Share This Article
آثار هيچكاك در حقيقت بيان دغدغهها و مسائل ناخودآگاهش در بستر سينماست. بيدليل نيست كه آنتوني هاپكينز حاضر به بازي در اين فيلم شده كه نخستين اثر جدي كارگردانش است. اگر چه فيلم در جاهايي ضعف داشته اما نبايد فراموش كنيم كه درباره بزرگ مردي است كه لقب سلطان تعليق سينما را همراه خود ميكشد و به شكل اسطورهيي در ذهن دوستداران سينما نقش بسته و اين كار را بسيار سخت ميكند. مردي كه امضا و سبك منحصر به خود را دارد. در هاليوود فيلم ساخته ولي در هاليوود ذوب نشده. حتي به گونهيي از هاليوود متنفر است
ساختن فيلمي درباره سلطان تعليق، آقاي هيچ، كار سختي است. شرح زندگي، افكار، عواطف و احساسات انساني نخبه و پيچيده چون آلفرد هيچكاك به هنگام ساخت يكي از شاهكارهاي ماناي تاريخ سينما يعني «رواني» مسووليت سنگيني براي سازندگان اثر خواهد بود. شايد اين فيلم به استثناي بازي درخشان آنتوني هاپكينز براي مخاطب غير حرفهيي سينما فيلم خستهكننده و گنگي باشد. درك كامل فيلم نيازمند داشتن اطلاعات و پيشزمينههايي درباره آثار هيچكاك به ويژه رواني و خصوصيات شخصيتي و آشنايي به سبك فيلمسازي و افكار سلطان تعليق سينماست. در ابتداي امر مخاطبي كه رواني را نديده باشد نميتواند با فيلم ارتباطي برقرار كند. با توجه به اينكه در گفتارهاي فيلم ارجاعاتي به ساير آثار هيچكاك از جمله سرگيجه و شمال از شمال غربي هم ميشود. نكته مهم ديگر آشنايي مخاطب با مورد زنهاي مو بلوند و راز آلودي است كه در آثار هيچكاك وجود دارند. اين زنان به گونهيي ابژه گمشده عشق براي هيچكاك هستند. نوعي فانتزي كه به اشكال گوناگون در آثار هيچكاك متجلي ميشود.
فيلم از يك بعد بسيار ارزنده است و آن تحقيق و مطالعه ارزنده سازندگان اثر در شناخت و تحليل شخصيت هيچكاك است. تحليلي كه گاه از كانال بررسي آثار اوست كه منجر به بازشناسي تفكراتش ميشود. به نوعي اين كار حاصل مطالعه تطبيقي زندگينامه هيچكاك و آثار اوست كه منجر به شناختي عميق از آلفرد هيچكاك ميشود. شناختي كه در نشانيها و نمادهاي ارائه شده در فيلم بارز است. هيچكاك در اكثر سكانسها در حال خوردن، نوشيدن و سيگار كشيدن است. خيلي وقتها هنگام اضطراب دستانش به روي دهانش ميرود. مثل كودكان عاشق شيريني است و حتي در قسمتي از فيلم از بازيگر زن فيلمش ميخواهد كه پاكت شيريني در ماشينش را به او بدهد. جايي ديگر او جلوي تلويزيون نشسته و در حال ديدن كارتون بستني ميخورد.
با تمام بزرگياش هنگام ملاقات و مذاكره با تهيهكنندهها و صاحب كمپاني پارامونت دچار استرس ميشود، استرسي كه در زبان بدنش كاملا مشهود است. مثل كودكان هميشه چيزي را در جاي امني پنهان ميكند (براي نمونه عكس زنهاي مو بلوند) او هميشه با نگاهي تيز بينانه و همراه با ترديد به دنياي پيرامونش و انسانها مينگرد، به كسي اعتماد ندارد مگر اينكه عكسش ثابت شود، با كنايه حرف ميزند و هنگام اوج استرس به يخچال و محتوياتش حمله ميكند. شايد به ذهن مخاطب اين سوال متبادر شود كه سلطان تعليق در سينما آيا واقعا چنين رفتار و كرداري داشته؟بله او چنين بوده و به همين دليل صاحب چنين شخصيت تحليلگر و خردمندي شده كه خالق آثار پيچيده و رازآلود تاريخ سينماست. از ديد روانكاوي هيچكاك «شخصيتي دهاني» است. در روانكاوي و عصبشناسي رفتار، شكلگيري روان و شخصيت انسان شامل چند مرحله است كه نخستين مرحله آن مرحله دهاني است. مرحلهيي كه با ورود انسان به اين جهان آغاز ميشود. چون در روزهاي اول تولد قوه شنوايي و بينايي انسان كامل شكل نگرفته است كودك نخستين بار از طريق دهان به شناخت دنياي پيرامون و نزديكترين شخص پيرامونش يعني مادر نائل ميشود.

