Share This Article
ماجرای هگل در ایران
نگاهی به کتاب «ما و هگل» اثر محمدمهدی اردبیلی
دکتر علی غزالیفر*
هگل را که سال ۱۸۳۱ در گور گذاشتند، فلسفهاش را نیز در آلمان با او دفن کردند. اما حدود سی سال بعد از این کفنودفن، در آن سوی دنیا، چند ایرانی نزد سفیر کبیر وقت فرانسه در ایران رفتند. آن گروه آمده بودند تا از کنت دو گوبینو (۱۸۱۶-۱۸۸۲) درباره هگل جویا شوند. او که شگفتزده شده بود از آنها پرسید چگونه با هگل آشنا شدهاند و چرا میخواهند از او بدانند؟ و سوالاتی دیگر از این دست. معلوم نشد که آنان چه پاسخهایی دادند، همانگونه که تا امروز نیز همچنان هویت آن افراد در هالهای از ابهام قرار دارد و کسی نمیداند که آنان که بودند و چه میخواستند. اما این ماجرای جالب که شاید نقطه آغاز آشنایی ایرانیان با هگل باشد، همچنان ادامه دارد. ما در هگل چه میبینیم و از هگل چه میخواهیم؟
با وجود اینکه فلسفه هگل، بیشک، یکی از دشوارترین و پیچیدهترین فلسفههای غربی است، ایرانیان علاقه عجیب و شدیدی به آن دارند و بسیار علاقمندند که درباره هگل بدانند و اندیشههای او را فرابگیرند. همچنین این فلسفه از نوع فلسفههای تخصصی و آکادمیک است، اما در ایران هر کسی اندک نسبتی با فلسفه داشته باشد، نسبت به شناخت هگل کنجکاو میشود. فیلسوفی که استادان متبحر دانشگاهی به سختی با او سروکله میزنند، بیرون از دیوارهای دانشکدههای فلسفه بهطور گستردهای رواج دارد. این در حالیست که در بسیاری از کشورها فلسفه هگل فقط یک رشته دانشگاهی، همانند بسیاری از دیگر رشتهها، است که در کنج دانشکدههای فلسفه محصور مانده است. این وضعیتِ عجیبِ حضور هگل در فضای فکری ایران را چگونه میتوان تبیین کرد؟ آیا این فیلسوف آلمانی نظر خاصی به ایران داشت و فرهنگ شرقیان را میپسندید؟ پاسخ منفی است. واقعیت آن است که هگل از شرق خوشش نمیآمد و به آن اهمیت نمیداد. البته این عدم پسند ناشی از ذوق و سلیقه شخصی او نیست. از قضا فلسفهاش اقتضا میکرد که شرق را جدی نگیرد و مهم تلقی نکند.
از نظر هگل غایت تاریخ بشریت آزادی است، اما ملتهای شرقی در این زمینه یا نقشی ایفا نکردند یا سهم اندکی داشتند. او میگوید شرقیان به این شناخت نرسیده بودند که انسان بهخاطر انسانبودنش آزاد است. از آنجایی که چنین شناختی ندارند، آزاد نیستند. آنان میدانند که فقط یک نفر آزاد است. آن یک نفر شرقی آزاد هم در قالب امپراطور، حاکم، شاه یا پادشاه ظهور میکند. شرقیان چه در گذشته و چه امروز میدانند که تنها یک نفر آزاد است. جهان یونانی و رومی بعضی انسانها را آزاد میدانست. اما این جهان آلمانیست که میداند همه انسانها آزادند. البته هگل سادهاندیش نیست تا همه ملتهای شرقی را یککاسه کند. از نظر او ایران از مصر و هند و چین و ژاپن بهتر و بالاتر است. این برتری به دلیل وجود دین زرتشت است که قائل به نور بود. هگل نور را نماد پاکی و ناببودن میداند. بهخاطر وجود همین دین متافیزیکی زرتشت، چیزی فراتر از پادشاه وجود داشت که او در ذیل آن قرار میگرفت و به آزادی میرسید؛ چیزی همچون قانون یا یک اصل کلی بود که آزادی پادشاه را رقم میزد و نه صرف اراده کور و گزاف او. به همین دلیل در حالی که بیشتر تاریخها و فلسفههای تاریخ آن روزگار، یونان را مبدأ تاریخ میدانستند، هگل ایران را نقطه آغاز آن بهشمار میآورد. به باور او ایران اولین جایی است که انسان از طبیعت فاصله میگیرد. هگل به تصریح میگوید با امپراطوری ایران نخستین گام را به پهنه تاریخ میگذاریم. اما فقط نخستین گام و نه بیشتر. ستایش هگل از ایران در همینجا به پایان میرسد و دیگر بیش از این برای آن ارزش و اهمیتی قائل نیست. میتوان گفت که در بیابان خشک و بیآب و علف و مرده شرق، ایران همچون یک تکسلولی از حیات برخوردار است. همین. لذا برای بررسی کمال و تکامل باید به سراغ موجودات دیگر رفت. آن کمال و تکامل فقط در غرب است؛ یونان، روم و در نهایت آلمان ژرمنی که بالاترین تکامل تاریخ بشریت در آن صورت گرفته است.
