این مقاله را به اشتراک بگذارید
فیلم تازهی اصغر فرهادی گرچه نخل طلای کن را نگرفت اما از نگاه بسیاری، گذشته شایستهی این جایزه بود؛ فیلمی که نهتنها دوستداران ایرانی او، بلکه بسیاری از کسانی که طی دو سال گذشته در سراسر دنیا فیلم قبلیاش جدایی نادر از سیمین را دیدند و تحسین کردند مشتاق و کنجکاو تماشایش بودند و هستند. اصغر فرهادی با همان یک فیلم و دریافت دهها جایزهی جهانی چنان اعتباری در سینمای دنیا پیدا کرد که تهیهکنندهای فرانسوی تهیه و پخش فیلم تازهاش را به عهده گرفت و از ۲۷ اردیبهشت نمایش عمومی فیلم را در ۳۳۵ سینمای فرانسه آغاز کرده است. فیلم بدون اما و اگر، و همچون یک حقیقت قاطع و مسلم، وارد بخش مسابقهی جشنوارهی کن شد. طبق نظر سنجی نشریهی سینمایی معتبر «ورایتی» – که حدود هزار نفر در آن شرکت کرده بودند – اصغر فرهادی با وجود رقیبانی چون پولانسکی، برادران کوئن، استیون سودربرگ و… شانس اول دریافت نخل طلا بود و در نهایت جایزهی کلیسای جهانی و بهترین بازیگر زن را گرفت.
از نظر بسیاری از روزنامه نگاران و منتقدان، گذشته فیلمی قابل تامل است بهخصوص به خاطر میزانسنهای عالی و بازیهای تاثیرگذارش. تیری شِز در در نقدی بر این فیلم، گذشته را فیلمی خوب با میزانسن هایی درخشان که در خدمت روایت داستانی پر التهاب است، میداند. سینمای فرهادی از نگاه کارول بتوئل با داستان فیلمش را چنان آرام و پرقدرت جلو می برد که ببینده را مسحور میکند. بتوئل ، فرهادی را در خلق میزانسنهای خاص توانا میداند و همچنین او را برای دقتش در قاببندی و بازی گرفتن از بازیگرانش تحسین میکند. از نظر او نگاه فرهادی زیباست و او سینماگری عمیق و بزرگ است.
بازتاب فیلم در مطبوعات و سایتهای معتبر دنیا، نشان از توجه فراوان به فرهادی به عنوان کارگردانی قدرتمند بود. روزنامهی فرانسوی «ژورنال دیمانش»، از گذشته به عنوان فیلمی درخشان یاد کرد با میزانسنهایی قابل تامل در کنار فیلمنامهای قوی و کارگردانی ماهرانه. در سایت «نوول اُبسرواتور»، بازتاب گذشته چنین بود: «دو سال پس از جدایی، اصغر فرهادی این بار نیز دست به ساخت فیلمی زده که حس تعلیق در آن جاری است و بازی بازیگران، بیننده را باز درگیر خود میکند. «لوموند» در نقدش به قدرت فرهادی در کارگردانی، بازی گرفتن از بازیگران و استعدادش در روایت داستان اشاره کرد اما «فیگارو» نوشت: «گرچهگذشته به قدرت جدایی نیست اما در بافت جامعهشناسانهی فیلم، همچنان قدرت این کارگردان در تحلیل روانشناسانهی شخصیتها و پیچیدگیهای احساسات آدمی، باقی و پابرجاست.»
گذشته داستان زوجی است که زندگی ناآرامی دارند. مرد، احمد (با بازی علی مصفا) چهار سال پس از جدایی از همسر فرانسویاش ماری (برنیس بژو)، به درخواست او از تهران راهی پاریس میشود تا مراحل اداری طلاقشان را طی کنند. او در مدت اقامت کوتاهش متوجه آشفتگی لوسی (پولین بورله) دختر همسر سابقش و در عین حال متوجه ارتباط ماری با سمیر (طاهر رحیم) میشود. تلاش احمد برای کمک به لوسی، پرده از رازی در گذشته برمیدارد.
