این مقاله را به اشتراک بگذارید
بالاخره بعد از چند روز نمایش فیلمهای متوسط و البته زیر متوسط، موتور جشنواره با نمایش فیلمهای بهنام بهزادی (قاعده تصادف) و مازیار میری (حوض نقاشی) راه افتاد شد! هرچند که پیشتر منتظر تماشای فیلم مهرجویی بودیم، و سرانجام هم برابر این انتظار کم آورده و فیلم را زودتر در سینما شکوفه تماشا کردیم و نهایتا تمام امیدهای من، همانند زمانی که از تماشای «نارنجی پوش» فارغ شدم نا امید شد که در انتهای مطلب درباره آن چند خطی خواهم نوشت. در این میان تنها میماند اخبار خوشی که در مورد فیلم تازه پرویز شهبازی به گوش میرسد، امیدواریم که این فیلم همانطور که شنیده می شود کار ارزندهای باشد.
نگاهی به یک دو سه …پنج ساخته محمد معیری
فیلمی درباره طالبان، با ایدهای نسبتا نو به عنوان دستمایهی اصلی، حضور یک نویسنده به عنوان فیلمنامه نویس اصلی ( شاهرخ مزروقی (گیوا) نویسندهایست که در ادبیات برخی نسبت به او ابراز امیدواریهایی کرده اند) و نهایتا حضور بازیگران گزیده کاری چون همایون ارشادی و…اینها همه نوید تماشای فیلمی در خور اعتنا را می دهد. به خصوص اینکه نویسنده و فیلمساز چنان بر سر مالکیت فیلمنامه دعوا راه انداخته و یقه گیری کرده بودند که آدم فکر میکرد با چه شاهکاری طرف است (درواقع حواشی این فیلم خیلی زیادتر از قابلیت های خود آن بود!)
این فیلم فقط یک ایده محوری جالب؛ یک شروع خوب و چند صحنه کم و بیش تاثیر گذار دارد و غیر از آن … واقعا به سختی بتوان چیز دندان گیری در آن پیدا کرد.مشکل اصلی فیلم هم از همان فیلمنامه شروع میشود به اعتبار آنچه دیدیم این فیلمنامه متعلق به هر کسی باشد، تبحر چندانی در فیلمنامه نویسی ندارد. مزروقی (گیوا) می گوید فیلمنامه برای من است و کارگردان المانهای بی معنا به آن افزوده، گیریم این طور باشد اما ضعف این فیلمنامه فراتر از این حرفهاست. محمد معیری اما به عنوان کارگردان تسلط بیشتری دارد و اگر فیلمنامه منسجم و خوبی دست بگیرد میتواند کارهای بهتری بسازد.
نگاهی به قاعده تصادف ساخته بهنام بهزادی
فیلمسازانی که در اولین کارشان آثاری درخشان میسازند، برای مدتی دچار وسواس می شوند، این را همه میدانیم، حمید نعمت الله بعد از ساختن بوتیک (که به نظر من از بهترین فیلمهای بعد از انقلاب است) دچار همین مشکل بود تا بیپولی را ساخت و بالاخره وسواس دست از سرش برداشت. البته نعمت الله هنوز نتوانسته فیلم بهتری از بوتیک بسازد اما به عنوان فیلمسازی خلاق کارهای دیدنی کم نساخته.
بهنام بهزادی هم بعد از تنها دوبار زندگی میکنیم دچار همین مشکل شد، او هم بعد از سه چهار سال فیلم دومش را ساخت و البته بهتر از فیلم اولش هم نشد اما بازهم جای شکرش باقیست زیرا وقتی کسانی که نباید پشت صحنه راهشان داد، فیلم میسازند حیف نیست فیلمساز خلاقی همچون بهزادی دچار وسواس شده و کار نکند.
