این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقش ارانته در هنرهای نمایشی و در پی آن سینما، لااقل در سالهای نخستین نضج و رشد این هنرها، انکار ناپذیر بوده، مسیری که به دلیل سنت های اجتماعی زمانه برای مسلمانان منع عرفی داشت، توسط ارامنه آغاز و این جاده های ناهموار هموار شد، با اینحال نقش ارامنه به عنوان یکی از اقلیت های مهم جامعه ایرانی تنها به این این آغازگری محدود نمی شود، برخی از ایشان در ادامه این مسیر نیز به دستاوردهای مهمی نائل شده و نامی معتبر از خود به یادگار گذاشتند.
بده بستان فرهنگی و اجتماعی ارامنه با مسلمنان از جنبه هایی مختلف برخوردار است که اینجا تنها به بخش سینمایی آن پرداخته شده، اما ارامنه به عنوان اقلیتی که بیش از هرچیز خود را ایرانی می دانسته اند، در سالهای جنگ تحمیلی نیز حضوری درخور تقدیر در جبهه های جنگ علیه دشمنان این آب و خاک داشتند و کم نبودند رزمندگان ارمنی که برای دفاع از میهن جانبازی کردند. نوشته زیر مطلبی ست خواندنی از بهروز تورانی منتقد نام آشنای سینمای ایران که به نقش ده تن از چهره های مطرح ارامنه در تاریخ سینمای ایران پرداخته است.(مدومه)
******
از حدود چهارصد سال پیش که نخستین گروههای ارمنیان به ابتکار شاه عباس صفوی از مناطق کوهستانی شمالی به دشتهای مرکزی ایران کوچ کردند، ارامنه ایران همواره در پیشبرد هنرها در ایران کوشیده اند و اثر مثبت حضور خود را ابتدا بر هنرهایی همچون نگارگری و معماری و در صد سال اخیر در زمینه های موسیقی تئاتر و سینمای ایران برجاگذاشته اند.
در سینمای ایران که اندکی بیش از صد سال از عمر آن می گذرد، صد ها تن از ارامنه در زمینه های فنی و هنری فعالیت داشته اند و دارند. فهرست زیر تنها نام چند ده تن را که در این زمینه ها نام آور شده اند، دربر می گیرد:
آوانس اوگانیانس، سلیمان میناسیان، هراند میناسیان، روبیک روبن زادوریان، روبیک منصوری، ویکتوریا، ویگن دردریان، ژوزف واعظیان، واروژان، واخناک نرسی گرگیا، مری آپیک، آپیک یوسفیان، مارکو گریگوریان، واهاک وارطانیان، لرتا هایراپتیان تبریزی، ویدا قهرمانی یفیازاریان، آرمان هوسپیان، لوریک میناسیان، آنیک شفرازیان، هایک کاراکاش، روبرت اکهارت، ساموئل خاچیکیان، ادوین خاچیکیان، میشا، ساناسار خاچاطوریان، لوریس چکناواریان، پطرس پالیان، هنری استپانیان، بابکن آویدیسیان، آربی آوانسیان، آرامائیس آقامالیان، آنوش، آراپیک باغداساریان، آراکل، گورگی آرزومانیان، زاون قوکاسیان، زاون، وازریک درساهاکیان، روبرت صافاریان، ژرژ هاشم زاده، ژانت وسکانیان، آناهید مانوکیان، آناهید آباد، آرمن مارگوسیان، آیرا گریگوریان، تیگران گریگوریان، واروژ کریم مسیحی، آناسیک سیمونیان، ژرژ پطروسی، سرگون براندو، آرگین آبراهامیان، دونا آوانسیان، ژانت آوانسیان و …
حدود ده سال پیش نخستین مراسم بزرگداشت سینماگران ارمنی ایران در مدرسه آرارات در خیابان قوام السلطنه تهران برگزار شد. دومین مراسم از این نوع در تیرماه امسال در موزه سینما واقع در باغ فردوس در حال برگزاری است. به همین مناسبت، از ده چهره از چهره های صاحب نام ارامنه در صنعت فیلم ایران یادی کرده ایم:
آوانس اوگانیانس
مدرسه آرتیستی سینما، چراغ اول
آوانس اوگانیانس در سال ۱۳۰۸ هنگامی که وارد ایران شد حتی زبان فارسی را نمی دانست. اما به لطف استعداد شگرفش در مدتی بسیار کوتاه فارسی را آموخت و “مدرسه آرتیستی سینما” را تاسیس کرد. در این مدرسه طی دو دوره آموزشی، دهها تن از ایرانیان نه تنها با رموز هنرپیشگی، بلکه با فن فیلم سازی و هنر سینما آشنا شدند.
