این مقاله را به اشتراک بگذارید
ابراهیم گلستان، احمد شاملو، آیدا، ایرج پزشکزاد و… به روایت ناصر تقوایی
پای صحبت های ناصر تقوایی نویسنده و فیلمساز
تصویر سال امسال با اتفاقی متفاوت همراه بود و آن برگزاری مستر کلاسهایی است با حضور بزرگان عرصه تصویر از سینما گرفته تا عکس و انیمیشن و… . در این میان «ناصر تقوایی» هم به عنوان یکی از مدرسان این مسترکلاسها حضور یافت و مثل همیشه حرفهایی زد که همه را غافلگیر کرد. او گفت که سینمای شاعرانه، یک توهم بیشتر نیست. اینکه برخلاف آنچه تاکنون گفتهاند، او اصلا به دانشگاه نرفته و با معدلی حدود ۱۰ از دبیرستان فارغالتحصیل شده است. از ابراهیم گلستان گفت، ایرج پزشکزاد، احمد شاملو و آیدا و خیلی حرفهای دیگر. البته تقوایی همچنین روی این مسئله تاکید کرد که با همین دوربینهای دیجیتال که این روزها در دست همه است، باید در این مملکت راه رفت و خیلی چیزها را ثبت کرد.
ناصر تقوایی بیش از سه ساعت مطالب متنوعی درباره نویسندگی، فیلمنامهنویسی، مستند، سینمای کلاسیک و دیجیتال، زبان فارسی، «داییجان ناپلئون» و دو فیلم مستندش (باد جن و مشهد قالی) بیان کرد. کارگردان «کاغذ بیخط» در بخشی از سخنانش گفت: «زمانی یک نفر سوالی را درباره سینما و اختصاصا فیلم «چاپلین» از «کافکا» پرسید، او هم گفت که ارتباطی با سینما برقرار نمیکند چون وقتی هزار نفر در سینما چیزی را روی پرده میبینند، همه فقط همان صحنه را میبینند اما وقتی کتاب بخوانند،هزار برداشت مختلف خواهند داشت یعنی اینکه سینما خود را به بیننده تحمیل میکند. البته شاید نظر «کافکا» درست باشد ولی در تکامل سینما این اتفاق افتاده کههزاران نفر با دیدن یک فیلم هزار برداشت مختلف داشته باشند. هنوز سینما را هنر بسیار جوانی میدانم که برای تکامل راه زیادی دارد. هنر دیجیتال یک هنر است و هنر کلاسیک به شکل آنالوگ، هنری دیگر که هیچ کدام قابل مقایسه با هم نیستند چون کارهایی را در هر کدام از آنها میتوان انجام داد که در دیگری نمیتوان. به همین خاطر است که معتقدم سینمای کلاسیک دوباره جای خود را به دست میآورد و احیا میشود، بهخصوص اینکه در حال حاضر کمتر سینماگر بزرگی دیده میشود و بیشتر افراد تکنیسین شدهاند. امروزه فیلمهایی را میبینیم که به لحاظ فنی بسیار پیشرفتهتر از گذشته هستند اما سینمایی با تفکر «برگمان» را دیگر نمیبینیم که اگر هم وجود داشته باشد معدود است و بهنوعی برداشتی از همان آثار قدیمی است.»
