این مقاله را به اشتراک بگذارید
چهار نمایشنامه از میخائیل بولگاکف
حمید رضا امیدی سرور
در سال ۱۹۳۹، به مبارکی شصتمین سال تولد استالین، رهبر حزب کمونیست حاکم بر کشور شوروی، قرار شد نمایشنامهای بر اساس زندگی رفیق استالین نوشته شده و در تئاتر هنری کشور به اجرا گذاشته شود. نوشتن این نمایشنامه به میخائیل بولگاکف سفارش داده شد. انتخابی که تعجب همه را برانگیخت. در توانایی بولگاکف در نمایشنامهنویسی شکی نبود اما این شرطی کافی برای بر عهده گرفتن چنین مسئولیت خطیری نبود. آن هم برای کسی که نه سابقه انقلابی داشت و نه عضو حزب کمونیست بود و نه حتی تمایلی به آن نشان میداد. کسی که پدرش تمایلات مذهبی داشت، برادرانش نیز در دسته ضدانقلاب جای میگرفتند و خود نیز چندین نمایشنامه ممنوعه در کارنامهاش ثبت شده بود. چنین اشتباهی میتوانست بهراحتی به قیمت جان سفارشدهنده تمام شود. اما کسی بولگاکف را انتخاب کرده بود که دیگران جرئت مخالفت با او را نداشتند.
او کسی نبود جز خود استالین که علاقه بسیاری به نمایشنامههای بولگاکف داشت و حتی شخصاً به تماشای آنها نیز رفته بود. بولگاکف این پیشنهاد را با اکراه پذیرفت. چندی بعد وقتی نوشتن دستنویس اول آن تمام شد و آن را برای اعضای کمیته امور هنری حزب خواند، هنگامهای برپا شد و نوشتهاش مورد تحسین قرار گرفت و نمایشنامه برای استالین فرستاده شد. بولگاکف دوست داشت نوشتهاش را به اثری مستند بدل سازد؛ اما در بایگانیهای حزب چیزی درباره گذشته استالین وجود نداشت. بنابراین مصمم شد به همراه همسرش راهی گرجستان زادگاه استالین شود. اغلب کسانی که در گذشته او را میشناختند مرده یا ناپدید شده بودند! تنها معدود کسانی باقی مانده بودند که بولگاکف موفق به دیدار آنها نشد، در حین سفر به او خبر رسید که پروژه متوقف شده و باید بازگردد!
بولگاکف نویسنده چنین روزگاری بود. با وجود علاقه استالین به نوشتههای او بازهم سانسور شدید حکومت کمونیستی شوروی اجازه انتشار پارهای از آثارش را نمیداد بهخصوص آثاری که با حال و هوای انتقادی در مسیر آرمانهای انقلاب قرار نداشتند.
در این دوران که رئالیسم سوسیالیستی بهعنوان الگوی غالب پذیرفته و ترویج میشد، بولگاکف برای عبور از سد سانسور از بیان غیرمستقیم و پرداختی سورئالیستی و یا علمی تخیلی استفاده کرد. بااینحال سانسور جلوی انتشار بسیاری از آثار او را گرفت و عمده این آثار پس از مرگ او منتشر شدند.
در ایران او را با شاهکارش رمان «مرشد و مارگاریتا» میشناسند، ترجمه رمان «دل سگ» هم در افزایش شهرت او مؤثر بود، و نهایتاً «دفتر یادداشتهای یک مرده» و «یادداشتهای روزانهی یک پزشک جوان» نیز در تحکیم جایگاه او بهعنوان یک داستاننویس بزرگ بیتأثیر نبود. همه اینها در حالی است که اگر شهرت بولگاکف نمایشنامهنویس بیش از بولگاکف داستاننویس نباشد، مطمئناً کمتر نیست.
نمایشنامههای بولگاکف در گذشته چندان به فارسی ترجمه نشده بودند. برخی از آنها هم که به فارسی درآمدند آنگونه که باید معرفی نشدند. با این احوال عجیب نیست که بولگاکف داستاننویس بیشتر از بولگاکف نمایشنامهنویس در کشور ما مشهور است. بهخصوص که طرفداران داستان بهمراتب بیش از نمایشنامه است.
نشر قطره با توجه به رویکرد تخصصی خود به حوزه ادبیات نمایشی اخیراً تعدادی از نمایشنامههای بولگاکف را که از زبان روسی به فارسی ترجمه شده، منتشر کرده است که برخی از این آثار برای نخستین بار است به فارسی منتشر شدهاند.
