Share This Article
عناصر اساسي داستان و مفاهيم بنيادين داستان كدام است؟ و معناي هريك چيست؟ بر كدام عمل دلالت دارد؟ و چه ظرفيتهايي را در روايت داستان در اختيار نويسنده ميگذارند؟ اگر ميخواهيد پاسخ اين سوالها را دريابيد، متن زير بسيار راه گشاست. سياههاي از واژههايي كه بر عناصر كليدي سازندهي داستان دلالت دارند و يا از مفاهيم مرتبط با اين عناصر حكايت دارند كه در درك عمل داستاني نقش محوري دارند. جمال ميرصادقي شرحي همه فهم و ساده در اختيار ما قرار داده تا اگر در باره يك داستان حرف ميزنيم بدانيم چگونه و با استفاده از چه واژههايي دريافت خود را بازگو كنيم و از سوي ديگر اگر خواننده نقد يك اثر داستاني هستيم، با استفاده از همين واژهها كه بر عناصر و المانهاي درون متني اثر اشاره دارند، سر از حرفهاي منتقد محترم در آوريم. خلاصه اينها مجموعهاي از كليديترين لغات حوزهي داستاننويسيست، لغاتي كه هرخواننده حرفهاي بايد به آنها آگاهي و اشراف داشته باشد و خوانندههاي غير حرفهاي هم اگر بدانند، مطمئنا ضرر نخواهند كرد.
انگيزه Motivation
در ادبيات، علتهاي روانشناختي را كه براي اعمال شخصيت يا شخصيتهاي داستان، نمايشنامه و فيلمنامه داده ميشود، انگيزه ميگويند.
بازگشت به گذشته Flash Back
بازگشت به گذشته، شگردي است كه نويسنده از طريق آن، صحنهها يا حوادثي را كه پيش از اين اتفاق افتاده، ارائه ميدهد. اين اصلاح از فيلم گرفته شده و بهوسيله آن نويسنده با جهشي ناگهاني به زمان گذشته، حادثه يا صحنهاي را كه قبلا در رمان يا نمايشنامه روي داده است، نشان ميدهد.
بافت Texture
مجموعه عناصر تشكيلدهنده اثر ادبي را بافت مينامند. اين عناصر جدا از موضوع و مضمون اثر است و شامل تصويرپردازي، اسعاره، فضا و رنگ. لحن، ضرباهنگ و… است. بافت ميتواند حاصل تركيب كلماتي باشد كه در اثر به كار گرفته شده، مثلا كلمات ميتوانند ثقيل يا نرم يا خشن باشند. هر اثري ممكن است داراي بافتي «لطيف»، «محكم»، «سست» يا «روان» باشد.
بحران Crisis
بحران وقتي است كه نيروهاي متقابل براي آخرين بار با هم تلاقي ميكند و عمل داستاني را به نقطه اوج يا بزنگاه ميكشاند و موجب دگرگوني زندگي شخصيت يا شخصيتهاي داستان ميشود و تغييري قطعي در عمل داستاني بهوجود ميآورد. اين تغيير ميتواند در جهت بهتر يا بدتر شدن وضع و موقع شخصي باشد و كار و عملي را متوقف يا متحول كند. در زمان و نمايشنامه ممكن است بيش از يك بار بحران پيش آيد و هر بحراني بزنگاهي را به وجود اورد؛ درواقع بزنگاه يا نقطه اوج هميشه بر اثر بحران ايجاد ميشود. بحران از عناصر ساختاري و ضروري پيرنگ است.
بزنگاه: رجوع كنيد به نقطه اوج
تخيل Imagination
تخيل، انعكاس تجارب گذشته است كه مصالح موجود را تغيير ميدهد و براساس آنها، آثار خلاقه جديدي به وجود ميآورد كه هم محصول فعاليت خلاق ذهن انسان هستند و هم نتيجه پيشنمونهةايي كه اين فعاليت بر پايه آنها استوار است.
