این مقاله را به اشتراک بگذارید
فلسفهی رمان نمادین میلان کوندرا
رامان سیوا کومار (ژانویه ۲۰۲۵)
مترجم: یلدا حقایق
زندگی را چگونه باید زیست؟ بهنظر میرسد که از ابتدا دو مسیر مبتنی بر دو تلقی از زمان وجود دارد. من این موضوع را خط اصلی روایت در بار هستی (سبکی تحلناپذیر هستی)* میدانم. رمان دربستری از تعلیقِ چهار شخصیت بین دو حالت وجودی با دیدگاههای متفاوت نسبت به زمان شکل میگیرد و «سبکی و سنگینیِ» زندگی به ازاء دوالگوی خطی یا تکرار شوندهی زمان تعریف میشود. کوندرا خیلی زود از همان آغاز داستان زیربنایی فلسفی بر اساس ایدههای نیچه و پارمنیدس پیریزی میکند و از طریق آن یک ماتریس فکری غنی از شخصیتها میسازد تا خوانندگان را به تأمل در شرایط انسانی وادارد.
دیدگاه زمانی:
دو دیدگاه زمانی خطی و دایرهای مقابل یکدیگرند؛ اگر هرآنچه را که در جهان و زندگیتان اتفاق میافتد تکرار تاریخ میدانید و اگر باوردارید تمام رویدادها مجددا به شکلی دیگر رخ میدهند، اگر دوباره و دوباره با انتخابهای یکسانی سر و کله میزنید. شما به ماهیت تکرار شوندهی زندگی معتقدید. افرادی با این ایده باید با پیامدهای ابدی تصمیمات و انتخابهای خود دست و پنجه نرم کنند، زیرا بینهات بار در زندگیشان تکرار خواهد شد. اگر نتایج خوشنودکننده باشد متعاقبا چنین لحظات شادی را انتظار میکشند، اما اگر نتایج تصمیماتشان چیزی جزخرسندی باشد چه؟ در چنین دنیایی هر تصمیم و حرکت مهم بوده و مسئولیت عظیمی در قبال عمل ما بوجود میآید، چرا که هیچ چیز در زندگیمان گذرا نیست و تصمیمات و اعمال ما بر زندگی «سنگینی» می کند. در جهانِ اینچنینی ما دائما با چالشهای یکسان مواجه میشویم و هر تصمیم به مثابه باری گران خواهد بود. آگاهی از اینکه هر لحظه مجددا رخ میدهد، ما را وامیدارد که با دقت فکر کنیم و هوشیارباشیم، هر لحظه عمیقاً مهم میشود و ما را مجبور میکند تا زندگی را در آغوش کشیده و آن را با هر آنچه هست از شادی و رنج بپذیریم.
در وجه مقابل، اگر اتفاقات زندگی و دنیای اطراف شما هر بار منحصربهفرد است، اگر معتقدید فرصتها تنها یک بار دست میدهند. شما به زمان خطی باور دارید. اینگونه هر لحظه رنگی جدید دارد، وقایع گذشته باز نمیگردند و هیچ کس قرار نیست با رویدادی بیش از یک بار دستوپنجه نرم کند. زندگی بر مسیری مستقیم رو به جلو میرود، هرگز به عقب باز نخواهد گشت و عواقب اعمال گذشته گریبانگیرمان نخواهد شد. از آنجا که قرار نیست تصمیمات گذشته بر ما سایه اندازد، قادریم گذشته را فراموش کرده و «سبک» بار به سمت آینده ادامه دهیم.
کدام یک از این دو ایده درست است؟ قضاوت بر عهده خواننده است و البته رمان مواد فکری غنی برای تعمق در اختیار او میگذارد.
مفهوم مثبت و منفی:
مضمون قابل توجه دیگردر رمان، مفهوم مثبت و منفی است که از عقاید پارمنیدس نشات گرفته است. این فیلسوف یونانی عموما جهان را به هستی و نیستی تقسیم می کند. و در جستوجوی حقیقت وجود است. فلسفهی پارمنیدس پیرامون حقیقت و واقعیت شکل گرفته: اگر چیزی ادراکپذیر باشد، پس موجود است و مثبت تلقی میشود، در غیاب حقیقت و واقعیت، ناموجود بوده و منفی محسوب خواهد شد. این دستهبندی به موجودات و ابعاد مختلف تعمیم می یابد؛ آنها که با سنگینی پیوند دارند، «منفی» و آنهابی که درنسبت با سبکیاند، «مثبت» تلقی میشوند.
