این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان ایراندخت علیرغم اینکه از مضمونی عاشقانه برخوردارر است؛ در لایههای دیگری از اثر، دین و مسایل دینی ایرانیان گذشته را نیز کالبدشکافی می کند. دین در ایراندخت از آن لحاظ زیبا جلوه می کند که مردم، موبدان و رجال حکومتی باید از آن تبعیت کنند، بدون این که بخواهند از طریق دین به ثروت و قدرت برسند. اما برخی از افراد حکومتی در این داستان دین را دستمایهای برای رسیدن به آمال و قدرت و ثروت قرار دادهاند .
مضمون عاشقانه در این رمان نیز با بیانی لطیف و پر احساس به شکلی ملموس پرورش یافته است. در مجموع در ایراندخت، دو انگیزه مورد تاکید قرار می گیرند که برای رسیدن به آن باید جنگید. عشق و ایمان به دینی که خود انسان آن را انتخاب می کند. وقتی صحبت از دین باشد و خدا حتی عشق زمینی هم حالتی عارفانه و آسمانی به خود می گیرد. و این از نوع عشق ایراندخت و روزبه بود.
داستان ایراندخت این نکته را می خواهد بگوید که: این که انسان ها به چه دینی اعتقاد دارند مهم نیست، مهم آن است که اعتقاد به خدا داشته باشند. اعتقادی واقعی تا انسانی واقعی شوند.
در داستان آمده که روزبه سه شبانه روز در حفرهی میان چاه نشسته بود. تبعید اجباری از سوی پدر و قبولش از سوی روزبه برای رسیدن به آرزو و اعتقادات. جنگیدن برای دستیابی به هدف. روزبه باز برای این که از طرف حکومت مرتد شناخته شد به درون سیاهچال پناه برد. سیاهچال نماد جایی است برای پناه بردن شخصی چون روزبه برای فرار از جبر روزگار. گذشتن از لذتهای دنیایی و خوشیها در جایی مخفی میشود که حتی کم ترین نوری هم ندارد. جایی است برای ریاضت افرادی مثل روزبه که دنبال حق هستند و به خاطر آن چه در دل و ذهن دارند همه ی سختی ها را به جان می خرند.
گشتاسب دایی ایراندخت، شخصیت دیوانهی داستان است. به حال فکر می کند و در حال خوش است. هرچیزی که به ذهنش می رسد را انجام می دهد و هرآن چه به زبانش می آید را بازگو می کند. در این جمله:” می خواهم سبد بزرگی داشته باشم با آن به خورشید می روم. آن جا پر از زر است.” بی عقلی گاهی باعث آرامش است. اما وقتی مغز نرمال و طبیعی کار کند، انسان همه ی آن چه در دنیاست را با تمام مشکلات و سختیهایش مجبور به تحمل میشود. در قسمتی از کتاب آمده که گشتاسب آرزوی پادشاهی دارد. این شاید نشان دهنده ی این است که بیشتر پادشاهان در گذشته و رجال دولتی در حال حاظر ثبات فکری درستی ندارند. داستان روایت تاریخی در زمان ساسانیان را بیان می کند. قصه ی تاریخی این داستان یکی از نکات زیرکانه اش است. بعضی از قسمت ها و جملات و یا حتی بیشتر فضای داستان بیان همان اتفاقاتی است که در حال حاظر در جامعه ی امروزی هم رخ می دهد. در این جمله:” دین زرتشت بدون حضور موبدان ادامه نمی یابد.” و روزبه در پاسخ می گوید:” بیشتر به نظر می رسد این موبدان هستند که بدون دین زرتشت نمی توانند به حیات خود ادامه دهند.” در حال حاضر در جامعه ی امروزی خیلی ها زیر سایه ی دین به عنوان دیندار به کارهای بعضا ناشایست خود ادامه می دهند.
رمان ایراندخت در مورد حکومت و اصل حکومت داری جملاتی آورده. اصل حکومت داری فاسد. جلوی ظلم و جور گرفته نمی شود. فساد افزایش می یابد و در آخر حکومت ظالم برچیده می شود. در این جمله:” پس چرا کسی درس نمی گیرد که حکومت ماندگار نیست؟” این حرف روزبه است و یحیی در پاسخ می گوید:” نمی دانم این از عجایب روزگار است. شاید به همان دلیل که کسی باور نمی کند مرگ به سراغش می آید با این که می بیند دیگران می میرند.”
حکومتی که غیر مردمی باشد از حرف های مردم می ترسد و در نتیجه به آن ها ظلم می کند. در این جمله:” یادت باشد گوش ها و چشم های حکومت همه جا هست.