تقوایی به خاطرهای از همکار قدیمیاش «عباس کیارستمی» بازگو کرد: «چند سال قبل در فستیوال «توکیو» عباس کیارستمی چند فیلم مستند را با سلیقه خودش از کار مستندسازان انتخاب کرده بود تا در آنجا نمایش داده شود. نکته جالب این بود که نسل جدید ژاپن شب پشت در سالن میخوابیدند تا فردا فیلمها را ببینند. در یکی از نشستهای مربوط به این فیلمها، دختر جوانی از من پرسید شما کشور صنعتیای نیستید، پس چگونه چنین سینمای رشدیافتهای دارید؟ و من فقط در جواب او یک سوال کردم، آن هم این بود که فیلمسازان ما با ابزاری فیلم میسازند که شما آنها را میسازید، پس فیلمهای خود شما کجاست؟»
ایرج پزشکزاد خالق دایی جان ناپلئون
خیلیها حرفهای جنجالی «ابراهیم گلستان» درباره «ناصر تقوایی» را در کتاب نوشتن با دوربین به یاد دارند، تقوایی اما بیتوجه به همه آنها در مسترکلاسش گفت تا روزی که با ابراهیم گلستان کار نکرده بود، یک دوربین فیلمبرداری ۳۵ میلیمتری را ندیده و فقط عکس آن را دیده بودم اما یک سال بعد از آن، توانستم فیلم خود را بسازم.
ناصر تقوایی جامعه با فرهنگ را جامعه باسلیقه دانست و تاکید کرد که: «سلیقه، فقط مد و لباس نیست بلکه روابط اجتماعی و حتی رانندگی را هم دربرمیگیرد. جامعه عقبافتاده یعنی جامعه بیسلیقه و ما اکنون به یک جامعه ضد سلیقه تبدیل شدهایم که آن هم از تولیدنشدن فکر در پی سانسور ایجادشده است. نمونه بارز آن شهرسازی است که میتوان آن را با یک قرن قبل مقایسه کرد. اگر به یکی از مساجد قدیمی اصفهان بروید میبینید که چه آرامشی خواهید داشت، در حالیکه چنین حسی را در مساجد امروزی نمییابید.»
در بخشی از این مسترکلاس مستند «باد جن» به نمایش درآمد. این مستند از جمله فیلمهایی بود که برای تلویزیون ساخته شد، اما بخشهایی از آن از جمله صحنههایی که مادر تقوایی، آواز کوتاهی خوانده، حذف شده است. این مستند درباره مراسم خاصی در جنوب ایران است که در آن عدهای برای درمان کسانی که دچار بیماری روانی هستند موسیقیهای مختلفی را با ریتمهای متنوع مینوازند. او این فیلم را در یک جلسه کاملا واقعی فیلمبرداری کرده در حالی که این گروه هیچ غریبهای را درون خود راه نمیدهند. این فیلم در کشورهای مختلف و از جمله سوییس تاثیر زیادی داشت و کلینیکی برای چنین روش درمانی با استفاده از موسیقی بهویژه برای درمان کودکانی که در افریقا دچار بیماریهای روانی هستند، راهاندازی شد. حالا البته برگزاری مراسمی از این دست ممنوع است. گفتار مستند «باد جن» را احمد شاملو بر عهده داشت. او میگوید: «وقتی به او گفتم این کار را انجام میدهد یا خیر، خیلی سریع قبول کرد. هر چند مجاز بود هر تغییری میخواهد در متن آن بدهد اما واژهای را عوض نکرد.» او در ادامه سخنانش چنین گفته است: «من، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی و تا حدودی مسعود کیمیایی معمولا کار فیلمنامهنویسی و کارگردانی را خودمان انجام دادهایم، اما کدام نویسنده بزرگ ایران را دیدهاید که تا به حال فیلمنامه خوبی نوشته باشد؟ نویسندگان خوب ما در حوزه فیلمنامه و سینما دچار سوءتفاهم هستند. به عنوان یک فیلمساز روزی موفق هستم که از روی یک اثر ادبی، اثر سینمایی فراتری بسازم. زمانی که اقتباس میکنیم باید چیزی فراتر از اصل اثر بسازیم و اگر قرار است اثرمان ضعیف باشد اصلا برای چه فیلم میسازیم؟» به قول تقوایی تبدیل شعر به فیلم، امری محال است چون میلیونها شعر در دنیا وجود دارد ولی کسی از روی آنها فیلم نساخته است. البته ممکن است فیلمی با مفهوم شعر ساخته شده باشد ولی فیلمی که شعری را به تصویر تبدیل کرده باشد، نداریم شاید هم در آینده کسی بتواند چنین کاری انجام دهد. در ادامه این مسترکلاس، تقوایی خاطراتی را از ساخت فیلم «داییجان ناپلئون» بیان کرد: «آشنایی سادهای با پزشکزاد -نویسنده کتاب «دایی جان ناپلئون»- داشتم، در حالی که از چاپ داستان «دایی جان ناپلئون» در مجله فردوسی به صورت پاورقی، اصلا خبر نداشتم. بعد از آن هم وقتی ۳۰، ۴۰ صفحه از داستان را خواندم، ساخت آن را قبول کردم. برای نوشتن فیلمنامه از پزشکزاد دعوت کردم تا همکاری داشته باشیم و خواستم هر آنچه را حذف کرده یا نتوانسته بنویسد به من بگوید اما در هیچ موردی با او به توافق نرسیدم و او هم گفت خودت فیلمنامه را بنویس. با این حال بهترین آدرسی که از شخصیتهای داستان به من داد، کاریکاتوری بود که روی جلد کتاب نقش بسته بود، چون این کاریکاتور براساس توضیحات خود پزشکزاد طراحی شده بود.» به گزارش ایسنا، در بخش پایانی این مسترکلاس مستند «مشهد قالی»، که نخستین مستند او هم است، به نمایش درآمد که در آن مراسم «قالیشویان» مشهداردهال نشان داده میشد و تقوایی پس از آن به این مسئله اشاره داشت که تمام اقتصاد ما با نفت میگذرد و در بهترین زمانهای آن، کمتر از ۲۵هزار نفر به آن اشتغال داشتند اما همین امروز ۱۸میلیون نفر در حوزه فرش مشغول به کار هستند. ما اصلا به گذشته خودمان نگاه نمیکنیم، در حالی که همه دنیا دارد فرش ما را به اسم خودش میزند و بعد همانها را به خود ما میاندازند.
***
همین مراسم به گزارش روزنامه شرق:
در مسترکلاس «جشن تصویر سال» مطرح شد
روایت «تقوایی» از ساخت «داییجان ناپلئون»
فرزانه ابراهیمزاده
«کدام نویسنده بزرگ ایران را دیدهاید که تا به حال فیلمنامه خوبی نوشته باشد؟» این سوالی بود که «ناصر تقوایی»، نویسنده، کارگردان و عکاس شناختهشده ایرانی در میانه مسترکلاسش مطرح کرد؛ کارگردانی که پیش از آنکه پشت دوربین قرار گیرد با داستانهای مدرنش شناخته میشد و بعدها به عنوان یکی از کارگردانان صاحبسبک معرفی شد. او خود پاسخ این سوال را داد: «نویسندگان خوب ما در حوزه فیلمنامه و سینما، دچار سوءتفاهم هستند.»
ناصر تقوایی که بعد از تجربه ناتمام «چای تلخ» ترجیح داده است فیلم نسازد و تمرکزش را بر عکاسی و نوشتن بگذارد، به ششمین روز از مسترکلاسهای جشن تصویر سال آمد و بهمدت سه ساعت با علاقهمندانی که تا پایان جلسه نشسته بودند درباره نکات مهمی صحبت کرد. در میانه حرفهایش بحث داستان و ادبیات در فیلمها را پیش کشید که از مهمترین حرفهای تقوایی در این برنامه بود. او از فیلمسازانی چون خودش، علی حاتمی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی و تا حدودی مسعود کیمیایی نام برد و گفت: «ما معمولا کار فیلمنامهنویسی و کارگردانی را خودمان انجام دادهایم. به عنوان یک فیلمساز، روزی موفق هستم که از روی یک اثر ادبی، اثر سینمایی فراتری بسازم. زمانی که اقتباس میکنیم باید چیزی فراتر از اصل اثر بسازیم و اگر قرار است اثرمان ضعیف باشد اصلا برای چه فیلم میسازیم؟»
کارگردان «کاغذ بیخط»، از تفاوت داستان و فیلمنامه گفت و افزود: «فیلمنامه، داستان نیست؛ بلکه شیوه اجرای داستان است. فیلمنامه، متنی تخصصی است که هر جمله آن با یکی از عوامل فیلم صحبت میکند. یک کارگردان قرار نیست به بازیگر، فیلمبردار یا گریمور بازیگری، فیلمبرداری و گریم یاد دهد، چون کار بزرگ کارگردان، هماهنگ کردن است مثل یک تیم فوتبال.»
