فریده لاشایی – نقاش برجستهی ایرانی – در سن 68 سالگی از دنیا رفت. فریده لاشایی متولد سال 1323 بود و امروز (یکشنبه، ششم اسفندماه) پس از مدتها مبارزه با بیماری سرطان درگذشت.
او در شهر رشت متولد شد و سبک نقاشی اکسپرسیونیزم انتزاعی را در نقاشی دنبال کرد. لاشایی در طول سالها فعالیتش در عرصهی هنر، علاوه بر نقاشی به ترجمه و نویسندگی نیز گرایش داشت و از جمله آثار او میتوان به رمان «شال با مو» اشاره کرد. لاشایی دوران کودکی خود را در شمال ایران سپری کرد. پدرش فرماندار لنگرود بود و او تحت تأثیر قیام میرزاکوچکخان جنگلی رمان «شال با مو» را به تصویر کشید.
از آثار فریده لاشایی
او نقاشی را در آکادمی هنرهای مدرن اتریش (وین) آموخت و قبل از تحصیل نزد جعفر پتگر، این هنر را فرا گرفته بود. این هنرمند در کنار بابک اطمینانی و نصرتالله مسلمیان، از نقاشان مطرح سبک اکسپرسیونیزم انتزاعی محسوب میشود و برخی منتقدان، او را جزو نقاشان مطرح سه دههی اخیر ایران میدانند.
لاشایی در طول سالهای فعالیت هنریاش، بیش از 30 نمایشگاه انفرادی و گروهی در داخل و خارج از ایران برگزار کرد و از موسسان گروه «دنا» بود. آخرین نمایشگاه فریده لاشایی هفتهی پیش در یک گالری در دبی برپا شد. فریده لاشایی مدتها بهدلیل بیماری سرطان تحت معالجه بود و در این اواخر برای درمان و ادامهی معالجه به میلان (ایتالیا) رفته بود.
***
مراسم تشییع پیكر فریده لاشایی؛ هنرمند ممتاز نقاشی؛ روز چهار شنبه 9 اسفند ساعت 10 صبح از محل خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
مانلی كیكاوسی (فرزند فریده لاشایی) با اعلام این مطلب افزود: در مراسم تشییع پیكر مادرم(خانم لاشایی)، علیرضا سمیع آذر سخنرانی میكند و بعداز مراسم تشییع، پیكر ایشان برای تدفین به دربندسر متقل میشود.
وی ادامه داد: در دربندسر مزاری برای ایشان درنظر گرفته شده است. همچنین منزل ایشان نیز در دربندسر است. قصد داریم تا منزل ایشان را تبدیل به یك موزه و گالری برای نگهداری و نمایش آثار وی بكنیم.
فریده لاشایی در شهر رشت متولد شده است. او پس از تحصیلات دبیرستانی به آلمان سفر كرد و پس از گذراندن مدرسهی مترجمی در مونیخ، به تحصیل در رشته هنرهای تزیینی در وین پرداخت. پس از اتمام این دوره مدت دو سال در كارخانه Reidel در جنوب اتریش به طراحی كریستال پرداخت و برخی از طرحهایش در استودیو روزنتال روی گلدانهای چینی پیاده شده است.
نقاشیهای فریده لاشایی را میتوان نمونهیی از حضور هنر گذشته در هنر معاصر به شمار آورد. حضور همان سفسطههای اندوهناك طبیعت كه از اوخر صدهی هفدهم در آثار نقاشان شمال اروپا چهره نمایاند.
فریده لاشایی
حضور سنت كاركرد رسانهی نقاشی كه از روزگار سزان به این سو بر جسمانیت رنگ تاكید ورزیده است. حضور همان سنتی كه بر خط و رنگهای به هم آمیخته و فرمهای نامنتظر تاكید دارد و سرانجام، حضور سنت نقاشی خاور دور همه و همه در آثار لاشایی حس شدنی است و با این همه نگاه او به طبیعت نگاهی نو و امروزی است.
