Share This Article
اگر اهل خواندن آثار ادبيات داستاني معاصر باشيد، بدون شك يكي از مشكلاتي كه در پارهاي از اين كتابها با آن برخورد كردهايد، لغزشهاي ويرايشي در متن آنها و يا مشكلهاييست كه برخورداري از يك ويراستار خوب كه با داستان كوتاه يا رمان آشنا باشد، ميتواند آنها را برطرف كند. چنين لغزشهايي شايد چندان پرتعداد نباشند، اما همين شمار اندك نيز گاه چنان توي ذوق ميزنند كه اين حسرت بر دل ميماند: حيف از آثار خوبي كه كه به دليل اين نكات جزئي و به ظاهر كم اهميت خواننده را دلچركين كنند.
البته كسي كه با نوشتن آشنا باشد مي داند كه چنين لغزشهايي ناگزير و در هر نوشتهاي (مثلا همين نوشته) امكان دارد وجودداشته باشند.اما وقتي كه پاي آن اثري به ميان مي آيد كه به زيور طبع آراسته شده، آنوقت است كه ضرورت پيراستن اثر از چنين مشكلاتي چندين برابر مي شود.
اگرچه هستند انگشتشمار ناشراني كه با رويكردي حرفهاي در كار خود، پيش ازانتشار اين آثار، اغلب آنها را بدست ويراستار ميسپارند، اما نه فقط تعداد اين ناشران اندك است بلكه اين مهم تنها را تنها در مورد نويسندگاني كه نخستين كارهاي خود را منتشر ميكنند جاري ميسازند. اين مسئله آشكارا نشان ميدهد كه تنها كافيست نويسندهاي تجربهي انتشار آثار ديگري را هم در كارنامه داشته و يا اينكه اسم و رسمي به هم زده باشد، آنوقت است كه اين نويسنده، به هر دليل، زير بار ويرايش كردن اثرش توسط شخص ديگري نميرود.جالب اينكه حتي در مورد نويسندگان آثار عامهپسند هم كه واقعا برخورداري از يك ويراستار حرفهاي ميتواند تا اندازهي بسيار زيادي مفيد حال كارشان باشد، شاهد اين مسئله نيستيم. يعني از يكسو اغلب ناشران ايراني هنوز به ضرورت حضور يك ويراستار حرفههاي در پروسهي چاپ و نشر پي نبردهاند و از سوي ديگر نويسندگان نيز به شكل آشكاري ميانهاي با اينكه كارشان به دست ويراستار سپرده شود، ندارند.
اين درحاليست كه استفاده از ويراستار نه تنها قدمتي طولاني در ديگر كشورها دارد، بلكه از چند دههي قبل به اين طرف چنان اين مسئله جا افتاده است كه حتي بسياري از نويسندگان شاخص نيز نوشتههاي خود را بدست ويراستار ميسپارند. اما چرا نويندگان ايراني به ويژه آنها كه تجربه اي دارند و اسم رسمي از اين امر مهم و البته رايج در دنيا گريزانند؟ شايد بتوان اين را از دو جنبه پاسخ داد. يكي اينكه نويسندگان ايراني گاه در هراسند كه استفاده از ئيزاستار را به پاي نا بلدي آنها و ضعف آنها در نوشتن بگذارند و ديگر اينكه شايد احتمال بدهند، حضور ويراستار در يك اثر در واقع نوعي شريك گرفتن در كاريست كه ميخواهند تمام ارزش و اعتبار هنري آن به خودشان تعلق داشته باشد!
در حالي كه استفاده از يك ويراستار هيچ يك از اين معناني را به همراه ندارد. چراكه بديهيست ضعفهاي ويرايشي يك اثر به راحتي از چشم خود نويسنده دور مي ماند.و از سوي ديگر صاحب معنوي يك اثر نيز قطعا نويسندهايست كه جانمايه و روح يك اثر به او تعلق دارد. و در واقع به خدمت گرفتن يك ويراستار به معناي كمك گرفتن از كسيست كه حرفهي او اقتضا مي كند بدون شراكت در ارزش معنوي اثر به پيرايش و ارتقاي كيفي زبان نوشتاري آن كمك ميكند.
شايد اشاره به اين نكته جالب باشد كه نقش يك ويراستار در آنسوي مرزها بدور از همهي اين تصوراتي كه در كشورما وجود دارد، به مراتب بيش آن چيزيست كه گفته شد و ويراستار حتي ميتواند در حذف زوايد و اضافات يك اثر و كوتاه كردن آنها نيز نقش داشته باشد، و در واقع به گونه اي در ارتقاي كيفي و انسجام اثر نيز مؤثر باشد. حال شما فرض كنيد كه چند نفر از نويسندگان ما حاضر هستند كه به برخورداري از ويراستار آن هم با نقشي در اين حد و حدود تن بدهند؟
البته در جا نيفتادن نقش ويراستار در اين ديار نبايد از اين نكته نيز غافل شد كه ناشران نيز به دليل پرهيز از تحميل شدن يك هزينهي اضافي در كار نشر كتاب چندان اصراري به اين مسئله نداشته و از كنار آن به سادگي رد ميشوند.. سواي لغزشهاي ويرايشي كه در ابتداي نوشته به آنها اشاره شد كم نيستند آثار در خور اعتنايي كه به دليل عدم برخورداري از ويراستاري كه در اديت نهايي متن اعمال نظر كرده و با حذف پارهاي زيادهگوييها به انسجام و پيراستگي متن كمك كنند، از اين ناحيه دچار آسيبهاي جدي شدهاند.
به نظر شايد زمان آن رسيده باشد كه با توجه به چنين ضرورتهايي، هم نويسندگان و ناشران با تجديد نظر در نحوه رويكرد خود به اين بحث، زمينه ي لازم را براي تحول شرايط فعلي و تثبيت جايگاه ويراستاري داستان به عنوان حرفهاي تخصصي، فراهم آورند. البته بايد توجه داشت كه ويراستاري در حوزهي ادبيات داستاني و در اين سطح امري كاملا تخصصيست كه هر ويراستاري از عهدهي آن برنميآيد و به كساني احتياج دارند كه علاوه بر احاطه به فن ويرايش در زمينهي ادبيات داستاني نيز صاحب نظر باشند.