بنمايه Motif; Motive
بنمايه، درونمايه، انديشه، موضوع يا عناصر ديگري است كه در اثري ادبي تكرار ميشود. بنمايه دقيقا متكي به تأثير حاكمي است كه اثر را در جهت هماهنگي و يكپارچگي پيش ميبرد.
پيرنگ Plot
پيرنگ، نقشه، طرح يا الگوي حوادث در داستان و چوني و چرايي حوادث را در داستان نشان ميدهد. به عبارت ديگر، پيرنگ حوادث را در داستان چنان تنظيم و تركيب ميكند كه در نظر خواننده منطقي جلوه كند. از اين نظر، پيرنگ فقط ترتيب و توالي حوادث نيست، بلكه مجموعه سازمانيافته حوادث يا وقايع است؛ در حقيقت پيرنگ نقل حوادث است با تكيه بر روابط علت و معلولي در هر اثر ادبي كه نشان ميدهد هر حادثه به چه دليل اتفاق افتاده و بعد از آن نيز چه حوادثي و به چه دليل اتفاق ميافتد. بدينمعنا كه پيرنگ وابستگي موجود ميان حوادث داستان را بهطور عقلاني تنظيم ميكند و ضابطهاي است كه نويسنده بر اساس آن وقايع را نظم ميدهد.
تكگويي Monologue
تكگويي، صحبت يك نفرهاي است كه ممكن است مخاطب داشته باشد يا نداشته باشد و يا از اين نظر، تكگويي انواع گوناگوني دارد و از آن جمله است تكگويي دروني، تكگويي نمايشي و حديث نفس.
تكگويي دروني Interior Monologue
تكگويي دروني، گفتوگويي است كه در ذهن شخصيت داستان جريان دارد. اساس تكگويي دروني بر تداعي معاني است. به كمك تكگويي دروني خواننده بهطور غيرمستقيم در جريان افكار شخصيت داستان قرار ميگيرد و سير انديشههاي او را دنبال ميكند. اگر صحبتكننده، به محيط دور و بر حاضر خود واكنش نشان بدهد، تكگويي دروني او، داستاني را تعريف ميكند كه در همان موقع در اطراف او ميگذرد. اگر افكار او، بر محور خاطرههايي ميگذرد، تكگويي او بعضي از حوادث گذشته را كه با زمان حال تداعي ميشود، مرور ميكند. دست آخر اگر تك گويي او، اساسا واكنشي است، سير انديشه صحبتكننده، نه زمان حال را گزارش ميكند و نه يادآور زمان گذشته داستان است، تكگويي دروني داستاني براي خودش با زمان نامشخص است.
تكگويي نمايشي Dramatic Monogogue
تكگويي نمايشي، يكي از شيوههاي نقل داستان كوتاه و رمان است. در شعر نيز مورد استفاده قرار ميگيرد و در نمايشنامه به تكگويي معروف است. در تكگويي نمايشي، شخصيت داستان مثل اين است كه با صداي بلند براي مخاطبي كه خواننده او را نميشناسد، حرف ميزند و براي حرف زدن خود دليلي دارد و راوي مانند بازيگري روي صحنه تئاتر، تماشاچي را مخاطب قرار ميدهد. از طريق حرفهاي اوست كه خواننده به وضعيت و موقعيت او و آنچه بر او گذشته، آگاهي مييابد و تا حدودي به هويت مخاطب او نيز پي ميبرد. وجود همين مخاطب، باعث تمايز، تكگويي نمايشي از تكگويي دروني ميشود.
تم: رجوع كنيد به درونمايه
توصيف Description
توصيف، نوعي از بيان است كه با تأثيري كه دنيا بر حواس ما ميگذارد، مربوط ميشود. توصيف كيفيت اشياء، اشخاص، اوضاع و احوال و اعمال و رفتار را ارائه ميدهد. هدف توصيف القاي تصوير و تجسم موضوع است به همانگونه كه در وهله اول به چشم ناظر ميآيد.
