این مقاله را به اشتراک بگذارید
مسعود ثابتی: فیلم پیش از آنکه بخواهد به مرحلهی اجرا برسد روی کاغذ مشکل داشته است. چون وقتی قرار است بیوگرافی یک شخصیت بزرگ تاریخی به تصویر کشیده شود، در یک روند تاریخی پیوسته است که بزرگی یک شخصیت دانسته میشود. دو روز از زندگی داستایفسکی و دو روز از زندگی من مثل هم است، کل زندگی داستایفسکی است که ویژه و مهم و متفاوت است. دربارهی زندگی چمران هم همین اصل موضوعیت دارد و دو روز از زندگی چمران جز چند موقعیت ساده و چند اتفاق روزمره چیز خاصی ندارد که تصویر کاملی از او ارائه دهد. مثلاً بخش مهم زندگی او در لبنان فقط با یک دیالوگ مورد اشاره قرار میگیرد و هیچ اشارهای به سال اول حضور او در جنگ و عملکردش در ستاد جنگهای نامنظم نمیشود. این شخصیت در فیلم کاملاً منفعل است و هیچ کار خاصی از او سر نمیزند. حاتمیکیا روش سختتر را انتخاب کرده است، چون قرار دادن یک آدم منفعل در محور داستان کار بسیار دشواری است. کارگردان برای حل این مشکل سعی کرده وجوهی فراانسانی به شخصیت اصلیاش بدهد؛ مثل اینکه در یک صحنه چمران مسلسل را یکدستی گرفته و شلیک میکند که وجهی قهرمانی پیدا کند. در بعضی صحنهها هم تلاش فیلمساز برای ارائهی تصویری اخلاقی و عرفانی از شخصیت قهرمانش، نقض غرض میکند؛ مثل صحنهای که همراهان چمران میخواهند حیوان نیمهجان و بیماری را خلاص کنند و او مانع میشود با این توضیح که «کشتن کار ما نیست»، در حالی که کشتن چنین حیوانی در این شرایط عین اخلاقگرایی است. یا صحنهی گاری کشیدن چمران که قرار است خاکی بودن او را نشان دهد، اما این پرسش را مطرح میکند که خب چه فرقی میان او و یک آدم معمولی وجود دارد؟ آیا مهمترین ویژگی شهید چمران خاکی بودنش بوده است؟
کارگردان در مواجهه با جلوههای ویژهی کامپیوتری و امکانات تازهی سینما، با هیجان زیادی از این امکانات استفاده کرده است؛ بهجا و نابهجا. در حالی که این امکانات سالهاست که در سینما باب شدهاند و خیلی از فیلمها با صحنههای زد و خورد و تعقیبوگریز و انفجار انباشته شدهاند، بدون اینکه بود و نبود این صحنهها به خودی خود چیزی به فیلم اضافه کند یا امتیاز آن باشد. مهم نوع استفادهی فیلمساز از آنها و میزان هماهنگی این صحنهها با کلیت فیلم است. در مجموع حاتمیکیا تصویری بسیار معمولی از یک آدم عادی ارائه داده و چمران در فیلم او هیچ ویژگی خاصی ندارد و این یعنی از دست رفتن یک فرصت بالقوه برای تصویر کردن زندگی مردی که زندگی پرمخاطره و پرفرازونشیبی داشته است. شاید انتخاب مرحلهای دیگر از زندگی چمران میتوانست به بهبود کیفیت فیلم کمک کند و ارزش تاریخی و تحقیقی آن را بالا ببرد، بهخصوص که شائبههایی جدی دربارهی شهادت او و نقشش در جنگ ایران و عراق وجود دارد و فیلم با تمرکز روی مرحلهی شهادت چمران میتوانست لااقل به بخشی از ابهامها و پرسشها پاسخ دهد.
