این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
مطالب رسیده : مروری بر یک فیلم داستان: زندگی خصوصی شرلوک هلمز
عاطفه مشتری
زندگی خصوصی شرلوک هلمز
نویسندگان:مایکل و مولی هاردویک
ترجمه:بهروز فرهت جاه و وحید تقوی
نشر:ماکان
داستان فیلمی از بیلی وایدلر
****
سرآتور کانن دویل پزشک و نویسنده ی نامدار انگلیسی در سال ۲۲مه ۱۸۵۹در شهر ادینبور متولد شد.او بعد از به اتمام رساندن تحصیلاتش در رشته ی پزشکی علاوه بر طبابت داستان هم می نوشت،او خالق کارآگاه معروف شرلوک هلمز است که تا به امروز داستان هایش جزو جذاب ترین داستان های پلیسی در بین دوستداران ادبیات است،بعد از مرگ سرآرتور کانن دویل در سال ۱۹۳۰،مایکل و مولی هاردویک با نوشتن داستانی به سبک دویل طرفداران شرلوک هلمز را به حل یک ماجرای هیجان انگیز دیگر فرا خواندند.زندگی خصوصی شرلوک هلمز اسم داستان این دو نویسنده است،و قصه از آنجا شروع می شود که نوه ی دکتر واتسون که ساکن کاناداست برای برگزاری یک همایش به لندن آمده و در این بین از فرصتی که بدست آورده به بانکی که پدربزرگش جعبه ای را به امانت در آنجا گذاشته سری می زند،طبق وصیت دکترواتسون دستیار محبوب شرلوک هلمز جعبه ای که در بانک به امانت گذاشته شده باید ۵۰سال بعد از مرگش توسط وارثینش باز شود.رئیس بانک که همواره کنجکاو بوده بداند درون جعبه چیست به همراه نوه ی دکترواتسون جعبه ی مزبور را باز می کنند و با اشیای قابل توجهی مواجه می شوند از جمله پیپ معروف کارآگاه و بعد از آن به موردی برخورد می کنند که عجیب تر از سایر وسایل است.
«انگشتان پیرش به خاطر عجله در بازکردن گره،پیچ خورد.
این یک دست نوشته است.شاید نسخه اولیه برخی از پرونده های متعدد هلمز برای مجله استرند Strnd.اگر این طور باشد شما مردی ثروتمندی خواهید شد.همان طور که با عجله کاغذها را می خواند صدایش کشیده شد،به طور اتفاقی چندین ورق را برداشت.انگار که آن ها را با هم مقایسه می کند.سپس صدایش تحت تاثیر نوعی احساس عمیق قرار گرفت.دستش را دراز کرد تا به لبه میز تحریر تکیه دهد و به طرف مرد کانادایی که منتظرانه او را نگاه می کرد،برگشت.
دکتر واتسون این موضوع ها هرگز منتشر نشده اند.»
و بدین ترتیب آنها شروع به خواندن دستنوشته ها می کنند و با مواردی روبرو می شوند که در شرح پرونده های قبلی شرلوک هلمز نبوده است.موضوع اصلی نوشته ها این بوده که دکتر واتسون سعی داشته بعضی از ناگفته هایش را که طی چندین سال در داستان هایش نقل نکرده بازگو کند.
دکتر واتسون : همان طور که قبلا در این خاطرات گفته ام،تنها هدفم از این افشاگری ها فقط اثبات این موضوع است که هلمز به هیچ وجه یک ماشین تفکر صرف نبوده و شاید این کج فهمی به خاطر تصویری است که من در پرونده های منتشر شده ی او ارایه کرده ام،بلکه او مردی بود مانند سایرانسان ها و در تعارض همان وسوسه ها و شکست ها قرار داشته است.
او از شبی می گوید که کالسکه ای بر جلوی در خانه ی آنها متوقف می شود و مسافری به همراه خود دارد که هیچ چیز نمی داند و براثر حادثه ای حافظه و هوشیاری خود را ازدست داده و طبق کارتی که همراهش بوده کالسکه ران او را نزد شرلوک هلمز معروف می آورد.هلمز هم بعد از دیدن وضعیت ناگوار مسافر او را قبول می کند و در طول شب سعی می کند اطلاعات بیشتری از هویت مسافر بدست بیاورد.دکتر واتسون می گوید وقتی که فردای آن شب از خواب برخاسته متوجه شده که به همراه هلمز و مسافر وارد ماجرایی تازه شده که حل پرونده برای هلمز بدون شک بسیار جذاب و مهم بوده به این دلیل که آنها برای حل معما مجبور می شوند مسافرت کنند.ولی همه چیز آنطور که هلمز انتظار داشته پیش نمی رود چرا که، در طول حل پرونده فردی که از بستگان درجه ی یک هلمز است وارد داستان می شود و حضور همین شخصیت باعث جذابترشدن داستان می شود،به طوریکه با اقداماتی که انجام می دهددر انتهای حل معما باعث حضور ملکه ویکتوریا در ماجرای پرونده می شود. دکترواتسون از دیدار ملکه چنین می گوید:
با حبس نفس دیدم که وسیله ی نقلیه باشکوه تا جلوی پله های پوشیده شده با قالی قرمز جلو آمد.پیش قراول پایین پرید تا نزدیک ترین در نسبت به ما را باز کند و کمک کرد که هیکلی کوچک از آن پیاده شود.علیا حضرت ملکه ویکتوریا
بدین ترتیب با حضور ملکه پرونده به طور عجیبی به پایان میرسد و در آخر هلمز که پی به شخصیت راز آلود مسافری که در آن شب سرد به خانه اش آمده بود، می برد و سرانجام تلخی که او داشته با ناراحتی بسیار به اتاقش می رود و با نواختن نت های غم انگیز احساساتش را بیان می کند.
در را بستم و چند لحظه مقابل در ایستادم و به آن نت های رمانتیک و غم انگیز گوش دادم بعد به طرف صندلی ام در کنار آتش فروزان رفتم دست دراز کردم و از روی میز چند ورق کاغذ و مرکب برداشتم و شروع به نوشتن این سرگذشت کردم.
‘