اشتراک گذاری
فرض بر اين است كه هر داستان كوتاهي، به عنوان برشي از زندگي جاري در دنياي درون متن، گذشته، حال و آيندهاي دارد و نويسنده بدون پرداختن به جزء به جزء همه آنها، دست روي لحظههايي ميگذارد كه ظرفيت بازگويي آن را دارد؛ با پذيرش اين فرض، محمد حسيني نويسندهايست كه اين لحظهها را خوب دستچين ميكند واين بزنگاهها را به شكلي پرورش ميدهد كه براي تكميل كردن اين خط سير، ذهن مخاطب را دعوت به همكاري و فعاليت ميكند.
بياغماض اين مجموعه داستان همچون آثار قبلي حسيني نثري پاكيزه دارد كه يكي از بارزترين امتيازات آنها محسوب ميشود، نثري شسته رفته و توام با ايجاز كه نشان از توانايي او در بكار گرفتن درست و به جاي كلمات دارد، آنگونه كه كمتر كلمهاي را بتوان احيانا زائد پيدا كرد كه قابل حذف باشد بدون آنكه به ساختار جملات لطمه وارد شود.
ايجاز در ساختار روايي داستانهاي اين كتاب نيز از جمله بارزترين نكاتي است كه به چشم ميخورد تا آنجا كه گويي نويسنده در روايت داستان، اتفاقاتي كه رخ داده يا در حال رخدادن است، ارائه اطلاعات چه به صورت ديالوگ، و يا توصيفات مكاني و زماني يا حتي كنشهاي ريز و درشت و… تا آنجا كه ميتوانسته، خست به خرج داده و در واقع كوشيده تا بيهوده به حجم داستانها اضافه نكند و به زعم خود همانقدر كه لازم است مصالح در اختيار خود را در قالب روايت داستاني پيش روي خواننده بگذارد. اين مسئله در برخي داستانها به خوبي جا افتاده و به بار نشسته نمونهاش داستانهاي «نميتوانم به تو فكر نكنم سيما» و « و باز به همين سادگي» كه اين دومي به زعم نگارنده يكي از داستانكوتاههاي خوب اين سالهاست كه تمام ويژگيهاي سبك كار نويسنده را در شكلي قوام يافته در خود دارد. اما در عين حال به نظر ميرسد اين شگرد نويسنده در داستانهاي «ترس از دگرديسي» و «اون بالا من يك آينه دارم» خلاءهايي را بوجود آورده كه در نهايت به گنگ شدن اين داستانها انجاميده است.
درست است كه يكي از هنرهاي بزرگ نويسنده بوجود آوردن شرايطي است كه خواننده تمايل داشته باشد كه دوباره متن را بخواند و حسيني تا حدودي از عهده اين مهم بر ميآيد؛ اما اگر در اين خوانش چيزي عايد خواننده نشود، يعني بجاي درك ظرافتهايي نهان در لايههاي درونيتر اثر، خود را با ابهامي رودررو ببيند كه مرتفع شدني نيست و مشكلي برخاسته از خود داستان است كه نهايتا ميتواند به سرخوردگي مخاطب از متن بيانجامد.
داستانهاي اين مجموعه از مضامين متنوعي برخوردارند؛ تنهايي، عشق و حتي جنگ از جمله ايدههايي هستند كه جلوههاي آنها را در داستانهاي اين كتاب ميبينيم و در عين حال نويسنده گوشه چشمي هم به مسائل اجتماعي و سياسي و يا فرهنگي دارد كه هيچيك به صورت گل درشت و مستقيم در داستانها مطرح نشده و توي ذوق نميزنند، بلكه در لايههاي زيرين داستان كاركردي بسترسازانه براي جلوهگر شدن ايده اصلي داشتهاند. همچنين بايد اشاره داشت به پرداختي معماوار برخي داستانهاي اين مجموعه، معماهايي كه كيفتي دراماتيزه شده در روند داستان ندارند، بلكه بيشتر تابع اتمسفر كلي داستان و ايدهاي درون آن هستند. معماهايي به ظاهر ساده كه اتفاقا قرار نيست در طول داستان حل شوند، بلكه در چنين اتمسفري، جلوهاي از پيچيدگي شخصيتها و مناسبات ميان آنهاست.
حسيني هم در نثر و زبان داستان و هم شگردهايي كه سبك روايي داستانهايش را ميسازد بسيار متاثر از هوشنگ گلشيري، اما اين تاثيرپذيري صرفا تقليدي خام و كوركورانه نيست كه از قضا در كنار بضاعتهاي خود او، كاركردي سازنده براي آثارش داشتهاست، بگونهاي كه ميتوان اميدوار بود كه در آينده نويسنده راه خود را پيدا كند.
*متن كوتاه شده اين نوشته در مجله «الف» شماره 3 منتشر شده است.