الکساندر ماله-گی، تهیهکنندهی فیلم و مدیر شرکت ممنتو، پس از توزیع دو فیلم دربارهی الی… و جدایی… در فرانسه، وقتی سراغ اصغر فرهادی رفت، داستان قرار بود چیز دیگری باشد. فرهادی با او از داستان فیلمی گفت که میخواست در برلین بسازد. ماله-گی به داستان فیلم جدید فرهادی گوش داد و فقط به او پیشنهاد کرد برای لوکیشن فیلم میتواند به پاریس هم فکر کند؛ اما دست او را باز گذاشت تا خودش تصمیم بگیرد. اوایل سال ۲۰۱۱ فرهادی به پاریس رفت و همان جا بود که جرقهی داستان دیگری در ذهن خلاق او زده شد و تصمیم به نوشتن فیلمنامهای جدید گرفت که میخواست آن را در پاریس بسازد. فرهادی دربارهی تغییر فیلمنامهاش میگوید: «پس از دربارهی الی…، در مدتی که در برلین بودم، فیلمنامهای نوشتم، کنارش گذاشتم و به سراغ ساختن جدایی… رفتم و بعد از آن، برگشتم سراغ فیلمنامهای که در برلین نوشته بودم و آن را به پخشکنندهی فرانسوی سپردم تا بخواند. او خوشش آمد و خواست که تهیهکنندگی آن را به عهده بگیرد، چه در آلمان و چه در فرانسه. پس از چند بار سفر، پاریس را برای ساخت این فیلم انتخاب کردم و جدیتر از قبل روی پروژه مشغول کار شدم. یک روز، همان طور که در کافهای مشغول صحبت دربارهی فیلم بودیم، ناگهان و بیمقدمه دیدم که موضوع دیگری برای فیلم در سر دارم! آن موقع فقط خلاصهای از داستان را در ذهن داشتم و همان را تعریف کردم. اما رفتهرفته داستان کاملتر شد و شکل گرفت و من به سوی این داستان جدید کشیده شدم. و این طور بود که گذشته متولد شد. باید بگویم پاریس هم در این تولد نقش داشت. وقتی میخواهیم فیلمی بسازیم که به گذشته بپردازیم، باید آن فیلم را در شهری مثل پاریس بنویسیم؛ جایی که در آن، گذشته هنوز نفس میکشد. هیچ جای دیگری نمیتوانستم آن را بسازم.» اما فرهادی حواسش هست که برای ساخت این فیلم به سمت ابعاد تاریخی و معماری پاریس کشیده نشود و یک فیلم توریستی نسازد. او خیلی زود تصمیم گرفت خانهی شخصیت اصلی که بخش عمدهی فیلم هم در آن میگذرد، در حومهی پاریس باشد. یعنی پاریس در فیلم حضوری نامحسوس و غیرمستقیم دارد. او در حین ساخت فیلم، باید از معماری و رنگوروی مسحورکنندهی پاریس عبور میکرد تا به چیزی ورای آن برسد.
ابتدا قرار بود نقش اصلی زن را ماریون کوتیار بازی کند اما به دلیل تعهد او برای بازی در فیلمی دیگر، حضور او در فیلم فرهادی منتفی شد و فرهادی به جای او برنیس بژو را انتخاب کرد که دو سال پیش با بازی در آرتیست و موفقیت جهانی آن بهویژه در اسکار، درخشید. (حالا با جایزهای که بژو در کن گرفت، شاید کوتیار احساس غبن و حسرت کند). البته سر و شکل بژو در آن فیلم صامت به شیوهی بازیگران آمریکایی و زنان هشتاد سال پیش، با آنچه از او در فیلم گذشته میبینیم بسیار متفاوت است و حالا میتوان دریافت که چهرهی او به عنوان یک زن امروزی چهقدر «فرهادیوار» و متناسب با سینمای این فیلمساز جهانی سینمای ایران است. فیلمنامهی جدید فرهادی وقتی به دست برنیس بژو رسید، او احساس خود را چنین توصیف میکند: «انگار جواهری در دست داشتم؛ یک چیز باارزش که خیلی برایم غیرمنتظره بود و حس میکردم چهقدر خوششانسم که چنین فیلمنامهای در دستم است.»
