این مقاله را به اشتراک بگذارید
آزادی سیاسی- اجتماعیِ برآمده از مهمترین جنبش تاریخ معاصر ایران چگونه در جامعه بازتاب یافت
روایتی از تولید ناسزاها، فحشها و برچسبهای سیاسی- اجتماعی در روزگار مشروطیت
ارتجاعیِ آنارشیستِ خائن!
مهناز نگهی
جنبش مشروطه، دگرگونیهایی بسیار در ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران پدید آورد. پیروزی مشروطیت هرچند گشایشهایی فرخنده در فضای سیاسی- اجتماعی ایران پدید آورد اما به تندی با گرفتاریهایی نو همراه شد.اختلافها میان گروههای مشروطهخواه از یکسو و شاه و درباریان از دیگر سو، پس از تشکیل مجلس یکم شورای ملی رفتهرفته شدت یافت. این اختلافها و رویاروییها سرانجام تعطیلی مجلس و قتل بسیاری از مشروطهخواهان را در پی آورد. مشروطه بدینترتیب با درنگی دو ساله روبهرو شد که استبداد صغیر نام گرفت. رویاروییهای سیاسی و فکری میان گروههای گوناگون سیاسی اما پس از فتح تهران و برکناری محمدعلی شاه همچنان ادامه یافت. هر گروه در جریان این درگیریها میکوشید با بهرهگیری از روزنامه، شبنامه و اعلامیه، قشرهای گوناگون جامعه را با خود همراه سازد. آنان در این راه از نسبتدادن تهمتها، افتراها و برچسبهای گوناگون بر مخالفانشان دوری نمیگزیدند. فحاشی و کاربرد ناسزاها و واژگان زشت گرچه در نثر و شعر فارسی پیشینه داشت و شاعرانی چون انوری، عبید زاکانی و ایرج میرزا، هجوهایی تند در سرودههایشان در روزگار پیش داشتند اما در این دوران با توجه به انتشار روزنامههای فراوان، این گرایش در ادبیات تاثیرگذارتر و فراگیرتر از پیش شده بود.
روزنامههایی که ادبیات نظامی به خود میگرفتند
بررسی ادبیات بهکاررفته در روزنامهها، سخنرانیها و موضعگیریهای سیاسی کنشگران پهنه سیاست ایران در جنبش مشروطه، تصویری از چگونگی و شیوه حضور ایرانیان در جریان فعالیتهای سیاسی- اجتماعی در تاریخ معاصر ایران میتوان بنمایاند؛ پدیدهای که بر جامعه و مردم نیز میتوانست اثر گذارده، پیامدهای گوناگون اجتماعی با خود همراه آورد. مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) در کتاب «گزارش ایران» در اینباره چنین آورده است «عدد روزنامه از حد بیرون رفت، اسامی مهیب به خود میگرفتند، روزنامه حشراتالارض هم داشتیم اکثر به هر کس استطاعتی داشت بد میگفتند یا حقالسکوتی میگرفتند. به روزنامه قناعت نشد، شبنامه از در و دیوار فروریخت. سرلوح شبنامهها از خنجر، طپانچه، کارد و نیزه بود». انتشار این مطالب، جدا از درستی یا نادرستی این خبرها، لقبها و استنادها، میتواند گونهای شکاف اجتماعی را نشاندهنده باشد که در پی گسترش ارتباط با مغربزمین در چند دهه رویاروییهای فکری، سیاسی و فرهنگی شکل گرفته بود. دامنه این اختلافها در مواردی به اندازهای بود که هر دو سو در پی ترور و حذف فیزیکی مخالفان خود برمیآمدند. ترور سیدعبدالله بهبهانی به سال ١٣٢٨ قمری و متهمشدن حزب دموکرات و مجاهدان حیدرخان عمواوغلی و تقیزاده به انجام آن و در برابر، ترور میرزا عبدالرزاق خان همدانی و میرزا علیمحمد خان تبریزی، خواهرزاده سیدحسن تقیزاده که به عنوان کنشگران انقلابی دموکرات شناخته شده بودند، به دست مجاهدان معزالسلطان و نیروهای اعتدالی، از آن جمله به شمار میآیند.
