اشتراک گذاری
كتابچهی راهنمای خوشبینیSilver Linings Playbook
نویسنده و كارگردان: دیوید او. راسل. بازیگران: برادلی كوپر (پَت)، جنیفر لارنس (تیفانی)، رابرت دنیرو (پدر پت)، جكی ویوِر (دلورِس)، دنیس تاكر (دنی). محصول ۲۰۱۲، ۱۲۲ دقیقه.
پت كه به دلیل ضربوشتم و اختلالات روانی مدتی تحت مداواهای سنگین بوده، بهتازگی به خانه برگشته و میخواهد با بازسازی روحی و جسمی خودش به زندگی عاشقانهای كه با همسرش داشته بازگردد. در همین حین به شكلی اتفاقی با تیفانی كه او هم سابقهی مشكلات روانی را داشته آشنا میشود…
عشق درد دارد
هومن داودی
بعد از چند سال، سروكلهی یك كمدیرمانتیك عالی و درجهی یك پیدا شده كه جدا از اینكه یكی از بهترینها در ژانر خودش است، میتواند به عنوان یكی از موفقترین و روانترین فیلمهای سال، كه در نمایش و انتقال آنچه مد نظرش است بدون لكنت و كاملاً هماهنگ عمل میكند، و علاوه بر آن مقادیر متنابهی هوشمندی در خود دارد، مورد بررسی قرار بگیرد. كتابچهی راهنمای خوشبینی، همان طور كه در مراسم اسكار و در معرفیاش گفته شد، بهحق یك كلاسیك زودهنگام (Instant Classic) است. از آنهایی كه تا سالها بعد روانكاوان و روانشناسان تماشایش را به بیماران منفیباف و دلمرده و افسردهی خود تجویز میكنند. شاید آخرین نمونه از این دست فیلمها شاهكار دستكم گرفتهشدهی پانصد روز سامر (مارك وب، ۲۰۰۹) باشد.
اما این كیفیت كمنظیر از كجا میآید؟ یكی از اصلیترین بنیانهای شكلگیری موفق یك رابطهی عاشقانه در سینما، این است كه دو طرف ماجرا، بهسادگی، به هم بیایند و از روبهروی هم قرار گرفتنشان، گرما و احساس بیرون بزند. دیوید او. راسل با انتخاب هوشمندانهی زوج اصلی فیلم (كه روی كاغذ، و با شانزده سال اختلاف سنی، چندان تناسبی با هم ندارند) بخش عمدهای از راه را رفته. اما برای تأكید روی درستی این انتخاب، صحنهی آموزشی و عالی اولین حضور این دو در اتاق كوچك رقص را كه بهروشنی و صراحت نمایانگر گرما و احساس مذكور بین این دو بازیگر است را قرار داده تا دیگر جای هیچ اما و اگری در زمینه باقی نماند. مسلماً حضور دو بازیگر اصلی در كنار هم بهتنهایی نمیتواند رابطهی ملموسی بین آنها بیافریند و تغذیهی شخصیتهای نمایشی آنها با دیالوگهای هوشمندانه و شناسههای شخصیتی كارآمد است كه به چنین نتیجهی درخشانی منجر شده است.
گذشته از قوام شخصیتهای اصلی و حتی فرعی (از پدر پت بگیرید تا دنی)، مهمترین دستاورد فیلم وحدت تماتیك و هماهنگی ساختاریاش است. فیلم همان طور كه از عنوانش شروع میكند، در ستایش خوشبینی ساخته شده و به منظور این ستایش به سمت تئوریهای پیچیدهی اخلاقی و فلسفی نرفته. بلكه بهسادگی روی جزییات كوچك و حتی خرافیای (مثل تأثیر چیدمان قرار گرفتن كنترلهای تلویزیون یا حضور پت در باختن یا بردن تیم محبوب خانواده) تأكید میكند كه ممكن است بیدلیل و فقط به دلیل احساسی كه شخص نسبت به آنها دارد، موجب به آرامش رسیدن او شوند. این قلمرویی است كه نمیشود با منطق و استدلال واردش شد و رمز موفقیت فیلم هم دقیقاً همینجاست كه برای تبیین این اصول نامریی و بیمنطق، وارد جبههی دیگری با همین مشخصات میشود كه برای همگان ملموستر است: «عشق». فیلم نشان میدهد كه به دست آوردن عشق راستین درد دارد، عذاب دارد؛ دل كندن و بریدن از یك رابطهی عاشقانهی طولانی و اشتباه ایبسا رنج بیشتری میطلبد؛ «گسستن» هنری است كه با یاد گرفتنش میتوان ترس از زندگی كردن را از خود دور كرد و… همهی هنرمندی و ظرافت فیلم او. راسل اینجاست كه دغدغهها و شاید پیامهایش در لفافهای باورپذیر و شیرین و بنا بر بنیانهای دراماتیك مستحكم عرضه شده و در آن به شعور و هوش مخاطب احترام گذاشته شده است. برای مثال، در فیلم از تحولهای ناگهانی و یكشبه هیچ خبری نیست و حتی همینگوی و سالار مگسها هم به دلیل تلخاندیشیشان با انتقادهای تند مواجه میشوند و بهدور انداخته میشوند.