“
یحیی نماد شخصی است که مسایل دینی را به او تحمیل کردند و دل زده شد از دین. برای همین وقتی روزبه از او می پرسد دینت چیست. جواب می دهد هیچ. یحیی هیچ جا را از جای دیگر بهتر نمی دانست. نمونه ی آدمی است که اگرچه باتجربه و دنیا دیده است اما در جایی خوش است که بتواند در آن جا خوش گذرانی کند. یحیی به روزبه فهماند در هیچ کجای دنیا نمی تواند مدینه ی فاضله پیدا کند. خواسته ی روزبه رسیدن به اوج کمال دینی بود برای همین از زادگاهش جی بیرون آمد. فرار را آزادی می دانست برای دستیابی به هدف.
روزبه وقتی با میل و ارادهی خود دین مسیح را پذیرفت، علاقه به آن دین او را به اوج کمال رساند. داستان کتاب نشان میدهد هرچیزی که به انسان تحمیل شود، دل را میزند و پذیرشش سخت میشود. حتی اگر پذیرفتنی در کار باشد صرفا از روی اجبار است.
روزبه حرف کشیش را میشنود و احساس سبکی می کند. در این جمله:” با آن چه تا آن زمان از پدر و دیگر روحانیان مذهبی شنیده بود بسیار تفاوت داشت. او هیچ گاه خدا را تا این اندازه مهربان و دوست داشتنی نیافته بود و همین او را به وجد آورد.” دینی که خدا را به انسان ها بهتر بشناساند، آن دین جامع تر و خدای شناخته شده در آن دین مهربان تر است. و این انسان را شادمان می کند. با شنیدن حرف های کشیش، روزبه دین مسیح را از دین زرتشت کامل تر و جامع تر دانست.
و بدخشان، پدر روزبه نمونه ی آدمی با صداقت و پاک است. کسی که در دنیای امروزی جایی بین مردم ندارد. از آتشکده طرد می شود و گوشهی خانه روزگار می گذراند. جامعه ی امروز درست مثل روزگار وصف شده در داستان پر از فریب و نیرنگ است و برای افرادی مثل بدخشان هوایش مسموم کننده است. پس چنین افرادی ترجیح می دهند در انزوا به سر برند تا رفتن بین مردم و هوای مسموشان. حتی اگر بخواهند حرفی بزنند و یا اعتراضی کنند به شدت با آن ها مقابله می شود. درست مثل سرنوشت بدخشان در داستان.
روزبه و ایراندخت پیامبر نهاد خویش هستند. هر دو عرف نادرست جامعه یشان را زیر پا گذاشتند تا به وارستگی و خودشناسی برسند. روزبه به اوج کمال دینی رسید که در آخر داستان آمده:” راهی که به سلمان فارسی شدن منتهی شد.” و ایراندخت آموزگار کودکانی شد برای آموزش دادن مشق زندگی. در جمله ی آخر داستان:” دو دختر و یک پسر خردسال داخل اتاق روی زمین نشسته بودند و تختهای کوچک و چند ذغال در کنارشان، مشغول نوشتن آن چه بودند که ایراندخت برایشان سرمشق گذاشته بود.”
رمان ایراندخت اگر چه داستانی تاریخیست اما از آن رو بر دل نشسته و با مخاطب امروز رابطه برقرار می کند که نویسنده توانسته ایدههایی از دنیای امروز را گرفته و با ساحت تاریخ ببرد و در قالب حکایت تاریخی داستان به طرز زیبایی بیان کند.به این ترتیب علاوه بر جذابیت های خود این داستان عاشقانه، ایراندخت از آنجا که انعکاس ایدههایی از این روزگار در درگذشته است، جذابیتی دو چندان پیدا کرده است.
انتشار در مد و مه: ۸ اردی بهشت ۱۳۹۰
1 Comment
ماهان امامی
اگر اجازه بدهید حقیر یک سئوال دارم درباره کتاب ایراندخت. لطفاً اول اینجا را نگاه کنید:
http://www.ibna.ir/images/docs/files/000105/nf00105467-1.pdf
در این فهرست می بینید که ارشاد از این کتاب انتشارات آموت ۸۰۰ نسخه خریداری کرده است!
آقای علیخانی مدیر و مالک نشر آموت هم در وبلاگشان نوشته اند که از این کتاب ۳۰۰ نسخه اش در نمایشگاه کتاب تهران فروخته شد. حالا کتابی که ۸۰۰ نسخه از ۱۱۰۰ نسخه اش را ارشاد خریده و به گفته نشر آموت: “رمان ایراندخت، سال گذشته با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه، در ۲۰۴ صفحه و قیمت ۴۰۰۰ تومان منتشر شد… در نمایشگاه ۳۰۰ نسخه از این رمان را فروختیم” یعنی ۸۰۰ به اضافه ۳۰۰ می شود ۱۱۰۰٫ پس معلوم می شود از این کتاب حتی یک نسخه اش هم به نشریات و روزنامه ها و منتقدان و غیره داده نشده و سرمایه برگشتی و سودش صد در صد بوده است. این اتفاق برای من خیلی عجیب است. ایکاش من هم کار در دفتر آرشیتکتی را ول می کردم و ناشر می شدم. لطفاً آقای علیخانی مدیر نشر آموت بنده را راهنمایی فرمایند!