این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نیره رحمانی/ مد و مه
صفی یزدانیان سالهاست می شناسیم، خودش را که نه! قلمش را و نگاهش را به سینما. در ماهنامه فیلم که نسل ما با آن بزرگ شد، نوشته های سینمایی اش منتشر می شد و مثل خیلی های دیگر در آن سالها چهره های مهمی برای مابودند، به نوعی قهرمانان ما در عالم نقد نویسی که از آنها چگونگی نگریستن به سینما رامی آموختیم. صفی یزدانیان نویسنده پرکاری نبود اما همان مطالب اندکی که می نوشت، آنقدر خوب بود که در خاطرمان بماند. بهخصوص کههنوز نه فضای مجازی بود و نه بمباران اطلاعات و انبوه نامهای رنگارنک، دنیای مکتوب سینمایی ما محدود بود به چند مجله سینمایی که بهترینش همانجایی بود که صفی یزدانیان نیز در آن می نوشت. از میان منتقدان آن روزگار چندتایی فیلمساز شده اند، هریک حال و هوای خود راداشته اند، صفی یزدانیان نیز به همین شکل. فیلم او در میان آثار پر سروصدای جشنواره قرار نداشت، اما سینمایی بود برخوردار از نگاهی مبتنی به هنر و البته هنر از جنش شریف و دارای تشخص آن.
در ادامه نقدهایی که بر این فیلم نوشته شده می خوانید،امیدواریم که صفی یزدانیان در سینما پرکار تر باشد هرچند با توجه به جنس کار او کمی دور از ذهن به نظر می رسد.
****
نگاهی به در دنیای تو ساعت چند است؟
پوریا ذوالفقاری
یک عاشقانه ناب. آمیخته با خیال و خاطره. با ساختاری منسجم. پیچیدگی های بصری و روایی بر بستر داستانی به ظاهر ساده که پرکشش روایت می شود. عاشقانه ای که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست. در پایانش می توان شاد بود از تماشای فیلمی که سازنده اش برای هر دیالوگ، هر پلان و هر لحظه فیلمش فکر کرده است. در واقع با کارگردانی طرفیم که گرچه داستانی عاشقانه داشته ولی خودش مفتون و شیفته ایده بکر و درخشانش نشده و برای پرداخت درست آن وقت گذاشته است. حسن های فیلم به فیلمنامه محدود نمی شود. در حیطه کارگردانی هم این ویژگی فکرشده بودن خود را به رخ می کشد. از انتخاب لوکیشن ها تا بازی بازیگران. از قاب بندی هایی که فقط زیبا نیستند و به شدت به یاری فضاسازی آمده اند تا نور و رنگ و موسیقی و همه فاکتورهایی که باید در اوج هماهنگی باشند تا عاشقانه ای ناب رقم بخورد. تماشای در دنیای تو ساعت چند است؟ را از دست ندهید. / اعتماد
****
نقد فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ ساخته صفی یزدانیان
آرام باش و ساعت ها را بشمار
پوریا ذوالفقاری
صفی یزدانیان را با دلبستگی های سینمایی اش می شناسیم. یافتن ردپای آثار فیلمسازان محبوب او در در دنیای تو ساعت چند است؟ جفا به میزان انرژی و زمانی است که یزدانیان صرف نوشتن فیلمنامه کرده است. او نخواسته به عنوان یک منتقد و سینمایی نویس فقط ادای دین کند. در دنیای تو ساعت چند است؟ یکی از کارشده ترین فیلمنامه های این دوره جشنواره را دارد. هر سکانسش یا در خدمت پیشبرد داستان است یا نورانداختن بر زوایای پنهان عشقی ناگفته و برزبان نیامده. شخصیت عاشق فیلم با بازی علی مصفا یکی از نمونه ای ترین عاشقان تاریخ سینمای ایران است. در او هیچ خبری از شر و شور نیست. اتفاقا بسیار خونسرد است. عشق او را نه پریشان که صبور کرده است. او بسیار بیش از همسر فرانسوی محبوبش با او زیسته است.
تمام زندگی او را خاطره آن دلداده پر کرده و جالب اینکه خودش هیچ توقعی ندارد. علی مصفای جدیدی را می بینیم که تلخ و جدی کم حرف نیست. اتفاقا خیلی هم طناز است. بار دیگر ثابت می شود که در سینمای ما بازیگران برای تکرار موفقیت های پیشین خود به کار فراخوانده می شوند و همین باعث نادیده ماندن بخش های زیادی از توانایی های آنها شده است. سکانس بیان خاطرات و تصورات مصفا از فرانسه ستودنی است. یکی از عاشقانه ترین سکانس های تاریخ سینمای ایران که در آن فقط صدای دو طرف رابطه را می شنویم که اتفاقا حرف های عاشقانه هم نمی زنند. با دیدن تصاویری ناهمگون و به ظاهر بی ربط به سادگی تصورات و میزان عشق مرد پی می بریم. انتخاب شهر رشت هم به عنوان محل وقوع داستان کار بسیار درستی بوده است. تصور روابط فیلم در پایتخت غیرممکن است. آدم هایی که پیوسته یکدیگر را می بینند. برخورد با معلم قدیمی.