«فیلمهای شاعرانه»، موضوع بحث دیگری بود که البته تقوایی آن را قبول نداشت و آن را «حرف مُفت» دانست: «تبدیل شعر به فیلم، امری محال است؛ چون میلیونها شعر در دنیا وجود دارد ولی کسی از روی آنها فیلم نساخته است. البته ممکن است فیلمی با مفهوم شعر ساخته شده باشد ولی فیلمی که شعری را به تصویر تبدیل کرده باشد نداریم شاید هم در آینده کسی بتواند چنین کاری انجام دهد. سینما هنری است که ذهنیت را به عینیت تبدیل میکند ولی شعر برعکس است. در یک فیلم به اندازه یک زندگی میتوانیم با لحظات شعرگونه برخورد کنیم.»
دانشگاه نرفتهام
بحث سابقه تحصیلیاش موضوع دیگری بود که تقوایی در این مسترکلاس درباره آن صحبت کرد و نکتهای گفت که کمتر کسی میگوید: «اکثر اطلاعاتی که درباره من مخصوصا از سابقه تحصیلاتم وجود دارد، اشتباه است، چون اصلا دانشگاه نرفتهام در حالی که خیلیها فکر میکنند من فارغالتحصیل رشته ادبیات و زبان فارسی از دانشگاه تهران هستم. من دیپلم ریاضی دارم و معدلم هم حدود ۱۰ بوده است. رشته ریاضی را هم از این جهت انتخاب کردم چون ریاضیاتم ضعیف بود، میخواستم پایه ریاضیام قوی شود.»
توصیه به جوانان به راه رفتن در مملکت
ابراهیم گلستان
بحث سینما و توصیه به فیلمسازان جوان، بخش دیگری از حرفهای ناصر تقوایی بود. او تاکید کرد که هنوز سینما را هنر بسیار جوانی میداند که برای تکامل راه زیادی دارد. این توصیه را به هنرمندان جوانی که در نشست شرکت کرده بودند کرد: «هنر دیجیتال یک هنر است و هنر کلاسیک به شکل آنالوگ، هنری دیگر که هیچکدام قابل مقایسه با هم نیستند چون کارهایی را در هر کدام از آنها میتوان انجام داد که در دیگری نمیتوان انجام داد. معتقدم سینمای کلاسیک دوباره جای خود را به دست میآورد و احیا میشود. الان کمتر سینماگر بزرگ میبینیم چون بیشتر افراد تکنسین هستند. دیجیتال هنری است که میتواند خود را به تکامل برساند و وسیله بیان فردی باشد. امروزه فیلمهایی را میبینیم که به لحاظ فنی بسیار پیشرفتهتر از گذشته هستند.» وی خطاب به هنرمندانی که دوربین دیجیتال در دست دارند، گفت: «دوربینهایتان را بردارید و کمی در این مملکت راه بروید و آنچه را میبینید ضبط کنید.»
