اشتراک گذاری
این فیلم با 6 میلیون دلار هزینه ساخته شد اما در اکران عمومیاش در سال 1972 طی 18هفته بیش از 101میلیون دلار فروش کرد و نامزد دریافت 11جایزه اسکار شد و 3جایزه را به دست آورد. ال رودی تهیهکننده فیلم در یادآوری خاطرات آن روزها میگوید: پدرخوانده پردردسرترین فیلمی بود که میتوانم به خاطر بیاورم و هیچکس حتی از یک روز حضور در سر صحنه آن لذت نبرد. کاپولا هم با این موضوع موافق است و میگوید: تنشها بدون توقف ادامه داشت و من هر روز منتظر اخراج بودم.
البته شاید این تنشها و مشکلات از نویسنده رمان به فیلم و عوامل آن به ارث رسیده بود. ماریو پوزو، نویسنده کتاب هم مشکلات فراوانی برای انتشار کتابش داشت و 8 ناشر آن را بدون توجه به محتوایش رد کرده بودند چون نمیخواستند از یک نویسنده میانرتبه با بدهیهای فراوان و سابقه قماربازی کتابی چاپ کنند و آشنایی با یک دوست در نهایت مقدمات چاپ کتاب را فراهم کرد و برای 67 هفته پرفروشترین کتاب فهرست نیویورک تایمز بود. پارامونت زمانی اقدام به خرید حقوق اقتباس رمان کرده بود که پوزو تنها 100 صفحه از کتاب را نوشته بود و در مجموع 12500 هزار دلار به پوزو پرداخت و قرار شد اگر فیلمی براساس آن ساخته شد دستمزد پوزو به 50 هزار دلار افزایش پیدا کند.
حالا همه پدرخوانده را بزرگترین فیلم پارامونت میدانند اما اگر هوشیاری رابرت اوانز، مدیر تولید استودیو نبود آنها قافیه را به برت لنکستر باخته بودند و تنها یک روز با وقوع این فاجعه فاصله بود: برت لنکستر در نقش دون کورلئونه بازی کند.
کاپولا هم گزینه اول هیچکس نبود و تنها زمانی نوبت به او رسید که جمعی از کارگردانان از جمله ارتور پن، پیتر یتس، کاستا گاوراس، اوتو پره مینجر، ریچارد بروکس، الیا کازان، فرد زینمان، فرانکلین جی شافنر، ریچارد لستر و… همگی به پارامونت نه گفتند. اوانز هم معتقد بود در گذشته فیلمهای مافیایی به این دلیل موفق نشدهاند که توسط یهودیها کارگردانی شده و بازیگران اصلیاش نیز یهودی بودهاند. او برای کارگردانی این فیلم، کاپولای آمریکایی- ایتالیایی را برگزید اما او هم ابتدا به اوانز نه گفت و تصور میکرد داستان پوزو اثری عامهپسند و احساساتی و بیکلاس است. ولی ورشکستگی شرکت فیلمسازی کاپولا به نام «امریکن زئو تروپ» او را ناچار به قبول این پروژه کرد و زمانی که در سر صحنه حاضر شد در تغییر نگاهی عجیب داستان پوزو را روایت پادشاهی و 3 پسرش خواند. پوزو شیوه کار کاپولا را دوست داشت و استودیو ابراز تمایل کرد تا لوکیشن اصلی فیلم برای کاهش هزینهها به کانزاس سیتی منتقل شود اما کاپولا مخالفت کرد و درخواست 5 میلیون دلار بودجه کرد. برنامه کاری پیشنهادی کاپولا 80 روز فیلمبرداری بود اما استودیو تنها 53 روز به او فرصت داد.
سؤال بعدی و شاید مهمترین سؤال انتخاب هنرپیشه نقش دون کورلئونه بود. پارامونت ابتدا آنتونی کویین را انتخاب کرده بود ولی در فهرست آنها نامهایی چون لاورنس اولیویه، جورج سیاسکات، ژانگابن، ویتوریو دسیکا و جان هیوستون دیده میشد اما کاپولا مارلون براندو را میخواست که بهدلیل فاجعههای متعدد در گیشه سالها بود که به لیست سیاه استودیوها منتقل شده بود.
اما با اظهارنظر استنجاف، مدیر استودیو پارامونت مبنی بر اینکه مارلون براندو هرگز در این فیلم بازی نخواهد کرد بهنظر میرسید حتی امکان چانهزنی هم وجود نخواهد داشت.کاپولا که برنامههایش را برای این فیلم از دست رفته میدید در ملاقاتی با مدیران استودیو اصرار کرد براندو بهترین هنرپیشه حال حاضر دنیاست و در اواخر جلسه در حالیکه روی این اظهارنظرش تاکید میکرد ناگهان از حال رفت و مدیران استودیو که تصور کردند کاپولا دچار حمله قلبی شده ناگهان با درخواست او موافقت کردند.
ولی انتخاب باقی تیم بازیگران هم دردسرساز بود. پارامونت رابرتردفورد یا رایاناونیل را برای نقش مایکل میخواست ولی ردفورد و پس از او وارنبیتی نقش را رد کردند و برای آن دیوید کارادین و دین استاکول در نظر گرفته شدند و حتی رابرت دنیرو برای آن تست داد و فیلمهای تست آنها همچنان موجود است ولی کاپولا با دیدن بازی پاچینو او را انتخاب کرد و فرد راس بازیگردان فیلم، او را بهرغم جثه کوچکش انتخاب کرد هر چند که دستمزدش برای کل فیلم 35 هزار دلار بود. جیمزکان هم که برای خودش در آن زمان کسی بود برای نقش مایکل تست داد ولی در نهایت نقش سانی به او رسید و جانکزل هم برای نقش فردو انتخاب شد. اما پیتر فالک و جان کازاوتس هر دو برای نقش تام هاگن که به رابرت دوال رسید از کاپولا درخواست نقش کردند و جواب منفی شنیدند.
فیلم درگیریهای خانوادگی را هم برای کاپولا بهدنبال داشت. کاپولا ابتدا با مادرش برای بازی خواهرش تالیا شایر در فیلم درگیری پیدا کرد اما مشخص بود در نهایت رای مادر پذیرفته میشود و پدرخوانده به فیلمی خانوادگی با حضور خواهر، پدر و مادر کاپولا و دختر یک ماههاش سوفیا بدل میشود. دوران فیلمبرداری هم برای کاپولا زجرآور بود و او همیشه باید با مشکلات پیشبینی نشده دست و پنجهنرم میکرد و البته ذهن او پر از افکار منفی بود که آرامشش را حین کار میگرفت.
او به شکل تصادفی از چند تن از عوامل شنیده بود که فیلم را یک تکه آشغال توصیف کرده بودند و او را نادیده میگرفتند. در چنین شرایطی کاپولا تصور میکرد هر روز ممکن است کارگردانی مثل کازان سر صحنه بیاید و از او محترمانه بخواهد که لوکیشن را ترک کند ولی براندو تهدید کرد در صورت عدمحضور کاپولا از کار کنارهگیری میکند.
