این مقاله را به اشتراک بگذارید
رابطهی تورگنیف و تالستوی چگونه به تیرگی کشید؟
مهناز صدری
در پی چاپ «نوجوانی»- قسمت دوم اثر سهگانه ل.ن.تالستوی در سال ۱۸۵۴ (دو سال پس از درگذشت گوگول)- تورگنف در نامهای خطاب به یکی از دوستانش مینویسد: «در شماره ۱۰ مجله ساور مننیک میتوانید داستان دیگری از نویسنده رمان «کودکی» بخوانید. اثری که تمام آثار ما در مقایسه با آن تنها یک یاوهسرایی است. او جانشین گوگول است در حالی که هیچگونه شباهتی هم با او ندارد.»
تورگنف همچنین در نامه مورخ ۱۷ اکتبر ۱۸۵۴ خطاب به شوهرخواهر تالستوی چنین مینویسد: «… شمارهای از مجله ساور مننیک را که در آن داستان برادر همسرتان «نوجوانی» به چاپ رسیده است، خدمتتان ارسال کردهام. تصور میکنم برای جنابعالی جالب باشد… من استعداد و قریحه لف نیکالایویچ را بینهایت میستایم و بسیار علاقهمندم بدانم او کجاست و چه میکند…»
در سوم اکتبر ۱۸۵۵ تورگنف اولین نامه خود را به ل.ن. تالستوی مینویسد و در آن به تالستوی توصیه میکند از ارتش استعفا بدهد و به پترزبورگ بیاید: «… احتمالاً از نظرم درباره قریحه و نبوغ ادبی خودتان باخبرید و نیز میدانید توقعات زیادی از شما دارم. در این اواخر اغلب به شما فکر کردهام و بسیار مایلم بدانم کجا هستید. ضمناً از جهتی هم برایتان خشنودم زیرا در حال کسب احساس و تجربههای جدیدی هستید. ولی بدانید که هر چیز را حدی است و نباید سرنوشت را به بیراهه کشید. سرنوشت بدون آن هم در هر قدم به ما ضربه میزند و از آن نیز خرسند میگردد. بسیار خوب میبود اگر شما میتوانستید خود را از کریمه برهانید. دیگر به قدر کافی ثابت کردهاید که ترسو نیستید.
در هر صورت نظامیگری کار شما نیست. وظیفه شما ادیب بودن است. شما نقاش اندیشه و کلمه هستید. اشاره شما به امکان گرفتن مرخصی در نامهای که امروز از شما دریافت کردهام، به من اجازه داد تا اینگونه با شما گفتوگو کنم. چنانچه واقعاً بتوانید برای چند روزی هم که شده به تولا بیایید، من هم از پترزبورگ به آنجا خواهم آمد، تا از نزدیک شخصاً با شما آشنا شوم. البته این موضوع نمیتواند انگیزه بزرگی برای شما باشد، ولی به خاطر خودتان، به خاطر ادبیات بیایید. تکرار میکنم که سلاح شما قلم است و نه شمشیر… قطعاً این آشنایی هم برای شما و هم برای من خالی از فایده نخواهد بود. میل دارم برای شما از شما بگویم، از آثارتان و این روی کاغذ امکانپذیر نیست بهخصوص در این نامه…»
و به این ترتیب دوستی این دو نویسنده شروع و مدتها به طول کشید. لیکن باید خاطرنشان کرد که روابط آنها همیشه دوستانه باقی نماند:
در ۲۶ می ۱۸۶۱ تالستوی به دعوت تورگنف به اسپاسکویه آمد و در ۲۷ می- فردای آن روز- هر دو به دعوت فِت و همسرش- دوستان مشترکشان- به نزد آنها رفتند. در سر میز تورگنف و تالستوی درباره مسائل مختلف و ازجمله شکار گفتوگو کردند و بعد صحبت از زندگی تورگنف و دخترش پولینا در پاریس به میان آمد. تورگنف تعریف کرد که دخترش لباسهای کهنه و پاره دیگران را جمعآوری میکند و پس از وصله کردن و تعمیر آنها را به مستمندان میدهد. تالستوی با لحنی اعتراضآمیز گفت که این موضوع به نظر او نمیتواند واقعیت داشته باشد، زیرا دختر عزیز دردانه تورگنف چطور میتواند با دستهای ظریفش لباسهای کثیف و بوی ناک را وصله کند.» تورگنف که بههیچ وجه انتظار چنین صحبتی را از طرف تالستوی نداشت، خشمگین میگوید: «خواهش میکنم سکوت کنید، در غیر این صورت خودم با زور شما را وادار به سکوت خواهم کرد.» آنها حتی آماده نزاع شدند که با پا در میانی صاحبخانه موقتاً آرام گرفتند. تورگنف بلافاصله به اپاسکویه رفت و تالستوی به خانه دوستش – باریس- در همان نزدیکیها.
تالستوی در همان شب – 27 می ۱۸۶۱- طی نامهای که در آن پایان دوستیاش را با تورگنف اعلام کرده بود، او را به دوئل دعوت کرد. [لازم به اشاره است که تالستوی پیش از آن نیز قلباً از تورگنف رنجیده بود، زیرا تورگنف عاشق خواهر تالستوی که دارای همسر و سه فرزند بود، شده بود و این عشق منجر به از هم پاشیدگی زندگی زناشویی خواهر تالستوی، ترک فرزندان و رفتن او به خارج از کشور شد.] تورگنف در جواب نامه که همان شب به دست تالستوی میرساند، مینویسد: «عالیجناب، لف نیکالایویچ! در جواب نامه شما وظیفه خود میدانم در حضور خانواده فِت از شما به خاطر توهینی که به سبب غلیان احساس غیرارادی و غیردوستانه- در اینجا به ذکر علت آن نمیپردازم- که در من برانگیخته شد و به شما روا داشتم، آن هم بدون هرگونه دلیل موجهی از جانب شما، پوزش بخواهم.