فیلم تازه او تاثیرهایی از درباره الی پذیرفته، اما چه باک؛ درباره الی آنقدر فیلم خوبی هست که تاثیر پذیری از آن امر دور از ذهنی نباشد. گذشته از اینها منتظر تماشای فیلم گرمتری بودم که اینگونه تشد، در این زمینه حاصل کار بازیگران هم بیتاثیر نبوده؛ هرچند این امر سلیقهایست اما به نظرم اشکان خطیبی در بازیهایش اغراق و خودنماییای وجود دارد که به درد فیلمهایی از این سنخ نمیخورد، مخصوصا وقتی فیلم به شیوه پلان سکانس است و کارگردان کمتر میتواند روی جزییات کار بازیگران حساسیت نشان بدهد. فیلمهایی به این سبک و سیاق چه بهتر که بازیگرانی داشته باشند که خیال کارگردان از بابت آنها راحت باشد (در مورد خطیبی هم شاید کارگردان چنین نظری داشته) صرف نظر از این ماجرا وقتی فیلمی در فضایی محدود کار میشود، روابط آدمها و کوچکترین کنش و واکنش میان آنها از اهمیت بسیاری برخوردار میشود. در این زمینه از کارکرد تدوین به عنوان ابزاری مهم نمیتوان صرف نظر کرد، اما با این ساختار پلان سکانسی، اگر چه بهزادی در همین فیلم دوم، تواناییهای خود را در کارگردانی کارهای دشوارتر به رخ میکشد اما شاید بتوان پیش بینی کرد که اگر این ساختار را انتخاب نمی کرد نتیجهی کار بهتر میشد؛ به خصوص اینکه دوربین روی دوش و حرکتهای آن گاهی فخر فروشانه شده و توی ذوق می زند.
به هر حال قاعده تصادف در شکل فعلی جلوی دوربین رفته و به نمایش گذاشته شده؛ و اگر این همه منتقدان درباره آن اگر اینطور …اگر آنطور …میکنند همه به دلیل ظرفیت های بهزادی و تواناییهای اوست قاعده تصادف شاید نتواند نقد مثبتی را که «تنها دوبار زندگی میکنیم» را بدست بیاورد، اما نه خاطره خوش ۀن فیلم را مخدوش میکند و نه اینکه آدم را به این نتیجه میرساند که خیلی خوب شدن آن فیلم اتفاقی بوده. کم نیستند فیلسمازانی که ازدستشان در می رود و یک فیلم خوب می سازند اما بعدا هرکاری می کنند نمی توانند آن را تکرار کرده و حتی به آن نزدیک شوند. اما بهنام بهزادی به اعتبار هر دو فیلمش کارگردان خوبی است، خلاق و توانمند، لااقب در این زمینه اگر و امایی وجود ندارد.
نگاهی به چه خوب که برگشتی ساخته داریوش مهرجویی
وقتی به فیلمی زیاد امید ببندید اما در نهایت انتظاراتتان برآرده نشود، سرخوردگی آدم چند برابر میشود. این حکایت تماشای دو فیلم آخر مهرجوییست. بیصبرانه منتظر تماشای چه خوبه که برگشتی بودم، به این امید که نارنجیپوش اتفاقی آنطور از کار در آمده باشد! متاسفانه «چه خوبه که برگشتی» اگر چه از نارنجی پوش بهتر به نظر میرسد، اما بیشتر در ادامه همین خط و ربط فیلم قبلی اوست آنطور که باید نشانی از صلابت مهرجویی سنتوری (در سالهای گذشته) یا اجاره نشینها و میهمان مامان در گونهی کمدی نداشت. نتیجه کار عطاران و حتی حامد بهداد (با آن سرو شکل جدید) مثل همیشه خوب است اینها خود بازیگران خوبی هستند، البته مهرجویی هم که استاد بازی گرفتن است. در این زمینه ها فیلم مشکل ندارد؛ اما فیلم بیش از آنکه یک کمدی فکر شده همانند اجاره نشینها باشد، یک کمدی شوخ و شنگ و نه چندان پرمغز به نظر میرسد که متکیست به کلکلهای شخصیتهای اصلی داستان که به خیلی چیزها حتی خود مهرجویی هم تکهپرانی می کنند! بالین اوصاف رضاعطاران بسیار کم حال آن بوده
آنجا هم که مایههای فانتزی پیدا میکند، مرا به یاد رمان «در خرابات مغان» نوشته مهرجویی میاندازد که آن هم مایه های فانتزیاش همین قدر نچسب از کار در آمده بود.
منتظرم فیلم را در سالن رسانههای گروهی مجددا تماشا کنم. امیدوارم به نتیجه تازهای رسیده و این مسئله حاصل خستگی بیش از اندازه این روزها باشد.