مهرزاد دانش: چند فقره جلوههای ویژهی تماشایی و نمونههایی از فضاسازیهای قابلتوجه و سینمایی و دیگر هیچ. روایت داستانی، شخصیتپردازی، تناسب لحن، منطق موقعیتی و… در فیلم به کمترین میزان اهمیت گرفته شده است و به رغم بزرگنمایانه بودن حجم ادعاهایی که در پرداختن به یکی از محترمترین شخصیتهای تاریخ معاصر انجام گرفته است، فیلم خالی از بسیاری بضاعتهای بایستهی سینمایی است. فضای پیرامونی و حسی اثر قرار است از چمران یک نمود اسطورهای بیافریند، اما عملاً چمران این فیلم یک شخصیت مردد است که هیچ نوع استراتژی و یا حتی تاکتیک مشخصی در مواجهه با مشکلات ندارد: نه مثل اصغر است که با منطق خاص خودش صرفاً بر مبارزه با دشمن تا پای مرگ تأکید دارد و نه حتی مذاکره بلد است تا وقتی با رییس گروه جداییطلبان کرد منطقه مواجه شود، طوری به او ننگرد که نوستالژی گذشتهها با او مرور شود و یا نهایت حرفی که بزند دربارهی لزوم رسیدگی به مردم بیدفاع و مجروحان و زنان و بچهها باشد. معلوم نیست او چرا با تغییر قیافه و در حادترین شرایط خود را داخل اتومبیل سردستهی کردهای معارض میکند، اما موقع عمل که میرسد به شلیک آرپیجیهای نشانه گرفته به مقر مردم بیدفاع خیره میشود و حتی حرف هم نمیزند.
علاقهی فراوان حاتمیکیا به قرار گرفتن پرتنش فرد فرهیخته در مقابل جمع غیرفرهیخته اینجا هم جاری است، اما شخصیت اصلی او این بار آن قدر منفعل و بیتأثیر است که حتی معلوم نیست سر چه چیزی با دیگران مخالفت دارد و یا دیگران به او سر چه چیزی اعتراض میکنند. گاهی همه با هم خوبند و گاهی به او فحشهایی میدهند و یکی دو سکانس بعد یادشان میرود که او را طرد کردهاند. به همین بفزایید شعارزدگیهای تصویری (گل کنار اسلحه) و کلامی (تقریباً همهی حرفهای چمران: از توصیه به نکشتن اسب زخمی تا همهی سخنرانیهایی که با مطلع «عزیزان من» شروع میشود) و موقعیتی (توصیهی چمران به گروههای بهشدت درگیر که در آستانهی شلیک کردن به یکدیگر هستند نسبت به گوش دادن به اذان) که جای جای فیلم خودنمایی میکنند. در عین حال حاتمیکیا به مانند رویهی متداولی که در ایجاد فضاهای مورد علاقهی هر یک از گروههای اجتماعی در فیلمش دارد (کما اینکه در گزارش یک جشن هم رویهی یکی به میخ یکی به نعل کاملاً مشهود بود و حتی در آژانس شیشهای هم از یک طرف به روشنفکران جشنوارهای کنایه میزد و از طرف دیگر به تندروهای ایدئولوژیک که موتورشان دود دارد و سوز ندارد)، اینجا هم از یک طرف از زبان اصغر، چمران را یک چمران بازرگانی معرفی میکند و نه چمران خمینی و از طرف دیگر پایان داستان را با فرمان حملهی امام رقم میزند تا لابد هر دو طیف تماشاگران با گرایشهای سیاسی مختلف راضی باشند!
گفته شد که برخی از جلوههای ویژهی فیلم خوب است؛ مخصوصاً صحنهی سقوط بالگرد. اما اجرای خوب این صحنهها یک بحث است و منطق سینمایی و روایی و لزوم این حجم از پرداخت در کلیت متن بحثی دیگر. واقعاً چرا باید این سقوط تا این حد فضای زمانی و حسی فیلم را به خود اختصاص دهد؟ نکتهی دیگر آن است که فیلم در تناسبسازی فضای دراماتیک با فضای موقعیتی پیرامونی کمتوان است. به عنوان مثال، در سکانس حضور چمران در اتومبیل فرمانده کردها، در حالی که موقعیت اطراف آکنده از شلیک و انفجار و تنش است، این دو نفر داخل اتومبیل با روندی آرام و بیتناسب با تنشهای محیط بیرون در حال حرف زدن هستند. یکی از کارکردهای مهم کارگردانی، این نوع هماهنگیهای لحنی در اجرا است که البته چ از فقدان آن، لطمهی فراوان خورده است.