تمثيل Allegory
تمثيل، نوعي تصويرنگاري است كه در آن مفاهيم و مقاصد اخلاقي از پيششناختهشدهاي از روي قصد به اشخاص، اشيا و حوادث منتقل ميشود.
توصيف Description
توصيف، نوعي از بيان است كه با تأثيري كه دنيا بر حواس ما ميگذارد، مربوط ميشود. توصيف كيفيت اشياء، اشخاص، اوضاع و احوال و اعمال و رفتار را ارائه ميدهد. هدف توصيف القاي تصوير و تجسم موضوع است به همانگونه كه در وهله اول به چشم ناظر ميآيد.
تكنيك (جنبه فني) Technique
جنبه فني يا تكنيك، همه روشها و تمهيداتي است كه نويسنده براي ايجاد ساختار ادبي داستان به كار ميگيرد كه شامل تنظيم پيرنگ، مفاهيم شخصيتپردازي، برقراري و اداره زاويه ديد، كاربرد صحنه، ايجاد فضا و رنگ، بهرهگيري از گفتوگو، ابداع شيوههاي تمثيل يا نماد و سبك است.
حالت تعليق: رجوع كنيد به هول و ولاVerisimilitude
جريان سيال ذهن Stream of Consciouness
جريان سيال ذهن، به كل حوزه آگاهي و واكنش عاطفي رواني فرد گفته ميشود كه از پايينترين سطح يعني سطح پيش تكلمي آغاز ميشود و به بالاترين سطح كه سطح كاملا مجزاي تفكر منطقي است، ميانجامد. فرض بر اين است كه در ذهن فرد، در لحظهاي معين آميختهاي از تمام سطحهاي آگاهي، سير بيپايان احساسات، افكار، خاطرهها، تداعي معاني و انعكاس به وجود آيد تا آنچه را «جريان سيال ذهن» مينامد، پديد آورد. اگر قرار باشد محتواي دقيق ذهن را در هر لحظه توصيف كنيم به ناچار بايد اين عوامل گوناگون، بيارتباط با هم و غيرمنطقي در طي كلمات، تصورات و افكار بيان شوند، همانگونه كه سير بينظم فكر چنين است.
حادثه استقلاليافته Episode
حادثه استقلاليافته، بخشي از داستان است كه به خودي خود كامل است اما منطقي دروني آن را به بخشهاي ديگر پيوند ميدهد و الگوي حوادث داستان را به وجود ميآورد.
درونمايه؛ مضمون Theme
درونمايه يا مضمون، فكر اصلي و مسلط در هر اثري است، خط يا رشتهاي كه در خلال اثر كشيده ميشود و عناصر آن را به يكديگر پيوند ميدهد؛ به بياني ديگر، درونمايه را بهعنوان فكر و انديشه حاكمي تعريف كردهاند كه نويسنده در داستان اعمال ميكند. درونمايه تمام عناصر داستان را انتخاب ميكند. اين عناصر عبارتند از «موضوع»، «شخصيتها»، «عمل» و نتيجه حاصل از «كشمكش» و هر چيز ديگري كه نويسنده براي عرضهداشت كل معنا و ساختار داستانش به كار ميگيرد.
راوي: رجوع كنيد به روايت
روايت؛ راوي Narration; Narrator
روايت، نقل وقايع است به صورتي كه ارتباطي ميان مجموعهاي از آنها برقرار باشد. راوي كسي است كه داستان را نقل ميكند چه به صورت كتبي، چه به صورت شفاهي. راوي ممكن است به ظاهر خود نويسنده باشد يا نقلكننده داستان، در اين صورت، به آن «صدا» ميگويند. زاويه ديدهايي كه نويسندگان براي نقل داستان انتخاب ميكنند، انواع روايت و راوي را بهوجود ميآورد.