برنیس بژو تمام آنچه را که در فیلمهای قبلی فرهادی دیده بود و دوست داشت، این بار هم در این فیلمنامهی جدید میدید؛ فضایی پیچیده و بغرنج که شخصیتها در آن قرار میگیرند؛ هیچ چیز یکرنگ نیست و همه چیز، مبهم و مهآلود است. اولین بار، فرهادی او را در آمریکا دید. بژو برای بازی در فیلم آرتیست در آنجا بود و فرهادی متوجه شخصیت و حضور گرم او شد و دریافت که او میتواند خیلی زود ارتباط برقرار کند. فرهادی برای انتخاب بازیگرش، از او دو چیز میخواست: هوش و نکتهسنجی. بژو دربارهی اولین دیدارش با فرهادی میگوید: «اصغر سعی میکرد در چهرهی من چیزی پیدا کند که من نمیدانستم چیست. او به من پنبه داد که در دهانم بگذارم، پیشانیام را تیرهتر کرد و روی گوشههای لبم کار کرد. تا جایی که من به گریمور گفتم او آن قدر روی چهرهی من دارد کار میکند و تغییرات ایجاد میکند که من دارم یکی دیگر میشوم.» بژو نمیدانست فرهادی وقتی میخواست او را برای فیلمش انتخاب کند، در چهرهی او به دنبال حس «تردید» بود؛ حسی که در ماری، شخصیت اصلی فیلم گذشته بهشدت پررنگ است. این حس تردید، در چهرهی برنیس بژو خیلی مشهود نبود، اما خیلی زود، در همان اولین تمرینها توانست به فرهادی ثابت کند که این قدر توانمند است که میتواند این احساس را در خود به وجود آورد. همان طور که بژو در مصاحبهای گفته، فرهادی با کارگردانیاش مرحلهی فیلمبرداری را آسان کرده بود. بژو میگوید در اجرای نقش ماری اذیت نشده، چون انگار او را میشناسد. البته نه به این معنا که در طول فیلمبرداری لحظههای شک و دودلی یا برداشتهای چندباره نبوده؛ بلکه به این معنا که تمام ژستها، حرکتها و صحنهها را بژو درون خودش بارها و بارها زندگی کرده است: «احساس میکنم تمام رفتار و حرکتها و حرفهای ماری که از من سر میزند، طبیعیِ طبیعی است.» و این همان نقطهای است که فرهادی تمام تلاشش رسیدن به آن بوده است. این نکته زمانی جالبتر میشود که به گفتهی خود بژو، ماری هیچ شباهتی به بازیگرش ندارد! و بژو هرگز هیچکدام از کارهای ماری را اگر در آن موقعیت قرار بگیرد، انجام نمیدهد. بژو میگوید: «برای بازیگر خوشبختی بزرگی است وقتی راحت میتواند نقشی را درآورد که هیچ شباهتی به خودش ندارد!»
نکتهی جالب و ظریف دیگر در ساخت فیلم این است که فرهادی فرانسوی صحبت نمیکند و در طول کار مترجم داشته است. مترجم هم کارش را به شکل خوب و کاملی انجام داده است. او تمام حرفها را واو به واو برای بازیگران و دستاندرکاران ترجمه میکرده و کلمهای از حرفهای فرهادی را جا نمیانداخته است. او در واقع برای بازیگران و افراد گروه، صدای فرهادی بوده است. البته اینها در شروع کار بوده و بژو در اواسط کار دیگر احساس نمیکرده که فرهادی به زبان فارسی صحبت میکند! چون عقیده دارد فرهادی خودش شخصیتی دارد که حرکتها و نگاهش گویاست و برای انتقال حرفهایش نیازی به مترجم ندارد و بازیگرش بیآنکه زبان او را بفهمد، پی میبرد که او چه میخواهد. البته یکی از شرطهای فرهادی برای کار، داشتن فیلمبردار ایرانی است تا دستکم از این حیث نگران ارتباط با فیلمبردارش نباشد؛ و چه کسی بهتر از محمود کلاری که تجربهی موفقی را با هم در جدایی… داشتند. به گفتهی کلاری اصغر فرهادی آدم خیلی خاصی است. از نظر کلاری، او اصلاً نمیتواند فیلم بد بسازد، چون در فیلمش غرق میشود و با تمام احساسات و درکش به پیش میرود.