حتی پاچینو هم با وجود دستمزد اندکش جایگاه محکمی در فیلم نداشت و تنها پس از فیلمبرداری صحنه انتقامگیری خونین در رستوران بود که مدیران استودیو او را برای این نقش پسندیدند. براندو هم خوب بود. همه خوب بودند و کاپولا اشاره میکند: بدون استثنا تمامی ایدههای عجیب من برای این فیلم عالی از آب درآمد. ولی دردسرها تمامی نداشت.
در اواخر کار اوانز تصور میکرد فیلمبرداری صحنه مرگ دون کورلئونه ضروری نیست ولی این سکانس یکی از بهترین سکانسهای فیلم حاضر محسوب میشود. گوردونویلیس، کاپولا را غیرحرفهای میدانست و از این تیم بازیگران متنفر بود حتی موسیقی به یاد ماندنی نینا روتا هم توسط اوانز رد شد و تنها زمانی جایگاهش در فیلم تثبیت شد که در اکران آزمایشی مورد توجه تماشاگران قرار گرفت.
مشکل نهایی زمان فیلم بود. کاپولا بهدلیل قوانین عجیب استودیو زمان فیلم را به 135دقیقه کاهش داد ولی اوانز او را به دفترش فراخواند و گفت: تو یک حماسه را فیلمبرداری کردی و حالا داری تیزر تحویلم میدهی؟ من از تو یک فیلم میخواهم! فیلم با تدوین مجدد نزدیک به 3ساعت شد و فیلم محبوب منتقدین در دهه1970شد.
دیلیتلگراف- 2 اکتبر/ همشهری
***
جزئیات و حاشیه های جالب فیلم پدر خوانده:
“ارنست بورگناین”، “ادوارد جی رابینسون”، “اورسن ولز”، “دنی توماس”، “ریچارد كونته”، “آنتونی كوئین” و “جورج سیاسكات”، همگی از طرف “پارامونت پیكچرز” برای نقش “ویتو كورلئونه” در نظر گرفته شده بودند. “برت لنكستر”، این نقش را میخواست اما به هیچوجه مورد نظر استودیو نبود. وقتی “پارامونت” قصد كرد تا “كارلو پونتی” ایتالیایی را به عنوان تهیهكننده انتخاب كند، كارگردان، “فرانسیس فورد كوپولا”، مخالفت كرد، چون شخصیت “ویتو”، از بچگی در آمریكا زندگی كرده بود و بنابراین نمیتوانست با لهجه ایتالیایی “پونتی” صحبت كند. وقتی مدیران ارشد “پارامونت”، نظر “كوپولا” را پرسیدند، او گفت كه میخواهد برای نقش “دون”، یا از “لارنس اولیویر” استفاده كند یا “مارلون براندو”. “كوپولا”، در مقاله اصلی مجله Cigar Aficionado، چاپ سپتامبر/اكتبر سال 2003، گفت “من میخواستم یك ایتالیایی-آمریكایی داشته باشم یا دستكم یك بازیگری كه آنقدر توانا باشد كه بتواند یك ایتالیایی-آمریكایی را مجسم كند. خوب، آنها پرسیدند “تو چه كسی را پیشنهاد میدهی؟.” من گفتم، “ببینید، من نمیدانم، اما دو بازیگر بزرگ دنیا چه كسانی هستند؟ “لارنس اولیویر” و “مارلون براندو”. خوب، “لارنس اولیویر”، انگلیسی است. او كاملاً شبیه به “ویتو جنوویس” است. چهرهاش عالی است. بعد گفتم ” من میتوانم از همین حالا “اولیویر” را ببینم كه نقش این مرد را بازی میكند، و در قالب او فرو میرود. ” (و) “براندو”، قهرمان قهرمانهای من است. حاضرم هر كاری بكنم كه فقط او را ملاقات كنم. اما او 47 ساله است، یك مرد جوان و خوشچهره است. بنابراین، ما اول از حال و اوضاع “اولیویر” پرس و جو كردیم و به ما گفتند كه “اولیویر”، هیچ كاری را قبول نمیكند. خیلی بیمار است. او به زودی میمیرد و مایل به كار نیست.” بنابراین من گفتم، “چرا سراغ “براندو” نرویم؟” “فرانك سیناترا”، علیرغم تنفرش از این رمان، و مخالفتش با فیلم، برای بازی در این نقش به شخصه، مذاكراتی با “كوپولا” داشت و حتی در یك مقطع، واقعاً به آنها پیشنهاد كرد كه در خدمتشان باشد. با این حال، “كوپولا”، در عقیده خودش برای اینكه “براندو” نقش را بازی كند، مصمم بود. این بار سوم بود كه “براندو” نقشی را بازی میكرد كه چشم “سیناترا” دنبال آن بود، یعنی بعد از “تری مالوی” در “در بارانداز” (1954) و “اسكای مسترسون” در “مردان و عروسكها” (1955). فیلم قبلی “براندو” یعنی “بسوزان!” (1969)، یك افتضاح وحشتناك بود. او نمیتوانست در فیلمهای آمریكایی كاری پیدا كند، چون تلقی خیلی از تهیهكنندهها از او كسی بود كه “روزگارش به سر آمده”. مدیران “پارامونت”، ابتدا قیمت اتحادیه را به “مارلون براندو” برای نقش “دون كورلئونه”، پیشنهاد میدادند. در نهایت، استودیو كوتاه آمد و به اعتبار “كوپولا”، 300.000 دلار به “براندو” پرداخت كردند. رئیس اسبق استودیو “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، در كتاب خاطرات خود به نام “این بچه در سینما میماند” (2002)، ادعا میكند كه 50.000 دلار به علاوه چندین امتیاز به “براندو” پرداخت كردند و او قبل از اكران فیلم، امتیازها را به “پارامونت” برگرداند و به جای آن تقاضای 100.000 دلار دیگر كرد چون مشكلات مالی زنانه داشت. “پارامونت” كه مطمئن بود فیلم، تبدیل به یك شاهكار عظیم میشود، بدش نمیآمد این لطف را در حق او بكند. به گفته “ایوانز”، به دلیل همین گوشبری مالی از “براندو” بود كه او حاضر نشد تبلیغات فیلم را انجام بدهد یا در دو سال بعد در قسمت دنباله بازی كند.
این فیلم، در لیست “50 فیلم برتر تلویزیون و ویدئو”ی مجله TV Guide (آگوست 14-8 1998) به عنوان 7مین فیلم انتخاب شد. قسمت دنباله، “پدرخوانده: قسمت دوم” (1974)، امتیاز صدر را نصیب خودش كرد و اول شد.
فیلم، در 10مین سالگرد ویرایش “100 فیلم برتر انستیتو فیلم آمریكا”، به عنوان فیلم 2م برگزیده شد.
فیلم، به عنوان فیلم 3م در لیست “100 فیلم برتر انستیتو فیلم آمریكا” برگزیده شد.
این جمله فیلم “پیشنهادی بهش میدم كه نتونه ردش كنه.”، به عنوان 10مین جمله از “100 جمله برتر فیلمها” از طرف مجله “پریمایر” در 2007 انتخاب شد.