تقوایی خاطرهای از برنامهای را که در ژاپن برایش اتفاق افتاده بود، به یاد آورد: «چند سال قبل در فستیوال «توکیو» عباس کیارستمی چند فیلم مستند را با سلیقهِ خودش از کار مستندسازان انتخاب کرده بود تا در آنجا نمایش داده شود. نکته جالب این بود که نسل جدید ژاپن شب پشت در سالن میخوابیدند تا فردا فیلمها را ببینند. در یکی از نشستهای مربوط به این فیلمها، دختر جوانی از من پرسید شما متعلق به کشور صنعتیای نیستید. پس چگونه چنین سینمای رشدیافتهای دارید؟ و من فقط در جواب او یک سوال پرسیدم آن هم این بود که فیلمسازان ما با ابزاری فیلم میسازند که شما آنها را میسازید، پس فیلمهای خود شما کجاست؟ وسایل صوتی جدید خیلی کارها میکنند ولی جای کتابخوانی را نمیگیرند و این اشکالی است که من امروز میان جوانان میبینم. ما با فیلم دیدن سینما را یاد گرفتیم و بسیاری از فیلمسازان خوب ما کارشان را با مستند آغاز کردند اما ابزار جدیدی که الان موجود است، کار را راحت کرده است.»
ناصر تقوایی اعتراف کرد تا روزی که با ابراهیم گلستان کار نکرده بود یک دوربین فیلمبرداری ۳۵میلیمتری را هم ندیده بود: «فقط عکس آن را دیده بودم اما یک سال بعد توانستم فیلم خود را بسازم.»
رانندگی شغل مردم این مملکت شده است
پخش فیلم «باد جن» تقوایی یکی از برنامههای این مسترکلاس بود، فیلمی که «احمد شاملو» نریشن آن را خوانده بود. تقوایی به دنبال پخش این فیلم درباره این شاعر بزرگ گفت: «گفتارمستند «باد جن» را احمد شاملو بر عهده داشت که وقتی به او گفتم این کار را انجام میدهد یا خیر، خیلی سریع قبول کرد. هر چند مجاز بود هر تغییری میخواهد در متن آن دهد اما واژهای را عوض نکرد. شاملو یکی از بزرگترین آدمهای هنر ماست و من احترام زیادی برای او قایلم. هرچند روزی که به همراه «آیدا» سر صحنه یکی از فیلمهایم آمد، من نتوانستم به دلیل فیلمبرداری نزد آنها بروم و شاید این موضوع آیدا را از من دلخور کرد چون شناخت کمی از من داشت اما من بهدلیل کار و اهمیتی که برایم داشت، نزد آن دو نرفتم. متاسفم این را میگویم که ایرانیها مفهوم کار را نمیدانند. ما تا وقتی این موضوع را ندانیم پیشرفتی در کار نخواهیم داشت.» او در ادامه افزود: «کار چیزی است که در پایان روز حاصل آن را ببینید اما امروز میبینیم که رانندگی شغل مردم این مملکت شده و نصف مردم تهران، نصف دیگر را جابهجا میکنند. این یک مساله در جامعه ماست که نشانه بیکاری است.»
«داییجان ناپلئون» را چگونه ساختم؟
تقوایی در این برنامه از فیلمهای مهمی که ساخته است صحبت کرد. مجموعه تلویزیونی «داییجان ناپلئون» یکی از آنها بود که مورد توجه شرکتکنندگان مستر کلاس قرار گرفت. او به یاد آورد که: «زمانی که مشغول انجام تحقیقات کارهایی برای ساخت فیلم «فرش ایرانی» بودم، «ایرج گرگین» از تلویزیون تماس گرفت و گفت تصویب کردهاند که من «داییجان ناپلئون» را از روی کتابی که «پزشکزاد» نوشته، بسازم در حالی که از چاپ داستان «داییجان ناپلئون» در مجله فردوسی به صورت پاورقی، اصلا خبر نداشتم. بعد از آن هم وقتی ۴۰،۳۰ صفحه از داستان را خواندم، ساخت آن را قبول کردم.» تقوایی آشنایی سادهای که بین او و ایرج پزشکزاد -نویسنده کتاب- بود را دلیلی مهم برای ساخت این فیلم دانست و گفت: «زمانی که قرار شد این فیلم را بسازم خیلی اصرار کردم که خودش نقش داییجان را بازی کند، چون ویژگیهای این نقش را داشت اما بعد بهطور اتفاقی «نقشینه» را دیدم و از آنجا که نمیشناختمش، برادرم را فرستادم تا او را دنبال کند و بعد برای این نقش از او دعوت کردم.» اما برای نوشتن فیلمنامه از پزشکزاد دعوت کردم تا همکاری داشته باشیم و خواستم هر آنچه را حذف کرده یا نتوانسته بنویسد به من بگوید اما در هیچ موردی با او به توافق نرسیدم و او هم گفت خودت فیلمنامه را بنویس. با این حال بهترین آدرسی که از شخصیتهای داستان به من داد، کاریکاتوری بود که روی جلد کتاب نقش بسته بود، چون این کاریکاتور بر اساس توضیحات خود پزشکزاد طراحی شده بود.»