باخبر بودن از وضعیت زندگی همکلاسی های سابق. اینها فقط در جامعه ای کوچک قابل درک هستند. یزدانیان نخواسته تصاویر کارت پستالی ثبت کند. ولی در روایت سنگین فیلم، این فضا و لوکیشن است که مجال نفس تازه کردن برای همراهی دوباره با شخصیت ها را به مخاطب می دهد. درباره در دنیای تو ساعت چند است؟ می توان بسیار نوشت. فیلمنامه اش پر است از جزییاتی که در سینمای ایران کمیابند. کارگردانی اش از نمونه های دکوپاژ دقیق و در خدمت قصه است. ولی شاید مهم ترین ویژگی فیلم، لحن آن باشد. لحن روایت دقیقا لحن شخصیت اصلی است. شوخ و شنگ است. هیچ ربطی به تعریف کلیشه ای «فیلم هنری» ندارد. چند دقیقه می نشینیم و به برخورد همسر فرانسوی لیلابا علی مصفا خیره می شویم و بعد می بینیم این تصور بچه گانه مصفا از آن مرد است.
در سینمای ایران کمتر فیلمی داشته ایم که به اندازه در دنیای تو ساعت چند است؟ مخاطبش را جدی گرفته باشد و این میزان هماهنگی در ساختار و قصه و شخصیت پردازی و فضاسازی اش وجود داشته باشد. در دنیای تو ساعت چند است؟ فیلم خوبی است که شبیه هیچ فیلمی نیست. همین برای تحسینش کافی است./ اعتماد
***
نقد فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ ساخته صفی یزدانیان
وقتی یک گزیده نویس، گزیده ساز می شود
آنتونیا شرکا
صفی یزدانیان را از سالهای دور ِمجله فیلم میشناسم و عشقش به تارکوفسکی و ویم وندرس و رابطۀ مریدوارش با بابک احمدی را به یاد میآورم. همواره او را نویسندهای گزیدهنویس و فرهیخته دانستهام که کم مینویسد اما خوب مینویسد. خبر ساخت نخستین فیلم بلندش البته خوشحالم کرد و کنجکاو برای تماشایش… فیلم خوشساخت است: فیلمبرداری خوب، نماهای زیبا، قاب بندیها تفکر برانگیز، موسیقی تاثیرگذار، بازیهای عالی زوج حاتمی/ مصفا و البته در کنار زهرا حاتمی، طراحی متشخص صحنه و لباس، میزانسنهای چالشبرانگیز… اما فیلم بیشتر به مجموعه کلیپهای عاشقانهای میماند که میشود جدا جدا هم دیدشان… یک عاشقانۀ رمانتیک از نوع فرانسوی آن در بستر شهر زیبای رشت با تاریخ غریبش، و… اگر دلت را به افسون فیلم بسپاری، ترا با خود میبرد. اما اگر نسپاری…؟!! درگیرت نمیکند. ترانۀ زیبای لیلا جان از روی تم یک ترانه قدیمی فرانسوی با آکاردئون شنیدنیست اما چرا این قدر در فیلم تکرار میشود؟! و مشکل غالب فیلمهای اول امسال: فیلمنامه درام ندارد، اوج و فرود ندارد… و این قابل قبول نیست حتی از فیلمی روشنفکرانه و خاص… در دنیای تو ساعت چند است؟ یک فیلم شخصی است که اما حتماً باید دید برای اینکه لحظههای زیبایی دارد.
****
نگاهی به فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ / صفی یزدانیان
عشق برای عشق
نیما آزاد
«در دنیای تو ساعت چند است؟» روایتی از عشقی متفاوت و منحصر به فرد است که بر بستر جغرافیایی خاص و شکست زمان عمق و جذابیت پیدا می کند. نخستین فیلم سینمایی صفی یزدانیان که به نویسندگی خودش ساخته شده، چند مولفه مشترک با «چیزهایی هست که نمی دانی» فردین صاحب الزمانی و «پله آخر» علی مصفا دارد که آنها را تبدیل به سه گانه یی از سه فیلمساز می کند.
