله! برای اینکه مردم حتی با آثار مدرن هم آنطور که باید و شاید ارتباط برقرار نکردهاند؛ چه برسد به آثار پستمدرن! اما اینکه در آینده چه خواهد شد؛ باید منتظر بود تا وضعیت عمومی شعر روشن شود.
نظرتان در مورد جریان یا شبه جریانی که از دهه هشتاد تحت عنوان سادهنویسی در شعر شناخته شد چیست؟
از دهه ۵۰ به اینطرف؛ چند شاعر و نویسنده از فضاهای غالب در دهه ۴۰ فاصله گرفتند. شاعرانی همچون شمس لنگرودی، حافظ موسوی، علیشاه مولوی، سید رضا علوی و… این دسته از شاعران؛ مفاهیمی همچون آزادیخواهی و حماسیگری را که در شعر شاعرانی چون شاملو و… به اوج خود رسیده بود، کنار گذاشتند و درصدد برآمدند که به شعر جنبههایی عینیتر ببخشند؛ بدان شکل که شعر را بیش از پیش به کوچه و خیابان بیاورند و احساس و عواطف خود از محیط پیرامونیشان را به مخاطبان خود انتقال دهند. کار این دسته از شاعران را میتوان نوعی امپرسیونیسم ادبی دانست. امتداد همین رویه، در دهه هشتاد هم از سوی شاعران جوانتر دنبال شد و به اعتقاد من کتابهای خوبی نیز در این حوزه به چاپ رسیدند. این شاعران؛ هم به شعر نیمایی و شاملویی فاصله دارند و هم با بارزههای شعر پستمدرن؛ چراکه در شعرشان منطقی منسجم وجود دارد. باید دید در کنار حرکتهای پستمدرن در شعر، این دسته از شعرها به کجا خواهند رسید.
آن دسته از شعرهایی که گفتید بارزههای پستمدرنیته در آنها مشهود است! چه بارزههایی؟ بیشتر توضیح دهید لطفا.
همانطور که گفتم؛ مهمترین بارزه آثار پستمدرن این است که انسجام منطقی ندارد. به همین دلیل هر مخاطبی نمیتواند مخاطب شعرهای پستمدرن باشد؛ باید خیلی شعر خوانده و با این دست کارها آشنا باشی که بتوانی. به همین خاطر که انسجام منطقی در شعرشان نیست، انگار که با تکههای درهم و برهم پازلی مواجه هستیم که مخاطب باید با صبر و دقت آنها را کنار هم بگذارد و به تاویلی که خاص خودش است، دست پیدا کند. شبیه جدول متقاطع در روزنامههاست که برای حل کردن آن و کشف معانی، باید ستونها و ردیفهای در هم تنیده را یکی یکی حل کنی تا به پاسخ نهایی برسی. بنابر این شعر پستمدرن، با شعرهای کلاسیک و مدرن که نهایتا میتوانند چند خوانش و چند تاویل خاص را در مخاطبان ایجاد کنند، برداشتها و تاویلهای متعددی را میتواند در پی داشته باشد.
در این حوزه، بیشتر شعر چه شاعری را میپسندید و ویژگیهای آن چیست؟
به اعتقاد من علی باباچاهی در میان شاعران این رویه، به مراتب موفقتر از شاعران دیگر بوده. البته این را هم بگویم که شعر او از پیچیدگیهای کمتری برخوردار است. دلیلش هم این است که باباچاهی به ادبیات قدیم اشراف دارد و معمولا از کارکردهای زبانی قدیمی و کلمات و اصطلاحات مرسوم در زبان فاخر استفاده میکند.
آخرین سوال اینکه: به نظر شما چرا سالهاست در جامعه ما، شعر در اولویتهای چندم مخاطبان قرار گرفته و در مقابل، از مجموعه داستانها و رمانها بیشتر استقبال میشود؟
دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل اصلیاش انقلاب الکترونیکی است که جهان را فتح کرده. دیگر دوره دوره سایت و وبلاگ و فضاهای اجتماعی مجازی است. مردم ترجیح میدهند بخش عمدهای از مطالعاتشان را به شکل الکترونیکی انجام دهند. به همین خاطر است که مخاطبان کتاب، روزنامهها و صفحات ادبی در نشریات بسیار پایین آمده. حال آنکه در دهه ۴۰؛ صفحات ادبی به شور و هیجان فراوانی از سوی شاعران و مخاطبان همراه میشد. آنقدر که همه منتظر بودند تا سرودههای تازه شاعرانی همچون شاملو، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی، کسرایی و… را در روزنامهها و مجلات بخوانند. از طرف دیگر در آن دورهها، نقد بسیار رواج داشت و شاعران و منتقدان بسیار با یکدیگر در تعامل بودند. حال آنکه در زمانه کنونی؛ بخش عمده از شاعران جوان اصلا اطلاعات تخصصی در مورد شعر ندارند. همه این مسائل را که جمع کنید؛ میرسید به وصف حال حاضر و تمایزش از دورههای پیشین.
آرمان/ مد و مه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲
1 Comment
جعفرمنش
باسلام نظر استاد دستغیب خیلی جالب بود و برای من تازگی داشت