این مقاله را به اشتراک بگذارید
«از مزرعه» را جزو درخشانترین رمانهای کوتاه در قرن بیستم میدانند و شاید خواندن آن راه ساده و کوتاهی باشد برای آشنایی با یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر آمریکا، اما کافی نیست. آثار جان آپدایک در تمام دنیا خوانده میشوند، اما متاسفانه هنوز ترجمه کتابهای او در ایران به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند و این نویسنده تا حدی برای ما ناشناخته مانده است.
از میان بیست و اندی رمانی که او در طول دوران نویسندگیاش بر جای گذاشته است، فقط سه رمان تاکنون به فارسی برگردانده شده یا اجازه نشر یافتهاند و شناختی که از این نویسنده داریم محدود به همین چند تاست؛ یک جلد از رمان چهارگانه «خرگوش»، رمان «سنتائور» و همین «از مزرعه» که همگی نیز به همت سهیل سُمی در ایران منتشر شدهاند و چند داستان کوتاه دیگر از وی نیز بهطور پراکنده در گزیدههای مختلف مترجمان به چشم میخورد. این چهارمین رمان آپدایک است، در سال ۱۹۶۵ نوشته شده و حول محور چهار شخصیت در مزرعهای در مناطق روستایی ایالت پنسیلوانیا میگذرد که زادگاه خود نویسنده هم هست.
این رمان خیلی آرام شروع میشود و در ادامه هم خبری از اتفاقهای عجیب و غریب نیست. آنچه داستان را پیش میبرد، توسعه تدریجی شخصیتها و افزایش حس خودآگاهی آنها و به عبارتی آشکار شدن ظرفیتشان برای رویارویی و تخاصم با یکدیگر است. آپدایک بهطور مداوم از عنصر گفتوگو استفاده میکند و با کنجکاوی خاصی که درباره موقعیتهای انسانی دارد، لحظهها و احساسات و تجربههای یگانه افراد را ثبت و از این طریق شخصیتهایش را تعریف میکند، مواضع و رفتارهایشان را به نمایش میگذارد و خواننده را به درک کاملی از موقعیت بحرانی شخصیتها میرساند؛ از آنچه در ذهنشان میگذرد.
یک مشاور تبلیغاتی که زندگی جدیدی در شهر برای خود ساخته و از سویی همچنان با زندگی قدیمی خود در مزرعه خانوادگیشان درگیر است، شخصیت اصلی داستان است و در طول داستان ارزیابی مجددی از عمر سپریشده خود میکند.
آپدایک خود را نویسنده طبقه متوسط آمریکا میدانست و داستانهایش حول روابط پیچیده و تنشها و شکافهای موجود در مناسبات عاطفی آنان شکل میگیرند. وی در این رمان به بررسی روابط یک پسر که در اواسط دهه چهارم زندگیاش به سر میبرد و مادر سالخوردهاش میپردازد؛ «جویی» سفر کوتاهی به مزرعه مادری میکند که دوران کودکی ملالآورش را در آن گذرانده و برخلاف میل مادرش آنجا را ترک کرده و به آغوش زندگی شهری پناه برده و حالا همسر دوم و پسرخوانده ۱۱سالهاش را برای مادر پیرش به ارمغان برده است. در آغاز رمان اینطور به نظر میرسد که جویی خانواده جدیدش را آورده تا مزرعه را ببینند و حالا که مادرش ضعیف شده، بخشی از کارهای مزرعه را انجام بدهد، اما با گفتوگوی درونی که میان جویی و ذهن خودش شکل میگیرد، مسیر حرکتی داستان مشخص میشود؛ او افکار خود را به جلو و عقب و از حال به گذشته میبرد و شخصیت و خاطراتش را در آن جستوجو میکند.
رفته رفته لایههای پیچیده و تودرتو که روابط شخصیتها را شکل داده کنار میروند و درمییابیم که آن سه به نوعی از سوی مادر احضار شدهاند. با دوئل کلامی که میان زن جدید جویی و مادرش درمیگیرد، هدف اصلی از این دیدار مشخص میشود؛ مادر فرصتی به وجود آورده تا خانواده جدید پسرش را بهتر بشناسد. شخصیتهای آپدایک همواره دچار تضادند و اغلب میان خواستههای خود و حس مسئولیت فردی و اجتماعی خود در دوراهی قرار میگیرند و اینکه تا چه میزان میتوانند موجودی آزاد باشند برایشان مساله میشود. سبک زندگی دلخواه در شهر و آیندهنگری جویی با حس مسئولیتش در قبال مادر و تعلقش به گذشتهای که به اندازه تاریخچه مزرعه قدمت دارد، در تضاد قرار گرفته است.
این تضاد به نوعی در قالب همسر مدرن و مادرش تجلی مییابد؛ او نه بهطور کامل از ایستادن در مقابل مادر امتناع میکند و نه کاملا متعهد به همسرش است. درنهایت هم نمیتواند پاسخ مشخص و مرزبندی ثابتی برای حل تضادهایش بیابد و قادر به توجیه موقعیت تراژیک خود نیست. نوعی عشق و نفرت توامان درباره مادر بر جویی غالب است و او درعینحال ناچار است که زن و مادرش را به تصویب همدیگر برساند.
شخصیت مادر شاید از شخصیت اصلی رمان هم بهتر ساخته و پرداخته شده است. زنی سخت، مستقل و خودمحور که به نوعی از فراموش شدن هراس دارد و مصمم است که ریشههایش را در مزرعه حفظ کند و همواره با طعنهها و تلخیهایش شیوه جدید زندگی پسرش را به چالش میگیرد و بهطور متناوب رفتار خصمانه و دوستانهای با او و خانوادهاش بروز میدهد.
جویی هرچند برای ترک مزرعه احساس گناه میکند و به مسئولیتهای خود نیز آگاه است، اما مادر را در موارد بسیاری متهم و مقصر میشناسد؛ مادر از پدر بدش میآمده و هر کاری میکرده که جویی هم از پدر بدش بیاید، رفتار مستبدانهای با پدر داشته و در طول زندگی ارزش کافی برای او قائل نشده و به نحوی نابودش کرده، همینطور رفتار او با زن اولش که جویی آن را عامل اصلی فروپاشی ازدواجش میداند. جویی در یک حالت رواننژندی عجیب به مرور احساسات و یافتههای خود در گذشتهها میپردازد تا معنای خیلی چیزها را در زندگیاش بیابد و مدام در ذهنش به عقب برمیگردد و ناشناختههای زمان کودکیاش را تجزیه و تحلیل میکند.
او دست به مکاشفه کوچکی برای بازیابی هویت تکهتکهشدهاش میزند تا به تعادل ظریفی از جنس عشق و آگاهی برسد. این کتاب را بهتازگی نشر ققنوس منتشر کرده است.
مد و مه نقل از بهار / ۱۶ شهریور ۱۳۹۲