زاويه ديد Point of View; View Point
زاويه ديد، نمايشدهنده شيوهاي است كه نويسنده بهوسيله آن، مصالح و مواد داستان را به خواننده ارائه ميكند و درواقع رابطه نويسنده را با داستان نشان ميدهد. هر داستاني بايد گويندهاي داشته باشد كه موضوع را نقل ميكند؛ اين نقل موضوع ممكن است به شيوه اول شخص يا دوم شخص يا سوم شخص صورت بگيرد.
ساختار Structure
ساختار، حاصل روابط متقابل كليه عناصري است كه اثر را تشكيل ميدهد. به عبارت ديگر، ساختار نتيجه ارتباط ضروري ميان اجزاي يك كل هنري است كه موجب يكپارچگي اثر ميشود و اين يكپارچگي هرچه كاملتر باشد، بيشتر به اثر وحدت هنري ميدهد.
سبك؛ اسلوب، شيوه نگارش Style
براي سبك يا اسلوب، تعريفهاي متعددي وجود دارد. بر حسب سادهترين تعريفها، سبك شيوه خاصي است كه نويسنده براي بيان مفاهيم خود به كار ميبرد. به عبارت روشنتر اينكه نويسنده آنچه را ميخواهد بگويد چگونه بيان كند. از اين نظر سبك، به رسم و طرز بيان اشاره دارد و تدبير و تمهيدي است كه نويسنده در نوشتن به كار ميگيرد؛ بدين معني كه انتخاب كلمه، ساختمان دستوري، زبان مجازي، تجانس حروف و ديگر الگوهاي صوتي در ايجاد سبك دخيل هستند. بهترين سبك براي ارائه هر منظوري، آن است كه تقريبا تطبيق كاملي ميان زبان و افكار هر كس به وجود آورد. در واقع سبك تركيبي از دو عنصر است: فكري كه بايد بيان شود و فرديت نويسنده. در مباحث جديدتر سبك را انحراف يا تمايزي دانسته كه در شيوه بيان هر كس، نسبت به ديگر شيوههاي بيان وجود دارد. به عبارت ديگر، سبك يعني انحراف از نرم يا هنجار بيان ديگران، به اين معنا كه سبك هر اثر با سنجش و در تقابل با اثر ديگر درك و مشخص ميشود. سبك با مكتب ادبي فرق دارد.
شخصيت Character
اشخاص ساختهشدهاي (مخلوقي) را كه در داستان و نمايش و… ظاهر ميشوند، شخصيت مينامند. مخلوق ذهن نويسنده ممكن است هميشه انسان نباشد و حيوان و شيء يا چيزي ديگر را نيز شامل شود. شخصيت، در اثر روايتي يا نمايشي، فردي است كه كيفيت رواني و اخلاقي او، در عمل او و آنچه ميگويد و ميكند، وجود داشته باشد. خلق چنين شخصيتهايي را كه براي خواننده در حوزه داستان تقريبا مثل افرادي واقعي جلوه ميكند، شخصيتپردازي ميخوانند.
شرح Exposition
شرح، عامترين نوع نوشتن است. زيرا در هر امري كه نياز به فهميدن دارد، تعريف واژهاي دادن نشاني خياباني، تعريف ساختمان يك گياه، سازوكار يك ساعت، انگيزه يك واقعه تاريخي و مفهومي فلسفهاي از «شرح» استفاده ميشود. منظور از «شرح» توضيح چيزي است، غرض اطلاعات دادن است.
شكل Form
شكل، اصطلاحي است در نقد ادبي و آن نظم يا هيئتي است كه براي بيان محتواي اثر هنري به كار ميرود و به عبارت ديگر، روش و طرز تنظيم و هماهنگ كردن اجزاي اثر هنري است يا به زبان سادهتر، روش ارائه اثر هنري است نه آنچه اثر ميخواهد ارائه دهد كه غالبا از آن به محتوا تعبير ميشود.
صورت: رجوع كنيد به شكل
صحنه Setting
زمينه جسماني (فيزيكي) و فضايي را كه در آن عمل داستاني صورت ميگيرد، صحنه ميگويند. اين صحنه ممكن است در هر داستان متفاوت باشد و عملكرد جداگانهاي داشته باشد. هر نويسندهاي صحنه را براي منظور خاصي به كار ميگيرد.
