این مقاله را به اشتراک بگذارید
فلسفه کانت بر محور زمان
نگاهی به کتاب «انسان و زمان آگاهی مدرن» اثر ژیل دولوز/ ترجمهی اصغر واعظی
دکتر علی غزالیفر*
چه نسبتی هست، یا چه نسبتی میتواند باشد، میان یک فیلسوف عصر روشنگری و فیلسوفی پستمدرن؟ هیچ؛ زیرا فلسفه پستمدرن اگر با یک چیز مخالف باشد، آن چیز همانا فلسفه روشنگری خواهد بود. ژیل دولوز (۱۹۲۵-۱۹۹۵) دقیقا به دلیل همین عدم نسبت به ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) روی میآورد. او در دهه شصت میلادی اعلام کرد این فیلسوف آلمانی دشمن اوست، اما به این دشمن بسیار علاقه دارد. این عدم ارتباط، یا اصلا تضاد، به این خاطر است که نگاه این دو فیلسوف به سرشت تفکر فلسفی یکسره متفاوت است.
کانت فلسفه را به صورت علمی میخواست، اما این دانش از منظر دولوز شکل شاعرانگی دارد. با وجود این، فلسفه کانت پیچیدهتر از آن است که چارچوب ثابت و شکل متعین و تمامشدهای داشته باشد. اندیشههای این فیلسوف بزرگ که در آثار فراوان او پخش شده، منبعی غنی برای انواع گوناگون تفکر است. جریانهای فلسفی بعدی هم این امر را بهخوبی نشان دادهاند. بنابراین عجیب نیست که دیدگاه دولوز هم عوض شود و میان خود و کانت قرابتهایی پیدا کند، بهحدی که بعدها نظرش تغییر کرد و به این نتیجه رسید که در کانت اندیشههای سازگار با تفکر او وجود دارد. از نظر دولوز، فیلسوف مفاهیم جدیدی را خلق میکند. به باور او اساسا ویژگی اصلی فلسفههای بزرگ این است که مفاهیم جدیدی ابداع میکنند. فیلسوف به اندازه شاعر و نقاش و هر هنرمند دیگری خلاق است، اما خلاقیت او در حوزه مفاهیم است. فیلسوف مفهوم میآفریند. کانت نیز همینگونه است.از نظر او فلسفه کانت نیز دستگاه عظیمی است که مفاهیم جدید فراوانی را خلق کرده است.
به همین دلیل است که دلوز به سراغ کانت میرود. البته پرداختن او به کانت خاص خود اوست. در آثار گوناگون خود هم به شکلهای مختلفی آن را انجام میدهد. در این اثر مختصر نیز از زاویه خاصی به درون فلسفه کانت نقب میزند. او اینبار از مفهوم "زمان" شاهکلیدی میسازد که با آن درهای بسیاری از مسائل فلسفه کانت گشوده میشود؛ زیرا از نظر دولوز همه نوآوریها و آفرینشهای مفهومی کانت در حوزه فلسفه با محوریت زمان است. کانت برداشتی کاملا نو از زمان ارائه میکند که تماما با برداشت کلاسیک متفاوت است. به همین دلیل میتوانیم در فلسفه کانت از زمانآگاهیِ مدرن سخن بگوییم. اما دولوز چگونه این کار را میکند؟
دولوز در ابتدا این نظریه را مطرح میکند که کانت سه نوآوری یا سه واژگونی بزرگ در مفهوم زمان ایجاد کرده است. دولوز این سه مورد را تحت سه قاعده کلیدی دستهبندی میکند. البته این سه قاعده بیان کانت نیستند، بلکه دولوز آنها را از جاهای مختلفی یافته و گرد آورده است. این سه قاعده عبارتند از:
۱- زمان از لولا در رفته است.
۲- تا امروز خود را موظف به بازنمایی مکان میدانستیم، امروز وقت آن رسیده است که به زمان بیندیشیم.
۳- من دیگری است.
