این مقاله را به اشتراک بگذارید
اگر صنایع ادبی عاقلانه به کار روند، مایه تحسین هستند؛ اما استفاده از استعارههایی چون «رومرکز» و «انتقال لرزهای» اوضاع را خراب میکند.
یک استعاره مرکب خوشساخت میتواند خوشایند باشد ولی یک استعاره مرکب بدساخت تنها خواننده را گیج میکند.
جرج فوکس، لرد کامناک و وزیر پیشین حزب کارگری اسکاتلند، روزی درباره نایجل فراژ، رهبر حزب مستقل انگلستان، گفت: «او مثل یک گاو وحشی در یک مغازه چینیفروشی است که تازه با آن سمهای لغزندهاش وارد سیاست اسکاتلند شده و آب را گلآلود کرده است.» (سخنرانی رهبر حزب مستقل در ادینبرا توسط معترضان قطع شد و وی توسط پلیس در یک مغازه محبوس ماند تا بالاخره با ون پلیس ضدشورش به محل امنی منتقل شد.) چنین تعابیری گاه ستونپرکن نشریهای چون نیویورکر است که معمولا از یک کتاب یا مجله نازل بریده شده و با تیتر «از آن استعاره بپرهیز!» چاپ میشود. این جمله در کل یک توصیه است. یک استعاره مرکب بهخودیخود اشکال ندارد، به شرط آنکه خوشترکیب باشد: فوکس با جاری کردن آب گلآلود در مغازه چینیفروشی تصویر تاثیرگذاری به دست داد، اما با آن گاو وحشی و سم لغزندهاش همهچیز را خراب کرد. اینگونه اشتباهها معمولا نتیجه بیدقتی یا زیادهروی است و در هر دو حالت، خواننده را گیج میکند.
اما فقط ترکیب نیست که استعارهها را دچار مشکل میکند، هر صنعت ادبی که بیش از حد یا با بیدقتی استفاده شود، میتواند گیجکننده یا ناخوشایند شود. (بله، درست است که همه کلمات استعاری هستند، اما این را نیز باید پذیرفت که بعضی بیش از سایرین استعاریاند.) وولکت گیبز که از سال ۱۹۲۷ تا پایان عمرش در سال ۱۹۵۸ عضو تحریریه نیویورکر بود، مجموعهای از ۱۰ راهنما را برای ویرایش داستان گردآوری کرد. آخرین آنها این بود: «سعی کنید سبک مولف را حفظ کنید؛ البته اگر مولف بود و سبکی داشت.»
سومین راهنما این بود که «مغز نویسندههای ما پر از کلیشه است، درست مثل انبارهای علوفه که پر از خفاشاند. قطعا درباره این موضوع قانونی وجود ندارد، به جز این قانون که هر چیزی که گمان کردید کلیشه است، بیشک کلیشه است و بهتر است حذف شود.» یک معنی این جمله آن است که اگر متوجه کلیشهها نشدید، مشکلی نیست؛ چیزی وجود دارد به نام نثر که اصالتش را با مشقت فراوان به دست آورده است. استعارهها، چه تازه باشند و چه نخنما، زمانی کارشان را درست انجام میدهند که تصویر واضحتری از موضوع ارائه دهند. در غیراین صورت، بهتر است از آنها پرهیز شود. تعابیر بیش از همه زمانی آزاردهنده میشوندکه دارای یک دلالت ادبی دقیق باشند، ولی در معنای مجازی غیردقیقی به کار روند و به این ترتیب، هر دوی آنها بیمعنی شوند. به چند مثال توجه کنید:
زمینلرزه
رومرکز یک زمینلرزه نقطهای است در سطح زمین که دقیقا در بالای کانون آن زمینلرزه قرار دارد و همچنین نقطهای است که گسل ابتدا از آنجا شکاف میخورد. زمانی که کلمه «مرکز» به هیچ وجه کفایت نمیکند، این اصطلاح نباید جایگزینی فانتزی برای «مرکز مطلق» باشد. همچنین کلمه «انتقال» نیز هیچگاه لازم نیست با «لرزهای» وصف شود؛ پرسیدن این جمله که آیا زمین تکان خورده است، فکر چندان جالبی نیست!