اوگانیانس دو فیلم بلند آبی و رابی و حاجی آقا آکتور سینما (با همکاری ابراهیم مرادی) و چند فیلم کوتاه ساخت و بالاخره در سال ۱۳۱۷ هنگامی که از حمایت مقامات کشور از سینما ناامید شد، ایران را به مقصد هند ترک کرد. اما در سال ۱۳۲۶ بار دیگر به ایران برگشت، اسلام آورد و نام رضا مژده را برای خود انتخاب کرد.
به دلایل بسیار، اوانس اوگانیانس دیگر نتوانست در سینما فعالیت کند اما با ساختن همان دو فیلم بلند و ایجاد مدرسه آرتیستی سینما نام خود را در زمره پیشگامان سینمای ایران به ثبت رساند.
آنها که آقای اوگانیانس را دیده اند از او به عنوان فردی بی نهایت مبتکر، با پشتکاری مثال زدنی یاد می کنند. اوگانیانس تحمل غروبهای غم انگیز و خاموش تهران آغاز قرن پیش را نداشت. پس چراغی روشن کرد: چراغ سینما…
ساموئل خاچیکیان
“طوفان” در شهر ما
ساموئل خاچیکیان که دوستان و همکارانش او را با نام “سام ول” می شناختند، در یکی از دورانهای فترت سینمای ایران با خلاقیت بی نظیر و هنر چشمگیرش به یاری این هنر- صنعت شتافت.
آقای خاچیکیان ابتدا مهارت فنی خود را با به نتیجه رساندن پروژه سنگین و پیچیده شب نشینی در جهنم به اثبات رساند و سپس با طوفان در شهر ما سبک خاص خود را در سینمای ایران بنا نهاد.
مهارت این شاعر روزنامه آلیک در فضا سازی سینمایی و ایجاد میزانسن به جایی رسید که به گفته همکارانش می توانست تنها با یک لامپ، یک میز و یکی دو چهره ی انسانی، زیرزمین هر قهوه خانه ای را به عنوان قصر تبهکاران به تماشاگران بقبولاند.
علاوه بر این ، آقای خاچیکیان توانایی ویژه ای برای پیدا کردن چهره های جدید، جذاب و استثنایی داشت. چهره هایی متفاوت از آنچه در سینمای آن روز ایران مرسوم بود. عبدالله بوتیمار، رضا بیک ایمانوردی، علی شاندرمنی، آرمان، و گروه سه نفره گرشا رئوفی، منصور سپهرنیا و محمد متوسلانی از جمله این چهره ها هستند.
ویژگی دیگر ساموئل خاچیکیان، توانایی و انعطاف پذیریش برای پیمودن راههای نپیموده و آزمودن شیوه های تازه بود. ساختن فیلمهای جنگی خون و شرف، خداحافظ تهران و عقابها نشانه هایی از این توانایی است.
آقای خاچیکیان به سینمای ایران نشان داد که دوربین می تواند حرکت کند و جهان را از زاویه ای دیگر ببیند.
ایرن زازیانس
شکوه مهد علیا
با موهای بافته ای که پشت سرش تاب می خورد، با یک جفت چشم درشت عسلی که بالاتر از گونه های برجسته اش حتی در فیلمهای سیاه و سفید آن روزگار می درخشید و از همان هنگام چشمگیرترین جلوه وجودش شد ، با لبخندی سخاوتمند و جسارتی که تا آن زمان کم نظیر بود، آمد.
همراهش، در آن فیلم، مردی بود که قله های بلند را نشانه گرفته بود و آگاهانه داشت برای ستاره شدن خیز برمی داشت. اما در آن فیلم، تنها ایرن زازیانس بود که دیده می شد. هیچکس نام خانوادگیش را یاد نگرفت. اما “ایرن” در یادها ماند. با همان چشمهای عسلی و خاطره تکان دهنده و فراموش نشدنی یک حضور دلپذیر.
بعد ها، ایرن، حتی درسالیان پس از میانسالی، در هر فیلمی که حضور داشت، درخشید. از جمله در درشکه چی نصرت کریمی و سلطان صاحبقران، اثر فناناپذیر استاد علی حاتمی، به نقش ملکه مهد علیا. تا سال ۱۳۳۶ سینمای ایران بازیگر داشت اما ستاره نداشت. چشمه آب حیات که به روی پرده آمد، سینمای ایران صاحب ستاره شد.
آرمائیس هوسپیان
چهره ای متفاوت
آرمائیس هوسپیان که تماشاگران سینما در ایران او را با نام آرمان می شناختند، با حضورش به سینمای ایران رونق داد. تا پیش از او بازیگران موهای روغن زده داشتند، با فرهای کرنلی و سبیلهای دوگلاسی (به یاد کرنل وایلد و داگلاس فربنکس) و اگر موهای صاف داشتند، با اصلاح سر شبیه به کلارک گیبل.