خائنالسلطان؛ منشاء جمیع بدبختیها
ترور میرزا علیاصغر خان اتابک (امینالسلطان)، نخستین قتل مهم سیاسی بود که پس از مشروطیت رخ داد. محمدعلی شاه قاجار پس از رسیدن به قدرت، امینالسلطان را برای اداره کارها فراخواند و در ربیعالاول ١٣٢۵ به عنوان صدارت عظمای حکومت گمارد. گروهی از مشروطهخواهان همچون تقیزاده و عمواوغلی، از فعالیتهای امینالسلطان بسیار ناراضی بودند. تقیزاده که در مجلس یکم شورای ملی او را «خائنالسلطان» نامیده بود، در مقالهای نوشت «اولاد یک وطنی چگونه میتوانند، ببینند کسی که حقوق وطنشان را به خارجیان فروخته، با استقراضات هنگفت بار دوش دولت را سنگین نموده و اجل انقراض آن را پنجاه سال پیش انداخته، دامن عصمت مادر وطن را از محصول بطن او محروم گذاشته و به گروگان همسایه بخشیده، مملکت را بواسطه سندات مخفی و امتیازات خانهبرانداز که هنوز هم مکتوم و مستور حجاب بیناموسی و الواث اداره وزارت خارجه است "مِن غیرِ رَسم" به تحت حمایت دولت خارجی داده، کسی که منشاء جمیع بدبختیهای این خاک فلکزده است دوباره قدم به سینه آن مادر مهربان بگذارد. بلی من مدعی آن هستم که خیانتهای میرزا علیاصغر به این وطن بدبخت نازنین محبوب عزیز بیچاره خراب ما زیاده از یک "آنسیکلوپیدی" [دانشنامه] صد جلدی است … هر امتیاز خارجی را ملاحظه کنید و تاریخش را به قهقری حساب کنید به ایام صدارت منحوس او منتهی می شود … محمود ندیم پاشای عثمانی آنقدر خیانت به عثمانی نکرد که علیاصغر به ایران کرد. فیروزه را به روسها بخشید، چهل و پنج کرور استقراض با آن شرائط انقراض دولت را که نمود؟ قطعات مملکت را به پنجاه ذرع عرض و پنجاه فرسخ طول پاره پاره که زیر آب ثروت ملک بودند، به اجانب که فروخت؟». این کشمکشها و درگیریها سرانجام به قتل امینالسلطان انجامید. قاتل او البته کشته شد اما کاغذی در جیباش به دست آمد که این نوشته را در خود داشت «عباسآقا، صراف آذربایجانی، عضو انجمن، فدایی ملت، نمره ۴١». این ترور در واقع آغازی بر کوشش گروهها و احزاب برای حذف فیزیکی مخالفان در تاریخ معاصر ایران به شمار میآمد.
این میرزا جهانگیر شیرازی لامذهبِ بابی است!
هواداران شاه و دربار، برای رویارویی با مشروطهخواهان، آنها را با لقبهایی چون لامذهب و بابی میخواندند. گسترش و همهگیری چنین لقبهایی که بیش از برچسبهایی ناروا و سیاسی به شمار میآمد و در بسیاری موارد اثباتشدنی نبود، میان مردم عادی موجب میشود زمینهای مناسب برای سرکوب آزادیخواهان و مشروطهخواهان فراهم آید. حتی پارهای حاکمان محلی به دستاویز انتساب بابیگری به دیگران، داراییها و املاک افراد را مصادره میکردند. از جمله اتهامهای شیخ فضلالله نوری در جریان محاکمه، پس از فتح تهران و پایانیافتن دوره استبداد صغیر، این بود که مخالفان خود را بابی خوانده است. مهدی ملکزاده در کتاب « تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» این کیفرخواست را آورده است «… به ناگاه قسم و عهد را شکسته و به حضرت عبدالعظیم رفتی، کتبا و نطقا چه افترا[ها] که به وکلا نزدی. … به چه دلیل بیدین و دهری خواندی؟ آیا تصور کردی که در قانون انتخابات به عموم اهل ایران دستورالعمل داده شده که هر کس را متدین و امین دانند انتخاب نکنند؟ آیا همه مردم بیدین و ایمان بودند که بابی را انتخاب کردند؟ یا سایرین غیر بابی بودند و در میان خود امین را غیر بابی نیافتند؟ یا این که خاصیت دیوارهای بهارستان بود که کسانی که آنجا آمده بودند بعد از چند ماه به واسطه پولهائی که شما گرفتید بابی شدند؟». میرزا جهانگیر خان شیرازی (صوراسرافیل) در جریان مشروطیت به انجمنهای سری راه یافت و با همکاری میرزا علیاکبر خان قزوینی (دهخدا) روزنامهای به نام «صور اسرافیل» منتشر کرد. مطالبی که در صور اسرافیل انتشار مییافت با شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران چندان سازگار نبود، به گونهای که نویسندگان آن چندین بار تکفیر شدند و روزنامه به توقیف درآمد. جهانگیرخان با توجه نوشتههایی که در ضدیت با برخی درباریان، شاه و روحانیان مخالف مشروطه در صور اسرافیل منتشر میشد، دشمنانی فراوان یافت. او به همین علت پس از بمباران ساختمان مجلس شورای ملی، دستگیر شد و در باغ شاه به دار آویخته شد. قهرمان میرزا سالور (عینالسلطنه) در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» درباره میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و نشریهاش چنین روایت کرده است «این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبها