این مقاله را به اشتراک بگذارید
هدف کلی آماده سازی
از شیوه آمادهسازی در وضعیتی در زمان حال استفاده میکنند تا به واقعهای که در آینده رخ خواهد داد اشاره کنند. آمادهسازی شگرد محافظ و نوعی مقدمه چینی عمدی نویسنده است تا خواننده را آماده پذیرش و باور کردن تغییرهای آینده روابط، اشخاص، طرح و حوادث کند. آمادهسازی ظریف، مشخص یا صریح است.
آمادهسازی ظریف: جنگلبانی که مشغول گشت زنی است به غاری برمی خورد که قبلا ندیده است. قبل از اینکه توی غار را ببیند صدای جیغی میشنود. غار را رها میکند و با اسب به طرف جایی که صدا را شنیده میتازد. آمادهسازی مشخص: تلویزیون مردی را نشان میدهد که مشغول تمیز کردن هفت تیرش است. مرد به دیوار نگاه میکند. روی دیوار عکس رییس پلیس است. مرد با هفت تیرش به عکس نشانه میرود و میخندند: «تَق تَق، دیگر مُردی.»
آمادهسازی صریح: فردا از سِمت فرمانداری استعفا خواهد کرد.
هدف نویسنده از داستانگویی، خلق اشخاصی جذاب است که در سلسلهای از حوادث شرکت دارند و قصهای پرکشش را پدید میآورند. اما نویسنده هرگز نباید بگذارد خواننده بیدلیل و بیمقدمه غافلگیر شود یا یکه بخورد. نویسنده از غافلگیری استفاده میکند تا خواننده را عمیقا در زندگی اشخاص و حوادث داستان شرکت دهد. آمادهسازی به مثل، نجوایی نه چندان جدی است که: «اگر چنین اتفاقی افتاد تعجب مکن»، یا درخواستی توأم با فریاد است که: «اگر شخصیت، خط طرح و یا روابط به این نحو تغییر کرد، یکه نخور.»
مثال: اگر قرار است بچهای ناگهان در وسط پیشانیاش چشم سومی سبز شود، بهتر است قبل از این اتفاق، در آزمایشگاه و مشغول بازی با شیشه قرصهای سبز رنگ باشد و قبل از اینکه پدرش – که دانشمندی دیوانه است – بتواند شیشه را از دستش بگیرد، بچه یکی از قرصها را ببلعد.
نوع نوشته (متلون، پرخشونت، پرتنش و غیره) نیز وضعیت صحنه بعد را از پیش مشخص میکند. به علاوه توصیف شخصیت نیز خبر از رفتار آینده شخصیت میدهد.
مثال: گری صورتی باریک داشت و هرگاه جلویش پول بود دستانش را به هم میمالید.
۲۶- فصل آغازین (افتتاحیه)
فصل اول نه تنها آغازگر رمان است بلکه خواننده را برای درک بسیاری از شیوههای فنی که نویسنده در طول رمان بهکار میگیرد آماده میکند. وجود آنها (شیوههای فنی) در فصل اول باعث میشود تا خوانده هرچه جلوتر میرود اشکال پیچیدهتر و مفصلتر این شیوههای فنی را نیز به راحتی بپذیرد. مثلا اگر رمان به لحاظ ساختار تکه تکه است نویسنده باید فصل اول را با چند حادثه مجزا از هم بسط دهد و در آن حداقل سه وقفه باشد: وقفه زمانی، وقفه مکانی و وقفه در زاویه دید.
مثال: داستان با یک بحران آغاز میشود: دیپلماتی با مأمور دشمن مذاکره میکند تا به گروهی تروریستی که سفیر را دزدیده، پولی بپردازد. (وقفه) داستان با چرخشی دیگر، به شرح وضعیت زن سفیر که مشغول تهیه مقدمات مراسم با شکوه تشییع جنازه شوهرش است. در اینجا سه داستان، سه شخصیت و سه موقعیت متفاوت داریم.
اگر نویسنده بخواهد در طول رمان از چند زاویه دید استفاده کند، باید در تک تک صحنههای فصل اول سلسلهای از زاویه دیدها را بهکار گیرد تا بتواند ساختار رمانی اپیزودوار را پیریزی کند.
مثال: وقتی دیپلمات به زن سفیر تلفن کرد نماینده دشمن خندید. فکر کرد: «اینها فقط موقعی که به کسی ظلم میکنند، خوشحالاند.» دیپلمات گفت: «خانم ترمین مطمئن باشید که ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام میدهیم تا هرچه زودتر لارنس آزاد شود.» صدای عاجزانه خانم ترمین آدم را عصبانی میکرد. شاید سفیر از اینکه پیش تروریستها بود خوشحالتر بود. زن سفیر پرسید: «چرا باید حالا بدزدنش؟ ما چهارم این ماه مهمانی داریم.» و در همان حال با ناراحتی لب پایینیاش را گاز گرفت. دیپلمات اهمیتی به حرف زدن نداد. لارنس هم هیچوقت از جشنهای باشکوه زنش خوشش نمیآمد.
استفاده ریز بافت نویسنده از شیوههای فنی در فصل آغازین- که بعدا در رمان به شکلی مفصل از آنها استفاده خواهد کرد – باعث میشود که خواننده در فصلهای دیگر، ناگهان با شیوههای جدید روبهرو نشود و یکه بخورد. نویسنده هرگز نباید اجازه دهد خواننده رمان را کنار بگذارد و از خود بپرسد: «چرا نویسنده این کار را کرده؟ »
ترجمه: محسن سلیمانی
ادامه دارد…