«در دنیای تو ساعت چند است؟» روایتی از عشقی متفاوت و منحصر به فرد است که بر بستر جغرافیایی خاص و شکست زمان عمق و جذابیت پیدا می کند. نخستین فیلم سینمایی صفی یزدانیان که به نویسندگی خودش ساخته شده، چند مولفه مشترک با «چیزهایی هست که نمی دانی» فردین صاحب الزمانی و «پله آخر» علی مصفا دارد که آنها را تبدیل به سه گانه یی از سه فیلمساز می کند. حضور زوج لیلاحاتمی و علی مصفا نخستین مولفه مشترک این سه فیلم است و البته همکاری تنگاتنگ این گروه خوش قریحه در هر سه اثر این سه گانه. اما آنچه به جهت تفکر و دغدغه مندی این فیلم ها را به شکل درونی به هم پیوند می دهد، تمرکز بر عاشقانه هایی خاص و عشق هایی با جنس و کیفیت متفاوت و منحصر به فرد است که در زمان حال به منزله کیمیاست.
در روزگاری که روابط به تصویر درآمده در فیلم های سینمایی متاثر از جامعه عاطفه زده امروز، به گونه یی عام، سطحی و کلیشه یی شده که حتی نمی توان به آن عنوان عشق داد، پرداختن به روابط عاشقانه ای عمیق، خاص و بدیع می تواند نعمتی برای سینمای ایران و البته مخاطب باشد. «در دنیای تو ساعت چند است؟» با سفری آغاز می شود به وسعت شکستن مرزهای جغرافیایی و زنی به نام گلی که به واسطه الهام قلبی و حس و حال برآمده از رویاهایش پس از سال ها از فرانسه به خانه پدری اش در رشت باز می گردد و از همان آغاز ورود با مرد غریبه یی به نام فرهاد مواجه می شود که به تدریج معلوم می شود کسی آشناتر از او نیست.
فیلم با پیگیری خط داستانی گلی که با جایگزینی در خانه پدری در حال مرور خاطرات، آدم و مکان های گذشته است، با چند خط دیگر تلاقی می کند که به تدریج با هم پیوند خورده و بافت کلی روایت فیلم را به شکلی به هم پیوسته و یکدست شکل می دهند. یکی از این خطوط، فلاش بک های فرهاد از گذشته و حضورش در این خانه است اما در روزگاری که مادر گلی زنده بوده و فرهاد عشقش را به مادر اعتراف کرده است. این خط روایی که می تواند خاطره پردازی فرهاد برای مخاطب باشد، به ویژه با توجه به سالیانی که گلی از مادرش دور بوده و حتی در خاکسپاری او حضور نداشته، به منزله یادآوری یا مروری حسرت وار بر آخرین قاب های مادرانه و البته ترسیم کیفیت غریب عشق فرهاد به گلی است درحالی که زن اصلااو را در خاطراتش به یاد ندارد. همین مولفه وقتی با روایت زمان حال پیوند می خورد و فرهاد فرصتی برای توصیف جرقه آغاز عشقش به گلی در دوران دبستان پیدا می کند، به نوعی مکمل هم شده و پازل این عاشقانه یکطرفه را کامل می کند. در این میان روایت های تخیل پردازانه (مثل حضور آنتوان در مغازه قاب سازی فرهاد) و حتی تصویرسازی خواب و رویای مشترک این زوج، مکمل خطوط داستانی می شوند تا قصه ای پر و پیمان با خطی پررنگ و خطوط فرعی مکمل و کاربردی داشته باشیم. جغرافیای شمال و شهر رشت نیز نقشی تاثیرگذار و البته کارکردی در این درام عاشقانه دارد و در عین پیوند خوردن با پیچ و خم های این روایت که سویه نوستالژیک هم دارد، می تواند روابط و مناسبات جاری در درام را شناسنامه دار کند. علاوه بر اینکه از فضای ابری و وارش موسمی و آسمان دل گرفته و تیره شمال، حس و حال و تصویری پرانرژی و گرم ترسیم می کند که با کاربرد همیشگی و غمبار جغرافیای شمال متفاوت است. خاص بودن کیفیت عشق در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» بیش از هر چیز متمرکز بر عشقی یکطرفه است که هیچ وقت دیده نشده اما به ناگاه موقعیتی منحصر به فرد برای بروز و نمود پیدا می کند و به همین دلیل بدیع و جذاب است. چون معمولادر فیلم های سینمایی به روابط و مناسباتی پرداخته می شود که همواره تعریف شده و مشخص است یا حداقل طی طریق و مسیر رسیدن آنها به فینال از راه های متعارف و متداول قابل پیش بینی است.