است، لا شیء محض. تا به حال دو بار روزنامهاش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوبخوردن و تبعیدکردنهای سابق باعث ترقی او شده … بالاخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین … از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج- شش نسخه روزنامه آنچه میل دارم، دلم میخواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر میکنم و خودم هم مخفی میشوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامهها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است». … شیخ فضلالله نوری در اعتراض به مجلس شورای ملی و مشروطهخواهان، به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرد. او با سخنرانیها و انتشار رسالهها و لوایح، اندیشههای خود را میگسترانید. محمد ترکمان در کتاب «رسایل، اعلامیهها، مکتوبات و … شهید شیخ فضلالله نوری» بخشی از این مطالب را گرد آورده است. شیخ در بخشی از سخنان خود درباره با مجلس و احکام شریعت چنین گفته است «ای مسلمانان، کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و در اجرای احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادیطلب که احکام شریعت، قیدی است برای آنها؛ میخواهند نگذارند که رسما این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجرای آن؛ هر روزی به بهانهای القای شبهات میکنند». سخنان شیخ فضلالله نوری به روایت یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» در برانگیختن مردم بسیار تاثیرگذار بود به گونهای که مردم به هر رهگذری که کلاه مدل اروپایی به سر داشت به عنوان «مشروطهخواه بیدین» هجوم میبردند.
شاهی که آزادیخواهان را مفسد خواند
محمدعلی شاه قاجار که در زمان ولیعهدی با مشروطهخواهان همراهی میکرد، رویه خود را پس از رسیدن به سلطنت دگرگون کرد و مخالفت خود را با مشروطیت، در روز تاجگذاری با دعوتنکردن نمایندگان مجلس نمایاند. او برای بازگرداندن حکومت استبدادی در پی سرکوب مشروطهخواهان برآمد و سرانجام با کمک روسها مجلس را به توپ بست. مشروطهخواهان و آزادیخواهانی چون میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملکالمتکلمین به دار آویخته و برخی دیگر تبعید یا زندانی شدند. شاه مستبد قاجار پس از توپبستن مجلس و دستگیری مشروطهخواهان و اعدام پارهای از آزادیخواهان، برای توجیه کار خود با فرستادن تلگرافی، آنان را اشرار و مفسد نامید و سرکوبی آنان را کاری برای رفع هرجومرج، برپایی امنیت در مملکت و آسودگی ملت خواند. او همچنین در تلگراف یادآور شد به منظور برقراری آرامش در کشور، مردم ایران به جز تبریز و مبارزان آن، مورد مرحمت و بخشش ملوکانه خواهند بود «بعد از انفصال مجلس که به اقتضای حفظ نظم مملکت و دفع مفسدین و انجمنها و اشخاص بیدین که اسباب عدم آسایش رعیت بود، دولت اقدام نموده وعده فرموده بودیم پس از اعاده نظم و رفع انقلاب و هرجومرج انجمنها و حصول امنیت مملکت و آسودگی ملت، مجلسی که قوانین آن موافق مزاج مملکت و مطابق قانون شریعت حضرت ختمی مرتبت صلواتالله علیه و حافظ قوانین عدالت و نشر عدل و داد باشد، منعقد نمائیم که عموم ملت و طبقات رعیت را که ودایع حضرت احدیت هستند، راحت و آسوده فرموده، دست اشرار و مفسدین کوتاه، بیضه مقدسه اسلام را که از اولین فرایض و عقاید ما است، حفظ فرمائیم … عموم اهالی را مطمئن و امیدوار و مقرر میفرمائیم در نوزدهم شهر شوال، مجلس معین را از اشخاص صحیح و متدین مملکت با تفضلات حضرت احدیت و توجهات امام عصر حضرت حجه عجلالله فرجه منعقد خواهیم فرمود که به وسیله این مجلس مشروع عدالت نموده اهالی در رفاه قوانین دین حضرت سیدالمرسلین محفوظ و مجری آثار بی نظمی و هرج و مرج انعقاد انجمنها به کلی متروک و معدوم، منظورات قدسی آیات همایون ما مجری، طرق و شوارع منظم، عموم اهالی در ظن رافت و مرحمت ما متنعم، عرض و ناموس اهالی محفوظ، اسباب آسایش ملت از هر جهت فراهم، مقتضیات ترقی وثروت مملکت در ازدیاد و انشاءالله تعالی به خواست خدا و توجهات امام عصر ابواب نیکبختی بر چهره اهالی مفتوح در رفاه باشند … ولی چون اشرار تبریز به قدری هرزگی و شرارت و خونریزی کرده و شهر را مغشوش و منقلب نمودهاند و دولت نمیتواند از تنبیه اشرار و مفسدین صرفنظر نماید، این است که دستخط میشود، تا شهر تبریز منظم و اشرار قلعوقمع و اهالی مظلوم آنجا از شر اشرار آسوده شوند و امنیت اعاده ننماید، شهر تبریز از آن حکم مستثنی خواهد بود. ۲۷ شعبان ۱۳۲۶ محمدعلی شاه قاجار».
