Share This Article
شايد معنا و واژهها و اصطلاات ادبي، به ويژه آنها كه كاربرد بسيار دارند، براي اغلب علاقمندان جدي ادبيات، كاملا آشنا و بديهي باشند، اما مخاطب جواني را كه تازه وارد اين وادي شده، نبايد فراموش كرد. بازخواني و تعريف مجدد اين واژهها، قرار است يكي از سرفصلهاي «مد و مه» باشد، مطاالب كوتاهي و متداومي در حوزه واژههاي ادبيان داستاني، براي آشنايي بعضي و يادآوري به برخي ديگر و درنهايت هم آرشيو شدن در بخش فرهنگ نامه كه علاقمندان فرهنگي جمع و جور و در دسترس داشته باشند. اين مطالب را گاه از منابع موجود (با ذكر منبع) برگزيده و در اختيار علاقمندان قرار خواهيم داد و يا اينكه دوستان اهل قلم يادداشتهايي تازه خواهند نوشت كه به اسم ايشان منتشر خواهد شد. براي شروع هم مي رويم سراغ تعدادي از كليدي ترين واژهها برگرفته شده از پيوست كتاب سودمند «عرق ريزان روح »به قلم جمال ميرصادقي كه ديني انكار نا پذير در آموزش داستاننويسي بر نسلهاي اخير داشته، حال مستقيم يا غير مستقيم.
داستان Story
داستان، به مفهوم عام آن، نقل (مكتوب يا شفاهي، واقعي يا خيالي) وقايع است به ترتيب توالي زمان؛ يا به عبارت ديگر، داستان، توالي حوادث واقعي تاريخي يا ساختگي و ابداعي است، بنابراين تسخير عمل به وسيله تخيل را ارائه ميدهد. خصلت بارز داستان آن است كه بتواند ما را وادار كند كه بخواهيم بدانيم بعد چه اتفاق ميافتد. در اين مفهوم عام، تنها زمان عامل مهم است و اينكه چه اتفاقي افتاده و بعد چه اتفاقي روي خواهد داد. بنابراين داستان اساس همه انواع ادبي است چه روايتي و چه نمايشي؛ زيرا در همه انواع اين دو گروه، داستان مجموعه وقايعي است كه به ترتيب توالي زماني روي ميدهد. از اينرو، داستان عنصر مشترك همه انواع ادبي خلاقه است. در رمان، رمانس، داستان كوتاه، قصه، نمايشنامه، فيلمنامه، شعر روايتي و اشكال ديگر، داستان وجود دارد، براي مثال ميگوييم داستان اين نمايشنامه، اين منظومه يا اين رمان…
رمان Novel
رمان مهمترين و معروفترين شكل تبلوريافته ادبي روزگار ماست. معمولا گفته ميشود رمان با «دنكيشوت» اثر سروانتس، نويسنده اسپانيايي، در خلال سالهاي 1605 1615 تولد يافته است و با رمان «شاهزاده خانم كلو» نوشته مادام دولافايت، نويسنده فرانسوي، تقريبا بنيان رماننويسي امروزي گذاشته شد. تعريفهايي كه براي رمان داده شده، متنوع است و هر كدام بر نوعي از رمان قابل تطبيق است. در اينجا دو تعريف از رمان آورده ميشود: «رمان، داستاني طولاني است كه براساس تقليدي نزديك به واقعيت، از آدمي و عادات و حالات بشري نوشته شده باشد و به نحوي از انحاء تصوير جامعه را در خود منعكس كند.»
«روايت منثور داستاني طولاني كه شخصيتها و حضورشان را در سازمانبندي مرتبي از وقايع و صحنهها تصوير كند. اثري داستاني كه كمتر از ٣٠ تا ٤٠ هزار كلمه داشته باشد، غالبا بهعنوان «داستان كوتاه»، «داستان بلند يا ناولت» يا «قصه» محسوب ميشود، اما رمان حداكثري براي طول و اندازه واقعي خود ندارد. هر رمان، شرح و نقلي است از زندگي. هر زمان متضمن «كشمكش»، «شخصيت»، «عمل»، «صحنهها»، «پيرنگ» و «درونمايه» است.