سازهی نقاشیهای لاشایی زمین و درخت و گل و گیاه و در یك كلام عناصر طبیعت است. هدف لاشایی بر پرده آوردن ظاهر طبیعت به شیوه و روشی خاص نیستَ به نمایش بخش و برشی از طبیعت نیز نمیپردازد. با این همه اثرش نوعی ترجمان احساس طبیعت است. احساسی كه سخت واقعی و بیخدشه جلوه میكند و شكل حضور نقاش در برابر طبیعت را به خود میگیرد. طبیعتی كه لاشایی تصویر میكند اهمیتی متافیزیكی دارد و بازتاب نوعی آگاهی درونی است. گوشهیی از یك چشم انداز كلی است كه گویی در بیزمانی مطلق نقاشی شده است. طبیعتی كه در پیوند با كشمكشهای درونی انسان مطرح میشود و دست كار نقاشی است كه حیرت زده در برابر بیكرانگی و غنای طبیعت، تمام تجربههای هنری خود را بر پرده میآورد تا مكر تصویرگر لحظات پادرگریز آن باشد. منظره پردازی همیشه ادبی و روایی بوده است اما چشماندازی كه لاشایی به نیروی تصور خود به تصویر در میآورد بیزمان و بیروایت است و جزئیات آن، همان گونه كه خاطرهی چشمانداز محو میشود، در فضای پرده مستحیل میشود و مرزهای مشخص اشیا و عناصر طبیعت از میان میرود. حتی هنگامی كه به رشد علف و گیاه و شوق رفتن و رهیدن میپردازد نیز سكوتی وهمناك بر كارش سایه میافكند و انگار همه چیز خود را تسلیم ضرباهنگ مرگ آور زمان كرده است. از همین رهگذر هم هست كه گیاه زنده را در هیات عنصری بیجان در یك اثر تجسمی نقاشی میكند. لاشایی هرگز سر آن ندارد كه نگاه خود را بر جزپیات و عناصر طبیعت متمركز كند، نمیخواهد بیازماید و محك بزند. میخواهد طبیعت را به صورتی مبهم و نمادین و به شكلی شاعرانه و حسی تصویر كند. میخواهد به سنت نقاشان چینی و خاور دور به گونهیی نقاشی كند كه فضای چشماندازهایش احساس شود. با درهم آمیختن و درهم دواندن رنگ. تصویری سیال از طبیعت به دست میدهد و چشم اندازی نقاشی میكند كه در آن ردپای چندانی از نشانههای آشنا و تعارف طبیعت دیده نمیشود اما احساس طبیعت و نشانههای ساختن و انهدام مداوم و نیروی درونی آن حس شدنی است.
در نقاشیهای لاشایی احساس كولیوار بیانكه به پذیرش فرمی خاص تن دهد در فضای پرده سرگردان است و گه گاه به گونهیی گذرا و پادرگریز در فرمهای گوناگون جلوه میكند تا حضور آنها را توجیه كرده باشد. از همین رو در آثارش جاذبهیی وجود دارد كه گاه به سبب هنر است و گاه به علت احساس و یا آنچه امانوئل كانت آن را معادل زیبایی مینامید.او تاکنون نمایشگاه های انفرادی و گروهی بسیاری در داخل و خارج از کشور داشته است.
***
یادداشتهایی در رثای فریده لاشایی
مرگ آمد*
پوریا سوری
سرانجام پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با بیماری، مرگ آمد و «فریده لاشایی» را با خود برد. فریده لاشایی در سال ۱۳۲۳ در شهر رشت متولد شد و روز گذشته یعنی 6 اسفند 1391 پس از یک دوره طولانی بیماری در تهران درگذشت. لاشایی در طول حیات هنری خود به عنوان نقاش و نویسنده آثار فراوانی رابه یادگار گذاشت که مسلما در مجالی به دور از اندوه روز درگذشت او میتوان دقیقتر به آنها پرداخت. تکهای از رمان «شالبامو»ی او را باهم میخوانیم:
«فقط یک عکس با ربابه دارم. بغلم کرده. با روسری و پیشبند سپید، هر دو شقورق و آهارزده. توی آفتاب میخندد و من، نامشخص و بیهویت، توی بغلش جا خوش کردهام. گرمای بدن ربابه هویت من بود. چرا هرگز از ربابه نپرسیدمکه چگونه بود آن زمانهای از دست رفته که تنها گرمای تن دایهیی پانزده ساله گواهی میداد که جهان را آب نبرده است و تو در امانی و چه تشنهی زمانهای از دست رفتهام. چه تشنهی آبهای از سبو ریخته. آن همه خوش که سراسر خانه را پر میکردند، خانهیی را که بلشویکها با اسب در آن میتاختند و قالیهایش صدایپای اسبان را خفه میکرد… آن همه، آن همه، در آفتاب بندر انزلی با خانههای روشن اخرایی و شنهای نرم ابریشمیاش، دود شدند. انگار شال همه را برد. شاید همه خیالی بود خوش، چون صدای فهیمه خانم به هنگام ریزش بارانروی سفالهای سرخ رشت.»