ای کهنهپرستِ مستبد!
دهها روزنامه در تهران، مشهد، تبریز و دیگر شهرهای ایران پس از انقلاب مشروطه با توجه به شرایط تازه سیاسی و اجتماعی انتشار یافت. روزنامه صور اسرافیل در میان مطبوعات تهران، از نخستین شمارهها مواضعی شدید علیه مخالفان مشروطیت به ویژه درباریان و پارهای روحانیان هوادار دربار و مستبدان داشت و به همین علت بارها توقیف شد و نویسندگاناش تکفیر شدند. این روزنامه در شماره ١٢ در نوشتاری با نام «ظهور جدید»، پارهای از مخالفان مشروطیت را کهنهپرست خواند «اگر همه اهل ایران هم با شما آقایان کهنهپرست هم عقیده باشند، جمعیتتان بالغ بر سی کرور نفر نخواهد شد. سه هزار و یکصد کرور آدمهای دنیا که تمام با عقاید ما شریکند عنقریب، خواه و ناخواه با سیل خیالات خود لوث این اوهام و خرافات مندرسه شما را خواهند شست». شیخ فضلالله نوری پس از پایان استبداد محمدعلی شاهی و فتح تهران به دست مجاهدان تبریزی و بختیاری دستگیر شد. وی پس از محاکمه در دادگاهی به قضاوت شیخ ابراهیم زنجانی به اعدام محکوم شد. مردمانی بسیار در زمان اجرای حکم حاضر بودند و شعار «زندهباد مشروطه» و «مرگ بر مستبدین» سرمیدادند. مهدی ملکزاده در کتاب«تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» در اینباره نوشته است «مامورین اجرا، حکم محکمه انقلاب را به حاج شیخفضلالله ابلاغ کردند و بلادرنگ او را در میان گرفته و از پلههای طبقه فوقانی عمارت توپخانه پایین [آوردند] و وارد میدان شدند. سطح میدان، پشتبامها، ایوانها، از هزارها نفوس زن و مرد طهران پوشیده شده بود. عده زیادی مجاهد مسلح دو طرفِ راهی که محکوم را به طرف دار هدایت میکردند صف کشیده بودند. هیاهو و جنجال برپا بود. صدای «زندهباد مشروطه» و «مرگ بر مستبدین» فضای میدان و خیابانهای اطراف را فراگرفته و برق تفنگ و سرنیزهها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره میکرد. محکوم فاصله میانه مجلس و محل اعدام را با خونسردی کامل و متانت طی نموده با کبر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نمیداد و در دقایق آخر عمر، ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید».
