اشتراک گذاری
وصال روحانی: برایان سینگر موجود جالبی است و رویكرد او به ژانرهای متفاوت وی را چهرهای ماجراجو و نترس در میان كارگردانان روز جهان جلوه میدهد.
این فیلمساز آمریكایی اولین كار بلندش را در یك فیلم مستقل بود و «Public Access» نام دارد. در سال 1993 در مهمترین جشنواره فیلم مستقل جهان یعنی سان دنس آمریكا عرضه كرد و فقط دو سال بعد از آن با ساختن فیلم «مظنونهای همیشگی» كه به تدریج تبدیل به یكی از كلاسیكهای ژانر جنایی در 20 سال اخیر شده، صاحب شهرت و اعتبار فراوانی شد. رویكردهای پرتنوع سینگر با ساختن ورسیونی از روی «Apt Pupil» نوشته استیفن كینگ استمرار یافت ولی عجبا كه مردی با سلایق جدی و تیرهاش و پیشینه ساخت «the usual suspects» در پروژه بعدیاش قسمتهای اول و دوم فیلمهای فانتزی ـ اكشن «مردان ایكس» را از روی یكی از داستانهای معروف كمیك استریپ ساخت و سپس نسخه تازهای از «سوپرمن»را كه آن هم از سرآمدان كتابهای مارول بوكز است، در دست گرفت. او كه در سال 2009 فیلم متمركز بر جنگ جهانی دوم «valkyrie» را با بازی تام كروز در نقش اصلی ساخت، طرح بعدیاش را هم اینك در دست ساخت دارد كه قسمت تازهای از «مردان ایكس» است و «روزهای آینده سپری شده» نام دارد. با توضیحاتی كه آوردیم لابد نباید تعجب كنیم كه «جك غولكش» ورسیون تازهای از روی داستانی ترسناك و قدیمی كه هفته پیش پرفروشترین فیلم آمریكای شمالی شناخته شد و در كشورهای دیگری در اروپا و شرق آسیا نیز فروش قابل توجهی داشت، ساخته برایان سینگر است و او در دنیای فانتزیهای ترسناك نیز حرفهایی برای گفتن دارد. سینگر كه در ساخت سریال تلویزیونی موفق «خانه» هم سهم و نقش داشته و با احتساب محصولات كمپانی سینمایی متعلق به خودش (به نام Bad Hat Harry) آثار هنریای با بیش از دو میلیارد دلار فروش روانه بازار كرده است، توضیحات متنوعی درباره «جك غولكش» دارد. فیلمی كه تصویر مدرنتر و متفاوتی از این چهره ترسناك را بدست میدهد و همه این تفاوت البته فقط محصول هنرخیره كننده اسپشیال افكتی نیست كه اینك در اختیار هنرمندان سینماست و در زمان ساخت ورسیونهای هنری قبلی از روی این داستان نبود.
*چه چیزی شما را تشویق به ساختن این فیلم كرد؟
ـ در زمان ارائه شدن پیشنهاد ساخت این فیلم به من، موضوعات فانتزی شیرین و كاری بزرگتر موجود نبود و در نتیجه تصمیم گرفتم این پروژه متفاوت و بسیار تیره ـ لااقل برای من ـ را بیازمایم و كاری را تجربه كنم كه پیشتر خودم انجام نداده بودم. من سناریوی «جك غولكش» را با كمك كریس مك كواری و دن استادنی كه مثل من از اهالی نیوجرسی هستند از نو و از نقطه صفر و با تغییراتی نسبت به بافت اورژینال آن نوشتم. هدفم این بود كه در عین وفاداری به سوژه اصلی و زیربنای داستان، لوبیاهای سحرآمیز و غولها و موجودات عظیم حاضر در داستان را به گونهای جلوهگر كنم كه تاكنون مشاهده نشده باشد.

*این كاراكتر «جك غولكش» واقعاً از كجا میآید و ریشه و اصل آن چیست؟ شاید ما از جك و لوبیاهای سحرآمیز چیزهایی شنیده باشیم اما جك غولكش با آنها فرق دارد.
ـ این موجود و كاراكتر به قرن هجدهم و سالهای 1700 به بعد مربوط میشود و به عصر موسوم به ارتور در بریتانیا. كار او تعقیب غولها و موجودات بزرگ و بریدن سرشان و فرستادن سرهای آنان برای شاه ارتور حاكم وقت انگلیس بود. داستان ما از چنان چیزها و نشانههایی نشأت میگیرد ولی اگر بخواهیم حق مطلب را ادا كنیم، باید خاطرنشان كنم كه فیلم ما ویژگیهای مختص خودش را دارد و از این دیدگاه اوری ژینال است.