اما در این فیلم از هیچ – حس و حال گلی به فرهاد- جرقه آغاز عشق و همه چیز روشن می شود البته به مدد روایت هایی که تلاش می کنند گذشته، حال و ذهنیت خاص فرهاد را – که چه بسا دیوانه خطاب شود- ترجمان تصویری کنند و از خلال آن به شکلی ملموس و باورپذیر آغاز تدریجی عشق متقابل را در گلی ثبت کنند. به همین دلیل فیلمساز کار مشکل تری در پیش داشته تا در عین تصویرسازی این عشق یکطرفه، برای قوام یافتن و دو طرفه شدن آن زمینه سازی کند و علاوه بر آن کاراکترها را قضاوت نکند بلکه آنها را در معرض دید مخاطب قرار دهد تا با عاشقانه خاص شان همراه شود و یک تجربه منحصر به فرد را از سر بگذراند. / اعتماد
*****
نگاهی به فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟
باران عشق
محسن بیگآقا
و سرانجام، یک عاشقانه!؛ در دنیای تو ساعت چند است؟: درحالی که جای عشق و بیان عاشقانه، در فیلمهای امسال جشنواره خالی بود، صفی یزدانیان با فیلمش فضا را عوض کرد. بین منتقدانی که تاکنون فیلم ساختهاند، فیلم صفی یزدانیان از همه عاشقانهتر از کار درآمده است. موسیقی ملودیک کریستف رضاعی و نگاه متفاوت و حسی فیلمساز به فضای شمال که نمونهی خوبش قبلاً فیلم ماهیها عاشق میشوند بود بهجای نگاه معمول توریستی برخی فیلمها از ویژگیهای فیلم هستند. و اما عشق، که یزدانیان در بیان پیچیدگیهایش موفق شده:
– عاشق بیآنکه بداند، مدام مزاحم میشود و همه چیز را به روی معشوق میآورد؛ وارد حریمی میشود که نباید بشود. معشوق از این که عاشق مچش را بگیرد که حرف عاشقانهای به کس دیگرى مىزده، ناراحت مىشود و فرافکنى مىکند که چرا مکالمهام را گوش کردى؟
– عاشق رقیب فرانسوى را که در پاریس است، در کنار خود میبیند و حتى دستش را روی شانه خود حس میکند.
– معشوق در بیانی سینمایی به رویاى مرد از شهر پاریس ملحق مىشود و مىگوید: «تصورت از پاریس بامزه است!»
– معشوق میگوید خواب عاشق را دیده؛ از بس که همه جا هست و همه چیز را میداند. عاشق اما در خود غرق است: مثل اینکه به عاشق بگویى دیشب خوابت را دیدم و او بگوید امیدوارم دختر مودبى بوده باشم!
– عاشق، کتاب آموزش زبان فرانسوى موژه، ساعت کوچک و بقیهی اشیاى اتاق معشوق را این مدت نگه داشته بوده.
– معشوق مثل فصل پایانی فیلم عشق، جنسیت و نوار ویدیو از سودربرگ به باران در بیرون از خانه نگاه مىکند. بعد مىگوید: «از آن باران ریزریزهاست که من خیلى دوست دارم. این بارش است، در پاریس اما، باران مىبارد. بارش با باران فرق مىکند.»
– معشوق که از مزاحمتهاى اولیه دور شده، با مهربانى مىگوید: «جالبه که علامت ضربدر روى دستم را هم دیده بودى!»
– معشوق در نماى پایانى به عاشق که احساس خستگى مىکند و روى میز دراز کشیده، مىگوید : «بخواب دیوونه، بخواب!» و عاشق مىخندد و مىگوید: «مىارزید!» که یعنى دیوانه خواندنم به این احساس صمیمیتى که مدتها دنبال بیانش از طرف تو بودم، مى ارزید!
