این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتی درباره خوان رولفو و رمانش «پدرو پارامو»
روانشناسی کاکتوس
امیر جلالی
١٩۵۵، خوان رولفو تنها رمانش، «پدرو پارامو» را منتشر کرد. پیشتر در ١٩۵٣ مجموعهای از داستانهای کوتاه او با عنوان «دشت سوزان» نام او را بر سر زبانها انداخته بود. تا سالها بعد هم اکثرا رولفو را با همین مجموعه میشناختند. در فاصله بین چاپهای متعدد نویسنده چندداستان، فیلم نوشت و یادداشت هم به آن اضافه کرد. رولفو مدام وعده میداد که بهزودی دومین رمانش را به اتمام خواهد رساند. هیچوقت بهجز این دو کتاب چیزی دیگری ننوشت. معمای رولفو، تأثیرگذاری چشمگیر در بین نویسندگان آمریکای لاتین است. جالب اینجا است که چاپ اول این رمان مطبوع میل مخاطبان و مطبوعات نبود. چهارسال طول کشید تا نیمی از دوهزار نسخه چاپاول آن به فروش برسد. در نگاهی گذرا، رولفو با اصرار و پافشاری بر ادبیات روستایی، مخاطب هدف را تغییر داد. او از روستا برای شهریهایی مینوشت که سردرگم و مبهوت نمیدانستند قرنبیستم چه خوابی برای آنها دیده است. علاوه براین، از سیر روایت «پدرو پارامو» چنین برمیآید که رقابت نسلی پدران و پسران در تجربه جهان سومی مکزیکیها به چه نتایج هولناکی انجامیده است. انقلاب مکزیکی حدودا یکدهه طول کشید (١٩٢٠-١٩١٠). ظرف این مدت بسیاری مجبور به جلای وطن شدند. همراه با زدوخوردهای انقلاب، آوارگی و مهاجرت تدریجا روستانشینان کثیری را جبرا به شهرنشینی واداشت. در ١٩٢٨ جمعیت مکزیکوسیتی یکمیلیون نفر بیشتر نبود. هماینک روزها بیستوسهمیلیون و شبها هجدهمیلیون نفر در این شهر سکونت دارند. خوان رولفو یکی از خانهبهدوشهای پساانقلابی بود که از ایالت خالیسکو به مکزیکوسیتی آمده بود. بنابراین بهتعبیر جیسن ویلسون، منتقد سرشناس ادبیات آمریکایلاتین، تکلیف رولفو روشن بود: «نویسندهای شهری خطاب به مخاطبان شهری متنی روستایی عرضه میکرد. از شخصیتهایی مینوشت که سواد خواندن و نوشتن نداشتند. آنها نمیدانستند که دربارهشان چه نوشته میشود و دیگران چه قضاوتی خواهند کرد.
هردو کتاب خوان رولفو به «منظره» اشاره دارد: «دشت» و ناحیه «پارامو». در متن رمان، پارامو به اربابی محلی ارجاع پیدا میکند. به همین دلیل است که اغلب گمان میکنند که پارامو نامخانوادگی «پدرو» است. معنای تحتاللفظی «پارامو»، «منطقه متروکه» یا «سرزمین هرز» است. ذکر این نکته از این جنبه درخور تامل است که شعر مشهور تی.اس.الیوت، «سرزمین هرز» که نخستینبار در ١٩٢٢ منتشر شد، در ١٩٣٠ با ترجمه «انریک مونگیا» توجه مخاطبان مکزیکی را برانگیخت. «مونگیا» عنوان شعر الیوت را «ال پارامو» ترجمه کرده بود. بسیاری از اصطلاحات، تکیهکلامها و توصیفات خوان رولفو در این رمان با ترجمه اسپانیایی بخش اول «سرزمین هرز»، «تدفین مردگان» همخوانی دارد. خوان رولفو به صراحت در مصاحبههای متعدد خود شرح داده است که شخصیت رمان مکزیکی، نه تاریخی بلکه جغرافیایی است. ساکنان این منطقه هیچ اصالت و هویتی ندارند. از قرن شانزدهم به بعد در معرض فرهنگ فاتحان اسپانیایی قرار داشتهاند و همه پیشینه خود را از یاد بردهاند. در قرنبیستم هم که انقلاب میکنند تا مگر از این وضع نجات پیدا کنند، دیری نمیگذرد که درمییابند نمیتوانند با ملزومات زندگی مدرن همصدا شوند. درنتیجه، مردم مکزیک یتیمان پدر-گذشته و مادر-آیندهاند.