برایند رویکرد این دو فیلسوف (نیچه و پارمنیدس) اینگونه است که زندگی با تاثیرات ابدی رویدادها، به دلیل فشاری که بر انتخابها و اعمال فرد خواهد داشت، تحمل ناپذیر خواهد بود. موضوعی که منفی تلقی می شود. در عین حال در زمان خطی این تاثیر دائمی بر فرد وجود ندارد؛ سبکیای که مثبت به حساب میآید. اما کوندرا در کتابش پرسش مهمی مطرح می کند؛ اینکه آیا به صرف سنگینی این بار باید از آن شانه خالی کنیم؟ و از طرف دیگر آیا سبک بودن همواره خوب است؟ اینچنین او در رمان بار هستی وجوه مختلف زندگی را به مدد قلم توانمند و ذهن درخشان خود می کاود.
کتاب چهار شخصیت اصلی دارد که دو به دو به فلسفههای مطرح شده معتقدند. اما زوجهای با باور متضاد با هم زندگی می کنند. شخصی که رویدادهای اطرافش را واجد معنا و ارتباط میبیند باید با فرد دیگری سر کند که همان اتفاقات را تصادفی میداند. یکی از این دو شدیدا وابسته به محیط خانه است در حالی که دیگری نقطه مقابل اوست. در سوی دیگریکی از شخصیتها خود را از قید تمامی روابط رها کرده و دومی سعی در ایجاد پیوندی عمیق با او دارد که همزمان نمیخواهد از ارتباطات دیگرش نیز دست بکشد.
معنای زندگی:
کوندرا زندگی چهار کاراکتر را به هم گره میزند تا معنای زندگی را در قالب مفهوم سبکی و سنگینی از دل عقاید و عملکرد آنها استخراج کند. او ازیک طرف با ایدهی بازگشت ابدی – زمان خطی و از سوی دیگر با مقولهی پیوند – گسست به انتخابهای دوگانهی شخصیتهایش طعنه میزند. ترکیب زمان ابدی و پیوند منجر به زیستی مملواز انتخابهای صادقانه و ارتباطات معنادار می شود که به عبارت دیگر همان «سنگینی» است. در مقابل، ترکیب زمان خطی و رویارویی روزمره با زندگی آن را به سمت «سبکی» هدایت میکند. نخست این سبکی است که ترجیح داده می شود اما کوندرا با چیرهدستی این فرضیه را زیر سوال می برد.
در میانهی کتاب شخصیتی که به دنبال حفظ روابط فرسودهی خود است به کشمکش درونی و سرخوردگیاش از حس آزادی واقف میشود. او احساس میکند هرچه بیشتر خود را از زنجیر این روابط رها می کند بهجای احساس سبکیِ، بارِ آزادی را بر شانههایش حس میکند. اگر تمام تصمیمات زندگی بیاهمیتاند آیا زندگی اصلا معنایی دارد؟ در این حال همین آزادی عمل منجر به پوچی، حس کسالت و عدم رضایت خواهد شد. و همینجاست که تضادِ «سنگینیِ بار سبک» معنا پیدا میکند. کوندرا مینویسد زندگیِ خالی از وابستگی با این که سبک بهنظر میرسد اما دشوار است.
گفتار رمان به تعدادی از مسائل پراهمیت دیگر هم میپردازد. سوالاتی از این دست که آیا واقعا میدانیم از زندگی چه می خواهیم، آیا تصمیمات ما قابل اعتمادند، و زندگی صرفا یک تجربه نیست. کوندرا به زیبایی با لغتنامهی کوتاه و شکفتانگیزی از سوء تفاهمها در روایت مداخله میکند.
بار هستی پرسشی وجودی را ارائه و با ظرافت به آن پاسخ میدهد، با تاکید بر این موضوع که زندگی ممکن است رسالت بزرگی نداشته باشد، اما از روابط و وابستگیهایی تشکیل شده تا بتوانید هر معنایی در آن بیابید. به این ترتیب لذت و همچنین سنگینی رمان به موازات خوانش آن در ذهن مخاطب شکل میگیرد و پس از خاتمه نیز ادامه پیدا میکند.
*متن اصلی رمان بار هستی ( The Unbearable Lightness of Being ) به زبان چکی در سال ۱۹۸۵ و برای نخستین بار درحالی منتشر شد که ترجمهی انگلیسی و فرانسوی آن یک سال زودتر بیرون آمده بود.