اما آرمان مرد دیگری بود، پیشانی بلندی داشت و جلوی سرش و حتی مقداری از پشت آن خلوت بود. با شکمی اندکی برآمده و راه رفتنی که خاص او بود.
آرمان همه این –ظاهرا – معایب را به حسن بدل کرد. “آن” ی داشت که تنها بازیگران دارند. همان “آن” که آدمهای عادی را از ستاره ها متمایز می کند.
چهره اش خاصیتی داشت که روزنامه های آن روز آن را “دینامیک” توصیف می کردند. حتی آنها که نمی دانستند چهره دینامیک یعنی چه، آرمان را می شناختند، هنرش را می ستودند و او را در هرنقشی که داشت، باور می کردند.
این گوهری است، که می تواند هر مردی را به “بازیگر” تبدیل کند. در مورد زنها، موضوع فرق می کند.
ویگن دردریان
ببار ای نم نم باران…
برای ایرانیان، با هر کیش و مسلکی، ویگن دردریان با اسم کوچکش شناخته می شود: ویگن. مردی که برای همه عاشقان همدمی محرم بود. با آنهمه آواز دلکش که از عاشقی خواند و آن نقشها که بر پرده آفرید.
در بسیار فیلمها ظاهر شد یا خواند یا مثل عروس دریا که در آن هم بازی کرد و هم خواند. بالا بلند بود و آنقدر خوش منظر و مهربان که شاهزادگان شرقی به او دل می باختند آنچنانکه در حکایتها آمده است.
ویگن همه شهرت خو را از رادیو به سینما کشاند. کیست که داستان شب را به خاطر نداشته باشد که با ریمسکی کورساکف آغاز می شد و با ویگن به پایان می رسید. که می خواند: ببار ای نم نم باران، زمین خشک را تر کن!
هیچ مردی بی آواز او عروس بخت خود را به خانه نیاورد. بی آنکه بشنود: “بعله برونه، گل می تکونه، دسته به دسته، دونه به دونه، شادوماد. “چه شوخی زیبایی است از این روزگار شوخ: ویگن، اول بار با بی ستاره ها بود که ستاره شد.
روبیک منصوری
“آقا روبیک خودش درست می کنه”
تا همین چند سال پیش که او هنوز زنده بود، هیچکس نبود که در تمام عمرش فقط ده فیلم ایرانی دیده باشد، اما اسم او را روی پرده نخوانده باشد.
برای سینما رو ها روبیک منصوری تنها یک نام بود. اما برای حرفه ای های سینما، “آقا روبیک” مشکل گشای همه کارهایی بود که به صدای فیلمها مربوط می شد.
در روزگاری که هر سال نزدیک هشتاد فیلم در ایران ساخته می شد، کم نبودند فیلمسازانی که حل بسیاری از مشکلات ظاهرا لاینحل فیلم خود را از روبیک منصوری می خواستند: یک قطعه موسیقی که باید بار عاطفی صحنه ای را تشدید کند، یک “افکت” مناسب که می بایست ضعف تصویر را با صدا بپوشاند، و گاه پیدا کردن صدایی که هیچ “شاهد”ی برایش وجود نداشت.
بر دیوار یکی از استودیوهایی که روبیک در آن می کرد، یکی از همکاران باذوقش در فهرست صداهای موجود در آرشیو او “صدای درست کردن نیمرو با دو تخم مرغ” و “صدای ترمز پیکان جوانان زرد مدل ۵۲ با لاستیک سابی” را هم گنجانده بود.
بخاطر همین آرشیو کامل و مهارت زبانزد همگان بود که متخصصان فنی سینمای ایران می دانستند اگر اشکالی در موسیقی یا صدای فیلم هست، در آخرین لحظه “آقا روبیک خودش درست می کنه!”
آربی آوانسیان
چشمه در زمین خشک
آربی آوانسیان به عنوان یکی از پیشگامان تئاتر نو در ایران در یادها مانده است. اما او دستی هم در ادبیات و هنر های دیگر دارد. فیلم چشمه او با بازی پرویز پور حسینی، مهتاج نجومی و کهکشانی از بازیگران جوان پایان دهه چهل و آغاز دهه پنجاه شمسی در جشن هنر شیراز به نمایش درآمد.
چشمه آشکارا فیلم متفاوتی بود که سالهای هنوز نیامده را پشت سر گذاشته بود. نشانی از یک نبوغ هنری و استعدادهای به خوبی پرورش یافته ای که تا زمان بروز عمومی شان هنوز چند سالی مانده بود. اما مجال این بروز حتی از همان چند سال هم تنگتر بود.