– راستى، الان در پاریس ساعت چند است؟!/ وبسایت مجله فیلم
***
نگاهی به در دنیای تو ساعت چند است؟
یک عاشقانه دلنشین
مهرزاد دانش
یک عاشقانهی دلنشین که موج متراکمی از احساسات شوربخش را نثار مخاطبانش میکند. تلفیق هنرمندانهی دو فضای سرخوشانه و شوخوشنگی و فضای پرحسرت عاطفی داستان، دیالکتیک روایت را پیش میبرد و برای همین تعادل تماتیک و روایی هم بین این دو لحن بهظاهر متناقض برقرار میشود. سبک یزدانیان در بخشهایی یادآوری آثار وجدآور ژان پیر ژونه است و بخشهایی هم در نوسانی بین دو متد مدرن و پستمدرن به سر میبرند. فیلم تا حد زیادی متکی بر دیالوگهای هوشمندانه، روایتپردازی ارگانیک، و بازیهای خیلی خوب مصفا و حاتمی است. تم داستان که بر حضور فردی نآشنا (گلی) در محیطی پارادوکسیکال (هم برایش آشنا است و هم غریب) در میان انبوهی از آدمهای پر از اطلاعات (مخصوصاً شخصیت فرهاد) دلالت دارد، فضایی جذاب خلق میکند که بهتدریج حسرتها و آرزوهای عاشقانه را از نسلی به نسلی مرور میکند. آدمهای فیلم اغلب مردمانی ناکام هستند (هنرمندی که کارش به آرایشگری رسیده، عکاسی که در سرزمین غربت خودکشی کرده است، پیرمردی که در حسرت عشق وصالنایافتهاش، دلش را به انعکاس تصویری مبهم در شیشهی پنجره خوش کرده است، و…) و همین بستری میشود برای مزه مزه کردن احساسات عاطفی فرهاد که مجنونوار، از کودکی تا آستانهی میانسالی، مسیری ناهموار را پیمود و آخر سر از خستگی فروخفت؛ مسیری که به فرجامش میارزید…/ ماهنامه فیلم
در دنیای تو ساعت چند است؟
کارگردان: صفی یزدانیان
نویسنده: صفی یزدانیان
بازیگران :لیلا حاتمی، علی مصفا، زهرا حاتمی، ابراهیم ضمیر، کریستف رضاعی، لیلی ساعدسمیعی، پیام یزدانی، زینب شعبانی، اردشیر کاظمی، آیدین بهنامی، عفت جمالیپور، محمد فتحی، حبیب پورسیفی، محمد دزفولیزاده، سیدهنیلوفر یزدانپرست، سیدهنرگس یزدانپرست، اِلدار اَرکاک، کتایون صابرفخر، آرمین زائرثابت
خلاصه فیلم:
گلی بعد از بیست سال زندگی در فرانسه یکباره تصمیم میگیرد به ایران و به زادگاهش، شهر رشت سفری کند. فرهاد در رشت به استقبالش میرود و میگوید که آشنایی قدیمی است، اما گلی اصلاً او را به یاد نمیآورد.
****
نشست خبری فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
نگاهی ایرانی به غرب است
صفی یزدانیان کارگردان فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» در نشست خبری این فیلم پس از اکران در برج میلاد گفت: تم فیلم من نگاه ایرانی به غرب است.
به گزارش مد و مه، صفی یزدانیان در نشست خبری فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» با بیان اینکه دیر به سراغ ساخت فیلم داستان نرفته است، گفت: ایده اولیه این فیلم چندین سال پیش مطرح شده بود چرا که من ایدههای اندکی دارم و ۲ فیلمنامه داشتم که دوست داشتم کار کنم و یکی از آنها این فیلم بود که نهایتا آقای مصفا عهدهدار پیدا کردن سرمایه برای این فیلم شدند.
وی با اشاره به بازی زهرا حاتمی پس از سالها در این فیلم گفت: وی به دلیل لطفی که به شخص من داشت و به دلیل وابستگیهای خانوادگی در این فیلم حاضر شد.
زهرا حاتمی در این نشست خبری گفت: من بیشتر با علی کار میکردم و بعد از فوت او تنها در یک فیلم با دامادم علی مصفا بودم اما آقای یزدانیان که پیشنهاد این فیلم را دادند فیلمنامه را خواندم و چون جمع خانوادگی بود قبول کردم و از این پس نیز اگر فیلمنامه خوبی باشد و فیلم خانوادگی باشد باز در فیلمها باقی خواهم کرد.
علی مصفا نیز در این نشست خبری گفت: برای من شیرین است که بعد از مدتها و بعد از سختیهای فراوان این فیلم ساخته شد و از اینکه به این فیلم توجه شده است خوشحالم.
ایرج رامینفر از دستاندرکاران ساخت این فیلم نیز گفت: ما با این فیلم زندگی کردیم و هر روز صبح که از ساعت ۵ سر صحنه بحث داشتیم.
وی افزود: قبل از خواندن سناریو آقای یزدانیان به من گفتند که لوکیشن فیلم در رشت است و به علت علاقهای که به شمال و فرهنگ آن داشتم حضور در فیلم را پذیرفتم البته شمال هم مثل تهران دچار بساز و بفروشی شده است و ما مجبور شدیم با عکس بندر انزلی را نشان دهیم و به سختی توانستیم گذشته را در این فیلم نشان دهیم.
وی با بیان اینکه فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» واقعیت و رویا را در هم کرده است، ادامه داد: این فیلم پیش از این تجربه شده است اما عاشقانهای است که تا حد جنون میرود و امیدوارم فرنگیها هم آن را بفهمند.
در ادامه این نشست خبری همایون پایور فیلمبردار این فیلم درباره رنگ آن گفت: فضای رشت در زمستان گرم نیست اما در بخشهایی از فیلم که به گذشته باز میگشت بیشتر رنگ گرم داریم و حال حاضر سرد است و همه اینها البته قبل از فیلمبرداری با گروه صحبت میشد و به نتیجه میرسید.