مدیران ارشد “پارامونت” كه از راشهای (فیلم تدویننشده) اولیه فیلم راضی نبودند، تصمیم گرفتند “الیا كازان” را جایگزین “فرانسیس فورد كوپولا” كنند، با این امید كه “كازان” بتواند با “مارلون براندو” كه به طرز وحشتناكی سختگیر بود، كار كند. “براندو”، اعلام كرد كه اگر “كوپولا” اخراج شود، او هم فیلم را ترك میكند و به این شكل، استودیو عقب نشینی كرد. ظاهراً مدیران “پارامونت” از تنفر “براندو” از “كازان”، بر سر شهادت دادن “كازان” در كمیته فعالیتهای ضد آمریكایی در دهه 50 اطلاع نداشتند.
برای كارگردانی فیلم با “سرجیو لئونه” هم مذاكره شده بود، اما او این پیشنهاد را رد كرد چون فكر میكرد داستان فیلم كه مافیا را ستایش میكند، چنان كه باید، جذاب نیست. او بعدها از اینكه این پیشنهاد را رد كرده، پشیمان شد اما به هر حال به كارگردانی فیلم گانگستری به شدت تحسینشده خودش، “روزی روزگاری در آمریكا” (1984) پرداخت.
“رابرت تاونی”، فیلمنامهنویس، صحنه پاسیو بین “دون كورلئونه” و پسرش “مایكل” را نوشت.
“مارلون براندو” میخواست كاری كند كه “دون كورلئونه” شبیه به “یك سگ بولداگ ” به نظر برسد، به خاطر همین برای تست صدا، گونههایش را با پنبه پر كرد. او برای تصویربرداری اصلی، یك لثه مصنوعی در دهانش گذاشت كه یك دندانپزشك آن را ساخته بود؛ این وسیله در حال حاضر در موزه Moving Image “آمریكا” در “كوئینز” “نیویورك”، در معرض دید عموم است.
در تمرینها برای صحنه اتاق خواب، از یك سر اسب مصنوعی استفاده میشد. برای تصویربرداری واقعی، از یك سر اسب واقعی استفاده كردند كه از یك كارخانه تهیه غذای سگ گرفته بودند. “جان مارلی” میگوید كه فریادی كه در فیلم از وحشت میكشد، واقعی بوده چون خبر نداشته كه قرار بوده از یك سر واقعی استفاده كنند.
گربهای كه “مارلون براندو” در صحنه شروع فیلم با خودش دارد، یك حیوان ولگرد است كه او در پاركینگ استودیو “پارامونت” پیدا كرده بود و اصلاً قرار نبوده در فیلمنامه باشد. گربه آنقدر قبراق بود كه خرخرهایش بعضی قسمتهای دیالوگ “براندو” را خفه میكرد و در نتیجه بیشتر جملههای او اجباراً با صدای بلند ادا میشوند.
در طول نماهای اولیه صحنهای كه در آن “ویتو كورلئونه” به خانه برمیگردد و آدمهایش او را از پلهها بالا میبرند، “مارلون براندو” با كلك، زیر بدنش روی تخت، چند وزنه گذاشته بود تا بلند كردنش را سختتر كند.
مارلون براندو”، جملههایش را حفظ نمیكرد و در بیشتر زمان فیلم، دیالوگهایش را از روی كارتهای متننوشته میخواند.
درست زمانی كه “ویتو كورلئونه”، قبل از سوءقصد به جانش، پرتقالها را برمیدارد، میتوانیم روی پنجره فروشگاه، پوستری را ببینیم كه مسابقه بوكس “جیك لاموتا” را تبلیغ میكند. “رابرت دنیرو”، نقش جوانی “ویتو” را در “پدرخوانده: قسمت دوم” (1974) بازی میكند و همچنین نقش “لاموتا” را در “گاو خشمگین” (1980) بازی كرد.
“فرانك سیورو”، در صحنهای كه “سانی”، “كارلو ریزی” را لت و پار میكند، به عنوان یك سیاهی لشكر بازی میكند. او بعدها در “پدرخوانده: قسمت دوم” (1974) در نقش “جنكو آبانداندو” ظاهر شد.
فیلم، به عنوان برنده 45مین جایزه آكادمی برای بهترین فیلم، اولین فیلم جایزهبردهای بود كه حتی به طور نسبی در “لسآنجلس” ساخته شده، و اولین فیلم كه صنعت فیلمسازی را به تصویر میكشد و اولین فیلمی كه در آن یك تندیس اسكار در معرض دید است.
صدای خاص “دون ویتو كورلئونه”، با الگوبرداری از تبهكار واقعی، “فرانك كاستلو” به این شكل درآمده بود. “مارلون براندو”، او را در جریان دادرسیهایKefauver سال 1951 از تلویزیون دیده بود و نجواهای زنگدار او را در این فیلم تقلید كرده بود.
در صحنهای كه “سانی”، “كارلو” را لت و پار میكند، یك گاری در پس زمینه و یك جعبه چوبی در پیادهرو دیده میشود كه به لحاظ موقعیتی برای پنهان كردن اشیاء كهنه و قدیمی پسزمینه در صحنه قرار داده بودند.
فیلم از اشكال مختلفی از واژههای ایتالیایی بهره میبرد:
– پائولی میگوید ” sweet tonnato” كه یك اصطلاح عامیانه ایتالیایی-آمریكایی است كه تقربیا معادل “حتی اگر” است.
– مایكل توضیح میدهد كه “تام” یك ” consigliere ” است یا یك مشاور.
– “ویتو”، “جانی فونتانی” را یك ” finocchio ” خطاب میكند كه یك واژه توهینآمیز برای یك هم…ج.ن.س.گرا است.
– “سانی”، از “پائولی” به عنوان یك ” stronza ” نام میبرد كه واژهای معادل “عوضی” است.
– “كارلو” و “كانی” در جریان جنگ و دعواهایشان، هر دو میگویند ” vaffanculo ” كه “كثافت” معنی میدهد.
– “دون زالوچی”، فروش مواد مخدر به بچهها را یك ” infamita ” یا یك “ننگ” میداند.
– و هر دو “دون كورلئونه”ها از واژه ” pezzonovante” استفاده میكنند كه به معنای “كالیبر 95” یا به معنای روشنتر، “آدم كلهگنده” است.
نقش موثر: (گری فردریكسون)، كابوی داخل استودیو، وقتی “تام” برای اولین بار با “ولتز” مواجه میشود.
فیلمی كه “مایكل” و “كی” قبل از آنكه “مایكل” بفهمد كه پدرش گلوله خورده، تماشا میكردند، The Bells of St. Mary’s – سال 1954- اثر “لئو مككاری” بود. نام “مككاری” را خارج از سالن موسیقی Radio City میبینیم.
عمارت “جك ولتز” به عنوان عمارت “آلن استنویك” در فیلم Fletch -سال 1985- هم استفاده شد.
وقتی اسم بازیگر كودك سه ساله، “آنتونی گوناریس”، را حین فیلمبرداری صدا میزدند خیلی بهتر جواب میداد. به همین خاطر است كه اسم پسر “مایكل، “آنتونی” است.
