این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان سهگانه «دوقلوها» را آگوتا کریستوف میان سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۱ نوشته و اصغر نوری آنها را به فارسی برگردانده است. سه رمان به نامهای «دفتر بزرگ» که اواخر سال ۹۰ چاپ شد، «مدرک» بهتازگی چاپ شده و «دروغ سوم» هم بعدا منتشر خواهد شد. آگوتا کریستوف اصلیت مجار دارد و در جوانی به همراه شوهرش به کشور سوییس مهاجرت کرده و آثارش را به زبان فرانسه نوشته است. «دفتر بزرگ» در واقع نخستین رمان اوست که با استقبال مواجه شد و جایزه بهترین کتاب اروپایی را نیز دریافت کرد. نثر ساده و موجز و گفتوگوهای مختصر در داستانهای آگوتا کریستوف بسیار مورد توجه است، حتی وقتی شخصیتها وقایع روزانه را در دفترچه یادداشتشان ثبت میکنند، قواعد نوشتار مینیمالیستی را رعایت میکنند. این رمان مایههای طنز دارد و درعینحال روایتگر وقایع تلخ و سیاهی از زندگی و سرنوشت انسانها در روزهای نکبتبار جنگ است، در کشوری اشغالشده و در حال جنگ که اثرات ویرانگر آن بر زندگی و ذهن مردم سایه انداخته است.
داستان در شهری کوچک در منطقه مرزی محاصرهشده و فراموششده میگذرد و سالهای پایانی جنگ جهانی دوم را در برمیگیرد؛ زمانی که محاصره بوداپست توسط آلمانها به دست نیروهای اتحاد شوروی در هم شکست و دور دیگری از خفقان و سرکوب آغاز شد. مکانها در این رمان اسم ندارند و به نظر میرسد که داستان تمامی اروپای مرکزی تحت جنگ جهانی دوم را در برمیگیرد؛ جایی که جنگ همه احساسات و عواطف انسانی را نابود میکند و چهره پلید خود را به اجتماع نشان میدهد. داستان را دو پسربچه دوقلو روایت میکنند که پدرشان در جبهه است و مادرشان آنها را برای محافظت از خطرهای جنگ در روستایی در نقطه مرزی کشور به مادربزرگشان میسپارد که رفتار خصمانهای با آنها دارد. دوقلوها که سرشار از انسانیت هستند و از دنیای پاک کودکی پا به این جهنم گذاشتهاند، رفتهرفته برای بقای خود در اجتماع میان انسانها، درندهخویی و خشونت را میآموزند و اجتماع جنگزده تاثیر خود را بر آنها میگذارد. اینها که برای درک انسانهای دیگر و مردمی که زیر فشار جنگ از پای درآمدهاند، تمرین درد و گرسنگی میکردند، کمکم احساسات خود را به دست فراموشی میسپارند و خوی حیوانی و قساوت قلب جای آن را میگیرد، طوریکه دست آخر به پدر بازگشته از جنگ خود نیز رحم نمیکنند. رمان دوم یعنی «مدرک» بیش از یک دهه بعد از جنگ را در برمیگیرد؛ موقعی که جنبشهای روشنفکری و دانشجویی زمینهساز انقلاب سال ۱۹۵۶ مجارستان علیه دولت استالینیستی حاکم شدند و مسبب تغییرات سیاسی موقت که البته طی یک سال بعد سرکوب شد و دولت جدید شوروی روی کار آمد و آشوبها پایان گرفت.
در کتاب دوم، لوکاس از برادر خود در مرز جدا میشود و در حالیکه پدر را هم از دست داده، به خانه مادربزرگ برمیگردد و در جامعهای دچار رکود بعد از جنگ و تحت فشار و خفقان نیروهای به ظاهر آزادگر که خود به حکومت مستبد دیگری بدل شدهاند، زندگی را با تمام مشکلات و به تنهایی از سر میگیرد، اگرچه کمی طول میکشد تا در اجتماع جدید به رسمیت شناخته میشود و پس از آن درگیر روابط انسانی و اجتماعی با آدمهای مختلف میشود.
لوکاس نوجوان که چیزهای باارزشی از جمله پیوندهای خانوادگی را از دست داده و دچار حس جنون و ترحم همزمان است، سرپرستی زنی را که شوهرش در زندان است، برعهده میگیرد و برای کودک نامشروع و معیوبش پدری میکند، کشیشی را تیمار میکند که در دوران افول قدرت کلیسا منزوی شده و در حال مرگ است، از زنی تنها حمایت میکند که شوهرش را اشتباهی اعدام کردهاند و خلاصه با همه آدمهای مایوس و رنجور همدردی میکند که در گیرودار جنگ به معنای واقعی بازنده بودهاند. داستان به وضوح و صرفا اثری سیاسی نیست، اما تصویرگر عشق و تنهایی و نابودی در پیوند با اثرات رژیمی توتالیتر بر اجتماعی است که همه عواطف و مناسبات آنها را دستخوش بحران و ناامنی کرده و همهچیز از جمله هویت انسانیشان را نابود کرده است. با توجه به پایان نامتعین و موهومی که کتاب دوم دارد و کنجکاوی عجیبی پیرامون موجودیت دو برادر برمیانگیزد، نبرد آنها برای اثبات خود یا بازیابی هویت گمشده را احتمالا در کتاب سوم باید پی بگیریم. این دو رمان حدود ۲۰۰صفحهای را نشر مروارید منتشر کرده است.
روزنامه بهار/ مد و مه / چهارم خرداد ۱۳۹۲