در ادامه این نشست خبری صفی یزدانیان در پاسخ به خبرنگاری درباره نوستالژیک بودن این فیلم گفت: معتقدم عناصر فیلم فقط نوستالژیک نیست و دارای چیزهای دیگری هم هست.
وی با بیان اینکه شاید هر کارگردانی بخواهد بگوید فیلم من لایههای متفاوت دارد، افزود: فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» کشمکش دارد؛ فیلمی که نشان میدهد انسانها به ضرورتهای تاریخی بدون هم زندگی میکنند، بدون هم میخندند و بدون هم میمیرند خود یک کشمکش است و این یکی از اصلیترین کشمکشهایی است که میتواند جامعه ما امروز داشته باشد.
وی درباره پاره پاره بودن این فیلم نیز گفت: فیلم سهپاره است و پاره پاره بودن داستان از یک زمان به هم نزدیک میشود.
یزدانیان همچنین درباره موسیقی این فیلم با بیان اینکه تم فیلم نگاه ایرانی به غرب است گفت: موسیقی هم باید این دوگانگی ایران و غرب را میداشت و با توجه به آهنگهای قدیمی که شنیده بودم و مربوط به دهه ۳۰ بود فردی را داشتیم که شعرهای گیلکی را بر روی آهنگهای معروف غربی تنظیم کرده بود که به نظر میرسید برای این فیلم مناسب است و برای همین کار از آقای کریستف رضایی استفاده کردیم.
امیرحسین صادقی صداگذار فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» درباره صدای این فیلم گفت: سعی کردیم تغییرات زمانی را تا جایی که میشد به همان ظرافت که در بخشهای دیگر است دنبال کنیم که یک پای قوی کار اثر موسیقایی کریستف رضایی است.
در پایان این نشست خبری خبر انتخاب فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به عنوان کاندیدای بخش هنر و تجربه عنوان شد که یزدانیان اعلام کرد قصد ندارد فیلمش را در قالب فیلمهای هنر و تجربه اکران کند. / فارس
‘
23 نظر
بهار
اونقدرا خوندم و شنیدم – بسیار متفاوت – اما ای دریغ از آنچه می پنداشتم . تدوین فلیم ضعیف ، شاید تنها نقطه ی شفاف و روشن فیلم عاشقانه ی تکراری و کلیشه ای ؛ موسیقی این اثر مثلا ناب بود . باب شده که فیلم نامه نویس ها و کارگردانان به سمت و سوی ساخت آثارا مستند از زندگی افراد با نام های متفاوت اما مشکلات شبیه هم ” عشق بچه نقاش فقیر به دختر پولدار بابا هنرمند مامان دکتر ، میریم فرنگ – برمیگردی – نمی دونم ، شاید یه روزی “فیلم بسازند . چرا از دهه چهل و پنجاه تا دهه هفتاد سینما موج می زد از تماشاچی اما امروز روز ؟
فرشاد
گذشته از بحث فرم و فنی، بنظرم گاه گاه فیلم های با چنین مضامینی می تواند با رغیق کردن حس ببینده، آثار مثبتی را در فرد باقی بگذارد.
احسان
عاشقانه ایی بسیار زیبا و باور پذیر و نادر در دوره ایی که عشق های سطحی ارزش شده است. صحنه های عاشقانه فیلم همانند بارانی که در فیلم در حال بارش بود باعث تلطیف حس و حال بیننده می شود
شیما
پوسترها عالی- فیلم نامه پر از کلیشه و نوستالژی بیش از حد- موسیقی متوسط- فیلنامه متوسط رو به ضعیف- طراحی صحنه و فیلم برداری متوسط و کارگردانی خیلی جاها ضعیف
توقعم از فیلم خیلی بیشتر بود فیلم هایی با روندی به این کندی نیاز به دیالوگهای بسیار قوی و بازی قوی برای اجرای دیالوگها دارد واقعاً دلیل این همه تعریف رو نمی فهمم؟!!
عاطفه
پس از مدت ها،از دیدن یک فیلم عاشقانه بسیار لذت بردم و دوست نداشتم به عالم واقعی و بیرون سینما برگردم…
سینمایی
بسیار بی مزه، فخر فروشانه ، بی ربط بود کلا فیلم جز ادغام اجباری فرانسه و رشت هیچی نداشت اونم چون می خواست بگه این دو زن و شوهر فرانسه بلدن حالا اگه آلمانی بلد بودن مضوع فیلم میشد ترکیب اجباری رشت و آلمان و بسیار ضعیف بود . ………
رها
به نظر من که فیلم روایت آدم های مرده بود . برای مثال صحنه ی اول فیلم گلی سوار پله برقی هست که پر از مهمان داره نه مسافر ویا پیرمرد رو فقط گلی میبینه . یا صحنه های توی بازار وقتی دوربین عقب می آد . اصلا گلی و فرهاد رو نشون نمیده . یه جای فیلم گلی میگه خودم هم نمی دونستم قراره که بیام و در کل بیشتر با آدم های قدیمی حرف میزنه . آدم هایی که دنیای عجیبی دارند . و حتی عروس خدمتکار ؛ انگار تو این سالها خیلی پیر نشده و همونطور مثل قبل مونده .