فرهادی از نگاه فیلمبردارش تمام قراردادهای ساختگی را در کادربندی، نورپردازی و بازی گرفتن از بازیگران کنار میزند. مثلاً در حین کار ممکن است بگوید: «نه! این کادر زیادی مرتب است»، یا «این نور زیادی و بیش از حد کامل است»، یا «این زیادی خوب است، من آن را نمیخواهم.» از نظر فرهادی، زمانی تصویر درست، دقیق، مناسب و هماهنگ با چیزی است که در نظر دارد که زیاد به فرمهای متداول و شناختهشده شبیه نباشد و همین است که گاهی، کار با او سخت میشود و بچههای گروه ممکن است بهآسانی به دنیای او پی نبرند. کلاری میگوید: «به باور من، مهمترین نکته برای فرهادی، انسجام بین مفهوم کلی فیلم با مفهوم هر سکانس است.» فرهادی مثل داستان تمام فیلمهای دیگرش که آنها را به شکلی غیرخطی نوشته و این طور نیست که از نقطهای شروع کند و به نقطهای دیگر برسد، این بار هم در نوشتن فیلمنامهی گذشته به همین شکل عمل میکند. چندین داستان در سر دارد که هر کدام، جدا و مستقل از هم شکل میگیرند و البته در نهایت، به یک موقعیت مشترک میرسند.»
گذشته با دوربین ثابت کلاری فیلمبرداری شده است؛ بر خلاف فیلم قبلیاش، که جز سه نما، بقیهاش با دوربین روی دست فیلمبرداری شده بود. در جدایی… دوربین به شکلی راوی داستان است و از چشم سومشخص داستان را روایت میکند. در شروع پروژهی گذشته قرار بود کار باز هم با دوربین روی دست پیش برود اما به گفتهی کلاری، خیلی زود و در پایان دومین روز، تصمیم فرهادی این شد که با دوربین ثابت کار کند؛ چون داستان و ساختارش این را میطلبید. فرهادی فهمید که داستان گذشته باید سکون بیشتری داشته باشد و اغلب دوربین باید ثابت باشد. در گذشته ما فقط اتفاقهای گذشته را میبینیم و تأثیرشان را در درون شخصیتها. این فیلمی درونگراست و دوربین نباید خیلی حرکت داشته باشد.
فرهادی زمانی که میخواست فیلمنامهی گذشته را بنویسد فقط داستان مردی را در سر داشت که به شهری برمیگشت تا کارهای اداری و رسمی جدایی از همسرش را سامان دهد. آنها مدتی بود که از هم جدا زندگی میکردند. همچنین داستان مردی که زنش در کماست و خودش باید بهتنهایی بار مسئولیت بزرگ کردن بچه را به دوش بکشد. این دو داستان به موازات هم پیش میروند و در آخر به یک سمتوسو کشیده میشوند و به یک موقعیت واحد میرسند. این گفتهی خود فرهادی است دربارهی فیلمنامهی این فیلم: «نوشتهام خیلی حسی و شهودی است، اما به محض اینکه خلاصه داستان شکل گرفت، شروع کردم به سؤال پرسیدن از خودم دربارهی جزییات داستان. از آنجا که میدانم این مرد برای طلاق میآید، از خودم میپرسم که چرا او چهار سال پیش زندگی را ترک کرده و رفته؟ اگر او دارد به خانهی زن میرود، چه چیزی آنجا در انتظارش است؟» فرهادی با جواب دادن به این پرسشهای ریز و ظریف، داستان و فیلمنامهاش را کامل میکند.