*اشارهای به کتاب «شال بامو» یا «شغال آمد»
——
طراح تندیس جایزه گلشیری
بهمن فرمانآرا
خانم «فریده لاشایی» از مهمترین نقاشان معاصر مملکت ما و علاوه بر آن نویسنده بسیار خوبی بود. ایشان بانویی انساندوست و انسانی درجهیک! در این لحظه چیزی بیشتر از این خبر نمیتوانست مرا اندوهگین کند. همان طور که میدانید طراحی جایزه گلشیری هم با ایشان بوده و ما همیشه در مراسم بنیاد و سایت جایزه از ایشان نام میبریم و سپاسگزار هنرشان هستیم. لاشایی بانویی از همه نظر استثنایی بود و من درگذشت او را پس از دوره طولانی بیماریاش به دخترش مانلی تسلیت میگویم.
——
هنرمندی منعطف
نصرتالله مسلمیان
یکی از آثار فریده لاشایی
حقیقتا از شنیدن خبر درگذشت خانم «لاشایی» ناراحت شدم. چون با اینکه ایشان چند سالی از ما بزرگتر بود، اما همزمان با نسل ما وارد عرصه نقاشی شد. طی این سالها چه در نمایشگاههای مشترک و چه در فعالیتهای صنفی حضور بسیار موثری داشت و دوست خوبی برای من بود.
جدا از مساله هنری به لحاظ عاطفی ایشان دوست و همراه بسیار خوبی بود و از درگذشتشان بسیار متاسف هستم. یکی از ویژگیهای مهم کارهای خانم لاشایی استمرار در کار هنری بود که همیشه سرلوحه زندگیشان بود. هیچوقت اجازه نداد بیماری و مشکلات زندگی وقفهای در کارش به وجود بیاورد. از این بابت هم باید الگوی هنرمندان آینده باشد.حضور ایشان به عنوان یک نقاش چه در داخل و چه در خارج از ایران به عنوان یک نقاش فعال، همیشه به چشم میخورد. او از هنرمندانی بود که همیشه با نگاهی انعطافپذیر به نقاشی نگاه میکرد. به عنوان همکار همیشه شاهد بودیم که چگونه آمادگی پذیرش نظرات و تحولات هنری را دارد و نسبت به جوانان هنرمند چگونه با انعطاف برخورد میکند و از نظراتشان حمایت میکند.
به نظر من فقدان فریده لاشایی فاجعهای جبرانناپذیر برای هنر نقاشی است. ایشان به عنوان یک زن هنرمند نیز در فضایی که زنان کمتر میدان مییافتند توانست به صورت نمادین تاثیر مهمی بگذارد و نگاهها را به این مقوله تغییر دهد و با ارایه توانمندیهایشان نقش خوبی را بازی کند.جایش خالی است و این ضایعه را به هنر ایران تسلیت میگویم.
——
با دنیا نَفَس میکشید
پرویز کلانتری
فوت هنرمندی چون «فریده لاشایی» واقعا اتفاقی ناگوار در عرصه هنر ایرانزمین است چرا که او یکی از جدیترین نقاشان امروز این مرزوبوم بود. این هنرمند گرانقدر مدتهای زیادی با سرطان کلنجار میرفت، منتها کوشش او در هنر آنچنان بود که همگان گمان میکردند بیماری را پس زده است. نباید گمان کنیم که هماکنون «لاشایی» با مرگ از میان ما رفته است، چون او همچنان با آثارش در میان ما حضور دارد و هست. نباید گمان کنیم که نمایشگاههای نقاشی از این به بعد نقاشیهای او را بر دیوارهایشان نخواهند آویخت؛ او کماکان همچون قبل خواهد درخشید. «لاشایی» از 40 سال قبل خیلی محتاطانه و رئالیستی نقاشی میکشید اما از آنجا که با دنیا نفس میکشید و جهان را سیر میکرد، به سرعت خود را ارتقا داد؛ سلیقه جهان امروز را شناخت و توانست آثارش را وسعت بخشد و جایی جدی برای خودش در نقاشی معاصر ما باز کند. هماکنون فقدان این هنرمند ارجمند را صمیمانه به همه دوستان و همکارانش تسلیت میگویم.