ارتجاعی و محافظهکار
مجلس شورای ملی را بزرگترین دستاورد مشروطیت میتوان در شمار آورد. شکلگیری مجلس، مسیری تازه در ساختار سیاسی ایران پدید آورد. پیدایش احزاب از پیامدهای شکلگیری مجلس شورا و گشایش فضای سیاسی و اجتماعی بود. دو حزب «اجتماعیون عامیون» (دموکراتها) و «اجتماعیون اعتدالیون» (محافظهکاران) در دوره دوم مشروطه در پهنه سیاسی ایران پدیدار شدند. هر دو حزب روزنامههایی داشتند که به آنها اندیشهها و باورهای خود را منتشر کرده، گسترش میدادند. اجتماعیون عامیون، نخستین حزب سیاسی بود که کنشگرانی سیاسی- اجتماعی همچون سیدحسن تقیزاده، حیدر خان عمواوغلی، سلیمان میرزا و سیدرضا مساوات در ایران بنیان گذاردند. ملکالشعرای بهار در کتاب «تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران» درباره هدفها و مرامنامه این حزب چنین روایت کرده است «دموکراتها که یک بند مرامشان انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی و بند دیگر ایجاد نظام اجباری، تقسیم املاک بین رعایا، قانون منع احتکار، تعلیم اجباری، بانک فلاحتی، ترجیح مالیات غیر مستقیم بر مستقیم و مخالفت با مجلس اعیان … بود، مورد هجوم علما و گروه انبوهی از رعایا و توده قرار گرفتند. اکثر افراد دموکرات افراد روشنفکر و صاحب قلم بودند. دموکراتها خواستار تغییر در ساختار قدرت و اعلام جمهوری بودند». «ایران نو»، «شفق» و «نوبهار» در دسته روزنامههای وابسته به حزب دموکرات جای میگرفتند. حزب در این روزنامهها مخالفاناش را با لقبهایی چون محافظهکار، ارتجاعی، اشراف و اعیان نامیده، از آنان انتقاد میکرد. روزنامه «ایران نو » در شماره ٧٩ در سرمقالهای با نام «تودیع» از تصمیم ملکالشعرای بهار، صاحب روزنامه برای توقف انتشار نوبهار خبر داد «اینک سال اول نوبهار روزهای آخرین خود را با یک عارض پرچین که از اثر زحمات شبانهروزی و تصادفات روزگار غدار به زردی مایل شده است، به ما عرضه میدارد … اینک خستگی به اقصیالغایه رسیده و افسردگی دماغ بینهایت شده است. حملات پیدرپی اجانب به این ورقه ناقابل و یورشهای ارتجاعیون به تقویت آنان و مظفریت ما در مقابل آن همه هیاهو، اینک یک آسایش مختصری را به ما اجازت میدهد». این روزنامه همچنین در شماره ۵۶ به تاریخ ٢ جمادیالثانی ١٣٢٩ قمری در انتقاد از اعتدالیون، افکار آنان را ارتجاعی دانست «اعتدالی ترجمه کلمه «مودره» است. این کلمه را بعد از انقلاب کبیر فرانسه جمعی از مستبدین و زمامداران سابق حکومت مطلقهی جابره که عیشرانی و سلطنت کیف مایشاء را بهدرود گفته بودند، اختراع کرده و خودشان را به آن کلمه موسوم و ظاهرا متصف نمودهاند. کسانی کـه واقف اسرار و عالم مکنون ضمایر ایشان بودند و هویت اعتدالیها را میشناختند، به حضرات ایشان اسم «ریآکسیونیر» میدادند که ترجمه آن ارتجاعی است». نویسندگان روزنامه، پیشتر در نوشتاری به تاریخ ١١ ذیقعده ١٣٢٧ قمری، از مخالفان خود با لقب «گرگان قدیم زمان استبداد» نام برده بودند «آیا ممکن است که ایران به آن درجه تنزل کرده و فساد اخلاق در آن بروز نموده باشد که برای هر کاری باید ما دست بر دامن گرگان قدیم زمان استبداد، که جاهل و نادانند، بشوییم و حل این معما را از عقل ناقص آنها متوقع باشیم. اگر در واقع مملکت به این درجه از انحطاط رسیده که نتواند دست آنهایی را که سالهایی آن را خراب و ویران ساخته [و] به طرف اضمحلال کشانیدهاند بردارد، در این صورت از چه مشروطیت و از کدام تجدد و ترقی ما سخن میرانیم».