علیرضا حسنخانی: با یک مرور اجمالی بر آثار حاتمیکیا قهرمانهای دوستداشتنی زیادی را میتوانیم فهرست کنیم و به همین دلیل حالا کمی دور از ذهن است که باور کنیم عدم حضور یک قهرمان کنشمند پاشنهی آشیل فیلم اخیرش باشد. حاتمیکیا تلاش کرده چهرهای جدید و متفاوت از آنچه در اذهان مردم از شخصیت شهید چمران به عنوان یک چریک مبارز نقش بسته ارائه کند اما متأسفانه تلاشش به سرانجام مطلوبی نمیرسد. اشتباه حاتمیکیا در کمرنگ کردن وجوه قهرمانانهی چمران است تا بتواند شخصی صلحجوی او را به نمایش بگذارد اما اشتباهی که مرتکب شده این است که آنقدر افراطی و خارج از قواعد لازم درام این کار را انجام میدهد که قهرمان داستانش به شخصیتی منفعل تبدیل میشود. البته سبک بازی فریبرز عربنیا هم به این انفعال دامن میزند. در یک نگاه کلی چ را میتوان فیلم اجرا دانست و مشخص است که حاتمیکیا دلش میخواسته فیلمی پر از درگیری و تیراندازی بسازد اما غافل شدن از کشش قصه به نفع زمین زدن یک هلیکوپتر، به فیلم لطمه میزند. همین غفلت از قصه و فراموش کردن دستمایههای آشنای فیلمهای قبلی وقتی کنار شخصیتپردازی ناکارآمد قرار میگیرد باعث میشود دیالوگهای فیلم به شکل شعار و بیانیه از فیلم بیرون بزند. در هر حال یک برش کوتاه چند روزه از زندگی پر هیجان شخصیتی چون شهید چمران قطعاً نشاندهندهی تمام زندگی و ابعاد شخصیتی چنین انسانی نیست و به همین دلیل درک میکنیم که قصد حاتمیکیا، برجسته کردن وجوه انساندوستانه و صلحجوی این شهید بوده اما برای نشان دادن انسانی صلحدوست لازم نیست منفعل و خنثی نشانش دهیم.
رضا حسینی: متاسفانه چ با وجود تمام امیدها و انتظارهایی که ایجاد کرد فیلم خوبی نیست. هیچ نقطهی مثبت و امیدوارکنندهای در فیلم دیده نمیشود؛ از فیلمنامه و کارگردانی گرفته تا بازیها و جلوههای ویژهی صوتی و تصویری. اگر میتوانستیم بحث ژانر را در سینمای ایران جدی بگیریم این فیلم قرار بوده ترکیب عجیبی از یک اکشن جنگی و یک درام زندگینامهای باشد که ماحصل کار هیچیک از این دو نیست. بماند که فصل سوررئالی مثل سقوط بالگرد و پرواز سرها و دیگر اعضای بدن چهقدر یادآور فیلمهای اسلشر است. چ به عنوان یک اکشن جنگی فاقد جلوههای ویژهی صوتی و بصری مناسب است. چ به عنوان یک درام زندگینامهای فاقد شخصیتپردازی، داستان، موقعیتهای جذاب و درگیرکننده و در مجموع منطق روایی است. شخصیت محوری داستان در شرایط و موقعیتی ملتهب قرار میگیرد اما به دلایل مختلف و برخلاف آنچه انتظار میرود، نقش چندانی در بهبود یا تغییر اوضاع ندارد و البته هر گاه که زمینهی مناسبی برای این تأثیرگذاری ایجاد میشود در مرحلهی اجرا همه چیز از دست میرود: مثل فصلی که میان نیروهای خیر فیلم اختلاف میافتد ولی با مداخلهی دکتر چمران غائله ختم به خیر میشود.
