اشتراک گذاری
مشخصات شعر هر دوره ای از صورت بندی دقیق در همان دوره می گریزد . و بنابراین مولفه های شعر امروز از آن جا که هنوز مولفه های شعر امروز هستند و به مولفه های شعر دیروز تبدیل نشده اند ، تبعاً نمی توانند دقیقاً صورت بندی شده باشند . و غیر از آن به نظر می رسد خواست و اراده ی مضاعفی هست برای معرفی فضایی دلبخواهی و گسترده ذیل عنوان شعر امروز . خواستی که چندان نامتقارن با شرایط و اوصاف التقاطی جهان در این زمان نیست . خواستی که مبنای خویش را بر اوضاع حساب ناشده ، مردّد و مرموز بشر در جهان کنونی قرار داده است . اما با وجود همه ی این تفاسیر رویکرد نقّادانه همواره کوشیده است خلوص و حقیقت آثار پیش رو را پیگیری کند . می توان میزان حقیقت یک متن را از طریق مطابقت با ادّعا و پیشنهادهایی که خود در میان می گذارد ، سنجید . هر متن ، ناگزیر از دادن پیشنهادها و راهکارهایی برای تکوین خویش است که لزوماً همیشه از عهده ی اجرای آن ها برنمی آید . به نظر می رسد بهترین و منطقی ترین رویکرد به متن ، وارد شدن به آن از طریق همین پیشنهادهاست و به دنبال آن پیگیری این مسئله که متن چقدر به تحقّق خواست های خویش نزدیک شده است .
مجموعه شعر ” بار منفی فرشته” از آن دسته متن هایی ست که اغلب خواست ها و پیشنهادهایش محقق نمی شوند . تصاویر آشفته در شعر مهرپویا ، سودای این را دارند که سیستم دلالت گری را نقض کنند اما نه تنها موفق نمی شوند بلکه بیشتر از همیشه گرفتار سیستم دال و مدلولی می شوند . با این وصف که بسیار واضح و شفاف به” بی معنایی ” دلالت می کنند . بنابراین نه تنها از دستگاه دلالتی مرسوم و مالوف پیشی نمی گیرند بلکه به سمت آستانه ی شروع و ابتدایی آن در حر کتند . جایی که معنا از سر عدم توانایی اندیشه برای قوام یافتن است که حذف می شود و نه از سر شکستن و توزیع آن پس از قوام یافتن .
( به میله فرستادن تو را تشبیه
به خاک فرستادن تو را یک زبان خفه
به کجا فرستادن تو را
و من نه خدایم نه لیلا ) ص 26
اگر بخواهیم تداعی های روزمره ی تصاویر و معانی را بشکنیم و یا در هم بریزیم ، باید قبل از آن تداعی معمول تصاویر را تجربه کرده باشیم . و گرنه اختیار کردن جایی خارج از این سیستم چیزی جز انفعال نیست . بدین ترتیب خواست و پیشنهادی که متن در خود مطرح کرده است ( شکستن نرم تداعی ) ، همواره عقیم می ماند . به عبارت دیگر ، وقتی در معرض کنشی زبانی قرار نگرفته باشیم تبعاً واکنشی هم نشان نخواهیم داد . در نتیجه هیچ اتفاقی در نخواهد گرفت . سودای خلق متن بدون در نظر گرفتن ضرورت اتفاق چیزی ست مثل سیاه کردن کاغذ . و به همین سادگی ست که میل مولف برای ساختن، سبب هرز رفتن نیروی نوشتن می شود.در شعر مهرپویا ، قرار نگرفتن گزاره های بیانی در عرصه ی منطقی بیان ، اتّفاقی خودبه خودی ست و حاصل نوعی بی ارادگی ذهن در مواجهه با شبه تصویرها . شاعر اغلب گرفتار گزاره هایی زاید و دست و پاگیر می شود و با این که تمام این گزاره ها بیرون از متن باقی می مانند و از داشتن هر گونه جهتی به نفع متن بی بهره اند اما همچنان به اصرار مولف نوشته می شوند .
( توالت حرف از شعر می زند
نه … نزن …
ای کلمات بی طناب!
ای کلمات بی پناه !
ای کلمات !