از اینرو، شخصیت اصلی «پدرو پارامو» مکانی جغرافیایی است که ویژگی اصلی آن بد-اقلیمی است. هوای گرم، صخره و سنگ، بیابانی بیآبوعلف و فضایی دوزخگون. «کمالا»ی رولفو جایی است که حتی لاشخورها هم دوست ندارند سر از آنجا درآورند. پرسشی که در اینجا مطرح است، چگونگی نحوه شکلگیری مکانی شبیه به «کمالا» در ذهن رولفو است. آلن رایدینگ با موشکافی دقیق بر این نظر است که اصلاحات ارضی شتابزده در فاصله سالهای ١٩۵٢ تا ١٩٨١ بیش از هشتاد درصد کشتزارهای مکزیک را لم-یزرع کرد. در «کمالا»ی رمان، نه خبری از اصلاحات ارضی است، و نه عدالت اجتماعی و برابری. ما فقط با پدرو پارامویی سروکار داریم که با زورگویی و سبعیت همراه کشیشی چاپلوس، «پدر رناتیرا» و نوکری بیاراده، «فولگار سدانو»، دستبهدست هم میدهند تا انقلاب را با رشوه و زورگویی از «کمالا» دور کنند. در بخشی از رمان که پدرو برآن است تا سیصدنفر را به کارزار انقلاب گسیل کند، شاهد آن هستیم که کسی معنای انقلاب را نمیفهمد. بهطرز طنزآلودی، انقلابیها مدام جبهه خود را تغییر میدهند و خودشان هم نمیدانند برای چه میجنگند. سوءاستفاده از قدرت بهحدی است که همه میترسند علیه پدرو پارامو دست به اعتراض بزنند. خرافه و ترس به روحیهای قوام میبخشد که آدمها را در تله وضع حقیرانه پیرامون خود گیر میاندازد.
خوان رولفو نویسندهای حرفهای نبود. نه به دانشگاه علاقه داشت و نه به فعالیت مطبوعاتی. درواقع از روزنامهنگاری بیزار بود. در طول عمرش مشاغل زیادی را آزمود؛ از کار در اداره مهاجرت گرفته تا نمایندگی محصولات کارخانه لاستیکسازی اتومبیل. کسانی که با رولفو از نزدیک آشنایی داشتهاند به تسلط شگفتانگیز او در تحلیل رمانهای مدرن اشاره میکنند. او به چهار رماننویس عمیقا عشق میورزید و بر این باور بود که خواندن آثار آنها، با او کاری کرده تا داستان بنویسد. در جایی رولفو ادعا میکند «پدرو پارامو» محل تلاقی تجربههای حسی او از روستاییان آثار فاکنر، توماس ولف، جویس و کنوت هامسون است. تکنیک نویسندگی رولفو در درجه اول از جابهجایی صفات انسان و اقلیم نشأت میگیرد. اکتاویو پاز در «هزارتوی تنهایی» از اصطلاحی موسوم به «روانشناسی کاکتوس» بهره میبرد تا عوالم روحی مکزیکیها را شرح دهد. روانشناسی کاکتوس، آدمها را به سکوت وامیدارد. مکزیکیها همواره حالت تدافعی دارند و حتی انسانبودن به منزله ضعفی مهلک بهحساب میآید. پاز در ادامه همین مطلب بر این نظر است که مقصد نهایی روان کاکتوسی، سنگشدن است. توصیف پاز با جهان ذهنی پدرو پارامو همخوانی زیادی دارد. به بیان سادهتر، پدرو پارامو کاکتوسی است که سنگ میشود. پدرو آنگاه که با پدیدهای به اسم قانون روبهرو میشود، خیلی زود راه چاره را پیدا میکند. «قانون، من هستم.» از جنبهای دیگر، ترکیب انسان و جغرافیا