او بعد از نمایش فیلم مستند فرش به از میان رفتن برخی از کارهایش اشاره کرد و گفت: «در تلویزیون ثروتی از آرشیو فیلمها وجود دارد که متاسفانه وقتی برای نمایش آن قصد دارند قسمتهایی از آن را حذف کنند، همان اثر اصلی را قیچی میکنند. این فیلم (مشهد قالی) کیفیت خوبی نداشت و کلماتی از آن حذف شده است و دلخوری من از فناوری دیجیتال هم همین است که فیلمهای اینچنینی را با هر کیفیتی کپی میکنند در حالی که نمیدانند چه جانی از من گرفته شده تا تصاویر فیلمم را بگیرم.»
تقوایی البته در مورد فیلم فرش و هنر فرشبافی هم صحبت کرد و گفت: «تمام اقتصاد ما با نفت میگذرد و در بهترین زمانهای آن، کمتر از ۲۵هزارنفر به آن اشتغال داشتند اما همین امروز ۱۸میلیوننفر در حوزه فرش مشغول به کار هستند. ما اصلا به گذشته خودمان نگاه نمیکنیم در حالی که همه دنیا دارد فرش ما را به اسم خودش میزند و بعد همانها را به خود ما میاندازند. بدیهیها زیباترین وجوه زندگی یک ملت هستند و اینقدر طبیعی شدهاند که ما آنها را نمیبینیم ولی وقتی یک غریبه میآید متوجه آنها میشود.»
فقر زبان
بحث زبان فارسی هم یکی از بحثهایی بود که این نویسنده و کارگردان صاحبسبک ایرانی درباره آن صحبت کرد، تقوایی که معتقد است امروز زبان فارسی زبان فقیری شده است؛ گفت: «ما در طول تاریخ و از دوران اسلامی به بعد دو حکومت فارسیزبان داریم؛ یکی زندیه و دیگری پهلوی. به غیر از این دو، بقیه ترکزبان بودهاند و من هرگز این گمان را نکردهام که جماعت ترکزبان در ایران از فارسیزبان کمتر بودهاند اما زبان فارسی به این علت زبان رسمی باقی ماند که قدرت ارتباط با هر زبان دیگری را داشت آن هم بهدلیل وجود ادبیاتی که پشت سر خود دارد.»
به گفته او جامعه ما به شناخت وسیعی از خودش احتیاج دارد: «باید ببینیم زبان فارسی قبل از رودکی در کجاست، رودکی از کجا فارسی را یاد گرفته؟ ریشه زبان فارسی کجاست؟ امروزه، فرهنگ، روی زبان بنیان گذاشته میشود و همانطور که زبان لاتین میتواند دنیا را بگرداند زمانی هم زبان فارسی در منطقه خودش چنین کارکردی داشت اما آنقدر آن را ضعیف کردهایم که دیگر اینطور نیست. پس کمی این دوربینهایتان را بردارید و در این مملکت راه بروید و وضعیت آنها را ضبط کنید ولی ما چسبیدهایم به فیلمهای تخیلی و این موضوعات را نادیده میگیریم.»