سرهای بریده مال شما نیستند
و کفش های جا مانده از آن شما
فقط می خواهم بگویم
اسارت
نان بی نمک دارد با خودش ) ص 75
بی ارادگی در برابر هیجانات خام درونی و تصاویر مخدوش بیرونی ، حربه ای نیست که بتوان شعر حرفه ای امروز را با آن به انجام رساند . تکیه ی بی چون و چرا بر شهود و عدم تلاش برای کشف ، متن را به بن بست کشانده است . سهل انگاری در مواجهه با القا ئات سطحی سبب دریافت ناقص شاعر از پدیده ی فرم شده و او را واداشته است تا فریفته ی وضعیت ها و ترفندهایی دم دستی و کاذب بشود . تا آن جا که در گیر و دار تسلیم به این ترفندها ، ساختمان کلی شعر بدشکل از آب درمی آید . به عبارت دیگر قرار گرفتن شاعر در جوّ شاعرانه و نه فضایی حقیقتاً شعری ، و اجازه ی بی حد و حصر او برای ورود به دریافت های پرداخت نشده ی ذهنی اش متن را با سیلی ویران کننده از لغات رو به رو کرده است . لغاتی که در سطح کلمه و جمله باقی می مانند و هیچ نقشی را در ساختمان کلی شعر به عهده نمی گیرند .
( هر دوی ساعت بود است
تو را خواهد بود
مرا خواهم که آمدنی نزدیک
چگونه به پا بگویم نزدیک است ؟
به کفش
خاک ، خاک پای تو
بگویم این عاشقانه در گوش قناری ) ص 24

شاعر موفق نمی شود زبان را مهار کند . او تنها با موقعیت های دست دومیِ زبان درگیر می شود . موقعیت هایی که به سمت بازی ها و دریافت های همگانی و مبتذل از زبان میل می کنند . انفعال شاعر در برابر کج تابی های ذهنی اش ، باعث به وجود آمدن وضعیتی “باری به هر جهت ” شده است که مخاطب را در برخورد با آن دلسرد و دلزده می کند .
به عنوان مثال:
( روی پاچه ی لباس ، طناب خود – خشکی نکند )ص 8
تصویر معیوبی مثل خود خشکی برای طناب ، هیچ ضرورت زیباشناختی و یا کارکرد توجیهی درون متن ندارد و تنها حاصل به اشتباه افتادن شاعر در استفاده از القائات ذهنی خویش است . اشتباهی که متن شعر را در حد بازی هایی نیم بند تقلیل داده است .
و در این سطر : ( نمی گذارم آخر هر چیز نقطه باشد اول هرچیز آخر یک چیز باشد ) ص 7
اکتفا به تناقض و تضاد در سطح واژگان ، بدون در نظر گرفتن ضرورت آن در جهت شکل گیری متن ، باز هم زبان را تا حد ّ یک بازی ناموفق و خام تقلیل داده است .
و همینطور در این دو سطر :
(همین دیروز بود
در شلوغ به هم رسیدیم )ص 19
که روایت واقعیت خام بیرونی است بدون هیچ دخل و تصرفی . اما سعی شده است با رنگ آمیزی سطحی جای چیز دیگری جا زده شود . با نشاندن صفت شلوغ به جای اسم ، در سطح نحو یک جابه جایی و دگرگونی حاصل شده اما ازآن جا که بدون پشتوانه ی زیبایی شناختی ست اثرگذار نیست . آن چنان که اگر بخواهیم جمله ی “در شلوغ به هم رسیدیم” را به معادل روزمره اش یعنی “در شلوغی به هم رسیدیم” برگردانیم ، هیچ ضرورتی برخاسته از متن مانع نخواهد شد . از این دست سوء استفاده های زبانی در متن بسیار دیده می شود .
( عینکی از تیره به چشم داشت ) ص 22
بازهم با سوء استفاده ی لحظه ای از مخاطب روبروییم . فقط با اضافه شدن یک حرف اضافه ( از ) ، ترکیب روزمره ی” عینکی تیره” به ترکیب “عینکی از تیره” بدل شده است . که شاید برای لحظاتی آشنازدایی کند اما مخاطب با کمی تامل درخواهد یافت که به کار بردن حرف اضافه ی از تابع هیچ ضرورتی از جنس ضرورت های متن نیست . و خواهد دانست که با فرمی بدلی و جعلی از تصویر در شعر روبروست .
به نظر می رسد ، غرابت در شعر مهرپویا غرابتی تصویری یا خیالی نیست . بلکه غرابتی ست حاصل سهل انگاری او در مواجهه با داده های ذهنی و جهان اطرافش . که گرچه گاهی در مناسبات فرم شعر امروز ظاهر می شود اما با دقت مخاطب در این موضوع معلوم می شود که با موقعیتی در لباس جعلی روبه روییم .
……………….
تامّلی بر مجموعه شعر «بارمنفی فرشته» لیلا مهرپویا
متن و خواست های بی فرجامش/ آنا شکرالهی
مد و مه سی آذر 1392