دی ان ای
«دی ان ای» اصطلاحی علمیتر برای گفتن «ماهیت» یا «روح» یا «هسته وجودی کسی» نیست. دی انای را اغلب «بلوپرینت» زندگی مینامند؛ این استعاره خوبی است. هیچکسی بلوپرینت یک ساختمان را با ماهیت آن اشتباه نمیکند. خوب فکر کنید، هیچکسی نمیگوید فلان ساختمان فلان ماهیت را داشت. مسئله تنها مته به خشخاش الفاظ گذاشتن نیست، این تعبیر مشکل ایدئولوژیکی نیز دارد. وقتی میگوییم یک چیز «در دیانای کسی» است، معمولا به معنی جبریبودن آن چیز و تظاهر به علمیبودن کل مسئله است.
کاتالیزگر
کاتالیزگر {کاتالیزور} چیزی است که به یک واکنش شیمیایی سرعت میدهد، ولی خود در پایان واکنش بدون تغییر باقی میماند. کسی که با به آتش کشیدن خود جرقه یک انقلاب را روشن میکند، نباید با عنوان کاتالیزگر توصیف شود.
جنگ
ایان هکینگ در کتاب ساختمان اجتماعی چه؟ «مخالفت ملایمی» با عناوینی چون «جنگهای فرهنگ» یا «جنگهای دانش» میگوید: «استعارهها به طرق نامحسوس بر ذهن اثر میگذارند. توصیف اختلافنظرهای شدید با استفاده از استعاره جنگ باعث میشود وجود اصل جنگها طبیعیتر، ناگزیرتر و بخشی از اوضاع بشر جلوه کند. همچنین ما را به سمت ازدستدادن حساسیت نسبت به پدیده جنگ سوق میدهد و به این ترتیب، از درک ماهیت نفرتانگیز جنگها غافل میشویم.» اصطلاح «جنگ علیه موادمخدر» شاید در ابتدا که نیکسن آن را در سال ۱۹۷۱ اعلام کرد، یک استعاره بود؛ اما خیلی زود واقعی شد. در سطحی نازلتر، عنوان مجموعه مقالات مارتین اِیمیس، جنگ علیه کلیشهها، نیز نتیجه عکس میدهد.
غذا و آشپزی
به قول الن پارتریج (یک شخصیت رادیویی)، «امشب یک برنامه گُنده چیزبرگری خواهیم داشت و این چیزبرگر با یک عالمه گپ و گفت پرگوشت، یک سالاد شوخطبعی و یک ورقه پنیر سرگرمی همراه خواهد بود.» خوب است که اسمی از یک پیاز آورده نمیشود که با کندن لایههای آن پیازهای دیگری نمایان میشود!
سفر
سفرهای استعاری آنقدر مستعمل هستند که تقریبا گریزناپذیر شدهاند، اما این موضوع نمیتواند بهانهای برای اصطلاحهای نچسب بوروکراتیک مانند «مسیر سفر» و «حرکت به جلو» باشد.
«اصل» «خود» استعاره سفر هم فایده ندارد. هرچه قدر هم که محکمتر روی طبل بکوبی، هیچوقت صدای ابوا نمیدهد!
ضرب المثل اردک
با افتخار به استفاده از یک کلیشه اقرارکردن («آب روی پراردک» به معنی بینتیجهبودن کار) یا سعی در پنهانکردن آن («آب روی پرمرغابی») چیزی از کلیشهایبودن آن کم نمیکند، فقط توجهها را ناخواسته به آن جلب میکند. اگر ظاهرش مثل اردک باشد، مثل اردک راه برود و مثل اردک وکوک کند، حتی اگر یک مرغابی باشد با لایههای پیاز که در دی انایاش تنیده شده است و در رومرکز جنگ علیه غازها روی استرویید به پیش برود، همچنان یک اردک است!
بهار / مد و مه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲
1 Comment
ناشناس
ترجمه بسیار بدی است. حیف.