زهرا
من این فیلموندیدم… اما میتونم حدس بزنم چیه در مورد چه موضوعیه.. اولا سینما باید در خدمت همون زمانی باشه که فیلم ساخته میشه اگه الان عشقا سطحیه باید فیلم بصورت روانشناسانه به این موضوع برسه نه که آدمو ببره به عالم خیال……. فیلم gonegirl هم در مورد عشقه ولی این قدر واقعی تلخ ترین واقعیتهای شیرین عشقو میگه ادم میخکوب میشه یه دوریه منم فقط فیلم ایرانی به اصطلاح روشنفکرانه ولی در اصل پوچ بی توجه به وضع انسان امروزی و سردرگم و متظاهرانه رونگاه میکردم ولی الاندیگه وقتمو با تماشای اثری که چشمشو رومردم میبنده رو وضعیت جامعه میبنده رو روانشناسی میبنده رو اقتصاد میبنده ووووووووووو…… فقط میره یه گوشه تاریک یه موسیقیه لایت میذاره و دوباره چشماشو میبنده و ادمای خیالشو مینوسه تلف نیکنم………. چشمممو واسه فیلمی میذارم که چشماشو خیلی بیشتر از من باز کرده رو عشق رو روانشناسی رو اقتصاد آره مال اون سر دنیاس ولی خیلی بیشتر خودمو احساساتمو و مشکلاتمو تو اون فیلم میبنم تا تو این فیلم ایرانیی
پیمان
فیلم ، خوب ، آرام بی ادعا و ادا بود.میشد تو سالن نشست و لذت برد.انگار مربوط به زمان حالا نبود.فیلم رو باید با خودش مقایسه کرد،دیلوگ ها اونقدری که باید بار ریتم به نسبت کند فیلم رو می کشید و واقعا به جا بودند.جدا از همه چیز فضای لوکیشن و طراحی صحنه و طراحی لباس بسیار عالی بود.تدوین هم به نظر نقصی نداشت.ساختار و تقابل دو نقش و تعیین و دیالتکتیک پیش رونده هم جالب به نظر می رسید.
من حیث المجموع فیلم دوست داشتنی بود.با توجه به پیشینه این گروه میشد این توقع رو داشت که فیلمی جدا از فضای موجود و حاظر ببینیم.
مينا
یه حسه آشنا داشت براى من این فیلم , قشنگ بود …
ناشناس
فیلم بسیار تاثیر گذاری بود، یک بار دیگه بعد از مدت ها فیلمی به نمایش گذاشته شد که روی تک به تک قسمت های ساخت از موسیقی زیبای فیلم تا فیلمنامه و طراحی صحنه و … تفکری ناب قرار داشت ، روح ادم رو تلطیف میکنه..
ليلي
خوشبختم که بعد ازسالها فیلمی رودیوم که روحمو ارضا کرد. این فیلم یک دنیا بود. یک دنیای دور اما نزدیک. امیدوارم باز هم شاهد درخشش فیلمهای بیشتری تو قلبها و ذهن ها باشم…
شيرين
این هفته دو فیلم زیبای در دنیای تو ساعت چند است و من دیگو مارادونا هستم را دیدم و حسابی کیف کردم ولی فیلم بسیار بچه گانه ایران برگر هم دیدم که حسابی عصبانیم کرد.
مهراد
واقعا متاسفم واسه کارگردانش.رشت رو مثل یک روستای عقب افتاده نشون داد.دیوارهایی ک کنده شده بود روش تاکید میکرد و دوربین رو نگه میداشت کوچه های داغون.فیلم تو یکی از محله های پایین رشت و تو بدترین جای ممکنش ساخته شد.خونه هاش هم یکی از یکی داغون تر.مردمش پر از لحجه بعد دوبازیگر اصلی بدون لحجه.فیلم فقط ا لحاظ موسیقی در حد خوب بود.وگرنه …….