شاهین شجریکهن: فیلم حاتمیکیا با وجود اجرای خوب و چشمگیرش در بعضی صحنهها و تأثیر بصری چشمگیری که بر مخاطب میگذارد، مهمترین آسیب را از نوع برداشت کارگردان از شخصیت اصلیاش میبیند. چمرانِ حاتمیکیا شخصیتی است که بیشتر مطابق با مدهای سیاسی و اجتماعی امروز است تا دهههای پنجاه و شصت. در صورتی که چمران واقعی فرزند زمانهی خودش بود و در دورانی که شور انقلابی و آرمان رهاندن دنیا از بند ظلم در همهجای جهان خون مبارزان را به جوش میآورد تفنگ به دست گرفت و راهی میدانهای نبرد چریکی و نظامی شد. چمرانِ واقعی احتمالاً خیلی از حرفهایی که در فیلم حاتمیکیا به او نسبت داده شده را «انعطاف نالازم» و سازش با دشمن و حتی سوسولبازی تلقی میکرد. جملههایی مثل «کشتن کار ما نیست» را هیچ جوری نمیشود توی دهن یک چریک آرمانگرای پرشور دههی شصت گذاشت که در صف اول مبارزه با دشمن حاضر شده و کارش تمرین دادن به نظامیان برای کشتن دشمن است. حاتمیکیا قهرمان مورد علاقهاش را «بهروز» کرده و حرفهایی در دهانش گذاشته که پسند روز باشد؛ از صلحدوستی و رعایت حقوق بشر گرفته تا عرفان سلامتجویانهی شرقی و آداب پهلوانی حتی در بحبوحهی جنگی نابرابر و به غایت خشونتبار.
فیلم / مد و مه / ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
1 Comment
جواد زارعی
فیلم چ گویا کمتر به شخصیت دکتر چمران پرداخته بلکه حرف حاتمی کیا چیز دیگریست ایده ال ها و ارمانهای ک دارد و در قالب چمران بیان می کند فیلم به زمانهای بعد از انقلاب است مثل دیالوگی که در فیلم گفته بود این سرزمین مثل یک نوزاد شش ماهست تازه داره متولد میشه این سرزمین باهمه مائب و مشکلات که داشت تونست سرپا باایسته گه اونموقع جنگ نظامی بود الان جنگ نرمه اگ اون موقع افرادی مثل دکتر چمران و اصغر وصالی از هر جناحی که بودند برای خودشون اعتقاد و باوری داشتند که براش جنگیدند خانواده و رها کردند تا اون باور و اعتقادشون پیروز بشه شرایط الان هم مثل همون موقع است ما باید به خاطر اون اعتقادات و باورهایی که داریم براش بجنگیم تا پیروز بشیم تا جایی که میتونیم نباید دست به اسلحه ببریم بلکه با مذاکره و تعقل در پی حل مشکل بود نه با تعصب و زو و اسلحه اگه بخوایم به پیروزی برسیم باید وحدت کلمه داشته باشیم مثل سکانسی که صدای اذان پخش شد و همه اسلحه ها رو پایین اوردند مشکلات بوده و خواهد بود و این نوع نگاه ما و نحوه برخورد ما به مسائله که فرق میکنه مثل سکانسی که قاره حمله بشه به بیمارستان و گروهی بدون تفکر بلکه برااس تعصب همانند اصغر وصالی دست به اسلحه بردند شخصی مثل مریلا زارعی در دیالوگی که در فیلم داره مانع تیراندازی میشه و میگه تیربزنید تیر میزنند و شخصی مثل دکتر چمران بعد از کمی تفکر و تعقل در نتیجه یک تصمیم عاقلانه می گیرد هماه این مائل بازگو کننده شرایط کنونی جامعه است و نحوه برخورد به مسائل