مانی کسروی – اختصاصی مد و مه – انتشار ۱۷ بهمن ۱۳۹۱
…………………………
ضمیمه یک:
چند نظر درباره قاعده تصادف (بهنام بهزادی):
گیتی خامنه (مجری باسابقه کودک و نوجوان): فیلم ارتباط بین دونسل را به خوبی بیان می کرد. دو سوم ابتدایی فیلم خیلی خوب از کار درآمده بود اما متاسفانه فیلم در یک سوم پایانی در بیان داستان دچار لکنت می شد.
در نهایت” قاعده تصادف” فیلم خوبی است و کشمکش های بین دو نسل را به درستی به نمایش می گذارد. علاقمندم که فیلم اول بهزادی “تنها دوبار زندگی می کنیم” را هم ببینم.
افشین هاشمی (بازیگر تئاتر و سینما) فیلم دوم بهزادی اثر قابل قبول و جذابی از کار درآمده است البته معتقدم که سکانس هایی که قرار بود به نمایش تئاتر این گروه بپردازد زیاد جالب و واقعی به نظر نمی رسید اما در کل فیلم خوبی را دیدم.
نیما حسنی نسب (منتقد سینما): کار بهنام بهزادی فیلمی بود که به سینما احترام می گذاشت و به همین دلیل لازم است که به فیلم احترام بگذاریم. اما در حوزه اجرا و انتخاب فرم پلان سکانس برای این داستان اشکالاتی وجود دارد که حس عمومی صحنه ها و ارتباط مخاطب با شخصیت ها را دچار اختلال می کند.
علی ظهوری راد (خبرنگار سینمایی): بهزادی شناخت خوبی از نسلی که در فیلم به آن پرداخته، داشته است. روابط و دغدغه های این جوانان به درستی در اثر نمود پیدا کرده اما در نهایت “قاعده تصادف” می توانست فیلم بهتری از کار در بیاید. (ایسنا)
***
چند نظر درباره «اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند» (نرگس آبیار)
نرگس آبیار(کارگردان اشیا از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیکترند) درباره نخستین اثرش گفت: این فیلم روایت شیطنتها، فضولی و سربههواییهای زنی شهرستانی است که در فضای کلان شهر تهران زندگی میکند. این فیلم، فیلم لحظه هاست و روایت شیطنت ها، فضولی و سربه هوایی های زنی شهرستانی است که در فضای کلان شهر تهران زندگی می کند. در تمام طول فیلمبرداری این فیلم تلاش کردم که هارمونی مناسبی در اثر جریان داشته باشد و حس زندگی را القا کند.
همچنین خوشحالم که در نشست خبری از فیلم به عنوان اثری مستندگونه یاد شد چون با بهره گیری از دوربین روی دست در جهت مستند نشان دادن موقعیتها در فیلم تلاش کردم. سابقه مستندسازیام در کارگردانی این فیلم خیلی به من کمک کرد. سکانس های بازار را با بهره گیری از سابقه مستندسازی گرفته ام. اگر این تجربیات را نداشتم مطمئنا از پس کارگردانی و هدایت این همه بازیگر در صحنه های بازار بر نمی آمدم. این فیلم در ستایش دروغ نیست چون می بینیم این دختر درگیر مشکلات فراوانی می شود تا تاوان دروغ هایش را پس دهد. این فیلم با نگاهی زنانه به روایت زندگی یک زن پرداخته است. (نقل از مهر)
رضا حسینی: واقعاً «به همین سادگی» نمیشود فیلمی دربارهی جزییات زندگی روزمرهی یک زن سنتی (یا نیمهسنتی) و مناسبات خانوادگی و اجتماعی او ساخت. اگر این جزییات در خدمت یک کل قابل تأمل قرار نگیرند، حاصلش فیلم بدلی خستهکننده میشود و فیلمساز مجبور است داستانکهای فرعی غیرضروری را به داستان اصلی اضافه کند تا مدت زمان فیلم به حد استاندارد برسد. (نقل از سایت مجله فیلم)