آنها که آوانسیان را از تئاتر میشناختند، با دیدن چشمه که بر آنهمه زمینه غنی فرهنگی متکی بود، به آینده سینمای نو ایران امیدوار تر شدند. هرچند که برخی فاصله فیلم را با واقعیتهای موجود سینمای آن روز ایران آنقدر بعید می دانستند که امکان ایجاد هرگونه رابطه ای میان فیلمی از نوع چشمه و جامعه بشدت نامتقارن و ناهمگون آن روز را منتفی می دانستند.
اما کمیاب بودن، دور دست بودن و بلند پرواز بودن به معنی وجود نداشتن نیست. چشمه آربی آوانسیان از آن تک گلها بود که به یک بهار می ارزید.
واروژ کریم مسیحی
از تیره استادان
واروژ کریم مسیحی سالها پیش از آنکه به عنوان کارگردان فیلم خوش ساخت پرده آخر شناخته شود و حتی سالیانی پیش از آنکه فیلم کوتاه بسیار زیبای سلندر را بسازد، فیلمسازی تمام عیار بود. با دیدن فیلم تلویزیونی فاخته هم می شد به همین نتیجه رسید.
آقای کریم مسیحی بیش از هرآنچه احتمالا در هرکلاسی یادگرفته، کارش را با کار کردن و شاگردی کردن آموخته است. از کارکردن با مردانی کاردان همچون بهرام بیضایی.
روحیه باز، سادگی در رفتار و سختکوشی در کار، واروژ کریم مسیحی را به دستیار و برنامه ریزی تبدیل کرده که تنها در شیرینترین رویاهای هرکارگردان پر وسواس می گنجد.
اما این همه هنر واروژ کریم مسیحی نیست. او خود کارگردانی است توانا که می تواند همین توانایی را در تدوین، فیلمنامه نویسی، یا هر کار دیگری که نامش سینما باشد نشان بدهد.
وقتی شروع به تماشای فیلمی از او می کنید، همه چیز آنچنان روان و پاکیزه پیش می رود که اگر خود اصراری نداشته باشید، دیگر تا پایان فیلم، فیلمساز را نخواهید دید.
اما شما با تاثیری که او بر ذهن تان گذاشته به خانه خواهید رفت.
وازریک درساهاکیان
عیارسنج بی غرض
وازریک درساهاکیان دانش آموخته رشته سینماست اما احتمالا تنها کارهای سینمایی او تجربیاتی است که ممکن است بتوان آنها را در آرشیو دانشکده های فیلمسازی تهران پیدا کرد.
اهمیت کار آقای درساهاکیان در کمک به ایجاد و افزایش دانش سینمایی نسلی از سینمادوستان ایران از طریق نقد و ترجمه است. نقد هایی حقیقت جویانه و بی غرض و عیارسنج و موشکاف و ترجمه هایی دقیق و سنجیده. آنقدر دقیق و سنجیده که کار ارزشمند مهندسان ارمنی ایران را در رشته های مختلف حرفه و فن به یاد می آورد.
ترجمه دو متن مرجع در زمینه تاریخ و تدوین فیلم از جمله مهمترین دستاوردهای آقای درساهاکیان به عنوان یک مترجم شیفته سینماست.
ماهایا پطروسیان
پایان عصر زنان گریان سینی به دست
از نیمه دوم دهه شصت که سینمای ایران بار دیگر بارقه هایی از شکوه و رونق را در تاریکی سینما به چشمها کشاند، حتی آن هنگام که آنقدر جا افتاد و موفق شد که در خارج از ایران هم سر و صدا به پا کرد، هنوز چیزی کم داشت: بازیگر زن.
تا پیش از به صحنه آمدن ماهایا پطروسیان نقشی که برای همه بازیگران زن در نظر گرفته می شد، نقش زنی بود که همواره با یک سینی پر از استکانهای چای به صحنه وارد می شد و گاه در همان حال می گریست و نفرین و ناله می کرد.
ماهایا پطروسیان که آمد، فیلمنامه نویسان حالا باید برای او نقشی می نوشتند که در آن بتواند حس و توان زنان جوان جاندار و واقعی را به نمایش بگذارد. زنی جسور، جنگنده و پر توان که می تواند حس زندگی و سرزندگی را در صحنه بدمد.
حضورش حضوری راهگشا بود. اینک که سالهایی از روزگار هنرپیشه و ناصرالدین شاه آکتور سینما و دیگه چه خبر گذشته است، خانمهای جوان محترم بسیاری به گروه بازیگران زن سینمای ایران افزوده شده اند. این دختران جوان پاک این اطمینان را از ماهایا پطروسیان گرفته اند که می توان بازیگر بود و محترم بود و محترم ماند. می توان لبخند به لب داشت. شکوفا چون گل.