در طول سكانسهایی كه در “سیسیل” تصویربرداری شدند، گریم فك شكسته “مایكل” با گریمی كه در سكانسهای فیلمبرداری شده در “نیویورك” استفاده شدند، متفاوت است. این به دلیل آن بود كه استودیو “پارامونت پیكچرز”، هزینه سفر گریمور، “دیك اسمیت”، را به همراه بقیه گروه به “ایتالیا” پرداخت نكرده بود.
مجله Entertainment Weekly ،این فیلم را به عنوان “بهترین فیلم تاریخ سینما” برگزید.
در سال 2007، “انستیتو فیلم آمریكا”، این فیلم را به عنوان 2مین فیلم برتر تاریخ سینما ردهبندی كرد.
این فیلم، در لیست 10 فیلم برتر ژانر گنگستری “انستیتو فیلم آمریكا”، رده نخست را در ژوئن 2008 از آن خودش كرد.
جمله “میخوام پیشنهادی بهش بدم كه نتونه ردش كنه”، از طرف “انستیتو فیلم آمریكا”، به عنوان یكی از گرینههای صدر جدولی 100 جمله برتر فیلمها، انتخاب شد و بلافاصله بعد از جمله “فرانكلی عزیزم، من محل سگ هم بهش نمیگذارم”، از فیلم “بربادرفته” (1939)، رتبه دوم را نصیب خود كرد.
به گفته “آل پاچینو”، وقتی “مایكل”، در صحنه بیمارستان با پدرش عهد میبندد، اشكهایی كه در چشمان “مارلون براندو” حلقه میزند، واقعی بودند.
“جورج لوكاس” در سكانس “ماترس”، از عكس صحنههای جنایت واقعی استفاده كرد. یكی از برجستهترین عكسها، دو پلیس را نشان میدهد كه در كنار چیزی زانو زدهاند كه به نظر مردی میرسد كه روی زمین خوابیده و سرش به یك حصار تكیه داده شده است. آن مرد، “فرانك نیتی” “مزدور” است، دست راست “آلكاپون” كه در واقع با شلیك یك گلوله در سرش، خودكشی كرد.
“سیلوستر استالونه” جوان، برای نقشهای “پائولی گاتو” و “كارلو ریزی” تست داد اما نقش را نگرفت. “استالونه” در عوض تصمیم گرفت نویسندگی را تجربه كند و به خوبی، فیلمنامه اثر تقریباً موفق ” The Lord’s of Flatbush ” -سال 1974- را نوشت. او بعد از این كار، شانس خودش را در “راكی” (1976) امتحان كرد كه به طور اتفاقی در كنار “تالیا شایر” (كانی كورلئونه) قرار گرفته بود.
“فرانسیس فورد كوپولا”، در ابتدا یك فیلم 126 دقیقهای تحویل داد. رئیس استودیو “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، این نسخه را رد كرد و درخواست یك فیلم طولانیتر با صحنههای بیشتر درباره خانواده را كرد. ورژن نهایی و اكرانشده فیلم، حدود 50 دقیقه طولانیتر از فیلم اولیه “كوپولا” بود.
“فرانكی آوالون” و “ویك دامون”، دو خواننده معتبر و با تجربه، برای نقش “جانی فونتانی” تست دادند. “فرانسیس فورد كوپولا”، بیشتر تحت تاثیر “دامون” قرار گرفت و نقش را به او داد اما تهیهكنندهها، “آل مارتینو” را انتخاب كردند و از روابط جرائم سازماندهیشده او بهره گرفتند تا مطمئن باشند او به نقش، پایبند میماند. از قضا، “فونتانی” در فیلم، آهنگ “من فقط یك قلب دارم” را میخواند كه اولین ترانه شاهكار “دامون” بود.
“رابرت ایوانز”، بعد از آنكه “پیتر بوگدانوویچ” و دیگران، از قبول كارگردانی این فیلم سر باز زدند، “فرانسیس فورد كوپولا” را استخدام كرد.
بازیگری كه نقش “لوكا براسی” را بازی میكند، یعنی “لنی مونتانا”، چنان از كار كردن با “مارلون براندو” مضطرب بود كه در اولین برداشت صحنهای كه با هم داشتند، چند خط دیالوگ را اشتباه گفت. “فرانسیس فورد كوپولا”، از این اضطراب واقعی خوشش آمد و آن را در فیلم نهایی استفاده كرد. صحنههای “براسی” كه در حال تمرین سخنرانیاش است بعداً اضافه شد.
به گفته “فرانسیس فورد كوپولا”، عبارت “دون كورلئونه”، در واقع، از نظر دستور زبان ایتالیایی نادرست است. در ایتالیایی، خطاب كردن یك نفر به عنوان “دون (آقا/لرد)”، مثل خطاب كردن او به عنوان “عمو” در انگلیسی است. بنابراین شكل صحیح این عبارت، “دون مایكل” یا “دون ویتو” است. “كوپولا” میگوید كه “ماریو پوزو” كه نمیتوانست ایتالیایی صحبت كند، صرفاً به این ایده رسید كه از “دون” با نام خانوادگی یك شخص استفاده كند، و حالا این عبارت تبدیل به یك اصطلاح در فرهنگ عامه شده است.
شخصیت Moe Greene از یك تبهكار یهودی به نام Bugsy Siegel الهام گرفته شده است.
در سكانس ملاقات در رستوران، “سولوزو”، چنان سریع با لهجه سیسیلی با “مایكل” حرف میزند كه نمیشد از زیرنویس استفاده كنند. او با این جمله شروع میكند: “متاسفم. چیزی كه برای پدرت اتفاق افتاد بخشی از كار بود. من احترام زیادی برای پدرت قائلم. اما پدرت، افكارش قدیمیه. باید درك كنی كه چرا من مجبور شدم اون كار رو بكنم. حالا بیا راجع به كاری كه بعد از این میخوایم بكنیم حرف بزنیم.” وقتی “مایكل” از دستشویی برمیگردد، او به زبان سیسیلی ادامه میدهد: “همهچی روبه راهه؟ من به خودم احترام میگذارم، میفهمی، و اجازه نمیدم مرد دیگهای جلوی موفقیتم رو بگیره. چیزی كه اتفاق افتاد غیرقابل اجتناب بود. من همیشه حمایت نامحسوسی از دون های خانوادههای دیگه داشتم. اگه وضع سلامت پدرت بهتر بود، بدون اینكه پسر بزرگهاش بخواد كارها رو اداره كنه، لازم به هیچ بیحرمتیای نبود و ما مجبور به گفتن این مهملات نبودیم. ما مبارزه رو متوقف میكنیم تا حال پدرت خوب بشه و بتونه معاملهرو از سر بگیره. هیچ انتقامی گرفته نمیشه. ما صلح میكنیم. اما خانوادهات دیگه نباید دخالت كنن.”
وقتی “مایكل” و “كی” در حال شام خوردن با هم هستند، آهنگی كه از رادیو شنیده میشود، ترانه “همه زندگی من” از “ایروینگ برلین” است.

