اشتراک گذاری
خواندن رمانی تازهمنتشر شده از نویسندهیی كه قبلا اثری یا آثاری از او را خواندهیی و دوست داشتهیی، كار سختی است چون هم اشتیاق داری برای خواندن كار، و هم تهِ دلات هراس داری از اینكه نكند كار مثل كارهای قبلی نویسنده نباشد و تصویر و خاطره خوب كارهایی را هم كه از او دوست داشتهیی مخدوش كند. اما بههرحال باید با اثر مواجه شوی و تجربهاش كنی تا ببینی چه پیش میآید. مواجهشدن با «ملكان عذاب» ابوتراب خسروی هم همین حسوحال را دارد. «رود راوی» و «اسفار كاتبان» دو رمان قبلی او بودند كه نشر قصه منتشر كرده بود و آثاری بودند خاص و متفاوت كه اتفاقا با اقبال خوبی هم از سوی منتقد و مخاطبان جامعه ادبی مواجه شدند، مخصوصا «رود راوی» كه اثر مهمی بود و جوایز زیادی را هم به خودش اختصاص داد. حالا میشود «ملكان عذاب» را نیز به نوعی در ادامه همان دو رمان قبلی دانست، البته با تفاوتهای اساسی در ساختار و فضا كه در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. اما تكلیف این خوف و رجای پیش از خواندن اثر جدید چه میشود؟
ابوتراب خسروی نثر خاصی دارد و فضای داستانهایش هم همیشه متفاوت است و بدیع. كاری را كه در آن فضا و با آن نثر دارد انجام میدهد به خوبی بلد است و وقتی مثلا «رود راوی» را مینویسد، به شكلی كاملا استادانه این كار را میكند و ثابت میكند كه تسلطی تمام و كمال روی آن فضا و آن زبان دارد. اما انتقاداتی هم كه به او وارد بوده و هست، همیشه از همین جانب بود. اینكه فضای كارهای او بیش از حد قدیمی و كهنه است، و نثر و زبانش نیز آنقدر سختخوان و مشكل است كه مخاطب را پس میزند. این اتفاق باز هم درباره «رود راوی» برای بخشی از مخاطبین ادبیات رخ داده بود. اما خب خسروی اصرار داشت به این گونه نوشتن و از آنجا كه تسلط داشت روی كاری كه انجام میداد، ابایی هم از این نداشت كه به این سبكوسیاقی كه در پیش گرفته ادامه دهد. اما حالا انتشار «ملكان عذاب» همهچیز را تغییر میدهد.
در «ملكان عذاب»، ابوتراب خسروی مشخصا قدمی عقب نشسته از آن سختنویسی و كلاسیكنویسی، و روی آورده به داستانگویی با زبانی ساده. در این میان، نثر او كاملا ساده شده و فقط دارد داستان تعریف میكند. هرچند باز هم در بحث فضا همان تعلقات خاطر هنوز پابرجاست و ما باز با یك خانقاه و یك مراد و جمعی مرید و حجمی از دستنوشتههای شیخ سفلی مواجهیم كه باز هم همان حالوهوای «رود راوی» را تداعی میكنند. اما نكته تلخ ماجرا اینجاست كه حالا این عقبنشینی خسروی، كار را خراب كرده است. یعنی دیگر نه از سمت داستان گویی اثر مخاطب طرفی میبندد و نه از جانب فضا و نثر. تركیبی از این دو تشكیل شده كه جواب نداده و كار را به اثری نه چندان موفق تبدیل كرده است.