ضدقهرمان Antihero
شخصيت يا قهرمان اصلي هر اثر ادبي، ميتواند آدم معمولي نباشد و خصوصيات قراردادي (خصوصياتي مثل اصيلزادگي، سلحشوري، آرمانگرايي و بينيازي از مال و منال در قصههاي سنتي و تشخص و ويژگيهاي مثبت شخصيتهاي اصلي داستانهاي امروزي) را نداشته باشد، اين نوع شخصيتهاي داستاني را ضد قهرمان ميخوانند؛ شخصيتهايي با ضعفها و ناتوانيهاي عاطفي و خلقي مثل شخصيت رمان كوتاه «بوف كور» و خصوصيات و خلقياتي خلاف عرف و عادت مرسوم زمانه. مثل شخصيت رمان «بيگانه» اثر آلبر كامو.
طرح؛ داستانواره Sketch
به هر قطعهاي كه به توصيف شخصيتي، صحنهاي، حادثهاي واحد ميپردازد، طرح يا داستانواره ميگويند. طرح، خصوصيت و خصلتي خاص خود دارد كه آن را از داستان جدا ميكند. اختلاف اساسي طرح با داستان اين است كه طرح از كيفيت اوضاع و احوال حرف ميزند و داستان از وقوع وقايع و وضعيت و موقعيتها، طرح تأكيدش بر چگونگي چيزي و مكاني و شخصي است و واقعه، صحنه يا شخصيت واحدي را توصيف ميكند، داستان بر آنچه قوع يافته يا اتفاق خواهد افتاد، تأكيد ميورزد. از اينرو، طرح بهطور مشخصي جنبه توصيفي دارد و داستان رشته حوادثي را دنبال ميكند.
عمل؛ عمل داستاني Action
عمل يا عمل داستاني رشته متوالي حوادث و وضعيت و موقعيتهاي واقعي يا خيالي است كه به موضوع ادبيات تخيلي چه داستان، چه شعر شكل ميدهد و اين رشته حوادث با هم، مقدمات پيرنگ را فراهم ميآورد؛ گاه عمل يا عمل داستاني به معناي داستان اصلي نمايشنامه، فيلمنامه، قصه، داستان كوتاه. رمان و… است.
فرم: رجوع كنيد به شكل
فضا و رنگ Atmosphere
اصطلاح فضا و رنگ از علم هواشناسي به وام گرفته شده و براي توصيف تأثير فراگير اثر خلاقهاي از ادبيات يا نمونههاي ديگري از هنر به كار برده ميشود. فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعهاي سر و كار دارد كه از صحنه، توصيف و گفتوگو آفريده ميشود.
قهرمان (زن يا مرد) Hero; Heroine
قهرمان، شخصيت اصلي (زن يا مرد) در اثر داستاني است كه مركز توجه خواننده يا بيننده قرار ميگيرد. قهرمانان با صفات برجسته و والاي اخلاقي و معنوي و با خصوصيتهاي تحسينبرانگيز جسمي مشخص ميشوند و در صورتي كه شخصيت اصلي اثري چنين خصوصياتي را نداشته باشد، از او به عنوان ضدقهرمان ياد ميشود.
كاراكتر: رجوع كنيد به شخصيت
كشمكش Confict
در ادبيات به مقابله شخصيتها يا نيروهايي با هم، كشمكش ميگويند. در داستان معمولا شخصيتي در محور داستان قرار ميگيرد و اين «شخصيت اصلي» يا «قهرمان اول» با نيروهايي كه عليه او برخاستهاند يا با او سر مخالفت دارند، به نزاع و مجادله ميپردازد. اين نيروها ممكن است اشخاص ديگر يا اجسام و موانع و آفات و بلايا يا قراردادهاي اجتماعي يا خوي و خصلت خاص خود شخصيت اصلي داستان باشد كه با او سر ناسازگاري دارد.