صحنهای كه در آن، “انزو”، برای ملاقات “ویتو كورلئونه” به بیمارستان میآید برعكس فیلمبرداری شد، یعنی اول نمای صحنه خارجی را گرفتند. “گابریلی توری”، بازیگری كه نقش “انزو” را بازی میكند، پیش از این، هیچ وقت جلوی دوربین بازی نكرده بود و لرزش عصبی او بعد از رانندگیاش با ماشین، واقعی بود.
صحنههای بیمارستان در دو لوكیشن متفاوت فیلمبرداری شدند: صحنههای خارجی در یك ورودی به بیمارستان Bellevue فیلمبرداری شدند؛ و نماهای داخلی در درمانگاه چشم و گوش New Yorkدر “منهتن” در “نیویورك سیتی”، فیلمبرداری شدند.
“ماریو پوزو” به بزرگترین پسر “ویتو”، اسم مستعار “سانی” را داد كه از اسم مستعار پسر “آلكاپون” (I) گرفته بود. شباهتهای این دو به همین نام ختم میشود. “سانی كاپون” وارد شغل پدرش نشد.
فیلم، در “نیویورك”، و در بیش از 100 لوكیشن جریان داشت و فیلمبرداری شد. در ابتدا، قرار بود كل فیلم در محوطههای پشت “هالیوود” فیلمبرداری شوند تا در هزینههای تولید، صرفهجویی كنند؛ اما طراح تولید، “دین تاولاریس”، تهدید كرد كه به هر كدام از ساختمانهای محوطه پشتی، دو طبقه اضافه میكند تا بتواند نمای “نیویورك سیتی” را دربیاورد. استودیو كوتاه آمد و اجازه تصویربرداری در “نیویورك” را داد.
از آنجا كه Corleone در سیسیلی حتی در اوایل دهه 70 هم خیلی توسعهیافته بود، از شهر سیسیلیایی Savoca، خارج از محدوده Taormina، برای تصویربرداری صحنهای كه در آن “مایكل” در تبعید در “ایتالیا” به سر میبرد، استفاده كردند.
تولید فیلم، در 29 مارس 1971 شروع شد، اما “مارلون براندو” بین 12 آوریل و 28 مه به مدت 35 روز برای فیلم كار كرد تا بتواند به تعهداتش با فیلم “آخرین تانگو در پاریس” (1972) عمل كند.
در رمان، اسم كوچك “دون كونئو”، “اوتیلئو” است، اما در فیلم، به افتخار “كارمین كوپولا” او را “كارمین كونئو” نامیدند.
در ابتدا، “فرانك پوگلیا” برای بازی در نقش “بوناسرا” انتخاب شد اما به علت بیماری، مجبور به فسخ قرارداد شد.
“پیتر بارت”، یكی از مدیران “پارامونت”، امتیازهای فیلمنامه “پدرخوانده” “ماریو پوزو” را حتی قبل از اینكه تمام شود، خریداری كرد. آن موقع، فیلمنامه، فقط 20 صفحه بود.
در كنار رمان مرجع “ماریو پوزو”، “فرانسیس كوپولا” هم بنای بسیاری از شخصیتهای فیلم را بر اعضای خانواده خودش گذاشت.
“ماریو پوزو”، الگوی شخصیت “دون ویتو كورلئونه” را از رؤسای اوباش “نیویورك”، “جو پروفاسی” و “ویتو جنووسی” گرفته بود. بسیاری از رخدادهای رمان او بر اساس رویدادهای واقعی هستند كه در زندگی “پروفاسی”، “جنووسی” و خانوادههایشان اتفاق افتاده بود. “پوزو”، ویژگیهای شخصیت “دون ویتو” را از ویژگیهای شخصیتی مادر خودش گرفته بود.
ایده اولیه “پارامونت” این بود كه یك فیلم گانگستری كم هزینه بسازند كه در زمان حال اتفاق میافتد تا یك دوره زمانی در دهه 40 و 50. “فرانسیس فورد كوپولا”، فیلمنامه اولیه “ماریو پوزو” را كه بر اساس این ایده نوشته شده بود، رد كرد.
طبق گفته “فرانسیس فورد كوپولا” در مستند روی DVD، كاتهای بینابینی صحنه غسل تعمید كه با كشته شدن گانگسترها در طول نقطه اوج فیلم همراه است، خوب جواب نداد تا زمانی كه تدوینگر فیلم، “پیتر زینر”، موسیقی متن ارگ را به آن اضافه كرد.
“آل پاچینو”، در برنامه تلویزیونی خانواده پدرخوانده: نگاهی به داخل (1990)، می گوید كه نزدیك بوده او در نیمهراه كار فیلمبرداری از پروژه اخراج شود. یعنی زمانی كه مدیران اجرایی “پارامونت”، صحنههای ابتدایی از “مایكل” را در مراسم ازدواج دیدند و فریاد زدند، “پس كی اون میخواد یه كاری بكنه؟”. اما وقتی در نهایت صحنهای را دیدند كه در آن “مایكل” به “سولوزو” و “مككلاسكی” در رستوران تیراندازی میكند، نظرشان عوض شد و “پاچینو” توانست شغلش را حفظ كند.
طبق گفته “ماریو پوزو”، شخصیت “جانی فونتانی” بر اساس شخصیت “فرانك سیناترا” نبود. هر چند، همه، این طور گمان میكردند، و “سیناترا” از این موضوع حسابی كفری بود؛ وقتی او، “پوزو” را در یك رستوران ملاقات كرد، با داد و فریاد، كلمات ركیك و تهدیدآمیزی نثارش كرد. “سیناترا”، با فیلم هم به شدت مخالف بود. به خاطر این واكنشهای شدید، رل “فونتانی” در فیلم، تا حد دو صحنه كاهش پیدا كرد.
“فرانسیس فورد كوپولا”، اصرار داشت نام فیلم را “پدرخوانده ماریو پوزو” بگذارند تا صرفاً “پدرخوانده” (1972)، چون طرح اولیه فیلمنامه، چنان به رمان “پوزو” وفادار بود كه “كوپولا” فكر میكرد “پوزو”، استحقاق این اعتباربخشی را دارد.
فیلمبرداری صحنهای كه در آن، “سانی”، “كارلو” (شوهر كانی) را لت و پار میكند چهار روز طول كشید و بیش از 700 سیاهی لشكر را به تصویر كشید.
پدربزرگ و مادربزرگ مادری “آل پاچینو” درست مثل “ویتو كورلئونه” از Corleone در “سیسیلی” به “آمریكا” مهاجرت كرده بودند.
به گفته “فرانسیس فورد كوپولا” در مصاحبهاش با مجله Cigar Aficionado، او در سال 1969، جلسهای با تهیهكنندهها، “آلبرت اس رودی” و “گری فردریكسون” در منزل خودش داشت تا راجع به فیلم The Conversation -سال 1974- بحث كنند. او فیلمنامه را برای “مارلون براندو” فرستاده بود و او حین ملاقات “كوپولا” با تهیهكنندهها با او تماس گرفت و مؤدبانه پیشنهادش را رد كرد. درست قبل از این جلسه، “كوپولا” یادداشتی از یك تبلیغ در روزنامه برای یك رمان در راه به عنوان “پدرخوانده” اثر “ماریو پوزو” برداشته بود. چند ماه بعد، همه این پنج نفر برای بحث راجع به نسخه فیلم این رمان دور هم جمع شدند.