«ملكان عذاب» ثابت میكند كه داستانگویی در حالوهوای امروز به نوعی كار ابوتراب خسروی نیست و اصلا جنس او نیست، در همین اثر وقتی او سراغ «تاملات شیخ سفلی» و «خانقاه تجندیه سمیرم» میرود، سحر قلم او مخاطب را با خود میكشاند و مسحورش میكند، و به او اثبات میكند كه اتفاقا هیچكس مثل ابوتراب خسروی این فضاها را نمیشناسد و نمیتواند اینقدر جذاب و دوستداشتنی دربارهشان بنویسد اما به طور مثال وقتی در همان بخشهای ابتدای كتاب، با دیالوگهای بین زكریا شرف و خجسته نجومی مواجه میشویم، از فرط ضعیف و تصنعیبودن این دیالوگها، برای چند لحظه فراموش میكنیم كه نویسنده این اثر همان ابوتراب خسرویای است كه میشناختهایم. این مثالهای موردی را از این رو میآورم كه منظور بحث را منتقل كرده باشم. شخصیتهای این كتاب، گاهی آنقدر میلنگند كه به هیچ طریقی نمیشود دركشان كرد و فهمیدشان. فضای دوران دانشجویی زكریا شرف به طرز آزاردهندهیی از كار بیرون افتاده است و آدمهای آن، بر قامت رمان اضافیاند و زار میزنند. ضمن اینكه برخی از شخصیتها، با خودشان در تناقضاند و معلوم نیست تكلیفشان چیست، و انگار فقط آمدهاند كه باشند و قرار نیست نقش درستی در این اثر داشته باشند. در واقع «ملكان عذاب» یك داستانگویی كامل است با استفاده از تكنیك تغییر راوی كه نهایتا این چند راوی به انضمام یادداشتها و دستنوشتههای موجود، قرار است گره داستانی را بگشایند، گرهی كه البته خیلی زودتر از آنكه به دست نویسنده گشوده شود، در واقع باز شده و برملا شده است. این حركت از داستانگویی و سادهنویسی به سمت سختنویسی و فلسفیدن، تركیبی نامانوس را موجب شده كه نهایتا نمیتوان خیلی به آن امید داشت، و احتمالا باز باید با خاطره خوب خوانش «رود راوی» مشغول بود.
مشكل دیگری كه بهشدت «ملكان عذاب» از آن در رنج است و ضربه دیده، تكرار مكررات است و پرگویی. این معضل، مخصوصا در 150 صفحه اول اثر، بهشدت توی ذوق میزند، آنقدر نویسنده مسائل را تكرار میكند كه دیگر مخاطب آنها را حفظ میشود و واقعا معلوم نیست این اصرار بر تكرار حجم زیادی از حرفها و خردهریزهای داستانی، از كجا میآید. گاه یك موضوع و یك اتفاق، از قول هر دو سه راوی تكرار میشود و بعد در یادداشتها هم آن را میخوانیم. شاید به جرات بتوان گفت كه «ملكان عذاب» مهلكترین ضربه را از جانب همین تكرار و پرگویی خورده است و اینچنین زیر بار این تكرار مكررات كمر خم كرده است. تلختر از همه هم این است كه نویسنده در برخی از قسمتها، به دلیل همین تكرار بیشازاندازه، به طرزی تعجبآور دچار تناقضات داستانی شده و اشتباهاتی را كه از زیر قلمش در رفته، ندیده است. خسروی قلمی فوقالعاده قوی و مسلط و پربار دارد اما همه اینها هم دلیل بر این همه پرگویی نمیشود كه در میانههای كار، اثر را تا مرز نابودی پیش برده است. از طرف دیگر، كاربرد نوعی «رئالیسم جادویی» را هم در این اثر، میتوان نقطه قوت كار دانست كه در پیكره فضای داستان خانقاه و دیر، خوش نشسته است و استفاده خوبی هم از آن شده است. ولی در نهایت «ملكان عذاب» اثری نیست كه بتوان در كارنامه ابوتراب خسروی از آن به عنوان رمانی موفق و خواندنی نام برد و چیزی كه در حین خوانش این رمان برای مخاطب آشنا به آثار او باقی میماند، فقط و فقط تعجب است و حیرت كه چطور چنین چیزی ممكن است؟
این عذاب تعجببرانگیز/ امین علیاكبری
اعتماد/ مد و مه / پنجم خرداد 1392