معنی قاعده اول این است که زمان در فلسفه کانت، برخلاف فلسفههای پیشین، از تبعیت طبیعت خارج شده است. در فلسفههای کلاسیک و باستان نظریات زیادی درباره زمان وجود دارد، اما همه آنها در این امر اشتراک دارند که زمان تابع طبیعت است. در آن فلسفهها زمان تابع چیزی بیرون و غیر از خود است؛ برای مثال تابع حرکت. در سنت ارسطویی زمان را مقدار حرکت میدانستند. اما در فلسفه کانت این رابطه قطع میشود. زمان نه تنها تابع طبیعت نیست، بلکه این طبیعت است که باید از زمان تبعیت کند. دو قاعده بعدی کاملا به هم وابسته هستند. چرا؟ زیرا رابطه زمان با بیرون از خود قطع شده و حالا دیگر کاملا درونی شده و شبیه به صورت خودتاثیری شده است. زمان صورتی است که تحت آن، سوژه بر خود اثر میگذارد. در حالیکه مکان صورتی است که تحت آن چیزی بیرونی بر ما اثر میگذارد، زمان صورتی است که تحت آن من بر خودم اثر میگذارم. به همین دلیل عطف توجه به زمان ملازم با ساخته شدن سوژه به دست خویش و از درون خویش است. لذا زمان با خود و سوژه ربط وثیقی پیدا میکند. زمان مربوط به "من" است و نه طبیعت. از اینجا به بعد رابطه میان انسان و زمان محکم میشود و آگاهی از زمان با خودآگاهی گره میخورد.
دولوز این سه قاعده را به تفصیل در چهار درسگفتار شرح میدهد. این درسگفتارها که در چهار هفته ایراد شدند، در سال ۱۹۷۸ ارائه شده بودند. مباحث این اثر بیش از همه به مطالب نقد اول و نقد سوم ارتباط دارد؛ یعنی نقد عقل محض و نقد قوه حکم. اساسا دولوز نقد سوم کانت را شاهکلیدی برای فهم و حل بسیاری از مسائل فلسفه کانت میداند. همچنین ارزش این اثر مختصر فقط به موضوع کلی آن محدود نمیشود. لابهلای مطالب اصلی، دولوز به نکات دقیقی اشاره میکند که برای اهل فلسفه بسیار جالب و آموزنده است. به دیگر فیلسوفان نیز اشارههایی میشود و روابط ظریفی روشن میشود؛ برای مثال رابطه میان هایدگر و کانت. هایدگر به کانت علاقه داشت و فراوان به او پرداخته است. اما اندیشههای او با فلسفه کانت چه قرابتی دارد؟ پاسخ دولوز این است که هایدگر وقتی به زمان میاندیشد، کانتی میشود. ربط میان این دو فلسفه در مسئله زمان رخ میدهد.
نکته آخر اینکه ما امروزه به اندازه کافی با فلسفه کانت آشنا هستیم. از این به بعد نیاز داریم که آن را طور دیگری بفهمیم. اساسا هر فلسفهای را میشود طور دیگری فهمید و این اطوارِ گوناگونِ فهم پایان ندارد. تکرار مکررات و بازگویی کلیات فلسفه کانت دیگر بس است! این شیوه راه به جایی نمیبرد. اگر بنا باشد که باز هم با کانت سروکله بزنیم، بهتر و مفیدتر آن است که مواجهه جدیدی با او داشته باشیم تا چیزهای جدیدی بیاموزیم و از تحجر فلسفی خارج شویم. خود دولوز نیز به ما هشدار میدهد که اگر بخواهیم در فلسفه کانت درجا بزنیم، این فلسفه بسیار سنگین و خفقانآور خواهد بود. این مطلب حرف درستی است و در مورد دیگر فلسفهها نیز صدق میکند. یکی از ویژگیهای مهم ژیل دولوز آن است که میتوانیم از او نحوه مواجهه خلاقانه با فیلسوفان بزرگ را هم بیاموزیم. میشل فوکو (۱۹۲۶-۱۹۸۴) بر این باور بود که ژیل دولوز فیلسوف قرن بیستویکم خواهم بود.
*دکترای فلسفه
به نقل از الف کتاب
****
«انسان و زمانآگاهیِ مدرن»
(درسگفتارهای ژیل دولوز درباره کانت)
نویسنده: ژیل دولوز
مترجم: اصغر واعظی
ناشر: هرمس، چاپ اول ۱۳۹۶
۱۶۷ صفحه، ۱۲۵۰۰ تومان