آرامه اعتمادی: فیلم نه داستان قابل تعقیبی دارد و نه جذابیتهای بصریاش چشمگیر است. بیشتر بر مجموعهی کمرمقی از موقعیتها و روابط آدمها متکی است تا یک داستان منسجم و درگیرکننده. تأکیدها و مکثها، و از آن بدتر حاشیه رفتنها و گریزهای کوچک و بزرگ باعث شده فیلم بهشدت نیازمند حذف و تعدیل صحنهها و موقعیتهای اضافه باشد؛ عاملی که انسجام فیلم را هم از بین برده و به پراکندهگویی و عدم توازن منجر شده است. (نقل از سایت مجله فیلم)
چند نظر در باره یک دو سه …پنج (محمد معیری):
احسان ناظمبکایی: بهت و حیرت مخاطبان وقتی تصویر سیاه شد و تیتراژ پایانی روی پرده بالا آمد نشان میداد چنین پایانبندی بیسرانجامی را برای فیلم باور نمیکردند. آن هم مخاطبانی که این سالها به پایان باز عادت کردهاند. (نقل از سایت مجله فیلم)
مهرزاد دانش: یکی از غریبترین فیلمهای جشنواره؛ نیمهی عمدهی اول فیلم دربارهی گروهی افغانی (تعدادی از اعضای طالبان و اسیرهایشان) است که در برهوت بیابان راه میروند بی آنکه اتفاقی بیفتد که برانگیزانندهی موقعیتهای عطف بقیهی ماجرا باشد و نیمهی دوم هم حرکت یکی از افغانیها در ته یک چاه است که در لابهلای دالانهای داخل آن به مشاهدهی نمودهای فرهنگی افغانستان مانند موسیقی نواختن و بازی دخترها و دعوای پسرها میپردازد. بعد هم طالبان مرد ته چاه را دستگیر میکنند و با بقیه میبرند. اگر قرار است فیلم مثلاً نقبی به تاریخ و فرهنگ گمشده در لابیرنتهای پنهان افغانستان بزند، این راهش نیست؛ چه آنکه انواع و اقسام نماهای زاید و ریتم کشنده و فضاهای آکنده از خالی داستانی بیدروپیکر، آن قدر مخاطب را پس میزند که در طول فیلم به هر چیز خواهد اندیشید جز افغانستان. (نقل از سایت مجله فیلم)
***
ضمیمه دوم:
گزارش نشست پرشس و پاسخ «خاکستر و برف» ساخته روح الله سهرابی:
ادای دین به مادران شهید
روح الله سهرابی کارگردان “خاکستر و برف” گفت: دغدغه اصلی ما نوعی نگاه خاکستری بود و اینکه مادرهای شهید در جامعه چه جایگاهی دارند؛ کسانی که حتی در زمان جنگ و حالا هم خیلی دیده نمی شوند.
نشست پرسش و پاسخ فیلم “خاکستر و برف” با حضور روح الله سهرابی کارگردان، کامبیز دیرباز، قربان نجفی و سیامک ادیب بازیگران فیلم، فرهاد گلی تهیه کننده و نقی نعمتی تدوینگر در برج میلاد برگزار شد.
سهرابی درباره فیلم “خاکستر و برف” عنوان کرد: این فیلم درباره ارتباطات و باورهایی است که در شرایط فعلی جامعه به هم ریخته است و همچنین بدبینیای که طیف های مختلف دارند. نمی خواستم حق را فقط به یک طیف بدهم به همین دلیل نگاههای مختلف را هم در فیلم نشان دادم.
وی ادامه داد: به طور نمونه برخی عنوان کردند که نگاهی که به شخصیت معلم (قربان نجفی) در فیلم می شود نباید به این گونه باشد زیرا چنین نگاهی ممکن است تخریب به همراه داشته باشد که البته من با این موضوع موافق نبودم.
وی ادامه داد: همانطور که در فیلم دیدید ما تصاویری از صحنه های جنگ نداریم و دوستانی که این فیلم را دیده اند عنوان کردند چقدر خوب است که سراغ صحنه های جنگی نرفتید البته ما می خواستیم که این کار را انجام دهیم اما باید هزینه را هم در نظر می گرفتیم از طرف دیگر وقتی در فیلمی ضرورت نمایش صحنه های جنگی دیده نمی شود نباید از آن استفاده کنیم.
این کارگردان تاکید کرد: دغدغه اصلی ما نوعی نگاه خاکستری بود و اینکه مادرهای شهید در جامعه چه جایگاهی دارند، کسانی که حتی در زمان جنگ و حالا هم خیلی دیده نمی شوند.