روبانهای روی اونیفورم افسر دریایی “مایكل كورلئونه” Silver Star (ستاره نقرهای) هستند، مدال مخصوص ملوانان و افسران نیروی دریایی، و همین طور قلب ارغوانیرنگ (purple Heart) روی ردیف بالا، و مدال جنگی Asiatic/Pacific (آسیایی/اقیانوس آرام) با یك ستاره و نوكپیكان مخصوص نیروهای مسلح، مدال جنگی اروپا/آفریقا/خاورمیانه با یك ستاره نیروهای مسلح، و مدال پیروزی جنگ جهانی دوم روی ردیف پایینی. همچنین در “پدرخوانده: قسمت دوم” (1974)، “مایكل” به مجمع مربوط به كنگره میگوید كه در طول جنگ، نائل به دریافت صلیب نیروی دریایی شده است.
بنا بر گفته “فرانسیس فورد كوپولا”، فیلمبرداری فیلم، 62 روز طول كشید.
“فرانسیس فورد كوپولا”، در ابتدا با كارگردانی این فیلم موافق نبود، چون فكر میكرد كه این داستان، به نوعی مافیا و حس خشونت را ستایش میكند و اثر بدی روی فرهنگ ایتالیایی-سیسیلیایی خواهد داشت. با این حال، با فكر اینكه فیلم را به صورت تمثیلی از رژیم سرمایهداری آمریكا بسازد، مشتاقانه كار را قبول كرد.
شخصیت “جك ولتز”، آدم با نفوذ هالیوودی، بر اساس شخصیت رئیس “وارنر بروس”، “جك ال وارنر”، ساخته شده بود. ویژگیهای شخصیتی او از رئیس MGM (شركت مترو گلدوین مایر)، “لوئیس بی مایر”، گرفته شده بود كه هوادار پر و پا قرص مسابقات اسبدوانی و صاحب یك گروه اسبهای مسابقه بود. ظاهراً “مایر”، بعد از آنكه پسرخواندهاش، “ویلیام گوئتز” كه رقیب او در مسابقات بود، درگیر فعالیتهای مافیایی شد و در مسابقهای كه اسب “مایر” در آن امید اول قهرمانی بود، تقلب كرد، این ورزش را رها كرد.
“الیویا هوسی” را مسئول انتخاب بازیگران، “فرد روس”، برای نقش “آپولونیا”، در نظر گرفته بود. “فرانسیس فورد كوپولا” در اصل دوست داشت “استفانیا ساندرلی” این نقش را بازی كند اما او نپذیرفت.
آگوست 1971: بر اساس مقالهای از “نیكلاس پیلگی” در “نیویورك تایمز”، “پارامونت” تصمیم گرفته بود برای تقویت موقعیت فیلم، یك سری سس اسپاگتی با آرم “پدرخوانده” وارد بازار كند. همچنین تصمیم داشت نمایندگیهای رستوران Godfather را بگیرد تا در آن، پیتزا، ساندویچهایی با نام قهرمان فیلم، یخهای ایتالیایی و نان و كلوچههای ایتالیایی بفروشند. همچنین تصمیم گرفته شده بود یك سریال تلویزیونی مشابه از این فیلم هم بسازند، اما هیچ كدام از این ایدهها به بار ننشست
1990: این فیلم، برای بخش ثبت فیلمهای ملی، كتابخانه كنگره انتخاب شد.
“فرانسیس فورد كوپولا” قصد داشت “تیموتی کری” را به عنوان بازیگر انتخاب كند اما “کری” نقش را نپذیرفت تا بتواند یك برنامه تلویزیونی بسازد.
بعد از آنكه “رابرت ایوانز” با اصرار خواست كه “جیمز كان” نقش “مایكل” را بازی كند، “كارمین كاریدی” برای نقش “سانی” انتخاب شد. به گفته “ایوانز”، او به “فرانسیس فورد كوپولا” گفت كه فقط در صورتی میتواند از “آل پاچینو” در نقش “مایكل” استفاده كند كه رل “سانی” را به “كان” بدهد. با اینكه “كان”، انتخاب اول “كوپولا” بود اما در نهایت به این نتیجه رسید كه “كاریدی” برای نقش “سانی” بهتر است و نمیخواست دوباره “كان” را به خدمت بگیرد. “ایوانز” روی “كان” اصرار داشت چون میخواست دستكم یك بازیگر “صاحبنام”، نقش یكی از برادران را بازی كند و همین طور به خاطر اینكه “كاریدی” “4’6 فوتی روی پرده، یك سر و گردن از “پاچینو” بلندتر بود. بعدها یك رل كوتاه در “پدرخوانده: قسمت دوم” (1974) به “كاریدی” داده شد. شایع است كه در اصل، “برت رینولدز” برای نقش “سانی” انتخاب شده بود اما “مارلون براندو” حاضر نبود با او كار كند چون او را بیشتر یك ستاره تلویزیونی میدانست.
در طول فیلمبرداری، “جیمز كان” و “جیانی روسو”، با هم كنار نمیآمدند و مرتب با هم بگومگو داشتند. حین فیلمبرداری صحنهای كه “سانی”، “كارلو” را كتك میزند، “كان”، با چوبی كه به طرف “روسو” پرت كرد، صدمه نسبتاً جدیای به او زد، و در واقع دو تا از دندههای “روسو” را شكست و آرنجش را خرد كرد.
