این مقاله را به اشتراک بگذارید
«عشق یعنی هرگز نگی متاسفم». این دیالوگ ماندگار به همراه موسیقی سحرانگیز فرانسیس له برای «داستان عشق» (یا همان love story) بخشی از خاطرات مشترک نسلهای مختلف شده است. مردمی که درسرتاسر دنیا این فیلم را دیدهاند و به قول الی مک گرا، نه با دیالوگهایش، که با زبان جهانیِ عشق، با آن ارتباط برقرار کردهاند.
داستانهای عاشقانه هیچوقت به پایان نمیرسند. حالا و پس از چهار دهه از اولین نمایش “داستان عشق”، این فیلم هنوز هواداران خود را دارد. هنوز نوای خاطرهانگیزش همه جا و در دیدارهای عاشقانه شنیده میشود. هنوز هستند مردمانی که با تماشایاش احساساتی شوند و با جنیفر و الیور همراه شوند. بی جهت نیست که الی مک گرا و رایان اونیل، از آن به عنوان بهترین فیلمشان یاد میکنند. و بهترین لحظات سینماییشان، بر سر ساخت و نمایش فیلم برایشان رخ داده است.
پس از ۴۴ سال، الی مک گرا ۷۵ ساله به همراه رایان اونیل۷۳ ساله، رودر روی هم نشستهاند تا به مناسبت نظرسنجی صد فیلم برتر هالیوودریپورتر، در مورد سحر و جادوی این درام معروف عاشقانه، خاطراتشان و البته، وضع و حال امروزشان بگویند.
بخشهایی از این مصاحبهی جذاب را که با شوخطبعیهای این دو همراه است، در ادامه بخوانید:
هر کدامتان چطور شد بازیگر “داستان عشق” شدید
رایان اونیل: الی با رئیس استودیو (رابرت ایوانز) ازدواج کرده بود!
الی مک گرا: فیلمنامه که برایم فرستاده شد فقط میخواندم و گریه میکردم. احتمالا باید قرص ماه کامل بوده باشد یا یک چنین چیزی!
الی مک گرا: درباره زمان فیلمبرداری “داستان عشق” می گوید: دوران ساخت فیلم به طرز باورنکردنیای لذتبخش بود. من هنوز اوایل کارم بود و اینقدر تجربه نداشتم که بفهمم همیشه اینطور نیست. رایان اما همیشه سخت کار میکرد اما من نه. در طول فیلمبرداری هرکدام از بچهها به نوبت میزدند زیر گریه. اما با وجود این داستان غمانگیز، آن سه ماه خیلی خوب بود. به ما دائم خوش میگذشت و میخندیدیم.
رایان اونیل: بهترین لحظاتی که در یک فیلم حضور داشتم آن موقع بود. هزار تایی بازی کردم!
الی مک گرا: من ۶ تا بازی کردم.
از نمایش افتتاحیه فیلم چیزی به یاد دارید؟
الی مک گرا: ۱۶ دسامبر ۱۹۷۰ بود و هرچیزی که فکرش را بکنید، اتفاق افتاد. سرتاسر دنیا فروشش فوقالعاده بود. یادم هست که در روز افتتاحیه، چیزی که برایم جالبتر از تماشای فیلم بود، گوش دادن به صدای گریههای مردم و بالاکشیدن دماغشان بود. مرد و زن اشک میریختند، برایم تکان دهنده بود.یک شب برفی در سینمایی در برادوی نیویورک بود. برف میبارید و آن شب همه چیز زیبا، جادویی و خیالانگیز بود و آب از بینی مردم راه افتاده بود. مخصوصا مشاور قبلی مکگراو. یادت هست رایان؟
رایان اونیل: آره، الی مثل یک بچه گریه میکرد.
الی مک گرا: تا امروز، به دورترین جاها سفر کردم. از هند و آفریقا گرفته تا آمریکای جنوبی و…، همهی مردم ساکن این سرزمینها فیلم رو دیده بودند و میشناختند. ممکن است دلیلاش این باشد که فیلم دیالوگ زیادی نداشت.
و شاید به خاطر این که عشق جهانی است؟
رایان اونیل: “عشق یعنی اینکه هرگز نگی متاسفم” اوه خدای من.
مطمئنا این معروفترین دیالوگ فیلم است که از نظر عقلی شاید توصیه خوبی برای دو نفر نباشد؟
الی مک گرا: مزخرف بود!
رایان اونیل: بهتره بگید معذرت میخوام!
هرچند وقت یکبار همدیگه رو می بینید؟
رایان اونیل: الی از اینجا دور شد و رفت سمت غرب.
الی مک گرا: خونه من سال ۹۳ سوخت. برای همین مجبور شدم که به نیومکزیکو برم.
رایان اونیل: تا جایی که بشود همدیگه رو نمیبینیم.
ولی ما یک چیزهای دیگهای شنیدیم.
رایان اونیل: من الی رو دوست دارم ، همیشه هم دوستش داشتم.
الی مک گرا: که خیلی هم برام دلپذیر و شیرینه.
رایان اونیل: ولی الی من رو دوست نداره!
الی مک گرا: کلی از عشاق دلشکسته (اونیل) دم در آپارتمانش صف کشیدن.
رایان اونیل: یک بار که پشت فرمان بودم و رسیدم به یک چراغ قرمز. کسانی که توی ماشین بغلی بودن ازم پرسیدن “تو بو بریجر نیستی؟” گفتم “نه استیو مک کویینم!” تا حالا هیچکس حدس نزدیکتری نزده بود!
کافه سینمت (مصطفی رضایی)/ مد و مه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