——–
دلمان برایش تنگ خواهد شد
بهرام دبیری
از شنیدن خبر درگذشت «فریده لاشایی» بسیار متاثر شدم. سالهاست او را میشناختم، زن فرهیخته و دوست خوبی بود. به عنوان یک روشنفکر مسایل اجتماعی برایش بسیار مهم بود و همیشه ردپای این نگاه در زندگیاش هویدا بود.
درباره آثار تجسمی لاشایی، میدانیم که او سالها پیش در آلمان طراحی روی چینی را آموخته بود و برای یک شرکت آلمانی کار میکرد، بعد از انقلاب که به ایران برگشت همان روش و کارها را که بر ظروف چینی اجرا میکرد روی بوم پیاده کرد و طی سالیان دراز به نقاشی ادامه داد و در این عرصه هنرمند فعالی بود.
هرچند کارهای او هیچ وقت پاسخگوی سلیقه من نبوده اما این مساله مانع از این نیست که از او به عنوان زنی روشنفکر و صاحب سلیقه و با تعهد اجتماعی، یاد نکنیم. لاشایی در طول سالهایی که درگیر بیماری بود از پا نیفتاد و خود را نباخت و همیشه کار کرد و حضور داشت و مساله مهم همین است. امروز هم فرمان بیچونِ مرگ رسیده و فریده را با خود برده است. همه ما متاسفیم و دلمان برایش تنگ خواهد شد.
——-
خاطرات خواندنياش از زندان شاه
فرزانه طاهری
با توجه به دوره طولانی بیماری فریده، فقدان او قابل پیشبینی بود اما فقدانی که از پس رنجی طولانی رسید. او از بیماری سرطان رنج میبرد، در مراحل متعدد سرطان او عود میکرد و در طول این سالها او را هیچگاه رها نکرد. خاطرهای که از او همیشه در ذهن دارم باز میگردد به حدود سال 79 که نمایشگاهی از آثارش در گالری گلستان برپا شده بود. ما از او خواستیم تا یکی از تندیسهای ارایه شده در نمایشگاهش را به عنوان تندیس جایزه گلشیری به ما بدهد و او هم چهار اثر را به ما هدیه کرد که یکی از این تندیسها به زندهیاد «احمد محمود» تقدیم شد. پس از آن دوره فریده یکی از تندیسها را انتخاب کرد و آن تندیس الگوی تندیس اهدایی جایزه گلشیری در 12 دوره گذشته بوده است. درخصوص جایگاه او در نقاشی آبستره ایران مسلما متخصصان این امر بهتر میتوانند اظهارنظر کنند، هرچند لاشایی چه در مقام نقاش و چه معلم عملکرد روشنی در طول سالها داشته است. اتفاقا پسر من هم در دورهای پیش ایشان آموزش دیده و از نقاشهای جوان و مطرحی که شاگرد او بودهاند، میتوانم به «رکنی حائری» اشاره کنم. نکته دیگری که درباره لاشایی نباید فراموش کرد آن است که همواره نوعی تعهد اجتماعی عمیق داشت. در مورد آثار داستانی لاشایی و خصوصا رمان «شال بامو» که کاندیدای جایزه گلشیری هم بود باید اذعان داشت او به خوبی توانسته بود رنگ و بوی محلی اثر را که به نوعی در امتداد محل زندگیاش هم بود منتقل کند و اثری خوب به یادگار بگذارد. لازم است به کتاب او «دادِ بیداد» که خاطرات زندان او در زمان شاه بود هم اشاره کنم که نخستین خاطرهنگاری زندانیان زن محسوب میشود و اثری به غایت خواندنی است. به هر رو امروز فریده لاشایی نقاش و برجسته، نویسندهافتاده و هنرمند روشنفکر از میان ما رفته است و من این فقدان را به جامعه هنری ایران و دختر عزیزش مانلی تسلیت میگویم و برایش صبر آرزو میکنم.