این مقاله را به اشتراک بگذارید
سامان مقدم تاکنون شش فیلم سینمایی کارگردانی کرده که در میان آنها سه فیلم با رویکرد سیاسی یافت میشود؛ «پارتی»، «مکس» و «صد سال به این سالها» که البته سومی امکان نمایش به دست نیاورده و در عین حال نگاه سیاسی موجود در آن تفاوتی جدی با دو فیلم قبلی دارد. این فیلمساز که در دوره اصلاحات پا به عرصه فیلمسازی گذاشت، در گفتوگویی که چندی پیش با روزنامه اعتماد انجام داده بود به اتفاقاتی که برای این فیلمها رخ داد اشاره کرد. در ادامه سرنوشت هر یک از فیلمها و دشواریهایی که برای تولید و اکران شدن و گاه اکران نشدن این فیلمها برای مقدم رخ داده از قول این فیلمساز مطرح میشود.
پارتی
چند سالی بود که سینماگران کمتر سراغ سوژههایی میرفتند که رنگ و بوی سیاسی یا اجتماعی داشته باشد. این مایل نبودن به پرداخت چنین سوژههایی بیشتر از سوی تهیهکنندگان بود، زیرا تصور میکردند این جنس سینما تماشاگرانش را از دست داده است. این نگرانی بسیار جدی بود و کمتر کسی حاضر به سرمایهگذاری میشد. وقتی فیلمنامه «پارتی» نوشته شد خیلی از دوستان و همکارانم به من هشدار دادند و تلاش کردند نظرم را برای ساخت این فیلم تغییر دهند. آنها تردید نداشتند که فیلم در اکران عمومی با شکست روبهرو خواهد شد. اما خوشبختانه همانطور که پیشبینی میکردم «پارتی» اکران موفقی داشت. آن سال «پارتی» و «سگکشی» فیلمهای پرفروش سال شدند. «پارتی» اکران پردردسری داشت، همزمانی نمایش فیلم در سالی که خیلی از روزنامهنگاران به دادگاه کشیده میشدند و همین طور اتفاقاتی که قابل بازگویی نیست فیلم را درگیر حاشیههایی کرد که حتی در زمان اکران ناچار شدیم پس از دو هفته فیلم را پایین بکشیم و یک روزه اصلاحاتی در صحنه و دیالوگها انجام دهیم. چند منتقد سینما در آن موقع به فیلم تاختند و معتقد بودند فیلم به جریان اصلاحات تهاجمی پنهان دارد. «پارتی» بیش از آنکه نقد سینمایی داشته باشد گرفتار نقد سیاسی شد. بیآنکه قصد توهین داشته باشم باید بگویم که چنان استدلالهای بیپایه و اساس و غیرسینماییای در نوشتههایشان میآوردند که حقیقتا قابل بحث نبود. «پارتی» به صادقانهترین شکل ممکن تلاش میکرد از نسلی بگوید که خود را وابسته به هیچ جریان و هیچ جناح سیاسیای نمیداند، مستقل عمل میکند، برای ارزشهایی که در تریبونها تنها شعارش را میدهند تعریف دیگری دارد و برای پاسداری از آن مبارزه میکند. قصه فیلم قصه روزنامهنگاری است که خود را مستقل از دو جناح سیاسی قدرتمند کشور میداند، راه خودش را میرود و پای اعتقاداتش میایستد، به زندان میافتد، دوران حبسش را بیاعتراض و در سکوت کامل تحمل میکند و هرگز حاضر نمیشود حتی از دوستان اصلاحطلبش برای وثیقه دادگاه کمک بگیرد. یک ماه پس از آزادیاش هم ترور میشود. شاید همینها بود که خشم چند منتقد سینمایی را برانگیخته بود، به شکلی که این رسالت را بر خود دیدند که به فیلم بتازند و به سازندهاش انگ بزنند. اتفاقا در «پارتی» خیلی روشن است که من به عنوان فیلمساز کجا ایستادهام و آنقدر فیلم در بیان این موقعییت صراحت دارد که هر برداشت دیگری از فیلم به اعتقاد من در خوشبینانهترین شکلش بد فهمیدن قصه است.