حتی آمادهام کتباً مراتب عذرخواهی خود را اعلام کنم- باز هم از شما طلب عفو میکنم- آنچه که امروز اتفاق افتاد به روشنی ثابت و تأیید کرد که هرگونه سعی بر نزدیکی چنین فطرتهای متضادی، نظیر من و شما نمیتواند سرانجام نیکی داشته باشد. اینک ضمن انجام وظیفهام در قبال شما، باید به اطلاع برسانم این نامه به منزله آخرین ارتباط بین ماست و نیز از صمیم قلب امیدوارم رضایت شما را فراهم کرده باشد. از پیش موافقت خود را برای هرگونه استفاده از این نامه که به فکرتان خطور میکند، اعلام میدارم با کمال احترام، مفتخرم که همچنان بنده فرمانبردار شما باقی بمانم. ایوان تورگنف.»
تالستوی که جواب تورگنف نتوانسته بود شعلههای خشم را در او خاموش کند، فردای آن روز- ۲۸ می ۱۸۶۱- نامهای به تورگنف مبنی بر اینکه امیدوار است وجدانش او را گناهکار دانسته باشد، مینویسد و از تورگنف میخواهد طی نامهای رسمی از او معذرت بخواهد تا بتواند آن را به فتها نشان دهد و نیز تأکید میکند چنانچه تورگنف درخواست او را دور از انصاف میداند، خود را برای دوئل آماده کند.
تورگنف در جواب مینویسد: «نامهرسانتان میگوید که جنابعالی منتظر جواب هستید. ولی من نمیتوانم بر آنچه در نامه پیشین نوشتهام چیزی بیفزایم. تنها میتوانم بگویم کاملاً به شما حق میدهم مرا به دوئل دعوت کنید، اگرچه ترجیح داده بودید به عذرخواهی مجدد من به صورت کتبی اکتفاء کنید. این تصمیم شما بود. البته صادقانه میگویم دلم میخواست گلوله شما بر جانم مینشست تا به این ترتیب سخنان نابخردانهام را جبران میکردم. آنچه بر زبانم جاری شد بسیار به دور از عادات زندگیام و برخاسته از تضاد شدید و همیشگی نظریات ما بود. این نه یک معذرت است و نه یک توجیه، بلکه توضیحی است بر آنچه که اتفاق افتاد. به این سبب و در حالی که برای همیشه با شما وداع میکنم- چنین وقایعی فراموشنشدنی و غیرقابل بازگشتاند وظیفه خود میدانم باز هم تکرار و تأکید کنم که در این امر شما بیگناه و من گناهکارم. اضافه میکنم که اینجا مسأله ابراز شجاعت- که من میخواهم یا نمیخواهم از خود نشان دهم- نیست، بلکه تصدیق تصمیم شما است شما هم حق دارید مرا به دوئل بخوانید و هم حق دارید مرا عفو کنید. شما در تصمیم خود مختارید و من تسلیم آن. بار دیگر تمنا میکنم احترام عمیق مرا نسبت به خود بپذیرید. ایوان تورگنف.»
تالستوی که جواب تورگنف قانعش نکرده بود کسی را به یاسنایا پالیانا میفرستد تا اسلحه بلژیکی مارک «لبرن»اش را بیاورند و سحرگاه ۲۹ می ۱۸۶۱ در محل دوئل حاضر میشود، ولی تورگنف نمیآید. تالستوی، تورگنف را ترسو میخواند.
تورگنف که برای انجام امور ازدواج دخترش به پاریس رفته بود در ۲۶ سپتامبر ۱۸۶۱ نامهای به تالستوی مینویسد: «عالیجناب! درست پیش از عزیمت از پترزبورگ شنیدم که شما رونوشت آخرین نامهتان به من را در مسکو پراکندهاید و نیز مرا ترسویی خواندهاید که نمیخواهد با شما نزاع کند و غیره. در آن زمان بازگشت من به تولا میسر نبود و باید به مسافرت میرفتم. ولی به سبب آنکه رفتار اینگونه شما را- آن هم بعد از کوششم برای جبران آنچه بر زبان رانده بودم- توهینآمیز و غیر شرافتمندانه تلقی میکنم، به اطلاعتان میرسانم که این بار بدون توجه از کنار آن نمیگذرم و بعد از بازگشتم در بهار آینده به مسکو، رضایت شما را فراهم خواهم آورد. ضمناً باز هم به اطلاع میرسانم که من دوستانم را در مسکو از تصمیم خود باخبر کردهام، تا آنها در مقابل شایعات پراکنده از طرف شما در جریان واقعیت قرار گیرند. ای.ت.
به این ترتیب ارتباط تالستوی و تورگنف به مدت ۱۷ سال قطع شد. در سال ۱۸۷۸ تالستوی طی نامهای دوستانه تورگنف را به تولا دعوت میکند و در آگوست ۱۸۷۸ خود برای استقبال از تورگنف به ایستگاه قطار تولا میرود
مأخذ: مجموعه آثار و نامههای تورگنف، نشر «نا اوکا»، مسکو، ۱۹۸۲٫
تجربه