آری، هگل یک فیلسوف کاملا غربی است که به اروپامحوری اعتقاد دارد و در نهایت همه کمالات و ارزشهای بشری را منحصر در ملت آلمان میداند. اینگونه باورهای هگل بهحدی پررنگ است که حتی بسیاری از متفکران اروپایی او را یک ناسیونالیست تمامعیار دانستهاند و فلسفهاش را تئوریزهکردن ناسیونالیسم، فاشیسم و حتی نژادپرستی بهشمار آوردهاند. با توجه به این مطلب، مسئله نسبت میان ما و هگل صورت پیچیدهتری به خود میگیرد. واقعا هگلی که آنگونه است چرا این چنین با اقبال ایرانیان مواجه میشود؟ آیا این مطلب به ویژگی خاصی مرتبط است که به سرشت درونی خود فلسفه هگل ربط پیدا میکند؟ آیا هگل آینهای است که ما تصویر خوبی از خود را در آن میبینیم؟ یا ما آینهای هستیم که تصویر زیبایی از هگل در آن منعکس شده است؟ اساسا چه نسبتی میان ما و هگل وجود دارد؟ این کتابِ بسیار خوب مجموعهای از مطالب متنوع برای بررسی ژرف اینگونه مسائل است که در چهار بخش سامان یافته است.
ابتدا در مقدمه اثر، مسئله نسبت ما و هگل و نیز اهمیت آن بیان میشود تا خواننده مسئله محوری کتاب را دریابد و، در تنوع مباحث اساتید و نویسندگان، سررشته اصلی را از دست ندهد. بخش اول، "گفتگوهایی درباره ما و هگل"، شامل پنج مصاحبه با شش استاد است که سالهاست به تدریس، ترجمه و تألیف در زمینه اندیشههای هگل مشغولند؛ دکتر علی مرادخانی، دکتر علیاصغر مصلح، دکتر سیدحمید طالبزاده، دکتر سیدمحمدرضا بهشتی، مرادفرهادپور و دکتر محمدعلی مرادی. در این گفتگوهای عالی مسائل مهم و متنوعی مطرح میشود که همه جالب توجه است، اما مهمترین پرسشهایی که با این اساتید در میان گذاشته میشود، این موارد است: ما کیستیم؟ در ایران با کدام هگل سروکار داریم؟ آیا ما میتوانیم هگل را بفهمیم؟ آیا این امکان هست که هگل را به زبان فارسی درست بخوانیم و خوب درک کنیم؟ آیا نوشتههای هگل را میتوان به زبان فارسی ترجمه کرد؟ آیا هگل برای ما مفید است؟
عنوان بخش دوم "ما در آینه هگل" است. چهار مقاله در این قسمت جای دارد که در آنها با استفاده از مفاهیم و نظریات فلسفه هگل این چهار موضوع به ترتیب واکاوی میشود: مواجهه ما با مدرنیته، تاریخ ایران و ایران در تاریخ، سوژه و فردگرایی ما ایرانیان از جهت تاریخی، خودآگاهی ادبی و فهم جدید ایرانیان از ادبیات. بخش سوم با پنج مقاله به نوعی عکس بخش قبلی است؛ "هگل در آینه ما". هر کدام از آن مقالات به یک مورد از وضعیت فلسفه هگل در فضای فکری ما ایرانیان اختصاص دارد. این موارد عبارتند از: تاریخچه ترجمه متون هگل به زبان فارسی، دلایل و چگونگی امکان یا امتناع ترجمه متون فلسفی هگل به فارسی، نسبت هگل با فلسفههای سنتی ما، نقد و بررسی هگلدانی و هگلخوانی ما بدون توجه به اندیشههای فیشته. مقاله آخر این بخش تأملیست در یکی از مشهورترین و مهمترین رسالههای هگل که عنوانی بسیار طولانی دارد: "تفاوت نظام فلسفی فیشته و شلینگ در رابطه با مساهمت راینهُلد در نگاه اجمالی به وضعیت فلسفه در آغاز سده نوزدهم". بخش پایانی کتاب، "نسبت ما با هگل"، دو مقاله است. این دو نوشته هر کدام از منظری خاص نسبت ما را با فلسفه هگل بررسی و ارزیابی میکنند. هر دو نیز رویکردی انتقادی دارند و به ضعف و نقص این رابطه میپردازند. خلاصه آنکه مجموعه این ۱۶ جستار که حاصل تجربیات گروهی از هگلپژوهان است، برای هر کسی که به هر نحوی و به هر دلیلی دلمشغول یا علاقمند به نسبت ما با هگل است، بسیار سودمند و آموزنده است.
اگر اولین آشنایی جدی و مستند ایرانیان را با هگل کتاب سیر حکمت در اروپا بدانیم، تا زمان حال حدود هفتاد سال از این آشنایی میگذرد. پس از گذشت این سالها لازم است که به پس پشت خود نگاهی بیندازیم و ببینیم دستاورد این بازه زمانی چه بوده و الان از هگلخوانی و هگلدانی به چه چیزی دست یافتهایم. باارزیابی این امر میتوان ادامه مسیر را بهتر طی کرد. آیا باید به همین صورت ادامه داد یا روش را اصلاح کرد و یا اصلا راه دیگری در پیش گرفت؟ کنت دوگوبینو به آن ایرانیان گفت دست از فلسفه هگل بشویند و بهجای آن، سراغ دکارت بروند و فلسفه او را بیاموزند.
*دکترای فلسفه
به نقل از الف کتاب
****
«ما و هگل»
ایده و گردآوری: محمدمهدی اردبیلی
ناشر: هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶
۳۰۹ صفحه، ۲۲۰۰۰ تومان