*چگونه توانستید با آن همه هیاهو پیرامون كاراكترهای جك (با بازی نیكولاس هولت) و ایزابل (اله نور تاملینسون) ارتباط آنها با یكدیگر را درآورید و چنان چیزی را به تصویر بكشید؟
ـ سعی كردم آن قدر بندهای ارتباطی و موارد مشترك و مشابه در زندگی و رفتار آنها درآورم كه چنان چیزی تحقق یابد. با این حال ما یك نمای نخستین و چیزی در مقام توضیح میخواستیم و به همین سبب نمای دیگری را به ماجراها اضافه كردم و آن را در نیوزیلند گرفتیم. در این صحنه این دو را در حالی میبینید كه كودكی بیش نیستند و برای آنها درباره سرنوشتشان و آینده توضیحاتی ارائه میشود. سپس صحنه دیگری روی آن میآید كه در آن عموی جك و پدر ایزابل در حال ملامت آنان هستند. همه اینها شروع كننده ارتباط آنها در آینده و مقدمهای بر آن است. از آن صحنه به بعد شما حتی میتوانید حدس بزنید كه غولها از كجا میآیند و آینده چیست و این مسئله در ذهن همگان ثبت میشود.
من حتی از تعدادی از محلهای فیلمبرداری فیلم «هابیت» كار پیتر جكسون و لوكیشنهای او استفاده كردم و البته با این كارگردان نیوزیلندی دیدار و از این فیلم هم دیدن كردم كه برایم بسیار جالب بود.
*انتظار دارید مردم چه برداشتی از این فیلم داشته باشند و اصولاً پیامتان برای تماشاگران چیست؟
ـ لزوماً بدنبال چنین چیزی نبودم و این فیلم نیز از آن نوع كارها نیست كه بتوان با آن پیامی را فرستاد و از این جنس و بافت نیست. این فیلم میخواهد سرگرم كننده و جذاب باشد و ماجراهایی تماشایی را مقابل چشم بینندهها بگذارد.
*اینك نگاهتان به فیلمنامهها و موضوع آنها در قیاس با گذشته چقدر فرق كرده است؟
ـ شاید در گذشته به اندازه امروز بدنبال نمای ظاهری قضایا نبودم و فقط به سوژه فكر میكردم اما الان شرایط به گونه دیگری است و سعی میكنم دور و بر ماجرای اصلی به اندازه كافی جذابیتهای جنبی هم موجود باشد. كسانی كه طی این سالها با آنان آشنا شده و جزو همكارانم شدهاند، در تغییر دیدگاههای من سهم زیادی داشتهاند و كریس مك كواری و دن استادنی كه قبلاً هم نامشان را آوردم، نمونههای خوبی در این زمینه هستند. با این حال آنچه من همیشه بدنبال آن بودهام یك ایده اولیه خوب است و معمولاً بقیه ماجراها و افراد در پی آن میآیند و از درون آن متولد میشوند.
*آیا گاهی حس نمیكنید انگیزههایتان كمتر از گذشته شده است و آیا از این منظر تعقیب و ترسیم قصهای مثل «جك غولكش» كه سطحی و راحتتر است، نشانگر ساده طلبیهای شما نیست؟
ـ اگر منظورتان این است كه گذشت ایام و مسن شدن باعث شده دیگر نیازی به جستجو برای سوژههای تازه را حس نكنم، باید متذكر شوم كه خیر، این طور نیست و همیشه افكاری تازه را در سرم میپرورانم. با این حال گاهی سوژههای جالب مییابید و گاهی خیر. اینها به شانس و مقتضیات زمان برمیگردد و به ابزار و اهرمهای حرفهای دور و برتان.

*آیا بعد از این همه تغییر رویه و رویكرد به ژانرهای متفاوت، گونه دیگری از فیلمسازی هم مانده كه آن را تجربه نكرده باشید و اینك بدنبال آن باشید؟
ـ بله، سبك هارور (وحشت) باقی مانده است. تصور نكنید چون «جك غول كش» برخی كاراكترهای دوگانه و عجیب و گاهی تركیبی از انسانها و حیوانات را در بر دارد و ترس ایجاد میكند، فیلمی از گونه وحشت است و این بیشتر یك فانتزی خیالی و قدیمی و تلاش برای نوسازی دور و بر آن و به روز كردن قصه است. بنابراین به راحتی میتوانم به سمت این ژانر بروم و مطمئن باشم كه چیزی از این دست را در گذشته در كارنامهام نداشتهام. من همیشه از فیلمهای ماوراءالطبیعه و دلهره ساز لذت بردهام و معتقدم بعد از «جن گیر» در سال 1972 دیگر یك فیلم بزرگ در ژانر وحشت ساخته نشده است.
3كدام كارگردان بیشترین تأثیر را بر روی شما گذاشته است؟
ـ استیون اسپیلبرگ، به این سبب كه او استاد در بافتن رویا و حقیقت درون یكدیگر است.
*دورترین خاطرهای كه از كودكیتان دارید، چیست؟
ـ دو، سه سال بیشتر نداشتم و پدرم یك كتاب قصه كودكان را در دست میگرفت و برایم میخواند و به هر صفحهای میرسیدیم، چون كتاب كودكان بود رویش یك پروانه نقاشی شده بود و تا آن را میدیدیم، هر دو زیر خنده میزدیم. روزگار شیرینی بود.
منبع: Insight News
كارگردان ورسیون تازه «جك غول كش»: روایت امروزی یك فانتزی قدیمی
بانی فیلم / مد و مه نهم تیر 1392