“مارتین شین” و “دین استاكول”، هر دو برای نقش “مایكل كورلئونه” تست دادند. “راد استایگر”، برنده اسكار، به شدت برای گرفتن نقش “مایكل” تلاش كرد، حتی با اینكه بیش از حد برای این نقش مسن بود. نقش “مایكل كورلئونه” به “وارن بیتی”، “جك نیكلسون” و “داستین هافمن” هم پیشنهاد شد اما هر سه، آن را رد كردند. (به “بیتی” سمتهای كارگردانی و تهیهكنندگی هم پیشنهاد شده بود.) پیشنهادهای “آلن دلون” و “برت رینولدز” را “فرانسیس فورد كوپولا” نپذیرفت. مدیر تهیه “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، میخواست “رابرت ردفورد” برای این نقش انتخاب شود اما “كوپولا” مخالفت كرد چون “ردفورد” بیش از حد “واسپی” (پروتستانهای سفیدپوست اروپاییتبار در آمریكا) بود. “ایوانز” توضیح داد كه “ردفورد” به خاطر درك بالایش از یك “ایتالیایی ساكن شمال”، میتواند برای نقش مناسب باشد. در نهایت، “ایوانز”، مناقشه بر سر بازیگری كه به عنوان “كوتوله” محبوب او بود را باخت. بعد، نوبت به “رایان اونیل” ایرلندی-آمریكایی رسید كه برای تصاحب نقش، پیشتاز باشد، هر چند سرانجام نقش به “جیمز كان” واگذار شد. “آل پاچینو”، قبل از اینكه برای نقش “مایكل” انتخاب شود، برای بازی در نقش اول The Gang That Couldn’t Shoot Straight تعهد داده بود. “كوپولا”، در مصاحبه 2003 خودش در مجله Cigar Aficionado گفت كه “پارامونت”، پارتی بازی كرد و موفق شد “پاچینو” را از قید تعهد رها كند. مدیران ارشد “پارامونت”، به خصوص “ایوانز”، مصرانه با انتخاب “پاچینو” كه در تستهای بازی ضعیف ظاهر شده بود به شدت مخالف بودند، تا زمانی كه اجرای فوقالعاده او را در The Panic in Needle Park -سال 1971- دیدند. وقتی “پاچینو” به گروه پیوست، “كان” هم برگشت سر نقش اصلی خودش یعنی “سانی”. “رابرت دنیرو”، هم برای نقش “مایكل” و هم “سانی” تست داد و قبل از اینكه برای نقش “پائولی” انتخاب شود، تقریباً برای رل “كارلو” در نظر گرفته شده بود. بعد، نقش پیشین “پاچینو” در Gangرا به “دنیرو” پیشنهاد دادند. به لطف “كوپولا”، “دنیرو”، برای گرفتن نقش “پائولی” برگشت. بازی در این نقش، به نوبه خود، فرصت بازی در نقش “ویتو”ی جوان را در قسمت دنباله به “دنیرو” داد كه جایزه اسكار را برای او به همراه داشت و كارهای بعدی او را راه انداخت.
“جیمز كان” در اصل عبارت bada-bing را از یكی از آشناهایش شنیده بود، یك تبهكار واقعی به نام “كارمین پرسیكو”، و آن را فیالبداهه در فیلم استفاده كرد.
“جورج لوكاس” عكسهای “سكانس ماترس” (عكسهای به هم پیوسته صحنههای جرم و تیترهایی راجع به جنگ بین پنج خانواده) را به عنوان لطفی به “فرانسیس فورد كوپولا” كنار هم چید تا او هم در عوض به او برای تهیه اعتبار مالی فیلم “دیوارنوشته آمریكایی” (1973) كمك كند. “لوكاس”، درخواست كرد كه نامش در فهرست اسامی فیلم ذكر نشود.
طبق گفته “فرانسیس فورد كوپولا”، در مستند DVD، در صحنهای كه كاپتان “مككلاسكی” رو به روی بیمارستان با “مایكل” مواجه میشود، افسری كه از دستگیری “مایكل” طفره میرود (“اون پاكه كاپتان. اون یه قهرمان جنگه.”) یك كارآگاه NYPD (دپارتمان پلیس نیویوركسیتی) به نام “سانی گروسو” است، یكی از كارآگاهانی كه به خاطر شركت در نقض مساله “ارتباط فرانسوی” (جریان قاچاق هروئین) مشهور شد.
اولین نامزدی اسكار “آل پاچینو”، شروعی شد برای 4 نامزدی پیدرپی او. شاهكاری كه در آن با “جنیفر جونز” (46-1943)، “تلما ریتر” (53-1950)، “مارلون براندو” (54-1951) و “الیزابت تیلور” (60-1957) سهیم بود.
“آردل شریدان” كه نقش خانم “كلمنزا” را بازی میكند، همسر واقعی “ریچارد اس كاستلانو” بود.
در صحنهای كه “كارلو” از “سانی” كتك میخورد، میتوانیم پوستری را روی دیوار ببینیم كه نام “توماس دیوی” روی آن نوشته شده است. “توماس ای دیوی”، دادستان نیویوركی بود كه در دهه 30، گانگسترها را تحت پیگرد قرار داده بود.
صحنه ابتدایی فیلم كه یك زوم عقبگرد سه دقیقهای از “آمریگو بوناسرا” و “دون كورلئونه” است، با لنزهای زوم كامپیوتری گرفته شده كه پیش از این فیلم، در Silent Running استفاده شده بود.
تنها نظری كه “رابرت دووال” راجع به اجرایش در فیلم میتواند بدهد این است كه آرزو میكرد ای كاش آنها برای شخصیت او “كلاهگیس بهتری میساختند”.
تمام بازیگرانی كه نقش پسرهای “مارلون براندو” را در فیلم بازی میكنند (رابرت دووال، جان كازال، جیمز كان و آل پاچینو) در واقع همگی بین 6 تا 16 سال، كوچكتر از خود “براندو” بودند.
مادر كارگردان، “ایتالیا كوپولا”، صحنهای در نقش اپراتور مركز برق كمپانی Genco Olive Oil (روغن زیتون جنكو) داشت اما در نهایت، در اتاق تدوین، از فیلم حذف شد.
فیلم، در لیست 500 فیلم برتر تاریخ سینمای مجله Empire (سپتامبر 2008) به عنوان فیلم نخست انتخاب شد.
وقتی “مارلون براندو”، جایزه اسكار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در این فیلم برد، “ساشین لیتلفدر” را به جای خودش فرستاد تا در مراسم اهدای جوایز حضور داشته باشد. مدیران آكادمی جوایز در آن زمان، “راجر مور” و “لیو اولمان” بودند. وقتی “مور”، تندیس را به “لیتلفدر” تقدیم كرد، او به سردی با او برخورد كرد و به نطقی كه راجع به سوءرفتار صنعت فیلمسازی با سرخپوستان آمریكایی، آماده كرده بود، پرداخت.
“جان مارتینو”، زمانی كه “پائولی” راجع به دزدیدن كیسه هدایای مراسم ازدواج صحبت میكند، كلمات Madon یا (Madonna: م.د.و.ن.ا، تصویر حضرت مریم) و sfortunate یا (Unfortunate: بدبخت) را فیالبداهه میگوید.
سیلیای كه “ویتو” به صورت “جانی فونتانی” میزند در فیلمنامه نبود. “مارلون براندو”، فیالبداهه، این سیلی را از خودش در آورد و واكنش مات و مبهوت “آل مارتینو” واقعی بود. طبق گفته “جیمز كان”، “مارتینو نمیدانست بخندد یا گریه كند.”
“فرانسیس فورد كوپولا”، در ابتدا نقش “دون ویتو كورلئونه” را به “جوزف كالیا”، بازیگر بازنشسته اهل “مالت”، پیشنهاد كرد اما “كالیا” به دلایل بیماریاش این پیشنهاد را رد كرد.
“اورسن ولز” یك جورهایی پارتی بازی كرد تا نقش “دون ویتو كورلئونه” را در “پدرخوانده” (1972) بگیرد. اما “فرانسیس فورد كوپولا” كه یكی از دوستداران او بود، مجبور شد تقاضای او را رد كند چون “مارلون براندو” را برای این نقش در نظر داشت و حس میكرد “ولز” برای آن مناسب نباشد.