گرهافكني Complication
گرهافكني، وضعيت و موقعيت دشواري است كه بعضي اوقات بهطور ناگهاني ظاهر ميشود و برنامهها، راه و روشها و نگرشهايي را كه وجود دارد، تغيير ميدهد. در داستان، گرهافكني شامل جزئيات شخصيتها و وضعيت و موقعيتهايي است كه خط اصلي پيرنگ را متحول كند.
گرهگشايي Denouement; Resolution
گرهگشايي پيامد وضعيت و موقعيت پيچيده يا نتيجه نهايي رشته حوادث است. وقتي رويارويي نيروهاي متقابل، بحران و بزنگاه را به وجود ميآورد، گرهگشايي نتيجه منطقي آنهاست و تحقق پيرنگ داستان.
گزارش Report
گزارش، شرح يا بيان توضيحي جزئيات وضعيت و موقعيت يا واقعهاي است. گزارش معمولا بر پايه مشاهده و تحقيق يا هر دو اينها بنا ميشود.
گفتوگو Dialogue
صحبتي را كه در ميان شخصيتها يا بهطور گستردهتر، در افكار شخصيت واحدي در هر كار ادبي صورت ميگيرد، «گفتوگو» مينامند.
لحن Tone
لحن، طرز برخورد نويسنده نسبت به اثر است، بهطوري كه خواننده آن را حدس بزند، درست مثل لحن صداي گويندهاي كه ممكن است طرز برخورد او را با موضوع و مخاطبش نشان بدهد.
محتوا Content
مفاد و مضمون يا مفهوم هر اثر هنري را محتواي آن مينامند. محتوا معمولا در تقابل شكل به كار ميرود. اگر شكل را به منزله ظرفي بگيريم، محتوا مظروف، يعني آن چيزي است كه ظرف را پر ميكند. در مورد تعريف محتوا، اختلاف نظر بسيار است. بعضي آن را موضوع و بعضي درونمايه اثر هنري ميدانند، اما محتوا عنصري بسيط نيست، بلكه تركيبي است از درونمايه و موضوع و اعمال ديدگاه هنري خاصي كه زاده طبيعت و جهانبيني هنرمند است.
مضمون: رجوع كنيد به درونمايه
موتيو؛ موتيف: رجوع كنيد به بنمايه
موضوع Subject
موضوع، شامل مجموعه پديدهها و حادثههايي است كه داستان را ميآفريند و درونمايه داستان را تصوير ميكند.
وضعيت و موقعيت Situation
وضعيت و موقعيت، محل پيوند حادثهها در لحظه خاصي از داستان است كه كشمكش را بهوجود ميآورد. به عبارت ديگر، وضعيت و موقعيت دستهاي از حوادث ضمني است كه در آنها شخصيت، خصوصيتهاي خودش را كشف ميكند؛ مثلا وضعيت و موقعيت در داستان كوتاه «داشآكل» اين است كه جوانمردي پايبند به اعتقاداتش نميداند با عشقي كه به دختري پيدا كرده چه كند، دختري كه به امانت به او سپردهاند و بنا بر تعهد عياري نميتواند او را از آن خود كند و گرفتار آشفتگيهاي روحي و عاطفي ميشود.
هول و ولا يا حالت تعليق Suspense
هول و ولا يا حالت تعليق كيفيتي است كه نويسنده براي وقايعي كه در شرف تكوين است، در داستان خود ميآفريند و خواننده را مشتاق و كنجكاو به ادامه خواندن داستان ميكند.
برگرفته از پيوست كتاب «عرق ريزان روح» اثر جمال مير صادقي( انتشارات نيلوفر)
4 Comments
محمد شریف زاده
واقعاً عالی بود. متشکرم
نیما
متشکرم.
شاپرک
ممنون . مطلب مفید بود
فهیمه
خیلی خوب بود استفاده کردم ممنون