میدانم چقدر این تجربه شخصی را باور دارید که تعبیر برف در خواب، غم و ناراحتی در واقعیت است. اگر باور ندارید حتما میپذیرید که برف پیش از آنکه نماد پاکی، معصومیت و آرامش باشد – که هست- حسی غمناک، حسی از فرورفتن در رکود، یخزدگی و رخوتی ناخوشایند را به همراه دارد. اشعار شاعران بزرگ با محوریت برف گواهی است بر این حس مشترک و البته فیلمهای متعددی که انتخاب این فصل نقشی تعیینکننده در حسوحال قصه یا شخصیتهایشان در راستای همین حس و حال دارد. اگر هم هیچکدام از اینها را نمیپذیرید، آدمهای خوشبختی در زمستان هستید! «برف روی کاجها» از همان آغاز و مواجهه با اسم فیلم، به واسطه همین پیشینه، حس و حال خاصی ایجاد میکند که در ادامه کلیت روند فیلم میتواند پاسخ مناسبی به این حس و انتظار ایجاد شده بدهد. فیلم داستان رکودی است که زندگی زوج محوری بعد از ۱۳سال دچارش شده و با یک رفتار عام این رکود خود را نشان میدهد؛ خیانت علی به رویا.
هرچند این رفتار ناخوشایند واکنشی است به رابطهای که درست پیشنمیرود، رابطهای در سراشیبی سقوط، رابطهای ناکافی حداقل برای یک طرف ماجرا (علی) که به شکلی عام، کلیشهای و تکراری شده – همانطور که در روابط اجتماعی واقعی از گذشته تا حال و آینده در جغرافیاهای مختلف اتفاق افتاده، میافتد و خواهد افتاد – اما تلاش شده با شخصیتپردازی ظریف کاراکترها، ویژهکردن آنها از آدمهای متداول و تکراری و انگیزههایشان به نوعی این رفتار بر بستری جدید، وجوهی متفاوت و خاص پیدا کند. رویا و علی زوجی هستند با اختلاف سنی که این ویژگی در فیزیک ظاهری آنها نمود باورپذیری پیدا کرده بدون آنکه به آن تاکید شود. در عین حالکه این تصویر میتواند کدی باشد از نوع نگاه و رفتارشناسی علی، تا گرایش و رابطه او با شاگرد کلاس پیانوی رویا (نسیم) را باورپذیر جلوه دهد. علاوه بر این در سکانس مهم و تعیینکننده ابتدایی نیز یک کد کاربردی در ارتباط با علی ارایه میشود که در عین واقعی بودن این رفتار در موقعیت چیده شده ابتدایی، پس از بروز بحران در رابطه رویا و علی هم میتواند کلیدی باشد.
در این سکانس که زوج برای خرید در هایپراستار هستند و قرار است رویا و علی معرفی شده و تصویر اولیهای از رابطه آنها ارایه شود، علی با دیدن زنی از آشنایان که مردی غریبه همراهش است، درباره آنها حدسهایی میزند. چند لحظه بعد که زن کنار آنها میآید و برادرش را به رویا و علی معرفی میکند، حدسهای غلط علی هم رنگ میبازند. اما با همین قضاوت زودهنگام کدی مهم درباره این شخصیت داده میشود که وقتی رابطه نامعقولش با نسیم برملا میشود، این کد کاشته شده به مرحله برداشت میرسد. مردی که طبیعتا دیگران را با ذهنیت خود (چه خوب و چه بد) قضاوت میکند و واکنش زودهنگامش به این ماجرای کوچک گواهی است بر حساسیتهای او نسبت به موقعیت و رابطهای که درگیرش شده است. با چنین کدهای موجز و کاربردی است که شخصیت علی و رابطهاش با رویا و نسیم به شکلی باورپذیر ترسیم میشوند هرچند این کاراکتر در بخش عمدهای از فیلم حضور فیزیکی ندارد و در واقع تبعات غیبت و رفتارهای علی در زندگی رویا برجسته شده و این مقطع حساس از زندگی زن مورد بزرگنمایی قرار میگیرد.