بازیگر دیگر فیلم گذشته طاهر رحیم است؛ بازیگر عربتبار فرانسوی که اصلیتی الجزایری دارد و به خاطر فیلم یک پیامبر (ژاک اودیار) به شهرت رسید و جایزهی سزار بهترین بازیگر را در سال ۲۰۰۹ گرفت. فرهادی زمانی که در ایران بود این فیلم را دید و خیلی زود دریافت که این بازیگر مثل بقیه نیست، توانایی عجیبی دارد و میتواند از پس نقشهای پیچیده نیز برآید. فرهادی در مصاحبهای میگوید: «تصمیم گرفتم با او کار کنم… طاهر رحیم کسی است که بعضی ابعاد، احساسات و واکنشهای کودکی را به شکلی با خود آورده است.» رحیم در فیلم فرهادی نقش سمیر را بازی میکند؛ مردی فرانسوی که ماری با او آشنا شده است. خود رحیم هم دقیقاً نمیداند چرا برای این نقش انتخاب شده، اما فکر میکند یکی از دلایل این انتخاب شاید این باشد که فرهادی دنبال بازیگری بوده که بتواند مثل خمیر او را شکل دهد! به عقیدهی طاهر رحیم، فرهادی دوست دارد آدمها را تغییر شکل دهد و نمیخواهد بازیگرش همان کاری را بکند که پیش از این در فیلمهای قبلیاش تجربه کرده است: «فرهادی حق دارد. او میخواست من از تمام نقشهای قبلیام پاک شوم. او تمام فیلمهای من را دیده بود؛ خیلی هم با دقت.حتی لباسهایم را در فیلمها در خاطر داشت! بعضی وقتها کتی میپوشیدم که قبلاً در یک فیلم دیگر پوشیده بودم. فرهادی موافق نبود و میگفت نه! من این کت را قبلاً آنجا در آن فیلم دیدهام؛ این را نمیخواهم.» به نظر طاهر رحیم، سمیر مردی خسته از زندگی است. او در تقصیرها و گناهانش گیر افتاده و بین عشقی که هنوز در وجودش باقی است و عشقی جدید اسیر شده است. اسیر بین زندگی گذشته و زندگی پیش رو. سمیر کمی بزرگتر از بازیگرش است؛ مردی در حدود سی سال. اما چون مردی است که شوکها و مشکلاتی در زندگی داشته، زود پیر شده است… رحیم میگوید: «فرهادی روی من کار کرد و موهایم را کمی جوگندمی کرد!» او که معمولاً فرز و سریع است، برای درآوردن نقش سمیر ریتمش را کند و آرام کرده است.
علی مصفا تنها بازیگر ایرانی فیلم است. شاید انتخاب او به این دلیل بوده که او بلافاصله به مخاطبش این احساس را منتقل میکند که آدمی درونگراست و جهان درونی بزرگی دارد. این همان ویژگیای است که نقش احمد در فیلم آن را طلب میکند. فرهادی برای نقش احمد دنبال بازیگری بود که هم ایرانی و حرفهای باشد و هم بتواند فرانسوی را بهخوبی حرف بزند. این انتظارها انتخابهای فرهادی را محدود کرد. فرهادی نگران بود و شک داشت که مصفا بتواند در عرض چند هفته به این زبان مسلط شود. اما او توانست از پس سختیهای یادگیری زبان برآید. ویژگیهای احمد در فیلم ظریف و جالب است. وقتی به مصفا میگویند که شخصیت احمد در فیلم آرام و ملایم است، جواب میدهد: «اگر منظورتان صحبت کردنش است، این برمیگردد به زبان فرانسهی من، نه شخصیت احمد! اما خوب، در زندگی واقعی هم همین طور است. حتی وقتی به فارسی هم حرف میزنم، آرام و ملایم حرف میزنم و آدم آرامی هستم. این آرامش ناشی از شخصیت خودم و البته واکنشی هم هست به اطرافم. من دیدم که فرانسویها خیلی تند صحبت میکنند و من بین بازیگرانی بودم که همهشان یکدست بودند. خب هرچه بیشتر تند حرف زدنشان را میدیدم، بیشتر این احساس در من برانگیخته میشد که آرامتر صحبت کنم! حتی در جاهایی که متن را خوب بلد بودم و حتی آن جاها که میتوانستم تندتر صحبت کنم، باز هم این کار را نکردم!» مصفا پس از چند تست صدا و تصویر و یک ماه فیلمبرداری، هنوز مطمئن نبود که آیا این نقش را به او میدهند یا نه. لازمهی گرفتن این نقش، یادگیری زبان فرانسه بود. او تا آن هنگام فرانسه حرف نزده بود، اما این زبان به گوشش ناآشنا هم نبود. همسرش لیلا حاتمی زبان فرانسه را بلد است و در خانه گاهی با بچههایش فرانسوی صحبت میکند. از دید مصفا، احمد یک آدم خارجی است که در فرانسه زندگی میکند. او مثل خیلی از شرقیها، خودش را به شکلی غیرمستقیم تعریف میکند. این همان تفاوتی است که میان ایرانیها و فرانسویها وجود دارد و همین تفاوت، باعث سوءتفاهم میانشان میشود. مصفا از تجربهی بازیاش میان بازیگران فرانسوی احساس خوبی دارد. او اصلاً احساس نکرده که با خارجیها کار میکند. فضای کار دوستانه بود و اثر خوبی برای او بر جای گذاشت. و البته نقش فرهادی را در به وجود آوردن این فضا میان بازیگران نباید نادیده گرفت.