اين دوره تا يك سال و نيم ادامه مييابد، در اين دوره حتي كودك براي شناخت كامل اشيا، آنها را در دهانش ميگذارد. اما اگر كودك در اين دوره از زندگي نوازش و توجه لازم را از مادر به هر دليلي دريافت نكند، جهان را جاي امني دريافت نميكند و دچار تثبيت در مرحله دهاني يا oral fixtion ميشود. هميشه به دنبال ارزيابي و تحليل شرايط و مسائل است كه در نهايت منجر به شخصيتي تحليلگر ميشود چون راه ايمن حيات را در شناخت و ارزيابي و تحليل مفاهيم پيرامونش مييابد. اين افراد معمولا كامل و پخته صحبت ميكنند، علاقهيي به تبعيت از ديگران به هر قيمتي ندارند و كمالگرا هستند. معمولا به سيگار و خوردن و نوشيدن علاقه زيادي دارند. خصوصياتي كه در آقاي هيچكاك ديده ميشود. اين افراد اگر به سمت هنر بروند ديدگاهشان با اكثر هنرمندان متفاوت است و دايما در پي به چالش كشيدن مسائل و مفاهيم و حتي اصول هنري وضع شده توسط ديگران هستند. مثل هيچكاك امضا و سبك خود را دارند. معمولا جز با انسانهاي هم فكرشان علاقه زيادي براي معاشرت با ساير انسانها ندارند، موضوعي كه در فيلم هم ديده ميشود.
كار ارزنده ديگري كه در اين فيلم انجام گرفته روايت زندگي هيچكاك هنگام ساخت رواني است. اثري كه خيلي به دغدغهها و جريانات ناخودآگاه هيچكاك نزديك است. هيچكاك مرد خردمندي است كه هراسهاي ناخودآگاه و دروني خود را به صورتي پالايش يافته در آثارش بيان ميكند. نورمن شخصيت اصلي فيلم رواني، مادرش را كشته و با جسد او زندگي ميكند، او حتي شب در كنار جسد مادرش ميخوابد.
نورمن علاقه زيادي به مادرش دارد و در عين حال ترس از دست دادن او را دارد پس با حفظ جسد او به گونهيي مادرش را براي خود ماندگار ميكند. نورمن در تمثال مادرش و با ظاهري زنانه، زنان ديگر را به قتل ميرساند. او با كشتن زنان ديگر به گونهيي مادرش را به عنوان تنها زن زندگياش حفظ ميكند. او در عين حال در ناخودآگاهش از مادرش كينه به دل دارد، شايد مادرش در دورهيي از زندگي توجه لازم و مطلوب نظر نورمن را به او نداشته است. او حالت توام مهر و كين را به مادر دارد، اما اين كين را در ناخودآگاهش مدفون ميكند و آن را به شكل تغيير شكل يافته به زنان ديگر برون فكني ميكند، مسالهيي كه از دگر سو به كمپلكس اديپ اشاره دارد كه به شكل استادانهيي در فيلم هيچكاك هنگامي كه آنتوني پركينز براي مصاحبه با هيچكاك به جهت بازي در فيلم سايكو آمده آشكار ميشود. پركينز اظهار ميدارد به گونهيي از بازي در اين نقش ميترسد در عين حال كه آن را بسيار دوست دارد. حتي در جاي ديگر فيلم به منشأ روانشناختي اين اثر اشاره ميشود، زماني كه جوزف دي استفانو، خالق رمان رواني با هيچكاك درباره روانپزشك صحبت ميكند و در صحنهيي ديگر هيچكاك به سبك روانكاوي كلاسيك روي كاناپهيي