حسین
پیام فیلم ملامت خود باختگی در برابر غرب می باشد کسانی که میهن خود را واگذارده وشیفته غرب می شوند میهن (مادر)به آنها عشق می ورزد واز دوری او ناراحت است وبرای دخترش یک داماد فرضی (فرهاد ) را می پسندد که از آنتوان خارجی خیلی بهتر است . وقتی آن خانم به میهن بر می گردد کم کم متوجه ارزش آن می گردد ارزشی که هنگام رفتن آن را نمی دانست .و به نیمه ایرانی خود پی می برد که باارزش است
بهزاد
یه ادم برگشت پیش خاطراتش.بعضیا از خاطرات اومدن دنبالش و بعضام نیومدن و گلی رفت دنبالشون.
نازنین
وقتی فیلم را دیدم فکر کردم اوه چه فیلم پیچیده و پر از استعاره ای که اقلا در آخر فیلم تعدادی از گره های اصلی باز می شه که … ! اصلا این اتفاق نیفتاد . بعد فکر کردم تو نقدها به آنها پرداخته می شه اما وقتی نقدها را خوندم … ! دیدم همه ی نقدها انگار به کوچه علی چپ زدن و فقط گفتن به به چه چه یک عاشقانه عالی …. ! .. درتمام مدت فیلم فکر می کردم دنیای مردگانه … دنیائی که شخصیت اصلی فیلمش اصلن لباس عوض نمی کرد . تو فرودگاه و خونه همان یک دست لباس تنش بود . مردم بابت دریافت خدمت پولی نمی پرداختند . دنیای مهربانی و ناکامی و حسرت بود . حسرت چیزهائی که زمانی که می توانستیم ؛ آن را به دست نیاوردیم … عاشقی که این همه از عشقش می گفت معشوق اصلا او را به یاد نداشت و مرتب او را غریبه می نامید . مادر با توجه به دیدن عشق عاشق اما هرگز تلاشی برای رسیدن اینها به هم نمی کرد تو گوئی همون در دنیای مردگان هستند و کاری ازدستشان برای تغییر اوضاع برنمیاد …. و موارد زیاد دیگه … اما برام جالبه که هیچ کدوم از ناقدان عزیز به این فاکتورها هیچ اشاره ای نکردند و انگار با یک عاشقانه معمولی سروکار داشتند وفقط از عشق و رمانتیک بودن فضا و … گفته اند
لیلا
یک عاشقانه ی عالی و منحصر ب فرده.با این ک وقتی فیلمو دیدم دلم گرفت،ولی دل تنگی شیرینی بود.همه چیش ب اندازه و در خدمت فیلمنامه بود ،موسیقی،لوکیشن … .عشق فرهاد بی تکلف و زیباست.فیلم اصلا تکراری نبود.
نادر
گام پای مردم شوریده خود
هم زگام دیگران پیدا بود
یک قدم چون رخ ز بالا تا شکیب
یک قدم چون پیل رفته بر اریب
گاه چون موجی برافرازان علم
گاه چون ماهی روانه بر شکم
گاه بر خاکی نوشته حال خود
همچو رمالی که رملی برزند
گاه حیران ایستاده گه دوان
گاه غلطان همچو گوی از صور جان
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
نادر
گام پای مردم شوریده خود-
هم زگام دیگران پیدا بود/
یک قدم چون رخ ز بالا تا شکیب-
یک قدم چون پیل رفته بر اریب/
گاه چون موجی برافرازان علم-
گاه چون ماهی روانه بر شکم/
گاه بر خاکی نوشته حال خود-
همچو رمالی که رملی برزند/
گاه حیران ایستاده گه دوان-
گاه غلطان همچو گوی از صور جان/
عاقبت دریافت او را و بدید-
گفت مژده ده که دستوری رسید/
هیچ آدابی و ترتیبی مجو-
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
بهارک
به نظر من یک عاشقانه منحصر به فرد بود .وقتی فیلم و دیدم .فهمیدم عشق اصلا یعنی چه .نه این عشق های امروزی که همه از هم طلب دارن .و با دعوا روبرو هست .یا شایدم همه نقاب عاشقی می زنند .این فیلم پر محتوا و همه چیش پر از مفهوم و با فکر بوده .واقعا بهترین فیلمی بود که دیدم .چون هیچ اغراقی توی بازیه اقای علی مصفا نبود انگار خودش بود .خونسرد و مسلط .و بی ریا
سینا
یک اثر هنری به تمام معنا،حالم رو واقعا عوض کرد،واقعا ادم آرزو میکنه بتونه از این دنیای پر تکلف دور بشه،واقعا تاسف میخورم که نتونستم این فیلم رو زودتر توی سینما ببینم.موسیقی عالی،فیلم برداری فوقالعاده،و در اخر دیالوگ علی مصفا:ارزششو داشت
اوا
دیدن این فیلم واقعا ارزششو داشت پیشنهاد میکنم حتما ببینید عالیی بود.