این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
«دینو بوتزاتی» : نقاش و نویسنده
عباس سیاوش
«بوتزاتی» اینجا در ایران ناخوانده و ناآشنا مانده. چند ترجمه از آثار او در سال هایی کمابیش پرفاصله به لطف انگشت شمار ایتالیایی دوستان و ایتالیایی دانان ایرانی (ترجمه بهمن فرزانه از تصویر بزرگ، پرویز شهدی از سفر به دوزخ، محسن ابراهیم شصت داستان و سروش حبیبی بیابان تاتارها) انجام شده اما هیچگاه جایگاه مهم و سبک عالیش را آنچنان که باید حتی کافکا دوستان (چون که بسیاری او را با کافکا مقایسه می کنند[۱]) نیز بازنیافته اند. بی هیچ تمایلی به داوری در این مجال، این کلیتی از بوتزاتی است که در دست ماست. او چرا بزرگ است و چرا تاثیرگذار؟
بسیاری نقطه قوت او را فرم پیچیده آثار و کاربرد تمثیل ها و نماد ها و سبک ساده و بی تکلف می دانند. در سیر داستان هایش بوتزاتی با خرق عادت و ایجاز به رئالیسم خود شکل می دهد،رئالیسمی که گاهی به شدت فانتزی و سورئال یا به عبارتی تمثیلی و نمادین می شود. این فرم روایت با پایان شگفت آور هر داستان او را در طرح تاثیر گذار آشفتگی ها و کشاکش های عمیق فلسفی اش یاری می دهد. این سبک کار او علاوه بر ترغیب خواننده اجازه دسترسی به لایه های هستی شناسانه عمیق مورد نظر نویسنده را نیز در اختیار ما می گذارد که گاهی البته چون مشتی بر صورت مخاطب او را به حال می آورد. با این روش او معمولا قهرمانان داستان هایش را در یک دوگانه اخلاقی قرار می دهد: فروکاستن رویا ها و امیال و یا قبول سرنوشت و انتخاب مرگ، مرگی که به نظر نه صرفا بیهوده که با شرافت نیز می تواند باشد. در جای دیگر بوتزاتی با بهره بردن از عنصر زمان و با ابزار طنز، که به غایت تلخ و در عین حال هوشمندانه نیز هست، علاوه بر ارائه نقد حکیمانه مرسومش از زندگی و هستی، به انواع تیپ های اجتماعی با گزینش و قرار دادنشان در طرح فکری خود طعنه می زند. اینطور با توجه به نقص های اخلاقی هریک از این تیپ ها روایت خود را تا آنجا پیش می برد که به دنیای پیرامون آنها برسد تا نشان دهد که جهان در اطراف انسان هر لحظه خطر لغزش و فروریختن را دارد. منظور چیست؟ بوتزاتی نویسنده ای انقلابی نیست اما سری پرشور و جنگجو دارد. با طنز خود، در عین پیچیدگی اما به واقع سرراست، بر همه چیز حمله می کند. حمله می کند به خصوص به زندگی مدرن ما و با بهره از ابهام و ترس در فضاسازی داستان هایش تاثیر این حمله را چند برابر می کند. در گوش چشمی عرف ها و روزمرگی ها را از فرش به عرش می برد و یا در دوندی معکوس با این بازی استادانه بر بی ثباتی ذهنی و عملی انسان صحه می گذارد. این روایت ها گاه مطلقا زاده تخیلات اویند و گاه اشکالی تغییر حالت داده ازتجربیاتی که برای همه ما اتفاق می افتد. روایت هایی که با قرار دادن انسان در بحران (یعنی در نقطه ای از داستان های او که معمولا محل تلاقی واقعیت و تخیل است) نه تنها بر عدم ثبات حرکتی که بر فرومایگی او با توسل به صفاتی چون غرور شکل می گیرند. در واقع گمراهی انسان به حدی است که خود به دست خود تمام آنچه که ساخته تباه خواهد کرد. این توصیف با انتخاب قطعه ای از «دانته» در ترجمه پرویز شهدی در مجموعه سفر به دوزخ با زبانی شاعرانه نقل شده:
«آنگاه دریافتم و به یقین دانستم
که این جمع، بد نهادانی هستند
که هم خدا از ایشان بیزار است
و هم دشمنان خدا» (دانته، سروده سوم دوزخ)
این تباهی برخلاف آنچه بوتزاتی در درصدد آن است دوزخی است چرا که او به عنوان یک هنرمند حساس و نازک بین نمی تواند متوجه زندگی فاجعه بار انسان های عصر حاضر نشود و نمی تواند هم درباره آن سکوت کند. چه اگر سکوت کند به رسالت هنرمندانه اش خیانت کرده است. اما این جهانی است که عادات ناپسندش در همه شئونات رسوخ کرده. کسانی چون او با این حال سر مصالحه ندارند و باوقار می ایستند و مسئولیت انسانی خود را با معجزه ادبیات فریاد می زنند، این اشتباه است اگر خوانش ما از هستی شناسی او به بیراهه رود چرا که برای خود او نیز درک این تقدیر، اگرچه زجرآور، بایدی انسانی است اگرچه نتیجه تاثیر فراگیری نخواهد داشت چرا که باز همه چیز آنگونه که هست باقی می ماند و انسان راه فراری از خود و عاداتش ندارد چون که همیشه خود را صاحب حق می داند.
* در انتخاب عنوان از واژه نقاش استفاده کرده ام چرا که بوتزاتی در کنار نویسندگی نقاشی هم می کرده و برایم به اندازه آثار ادبیش نقاشی های او نیز جالب بود.
بوتزاتی متولد ۱۹۰۶ در «سن پلگرینو» است. در میلان حقوق خوانده و بعد برای یکی از روزنامه های مهم ایتالیا، «کُرییره دلا سرا»، به خبرنگاری در اتیوپی پرداخته. این کاری بوده که تا پایان عمر هم به آن مشغول بود. بعد ها به نویسندگی و نقاشی روی آورد و در اروپا نویسنده نامداری است. جان آثاراو بیان نگرانی و اضطراب انسان است که در نوشته هایش با عناصر سمبلیک و سورئال و فضاهای تخیلی و تبدار بر این جنبه رازآلود زندگی هرکدام از ما تاکید می کند. این روش اما برای نویسنده نه وسیله سرگرمی که وسیله ای برای جلب توجهات به مسائل عمیق هستی شناختی است. ترس زندگی انسان را وادار به فرار از تصاویر خطرناک و کابوس های عبث می کند و با دستان خود انسان را از تجربه زندگی همانگونه که هست و خود را به ما عرضه می کند باز می دارد: تنهایی، انتظار مرگ، امید واهی و آرزوهایی که تباه می شوند.
[۱] میشل بره مان منتقد فرانسوی تفاوت کافکا و بوتزاتی را اینگونه شرح می دهد: «این تفاوت میان آنها وجود دارد که کافکا همواره ماجراهای داستانهایش را بر شالوده پوچی و بیهودگی وقایعی عملا غیر محتمل شروع می کند، حال آنکه بوتزاتی در پایان به آن می رسد و به نحوی آنها را توصیف می کند که گویی این ماجراها واقعا می توانست اتفاق افتاده باشد و این خود دو نحوه کاملا متفاوت برداشت و به کارگیری تخیلات ذهنی است.»
* نقاشی داخل متن اثر بوتزاتی است
‘