دراز كشيده و براي شخصيت خيالي فيلمش كه به حالت روانكاوي نشسته، صحبت ميكند و از ايمپالسها و تكانههاي قوي كه به شكل زنان بلوند بر ذهنش وارد ميشود سخن ميگويد. هيچكاك هنگام بيان اين مسائل شديدا مضطرب است و عرق كرده، او نا خودآگاهش را اعتراف ميكند. نكته جالب فيلم رابطه هيچكاك با همسرش است. رفتار او با همسرش بيشتر به شكل رفتار كودكي با مادرش شباهت دارد. همسرش مثل مادري مراقب اوست. او حتي وقتي همسرش به ديگران از حدي بيشتر توجه ميكند، دچار حسادت شديدي ميشود. بسان كودكي كه دوست ندارد مادرش جز او به كس ديگري توجه كند. اين فيلم به گونهيي حاصل مطالعه تطبيقي آثار و زندگي هيچكاك و ارتباط آنها با هم است. در فيلم علاوه بر سايكو ارجاعات ديگري به ديگر فيلم هيچكاك يعني سرگيجه ميشود كه نشان از تلاش براي بيان اين تطبيق و ارتباط ا ست و كوشش براي نماياندن مسائلي كه در آثار هيچكاك به وضوح و مكررا ديده ميشوند، مسائلي چون عشق، مرگ و خشم و مهمتر از همه كاراكتر تكرارشونده زنان مو بلوند رازآلود كه در حقيقت ابژه گمشده عشق هيچكاك هستند و هيچكاك در پي جستار آنهاست؛ آنها به گونهيي نماد مادر در نا خودآگاه هيچكاك هستند زيرا زبان نا خودآگاه زبان نمادها است.
آثار هيچكاك در حقيقت بيان دغدغهها و مسائل ناخودآگاهش در بستر سينماست. بيدليل نيست كه آنتوني هاپكينز حاضر به بازي در اين فيلم شده كه نخستين اثر جدي كارگردانش است. اگر چه فيلم در جاهايي ضعف داشته اما نبايد فراموش كنيم كه درباره بزرگ مردي است كه لقب سلطان تعليق سينما را همراه خود ميكشد و به شكل اسطورهيي در ذهن دوستداران سينما نقش بسته و اين كار را بسيار سخت ميكند. مردي كه امضا و سبك منحصر به خود را دارد. در هاليوود فيلم ساخته ولي در هاليوود ذوب نشده. حتي به گونهيي از هاليوود متنفر است. بيجهت نيست كه آندره بازن و تروفو در كايه دو سينما علاقه زيادي به او دارند و گفتوگوهاي مفصلي را با او ترتيب ميدهند؛ كايه دو سينمايي كه گردانندگانش ديد ديگري به سينما دارند و علاقهيي به هاليوود ندارند. هيچكاك حتي براي بيان و ساخت چيزي كه اعتقاد به صحيح بودن آن دارد به طور مستقل سرمايهگذاري فيلمش را بر عهده ميگيرد و در برابر غولهاي تجاري هاليوود سر خم نميكند و پاسخش را در اسكار و اهداي جوايز آن نميبيند. در سالي كه فيلم ارزنده او، رواني، كانديداي دريافت اسكار بود، جايزه اسكار به فيلم «هشتاد روز دور دنيا» تعلق ميگيرد و نهايتا آكادمي اسكار براي پاك كردن صورت مساله و رفع تكليف در سالهاي پاياني عمر هيچكاك به پاس سالها تلاش حرفهيياش از او تقدير كرده و اسكاري افتخاري به او اهدا ميكند. رفتاري كه مشابه آن درباره اورسون ولز و چارلي چاپلين هم صورت گرفته بود.
اعتماد/ مد و مه خرداد 1392