پولین بورله، بازیگر نوجوان فیلم فرهادی قبلاً علاوه بر چند سریال در فیلم معروف زندگی مانند گل سرخ (دربارهی زندگی ادیت پیاف) بازی کرده است. فرهادی برای انتخاب بازیگر نوجوان فرانسویاش که نقشی محوری هم دارد، دختران نوجوان زیادی را دید و از بین آنها پولین را برگزید. فرهادی این توان را در او دید که بتواند از پس نقش لوسی برآید. شخصیتی که مانند احمد، کاراکتری تودار و درونگرا دارد و چشمانش حامل رازی است نهانی و درونی. فرانسوا تروفو در جایی گفته است: «در سینما بچهها بلد نیستند دروغ بگویند. حقیقتی که آنها نشان میدهند، با آنچه بزرگترها نشان میدهند متفاوت است.» و فرهادی به این نتیجه رسیده که از ساختن فیلمی که بچهای در آن نباشد، ناتوان است! خودش میگوید: «با اینکه کار با بچهها خیلی دشوار است، اما به نظرم حضورشان فضایی در فیلم ایجاد میکند که آن فضا رو به سمت احساسات آدمی باز میشود. بچهها فقط در صداقت نفس میکشند. در تمام فیلمهای من، در واقع اگر فشار بزرگترها نباشد، بچهها هرگز دروغ نمیگویند.» بچههای فیلم فرهادی هم شاهد ماجرا هستند و هم قربانی ماجرا و بزرگترها.
الکساندر ماله-گی میگوید: «بهراستی که گذشته فیلمی فرانسوی است با امضای یک سینماگر توانمند ایرانی؛ آن قدر توانمند که میتواند تمام آدمهای دنیا را بفهمد و درک کند.» اصغر فرهادی بارها در حین کار روی فیلم از خودش پرسیده است که اگر این داستان در ایران اتفاق میافتاد چه تغییراتی میکرد؟ شخصیتهای فیلمهای قبلی فرهادی اغلب به شکلی غیرمستقیم خودشان را در فیلم بیان میکنند و این شکل از بیان، در فرهنگ ایرانی رایج و متداول است و همین دستمایهی دراماتیک کارهای فرهادی است. اما چنین رفتاری بین فرانسویها بسیار نادر است. بیشتر آنها به مستقیمترین شکل ممکن خودشان را ابراز میکنند. فرهادی خیلی ظریف و تدریجی سعی کرده شخصیتهای فرانسوی داستانش را به این عامل جدید نزدیک کند.
به نظر فرهادی، تفاوت زیادی بین شیوهی ساخت فیلم در ایران و فرانسه وجود ندارد: «در اینجا همان طور کار کردم که در ایران کار میکنم. اما در فرانسه وسایل و امکانات بیشتری وجود دارد و وجه صنعتی سینما بهوضوح به چشم میآید. اما در ایران سینما یک ارتباط خلاقانهی فردی است.»
فرهادی نمیتواند منکر دغدغهی اخلاق در فیلمش شود ولی اعتقاد دارد که علاوه بر اخلاق، رد پای جامعهشناسی و روانشناسی نیز در اثرش دیده میشود. پس از تجربههای فیلمهای گذشتهاش و موفقیتهای فیلم جدایی…، این بار او با کولهباری سنگینتر دست به ساخت فیلمی زده در خانهای در حومهی پاریس، با بازیگرانی خارجی، همراه با کلاری و مصفا؛ با دید ظریف و انسانیاش و شخصیت آرام و محجوبش و نگاهی که تفکر در آن پیداست.
لئا نوژیه منتقد فرانسوی دربارهی گذشته نوشته: «فیلمی تاثیرگذار و قوی است و فرهادی با اینکه قصهی فیلمش را از اتفاقهای ساده و روزمرهی آدم ها گرفته اما بهسادگی به ما یادآوری می کند که زندگی گاهی خیلی پیچیده است.»
پس دور از انتظار نیست که باز با فیلمی روبهرو شویم که به گفتهی علی مصفا: «دربارهی موفقیت گذشته همین بس که نمیتوان گفت داستانش ایرانی است یا فرانسوی. قصهی فیلم قصهای است انسانی.»
با استفاده از بروشور فیلم
ترجمهی بیتا ترابی
نقل از وبسایت مجله فیلم / مد و مه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲
1 Comment
حسن
افتخار کشور می باشند ایشون