زنی که معلم پیانوست و به نوعی با حس و حالهای خاصی به عنوان یک هنرمند یا اهل هنر سروکار دارد که در رویا منجر به درونگرا شدن او شده است. زنی که با وجود اختلاف سنی با علی به نظر میآید زودتر از او و الزامات سن خودش، دچار رخوت و بیحس و حالی از زندگی زناشویی شده و نداشتن بچه هم میتواند ریشه در همین بحران درونی زندگیشان داشته باشد، هرچند رویا میگوید اوایل زندگی خودش آمادگی نداشته و حالا هم علی میلی به آن ندارد. در همان سکانس اول در هایپراستار هم واکنش رویا به حدس و گمانهای علی نوعی سردی و بیواکنشی را در او نهادینه میکند که انگار هیچ چیز نمیتواند او را متعجب یا هیجانزده کند. این حس و حال درونگرایی که نوعی آرام بودن (نه آرامش) و کندی بیرونی به رویا داده یک ویژگی متمایزکننده برای این زن هم در شکل واقعی است، هم در بین کاراکترهای نمایشی. زنی که وقتی در موقعیت خیانتدیدگی قرار میگیرد، همچنان آرام است و دست به رفتاری متداول و قابلانتظار نمیزند اما میتوان این خرد شدن تدریجی را در تغییر تدریجی ظاهر و واکنشهایش بهشیوهای متفاوت دنبال کرد.
رویا به ملاقات پرهام؛ دوست نسیم میرود و وقتی شکش تبدیل به یقین میشود که نسیم با شوهرش رابطه داشته و با هم به سفر خارج رفتهاند، شروع به جستوجوی نشانههای قبلی این رابطه در زندگی و اطرافش میکند. اینجاست که این کنکاش منجر به دیدن چهره واقعی زندگی فروپاشیدهشان و رابطهاش با علی میشود. رابطهای که حتی دوست دندانپزشک علی از جزییات آن خبر داشته ولی رویا غافل بوده است.
در اشل زنی مثل رویا واکنشی مثل دور انداختن لیوان لبپری که نسیم در آن چای خورده، پاک کردن دکمههای پیانو از آثار انگشت نسیم- در اشل وسیعتر آثار او از زندگیاش – و نهایتا تصمیمش برای جدایی، معادلی درونی و باورپذیر برای رفتارهای عام و آشنای زنان در موقعیتهای اینچنینی است. رفتاری که به واسطه پایهگذاری متفاوت شخصیت رویا و جزییات شخصیتپردازانهاش میتواند این زن را از کلیشه زنان خیانتدیده جدا کرده و همان درونگرایی و رخوت شخصی را به رفتارهای انتحاریاش نیز تسری دهد. با حضور چنین شخصیتهایی در دو سر رابطهای که دچار مشکلی کلیشهای شده، طبعا آنچه اهمیت پیدا میکند، واکنشهای بعدی است که میتواند ویژگیهای شخصیتپردازانه آنها را نهادینه کند. رویا پس از جدایی تصمیم میگیرد از فضای سرد و انزوایش خارج شود و با گرمای یک رابطه عاطفی تازهیافته خود را محک بزند؛ آیا خاکستر آتش درونیاش دوباره شعلهور خواهد شد یا باید برای همیشه با این بخش خود خداحافظی کند؟ در واقع تصمیم جسورانهای که این شخصیت در عین بیادعا بودن بهعنوان واکنشی بر شکست در زندگی گذشتهاش میگیرد، بدون آنکه سرکوبشدگی زن را فریاد بزند، به شکلی نمادین این خدشهدار شدن را در یاد نگه میدارد. جسارتی که وقتی علی مغلوب و پشیمان – باز هم برخلاف کلیشه مردان خیانتکرده- یک فرصت تازه برای ادامه زندگیشان از رویا میخواهد، زن را وامیدارد به حسوحالی که از کنسرت رفتن با نریمان داشته اشاره کند و از سرگرفتن دوباره رابطهاش را با علی در پردهای از ابهام قرار دهد.