آنارشیست و هرجومرجخواه
کسانی چون مرتضیقلی نایینی، محمدصادق طباطبایی و علیمحمد دولتآبادی، حزب اجتماعیون اعتدالیون را بنیان گذاردند. رهبران این حزب، دگرگونیهای آرام سیاسی- اجتماعی را خواستار بوده، با کارهای تندروانه و روشهای انقلابی مخالفت داشتند. روزنامه «وقت» که بعدها به روزنامه «مجلس» تغییر یافت، ارگان رسانهای این حزب به شمار میآمد. اعتدالیون برنامه خود را در این روزنامه چنین توضیح داده بودند «دموکراتها همه انقلابیاند و میخواهند مملکت را خراب کنند. آنها اعتدال را از طریق روش طبیعت توجیه میکردند. تعادل و موازنه اساس همه چیز و سر بقا است. هر چیز اگر از تعادل خارج شود منقلب و فاسد و منعدم میشود.» نوشتاری در «روزنامه مجلس» به تاریخ ٢٢ رجب ١٣٢٩ قمری، روش اعتدالی را اینگونه تبیین کرده بود «تغییر وضع … پیرو قاعده کلی است و سیری دارد که بایستی متدرجا طی نماید و مسلم است در طی عبور خطوط ترقی، انسان دچار مضایق و مشکلات خواهد شد که باید با کمال دقت و مواظبت و نهایت احتیاط و مراقبت را در عبور از این موانع بنماید». این روزنامه پیشتر به تاریخ ٧ ذیحجه ١٣٢٧ قمری، در نوشتاری مخالفان اعتدال را خائن و نادان نامیده بود «مقصود از تمام این انقلاب و آشوب ایران، اضمحلال اساس استبدادی و ایجاد بنیان مشروطیت بود و به حکم طبیعت، این انقلاب لازمه و محتاجالیه انجام مقصود و مرام بود … حالا دانشمندان ایران و کارکنان مملکت در این موقع چه تکلیفی دارند؟ … آیا باید دامنهی انقلاب را کشیده تجویز شورش و بلوا نمایند یا آنکه به آرامی و ملایمت به اصلاحات و رفع موانع بکوشند؟ در مقابل، اقدامات کدام خونخوار جابری، انقلاب نمایند یا در مقابل کدام مانع ترقی، مدافعیت و نزاع کنند؟ … هر فیلسوف و دانشمندی که به حالت حالیه مملکت بنگرد جز به اعتدال و اقتصاد حکمی نفرمایند … اگر آن روز جنگ لازم بود، امروز صلح اولی است. اگر آن روز مقتضی تندروی بود، امروز مقتضی اعتدال است. یعنی به حکم طبیعت، پس از هر انقلابی؛ اعتدال است که باید در ایام انقلاب خراب کرده و در ایام اعتدال بنا نمایند. این است که امروزه کارکنان مملکت، مسلک اعتدال را اتخاذ نموده ھر کس بر خلاف آن رفتار نماید [را] مضر به استقلال وطن میداند و تمام قوا را در حفظ اعتدال صرف نموده مخالفین اعتدال را خائن و یا نادان میخوانند». نویسندگان روزنامه «مجلس» در نوشتاری دیگر به تاریخ ٣ ذیحجه ١٣٢٨ قمری ، سران دموکرات را آواره خواندند «… هنوز در خاکی قدم ننهاده و جای پا را استوار نکرده لاف وطنپرستی میزنند و بر صاحبان حقیقی [مملکت] خرده میگیرند و در حرارت به مثابه کاسه از آتش گرمتر میشوند [در حالیکه] نه پدرش معروف است و نه مادرش معلوم». حاجی آقای شیرازی، سخنگوی اصلی اعتدالیون در مجلس شورای ملی نیز عناصر و نیروهای قفقازی وابسته به حزب دموکرات را در تاریخ ١٧ محرم ١٣٢٩ قمری آشوبطلب خواند «از دایهگان مهربانتر از مادر یعنی «رولوسیونر»های آشوبطلب، التماس میکنم که دست از جان این مردم بیچاره بکشند و بیش از این اسباب تنفر عمومی را از وضع جدید فراهم نکنند. مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان».
ادبیاتی که خشونت در جامعه تولید میکرد
درگیریهای گروهها و احزاب سیاسی که همراه با تهمت، کشمکش و ترور بود، پس از مشروطیت تا برآمدن پهلوی اول، از علتهای مهم هرجومرج، ناامنی و تولید خشونت در ایران به شمار میآمد. این مساله طبیعتا در فضای جامعه نیز اثر میگذاشت. ملکالشعرای بهار در اینباره روایتی جالب دارد « در آن ایام، اصول حزببازی و فرقهسازی و جاروجنجال لیدرها و پادوها و هتاکی جراید، همه را خسته کرده بود و از ایجاد مرکز ثقلی برای مملکت و بهوجودآوردن حکومت نافذالکلمه مقتدر و بسط امنیت و رونق تجارت و کشاورزی، منتهای آمال و مرام آزادیخواهان بود».
شهروند
1 Comment
جيسون ردريگز
مشروطه بازی انگلیس برای سرنگونی قاجارها بود. ایران را به دست بی سروپایی به نام رضا خان دادند و مشروطه شان را با خود بردند.