مکس
مشکلاتی که برای «مکس» پیش آمد تا اندازهیی قابل پیشبینی بود. از ابتدا به این فکر میکردم شاید دولت تا این اندازه شوخی را با خود برنتابد و جایی به غیرت دولتیاش بر بخورد و برای فیلم دستانداز درست کند، همین اتفاق هم افتاد، فیلم پس از اعمال صد مورد اصلاحیه به مدت یک سال و نیم توقیف شد! پس از آنکه دولت محمود احمدینژاد روی کار آمد، آقای صفارهرندی و معاونت سینمایی جدید آقای جعفری جلوه پس از چندین جلسه مذاکره مجوز نمایش فیلم را صادر کردند. اما برای نمایش «مکس» شرطی گذاشتند که فیلم بدون تبلیغ آن هم در مدت زمان کوتاهی یعنی کمتر از چهار هفته روی پرده بماند. در حقیقت با این کار هم میخواستند انگ داشتن فیلم توقیفی به دولت جدید نخورد و از طرفی هم بیصدا و بیحاشیه از شر فیلمی که مطمئن بودم دوستش نداشتند خلاص شوند. اما «مکس» در همین مدت کوتاه هم، بدون داشتن امکان تبلیغات، پرفروشترین فیلم سال شد. انرژیای که هنگام نمایش فیلم در سالنها جریان داشت حقیقتا بیسابقه بود. اما از تازگی فیلم پس از گذشت سالها گفتید. این به موضوعی برمیگردد که فیلم به آن پرداخته است. «مکس» یک شوخی کمی بیملاحظه است با شلختگی مدیریتی که در بعضی از حوزهها به وجود آمده. انگار سالهاست تقریبا در اکثر حوزهها کمتر کسی در شأن جایگاه خودش است. به نظر میرسد سیاست بر این است که خیلی از پستها و مسوولیتها در همه حوزهها از ورزش گرفته تا فرهنگ و حتی سیستم بانکداری کشور به جای آنکه بر دوش افراد باتجربه و کاردان و متخصص قرار گیرد به افرادی سپرده شود که صرفا یا از افراد مورد وثوق هستند و برادری خود را ثابت کردهاند یا از خویشاوندانیاند که نیاز به منصبی پردرآمد و باپرستیژ دارند!
صد سال به این سالها
«صد سال به این سالها» بیش از هر چیز چوب فضای مسموم و پر از سوءتفاهم امروز را میخورد. برای گرفتن مجوز نمایش این فیلم بیش از صدها گفتوگوی حضوری با مدیران و مسوولان سینمایی و غیرسینمایی داشتهام. تصمیمگیری برای اکران یا توقیف ماندن فیلم در دورههای مختلف اتفاق افتاد. در این دوران، دو بار اعضای شورای پروانه نمایش عوض شدند، سه مدیرکل نظارت و ارزشیابی بر فیلم نظارت کردند، دو معاونت سینمایی و دو وزیر ارشاد فیلم را دیدند، در هر دورهیی بنا به سلیقه و نظرات شخصی، فیلم را به معنای واقعی قلع و قمع کردند. طی این سالها هرگز نتوانستم بفهمم بالاخره با چه بخش از فیلم مشکل دارند. عدهیی فیلم را اثری ارزشی دیدند و اعتقاد داشتند باید از سازندگان آن تقدیر شود، عدهیی دیگر هم از فرط عصبانیت خواستار از بین بردن نگاتیوهای فیلم بودند. واقعا مضحک است، برای نمایش فیلمی که پروانه ساخت و نمایش دارد باید دست به دامن وزیر و وکیل و روحانی محل و رییسجمهور شد. فکر میکنم من همه این مسیرها را رفتهام و در این سالها تنها کوفی عنان و بان کی مون از تماشای فیلم من بینصیب ماندند. ممنوعیت نمایش «صد سال به این سالها» بیش از توقیف یک فیلم برایم آزاردهنده بود، وقتی میدیدم فیلمی که لحظه به لحظهاش با عشق به ایران ساخته شده چطور در اتاق تاریک ممیزی رنده میشود بیآنکه تصمیمی بگیرم ناخودآگاه از خودم و قصههایم دور شدم. از صد سال بگذریم.
اعتماد / مد و مه / خرداد ۱۳۹۲