***
یادداشتی درباره مهناز افشار
بازیگر شدن
کیانا آذر
مهنازافشار مسیر بازیگری را از سینمای موسوم به «بدنه» آغاز کرد. در اوایل کار به دلیل شباهت چهرهاش به یکی از خوانندگان مشهور پیش از انقلاب، حاشیههایی برایش درست شد که خیلی به بازیگری ربط پیدا نمیکرد و او هم همیشه سعی داشت از این مساله فاصله بگیرد. مهناز افشار برای رسیدن به مسیر «بازیگر شدن» چندان راه سادهای را طی نکرد. درابتدای کار هنریاش نقدهای زیادی درباره حضورش در سینما مطرح میشد.«شور عشق» فیلمی بود که او را به شهرت رساند، ولی موردتوجه منتقدان واقع نشد. از این به بعد در تعدادی فیلمهای «بفروش» بازی کرد. تا اینکه درسال ۱۳۸۳ درفیلم «سالاد فصل» به کارگردانی فریدون جیرانی ایفای نقش کرد و تازه توجه منتقدان به او به عنوان بازیگر خوشقریحه که صاحب توانایی است جلب شد.
بعد از آن در فیلم «چه کسی امیر را کشت»، یکی از بهترین نقشهای خود را ایفا کرد. مهناز افشار از جمله بازیگرانی است که تا امروز توانسته هم بر فروش فیلمها تاثیر بگذارد و هم در فیلمهایی منطبق با معیارهای هنری حضور متفاوتی داشته باشد. فیلم «برف روی کاجها» با بازی در نقش «رویا» این روزها در سینماها اکران شده است و بدونشک مهناز افشار با بازی روان و درونیاش، ستاره اول این فیلم است. فیلمی که در میان فیلمهای بیمحتوا و بدون انگیزه که این روزها متاسفانه رونق فراوانی دارند، حرفهایی برای گفتن دارد و توانسته مساله مهم تحکیم بنیان خانواده را با زبان سینما به تصویر بکشد. برای ترسیم شخصیت رویا باید او از بازی اغلب جاافتادهاش دوری میکرد. افشار در اغلب کارهایش حضوری پرشور و پرتحرک دارد و اصولا حرکات دست و بدنش زیاد است در حالی که نقش رویا هیچکدام از این حرکات را نمیطلبید. در خود فرو رفتن و بازی با چشمان عناصری بود که شخصیت رویا را میساختند. رویا با طمانینه راه میرفت و آهسته سخن میگفت و همه این موارد در بازی مهناز افشار وجود دارد. رسیدن از خودآگاهی به آگاهی کد اصلی این شخصیت بود که باید بعد از ترسیم شخصیت از برون به درون راه یابد. از سوی دیگر تعامل شخصیت علی و نریمان با رویا نیاز به همکاری دوسویه داشت که صابر ابر و حسین پاکدل در مواجهه با مهناز افشار این پازل را تکمیل کردند. مهناز افشار امروز میتواند سرش را باافتخار بالا بگیرد که توانسته از همه موانع و مشکلات عبور کند و بهعنوان بازیگر مطرح که جایگاه شایسته پیدا کرده به حیات هنری خود ادامه دهد. منتها باید از این به بعد هوشیارانه عمل کند و برای حفظ این جایگاه مراقب باشد.
1 Comment
Henry J. Lewis
مهناز افشار پاسخ داد: نه! این سهمیه عمره دولت بوده که لطف کردند و در اختیار ما قرار دادند و ربطی به شخص آقای مشایی یا آقای احمدی نژاد ندارد.