داستان بلند Longshort Story يا (Novelette)
داستان بلند، داستاني است كه از نظر كمي از «داستان كوتاه» بلندتر و از «رمان» كوتاه تر است و از نظر كيفي نيز با داستان كوتاه و رمان تفاوت دارد. داستان بلند تقريبا از نظر كيفي خصوصيتهايش با ناولت و رمان كوتاه مشابه است. يعني اين نوع داستانها بعضي از مختصات و كيفيات داستان كوتاه و رمان را توأم دارند. خصلت داستان كوتاه در فشردگي و ايجاز محتواي آن است، زيرا در داستان كوتاه اغلب فرصتي براي پرداخت و پرورش شخصيتها و گسترش درونمايه وجود ندارد، اما در داستان بلند و ناولت و رمان كوتاه امكان گسترش شخصيتها و درونمايه بهطور محدود وجود دارد. اما از نظر كميت براي اين سه نوع اختلافهايي قائل شدهاند؛ داستاني را كه از پانزده هزار كلمه تا سي هزار كلمه داشته باشد، «داستان بلند» ميگويند و داستاني كه از سي هزار تا پنجاه هزار كلمه داشته باشد، «رمان كوتاه» ناميده ميشود و براي «ناولت» در بعضي از فرهنگهاي ادبي پانزده تا سي هزار كلمه و بعضي ديگر سي تا پنجاه هزار كلمه قائل شدهاند.
داستان كوتاه Short Story
داستان كوتاه، به شكل و الگوي امروزي در قرن نوزدهم پيدا شده؛ تا پيش از آن هويت مستقلي نداشت، فصلي از رمان را داستان كوتاه يا نوول ميخواندند. ادگار آلنپو در سال 1842 اصول انتقادي و فني خاصي را براي داستان كوتاه ارائه داد كه تفاوت ميان شكلهاي كوتاه و بلند داستاننويسي را مشخص كرد. پو داستان كوتاه را چنين تعريف كرد: «نويسنده بايد بكوشد تا خواننده را تحت اثر واحدي كه اثرات ديگر مادون آن باشد، قرار دهد و چنين اثري را تنها داستاني ميتواند داشته باشد كه خواننده در يك نشست، تمام آن را بخواند.»
از آنجا كه داستان كوتاه اغلب آفات و تغييرات مداوم زندگي فردي و اجتماعي را روايت ميكند، طبعا براي بيان اين تغييرات به قالبهاي متنوعي نيازمند است. از اينرو، داستان كوتاه، پيوسته محمل تجربههاي تازه است و انواع گوناگون و متنوعي از آن آفريده شده و ميشود و نويسندگان نابغهاي هر كدام نوع تازهاي از آن را به نام خود ثبت كردهاند و هر داستان كوتاه بديع و تازه، تعريفش را با خود آورده است. در اينجا به دو تعريف از تعريفهاي گوناگون آن اكتفا ميشود:
«داستان كوتاه، تمركز دادن شخصيتي است در يك حادثه مهم ضمني. در آن كمتر شخصيت گسترش مييابد و نويسنده بيشتر شخصيت را در وضعيت و موقعيتي خاص نشان ميدهد.»
«داستان كوتاه نوعي از داستان است كه انواع آن از نظر اندازه كاملا با هم فرق دارند، اما كوتاهتر از رمان يا ناولت است. خصلتا درونمايه اصلي منفرد و تأثيرگذاري را گسترش ميدهد.»
داستانك Shor Short Story (داستان كوتاه كوتاه)
داستانك، يا داستان كوتاه كوتاه داستاني به نثر است كه از «داستان كوتاه»جمع و جورتر و كوتاهتر است و از پانصد كلمه كمتر و از هزار و پانصد كلمه بيشتر نداشته باشد و در آن عناصر «كشمكش» و «شخصيتپردازي» و «صحنه» و… مقتصدانه و ماهرانه به كار رفته باشد. درواقع داستانك همه عناصر داستان كوتاه را در خود جمع دارد، جز آنكه اين عناصر با ايجاز و اختصار همراه است.