***
پدرخوانده/
کارگردان :
فرانسیس فورد کاپولا
نویسنده :
ماریو پوزو (نویسنده رمان) و کاپولا
بازیگران:
مارلون براندو، آل پاچینو و جیمز کان
جوایز:
برنده اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش اصلی برای مارلون براندو، بهترین فیلم، فیمنامه اقتباسی،
نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان، هترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کاپولا، بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون، بهترین تدوین برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر، هترین موسیقی متن برای نینو روتا، بهترین موسیقی متن برای نینو روتا، هترین صدابرداری
خلاصه داستان :
فیلم، در اواخر دهه 40 و در “نیویورك” جریان دارد و “دون كورلئونه” رئیس یك خانواده مافیایی است. “مایكل”، كه مدتها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیاییاش، كه برای اولین بار سر از شغل خانوادگی “مایكل” درمیآورد، در مراسم ازدواج خواهرش، حاضر میشود. چند ماه بعد ، “دون”، هدف گلوله مرد مسلحی قرار میگیرد كه در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است كه پیش از این، درخواست كمكش از “دون” با توجه به روابط سیاسیای كه داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات مییابد. “مایكل”، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، “سانی” و مشاوران خانواده، “تام هگن” و “سال تسیو” را متقاعد میكند كه بهتر است او كسی باشد كه از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد…
***

بیوگرافی فرانسیس فورد کاپولا
فرانسیس فورد کاپولا در ۷ آوریل سال ۱۹۳۹ در دیترویت میشیگان به دنیا آمد.
او یکی از مشهورترین کارگردانان و تهیه کنندگان آمریکایی – ایتالیاییتبار سینمای هالیوود است که وی را بیشتر به خاطر ساخت ۳ گانه پدر خوانده میشناسند…
کودکی و نوجوانی کاپولا در نیویورک گذشت. پدرش کارمینه کاپولا آهنگساز و موسیقیدان و مادرش بازیگر بود. او مدرک خود را در ادبیات نمایشی از دانشگاه هوفسترا گرفت و سپس به دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس رفت و به تحصیل در رشته فیلمسازی پرداخت و کار خود را در سینما با دستیاری راجر کورمن شروع کرد.
کاپولا در سال ۱۹۶۳ اولین فیلم خود را ساخت و ۴سال بعد به فیلمنامه نویسی رویآورد و توانست در سال ۱۹۶۶ برنده اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شود. در همان سال کمپانی مستقل فیلم زئوتروپ را همراه با جورج لوکاس تاسیس کرد. اولین فیلم این کمپانی به کارگردانی جورج لوکاس و تهیه کنندگی کاپولا ساخته شد.
دومین فیلم آنها توانست در ۵ رشته از جمله بهترین فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شود. کاپولا در سال۱۹۶۶ حالا تو بچه بزرگی هستی را کارگردانی کرد که نامزد نخل طلای جشنواره کن ۱۹۶۷ شد.
۳ گانه پدر خوانده که برای کاپولا شهرت جهانی به همراه آورد در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۴ و ۱۹۹۰ ساخته شد. این فیلم در سال۱۹۷۳ برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی و نامزد اسکار کارگردانی شد.
در سال ۱۹۷۵ کاپولا توانست برنده اسکار کارگردانی برای پدر خوانده ۲ شود. این فیلم همچنین اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کرد. این سال برای کاپولا با موفقیت دیگری نیز همراه بود.
فیلم مکالمه محصول سال ۱۹۷۴ نامزد اسکار بهترین فیلم و فیلمنامه غیراقتباسی شد. پدر خوانده ۳ هم در سال ۱۹۹۱ نامزد اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد.
اینک آخرالزمان (۱۹۷۹) نیز در میان آثار کاپولا از جایگاه ویژهای برخوردار است. فیلمنامه این اثر را خودش نوشته است. این فیلم در سال ۱۹۸۰ نامزد اسکار کارگردانی، بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی و همچنین برنده نخل طلا و جایزه فیپرسکی جشنواره کن ۱۹۷۹ شد.
از دیگر کارهای او میتوان دراکولای برام استوکر ۱۹۹۲ و باران ساز ۱۹۹۷ را نام برد. فیلم دیگر وی جوانی بدون جوانی نام دارد که در سال ۲۰۰۷ ساخت و داستان یک پیرمردی است که پروفسور زبان است و در اثر اصابت صاعقه نه تنها جان خود را از دست نمیدهد بلکه بدن و فکر او جوانی خود را بازمییابد.
● افتخارت هنری کاپولا:
▪ ۱۹۹۱ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده: قسمت سوم
▪ ۱۹۹۱ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم پدرخوانده: قسمت سوم
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم اینک آخرالزمان به همراه فرد روس، گری فدریکسون و تام استرنبرگ
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم اینک آخرالزمان به همراه جان میلوش
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار بهترین فیلم برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم به همراه گری فدریکسون و فرد روس
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم به همراه ماریو پوزو
▪ ۱۹۷۵ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۷۵ ، نامزد اسکار فیلمنامه غیر اقتباسی برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۷۴ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم گرافیتی امریکایی به همراه گری کورتز
▪ ۱۹۷۳ ، برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم پدرخوانده به همراه ماریو پوزو
▪ ۱۹۷۳ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده
▪ ۱۹۷۱ ، برنده اسکار فیلمنامه غیر اقتباسی برای فیلم پاتن به همراه ادموند نورث
▪ ۱۹۷۹ ، برنده جایزه فیپرسکی جشنواره کن برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۷۹ ، برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۷۴ ، برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۶۷ ، نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم حالا تو بچه بزرگی هستی
● فیلمشناسی (آثار شاخص):
▪ حالا تو بچه بزرگی هستی، ۱۹۶۶
▪ پدرخوانده، ۱۹۷۲
▪ مکالمه، ۱۹۷۴
▪ پدرخوانده: قسمت دوم، ۱۹۷۴
▪ اینک آخرالزمان، ۱۹۷۹
▪ پدرخوانده: قسمت سوم، ۱۹۹۰
▪ دراکولای برام استوکر، ۱۹۹۲
▪ بارانساز، ۱۹۹۷
▪ جوانی بدون جوانی،۲۰۰۷
مد و مه / 18 فروردین 1393
1 دیدگاه
مسعود
از اینکه اینقدر در جمع آوری این مطالب دقت داشتید و زحمت کشیدید خیلی خیلی ممنونم.
یک نکته هست که خیلی مهم است و از قلم افتاده است و اون هم اینه که با اینکه داستان فیلم درباره یک خانواده مافیایی است ولی شما در هیچکدام از دیالوگهای فیلم حتی یکبار هم این کلمه (مافیا) را نمیشنوید. برخی این را به تهدیدهای ایتالیایی های قدرتمند نیویورک ارتباط میدهند ولی هنوز دلیل آن دقیقا مشخص نشده است. برخی شایعات از درخواست مستقیم شخص جوزف کلمیو (گانگستر معروف) برای اینکار خبر میدهند.
بهر شکل دیدم حیف هست این نکته رو یا دوستان به اشتراک نگذارم.
باز هم تشکر
پیروز و سربلند باشید