آدم و حوا، سعادت، ایوان واسیلویچ و جزیره سرخ عناوین این مجموعه چهار جلدی است که توسط مهران سپهران به فارسی درآمده. مترجم در مقدمهای بر این کتابها نوشته است: «بولگاکف نمایشنامههای خود را در قالب زندگی مردمی خیالی با شکلی هنرمندانه و خلاق به نگارش درآورده است. قالب انتخابی او برگرفته از سنت روزنامهنگاری قرن نوزدهم فرانسه است. بولگاکف نمایشنامههای خود را به این ژانر روزنامهنگاری نزدیک کرد و در فضای انقلابزده شوروی دهه بیست با زبان مردم برای مردم عادی سرگرمیِ ادبی – فرهنگی ایجاد کرد.»
«جزیره سرخ» یکی از آثار نمایشی مهم بولگاکف است که در سال ۱۹۲۷ نوشته شد. او در این اثر برای انتقاد از زندگی مردم در کشور شوروی، سرزمینی خیالی را خلق کرده است. مضمون نمایشنامه در واقع اقتباسی است از رمان تخممرغهای شوم که در سال ۱۹۲۴ نوشته شده بود. این نمایشنامه بخت آن را داشت که روی صحنه به اجرا گذاشته شود. استقبال از آن به حدی بود که قریب به شصت بار روی صحنه رفت اما سرانجام لحن کنایی و تمسخرآمیزش موجب شد از ادامه اجرای آن جلوگیری شود.
«آدم و حوا» نمایشنامهای در ژانر آخرالزمانی و با داستانی تخیلی از جنگ با گازهای شیمیایی که در سال ۱۹۳۱ نوشته شد اما ۳۰ سال پس از مرگ بولگاکف، برای اولین بار در پاریس به چاپ رسید. بولگاکف در همان ایام در تئاتر هنری مسکو بهصورت اتفاقی با استالین روبهرو شد اما گفتگوی کوتاه آنها گشایشی در کار او به وجود نیاورد و نمایشنامههای ممنوعهاش اجازه انتشار یا اجرا پیدا نکردند.
«سعادت»، نمایشنامهای در حال و هوای فانتزی، به سال ۱۹۳۴ نوشته شده است. او در این نمایشنامه به شیوهای کنایی به آینده نظام کمونیستی میپردازد. در این نمایش یک مخترع دستگاهی همانند ماشین زمان اختراع میکند که او را در نظامی آرمانی همانند شوروی سابق بیش از یک قرن به جلو میبرد. با این شگرد بولگاکف به شکلی کنایی از آینده سیستم حاکم بر کشور خود سخن گفت و تصویری از هویتباختگی و زندگی تکنوکراتگونه رهبران شوروی سابق را به نمایش گذارد. استفاده از مضمونی چنین حساسیتبرانگیز این نمایشنامه را همانند بسیاری از دیگر آثار او به محاق سانسور برد. صحنه پایانی این نمایش با حضور ایوان گروزنی، تزار روسیه در قرن شانزدهم (که به ایوان مخوف معروف بود)، در واقع نقطه آغاز نمایش «ایوان واسیلویچ» است که بولگاکف پس از نوشتن سعادت، نوشتن آن را آغاز میکند. وجه فانتزی این نمایشنامه آن است که تزار خونخوار روسیه در دوران بعد از انقلاب درگیر مسائل و مشکلات روسیه میشود. چنین شخصیتی به شکلی کنایی میتواند به تزار خونخوار قرن بیستمی روسیه اشاره داشته باشد که در هیبت استالین ظهور کرده است! این نمایشنامه نیز اگرچه در ابتدا قرار بود در یکی از سالنهای تئاتر مسکو روی صحنه برود اما نهایتاً از نمایش آن جلوگیری شد.
بولگاکف از پارهایدههای این دو نمایشنامه بهخصوص از ماشین زمان در رمان مرشد و مارگاریتا به شکلی بدیع و تکاملیافتهتر بهره برده است. متأسفانه در سالهای پایانی عمر او اغلب آثارش با توقیف و عدم انتشار روبهرو شدند. اگر چنین نبود جامعه بشری بهرهها برده بود.
منبع: الف کتاب\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
3 نظر
ناصر
با عرض سلام
در متن به کتاب “دعوت به مراسم گردن زنی” اشاره شده است که این کتاب اثر ناباکوف می باشد نه بولگاکف
مدومه
ناصر عزیز حق با شماست ممنون از تذکر به جای شما اصلاح شد
ايمان فاني
امیدوارم در میان خوانندگان این وبسایت کسانی از دنیای تئاتر باشند که این آثار یا اقتباسشان را در ایران به روی صحنه ببرند. سپاس از مترجم این آثار و معرفی شایسته آنها در مد و مه