سهرابی درباره عدم حضور میترا حجار در این نشست گفت: وی از همه شما عذرخواهی کرد چون به شدت سرما خورده بود و نمی توانست در این جلسه شرکت کند. جا دارد از همه عواملم که ما را در ساخت این پروژه یاری دادند تشکر کنم.
این کارگردان درباره حضور کامبیز دیرباز در “خاکستر و برف” عنوان کرد: وقتی که ما دیرباز را برای بازی در نقش احسان انتخاب کردیم با توجه به ویژگی های این شخصیت از او خواستم وزن خود را اضافه کند. دیرباز برای بازی در این فیلم ۱۵ کیلو به وزن خود اضافه کرد که البته گریم خوب سعید ملکان نیز به کمک نقش آمد.
در ادامه کامبیر دیرباز درباره حضور خود افزود: اتفاقا برای ۱۵ کیلو اضافه وزن زیاد سختی نکشیدم بلکه بیشتر به من خوش گذشت حالا که قرارست این وزن را به سابق برگردانم کارم سخت شده است.
وی افزود: دغدغه شخصی ام در چنین فیلم هایی اختلافی است که بین دو نسل بوجود آمده است و این در انتخاب های قبلی من در سینما نیز مشخص است من همیشه دوست دارم به چنین سئوالاتی که در این فیلم مطرح می شود برسم.
این بازیگر سینما بیان کرد: در این فیلم بازی نکردن را تجربه کردم و فکر می کنم این خیلی سخت تر از بازی کردن است حتی دلم می خواست در برخی صحنه ها تپق بزنم و این کار برایم سخت بود. جا دارد از اطمینان سهرابی تشکر کنم زیرا این شخصیت خیلی دور از کارهای قبلی من در سینما بود همچنین از سعید ملکان برای گریم خود سپاسگزارم.
در ادامه قربان نجفی عنوان کرد: فیلم یک کار گروهی است و باید همه در آن همدل و همراه باشند. در ابتدا سهرابی به من بازی در نقش دیگری را پیشنهاد داده بود اما وقتی خودم متن فیلمنامه را خواهم نقش ابراهیم را انتخاب کردم و او هم به خوبی پذیرفت.
همچنین سیامک ادیب دیگر بازیگر فیلم افزود: برای من ژانر دفاع مقدس بسیار مقدس است. دوست داشتم در فیلمی بازی کنم که به سرنوشت شخصیت های دفاع مقدس به بعد از جنگ نگاه می کند و خوشحالم در این فیلم حضور داشتم.
سهرابی درباره ریتم “خاکستر و برف” افزود: امیدوارم بتوانم در فیلم بعدیام به ریتم بهتری برسم اگر احساس می کنید ریتم فیلم کند است به خاطر لاغری قصه ام بود و نمی شد بیشتر از این آن را بسط داد. قصد داشتیم شهری که فیلم در آن روایت می شود به نوعی بی زمان و مکان باشد چون نمی خواستیم بحث قومیت خاصی مطرح شود.
وی درباره شباهت های این فیلم به بوسیدن روی ماه، بیداری رویاها و پاداش سکوت گفت: باور کنید فیلم بوسیدن روی ماه و بیداری رویاها را وقتی دیدم که فیلم آماده نمایش بود. فیلم پاداش سکوت را هم تاکنون ندیدهام.
در ادامه دیرباز درباره تفاوت سنی این نقش از خودش گفت: من دلم می خواست این تفاوت سنی و وزنی را داشته باشم. پیش از این، این تفاوت سنی را در سریال در چشم باد تجربه کرده بودم و همچنین بازی پژمان بازغی را با یک تفاوت سنی بالا در دوئل دیده بودم.
وی درباره اضافه وزن خود گفت: جا دارد اینجا از همه تپل ها طرفداری کنم زیرا تپلی خیلی هم چیز بدی نیست.
وی همچنین درباره سردی فضای فیلم اظهار کرد: به هر حال شخصیت احسان سالها کشور خود را ترک کرده است و سرد بودن فضا و ابری بودن لوکیشن به این دلیل است که من می خواستم سردی این فضا را به تصویر بکشم.