از زندگی انسانی چیزی بهجز خاطره باقی نمیگذارد. درنهایت همه مقهور یادهای خود هستند. رولفو، بیدلیل فرم رمان خود را پیچیده و گسسته نکرده بود. از اساس بهجز مکنونات ذهنی شخصیتها هیچ روایت دیگری در کار نیست. منشأ خاطره هم کاملا معلوم است. خشونت کور و بیدلیل دهانبهدهان میچرخد و دور باطل قتل و انتقام قتل را رقم میزند. در «پدرو پارامو» که به قول سوزان سانتاگ از زبان «دوزخ–نشینی چندصدا» نقل میشود، نوستالژیای دروغین روستانشینان مکزیک، ماهیت شهروندان آمریکای لاتین را افشا میکند و ظرف ربع قرن به نمونهای از ادبیات و سرگذشت ذهنی مردمان قرنبیستم بدل میشود. «پارامو» سرزمین ویران رولفو بیش از هرچیز ماحصل خاطرههایی دروغین بود. خشونت جهانسومی با آدمها کاری کرده تا هذیان و سرسام را با تاریخ یکی بپندارند.
****
ترجمه پدرو پارامو اثر خوان رولفو
سرزمین بایگانیهای گمشده
پانیذ زرتابی
شاهکارهای کوتاه، عنوان مجموعهای است از رمانها و داستانهای کوتاهی از برجستهترین آثار ادبی که با ترجمه احمد گلشیری بهتازگی تجدیدچاپ شدهاند: «نفرین ابدی بر خواننده این برگها» اثر مانوئل پوییگ، «ناپدیدشدگان» اثر آریل دورفمان، «زندگی من» آنتون چخوف، «از عشق و دیگر اهریمنان» گابریل گارسیا مارکز و «پدرو پارامو»ی خوان رولفو. رمان پدرو پارامو که از بهترینهای ادبیات قرن بیستم هم هست، از بهترینهای این مجموعه است. همانطور که مترجم در مقدمه نوشته است، خوان رولفو ستارهای تنها در ادبیات آمریکای لاتین، با قلمی تیز هر واژه از رمانش را گویی بر صخرهای سخت نَقر میکند. او بهگونهای طنزآمیز اسطوره را به کار میگیرد. و این مکانِ اسطورهای جهانی است آکنده از لحظههای گذرا که در آن گفتهها، خاطرهها و اندیشههای آدمها همه همزمان ارائه میشوند. در پدرو پارامو آنچه به ظاهر روایتی است که سخنگویی بر آن است تا به یاری آن داستان خویش را بازگوید، در حقیقت تکهای از داستانی است که یکی از صداهای بسیار رمان، یکی از پسرانِ پدرو پارامو به نام پرسیادو نقل میکند. خوان رولفو خودپرستی شخص پدرو پارامو را مسئول حال و روز جهان اثرش میداند. نقش پدرو پارامو در جهان اثرش نقش رهبری است در هر نظام اسطورهای. او نماد قدرت بالاترین نقطه هرم جامعه و دراختیاردارنده حاصلخیزی جهان خویش است.کومالا، روستایی که خوان پرسیادو در آغاز رمان بدان پا میگذارد، مرکز این جهان است که به سبب نفرین پدرو پارامو در دل بیابان به صورت گورستان درآمده. در آخر همین رمان رولفو در مصاحبهای با لوئیس هاراس از تبار و هویت خود میگوید، از جایی که چندان بیشباهت به کومالای رمان هم نیست. «من در جایی به دنیا آمدم که حالا روستای کوچکییه… راستش من در زمان انقلاب، یا بهتر بگم از انقلاب زاییده شدم، میگم از انقلاب چون تعدادش یکی دو تا نبود…» رولفو ظاهرا از نیاکانش بیخبر است. او برای یافتن ریشههای گمشده خود به نبش گورهای بستگان دور خود پرداخته است. اما کنجکاوی تاریخی او را بیهوده به جستوجو در لابهلای نوشتهها و اسناد و مدارک واداشته است و برای این کار کتابخانهها، سردابههای بانکها و ادارههای آمار و ثبتاحوال همه را گشته است. مکزیک، سرزمین بایگانیهای گمشده و اسناد و مدارک جابهجاشده است. بهخصوص ناحیه رولفو که در میان اغتشاش و تشتت امور اداری مدفون شده است. «اسم ناحیه من استان آوالُس بود که خودش قسمتی از اسپانیای نو بود و بهعبارت دیگه، مکزیکو. سالهای سال مدارک مردم استان آوالُس گم شد چون طاعون و تب خیلی از مردم اون روستاها رو کشت. خیلیها هم به دست فاتحان کشته شدند. خیلی از فاتحان اسپانیایی آدمهای ماجراجویی بودن، جنایتکار بودن. اسمهایی رو خودشون گذاشته بودن که وجود نداشت. تغییر اسم برای این آدمهای متشخص امری عادی بوده. اسم خونوادگی خودشونو دور میانداختهن و به جاش اسم استان خودشونو رو خودشون می ذاشتن. اینجاست که شجرهنامه گسسته میشه». خوان رولفو، کومالا را اینطور توصیف میکند: «جایی که زندگان، اگر چیزی از آنان باقی مانده باشد؛ از مردگان متمایز نیستند. کومالا سرزمینی کسالتبار، چیزی بیش از گودالی در یک نقطه از چشمانداز دشت نیست، با این همه برای آنان که به دام افتادهاند گودالی سوزان میان تپههاست که بر زغالهای سوزان زمین، در دهانه دوزخ قرار دارد، جایی که تنها سایهای از زندگی برجاست». وقتی خوان پرسیادو پس از سالها دوری به کومالا بازمیگردد، آن را روستایی متروک مییابد که از صدا و بازتاب صدا ساخته شده است. «این روستاها گورستانهایی هستن که به آیین مرگ پیشکش شدهن. میگن روزهایی از سال مردهها به نزد زندهها برمیگردن. بعضی بر این عقیدهن که کسانی که گناهکار میمیرن محکومان که تا ابد رو زمین سرگردون باشن». اینان ارواح رنجکشیدهای هستند که به آرامش دست نمییابند. و چیزی نمیگذرد که خوان پرسیادو درمییابد که سرش انباشته از صدا و صوت است. او داستان را از دنیایی دیگر بازمیگوید. درگذشت او- یا آگاهی او از اینکه واقعیت که در گذشته است- در نیمههای کتاب بیان میشود. داستان پدرو پارامو در اوایل قرن بیستم میگذرد، در طلوع انقلابهای مکرر مکزیک. پیدایش و سقوط پدرو پارامو بهطور دقیق بر عواملی تاریخی متکی است. پدرو پارامو مالک دور از ملکی نیست که در شمال مکزیک، جایی که انقلاب آغاز شد، از جاه و جلال برخوردار بود؛ مالکی که با داشتن دارایی و املاک بیشمار در پایتخت سکونت داشت. پدرو پارامو نمونه مالک متوسطی است که در خالیسکو میزیست، از درآمد زمینهایش گذران کرد و خود بر آنها نظارت مستقیم داشت. این است که چهره دقیق پدرو پارامو به قول لوئیس هاراس به یاری حافظه جمعی ترسیم میشود.
خوان پرسیادو، در پدرو پارامو آمده است تا به آخرین خواسته مادرش دم مرگ، میراث خویش را از پدر بخواهد اما او بسیار دیر آمده و تنها میراث مرگ است. رولفو در پدرو پارامو «جهانی را نشان میدهد که به پایانی بدون پایان میرسد، جهانی که حتی مردگان مجاز نیستند فراموش شوند». از اینرو ست که مصاحبه رولفو در آخر کتاب پیوند معناداری با خودِ رمان پیدا میکند، چنان پیوندی که گویی مصاحبه تکملهای است بر رمان پدرو پارامو؛ یکی از ده رمانِ بزرگ قرن بیستم.
شرق
1 Comment
Fermisk
بسیار مفید، ممنون