ساختار بصری فیلم دلیلی دیگر بر هوشمندی كارگردان است. مثلاً تنها اسلو موشنی كه در طول فیلم وجود دارد، صحنهی پایكوبی بیرون ورزشگاه است كه تأكید فیلمساز بر جهان معنایی اثرش – غنیمت شمردن دم و مثبتاندیشی – است. از طرف دیگر حركتهای دوربین و زاویههای ویژهاش در بزنگاههای مختلف به زبان تصویری و سینمایی فیلم كمك زیادی كرده است. برای نمونه توجه كنید به زاویهی سرگیجهآور و نماهای معوج بعد از دعوای پت و تیفانی در رستوران یا زوم بهنسبت سریعی كه اواخر فیلم روی چهرهی پت صورت میگیرد و با این زوم متوجه میشویم كه او از عمل به قول خودش «دیوانهوار» تیفانی باخبر شده است. اما در فصل فوقالعادهی پایانی و رقص نهایی است كه همهی بردارهای فرمی و معنایی اثر به یك همگرایی درخشان میرسند و این فصل به چكیده و نتیجهای فراموشنشدنی از كلیت اثر تبدیل میشود.
در این فصل حركتهای نسبتاً آرام دوربین اوج میگیرد و از تیلت آرام اولیه روی دستهای پت هنگام صحبت با روانپزشكاش كه نشانگر ناآرامی درونی اوست به پنها و تراولینگهای سریع و زیادی میرسیم كه فضای داخلی هتل و به تبع آن حالوهوای حاكم بر شخصیتها را پرتعلیق و خروشان جلوه میدهد. در قیاسی معالفارق، جنس و كاركرد فضاساز این حركتهای دوربین یادآور حركتهای دوربین درخشان سرگیجه در فصل آشنایی اسكاتی با مادلن در رستوران است. كتابچه… ارجاعها و منابع الهام دیگری هم دارد كه اتفاقاً بیشترشان در همین فصل كلیدی جمع شدهاند. رویكرد سرخوشانه به بیماری شدید شخصیت اصلی یادآور فیلم خوب ۵۰/۵۰ (جاناتان لواین، ۲۰۱۱) است. تبدیل شدن صحنهی رقص در فصل پایانی به مكانی برای رها شدن از شر شیاطین درونی شاهكاری به نام مسابقهی زیبایی خردسالان (جاناتان دیتن، والری فاریس، ۲۰۰۶) را به یاد میآورد. سكانس درخشان رقص دونفره را هم میشود بعد از سكانس مشابهش در داستان عامهپسند تارانتینو، بهترین در نوع خودش قلمداد كرد. این رقص چندپاره و نوع حركتهای پت و تیفانی در طی آن، كه از فاصله و جدیت و سردی شروع میشود و به كمترین فاصله و صمیمیت ختم میشود، نشانهی هنرمندانهی دیگری است كه فرازوفرود رابطهی پیچیده و پر از دستانداز آنها را نشان میدهد. صحبت درگوشی نهایی با معشوق كه حتی بیننده هم برای شنیدنش نامحرم قلمداد میشود هم هست كه بعد از گمشده در ترجمه به این بهجایی و ماندگاری و با این بار دراماتیك قدرتمند بیسابقه است.
پت و تیفانی روحهای آشفته و ناآرامی دارند كه اصلیترین دلیلش عشقهای شكستخورده و ناتمامشان است. به همین دلیل باید به سازندگان این فیلم آفرین گفت كه مقدمات آشنایی آنها را حین دویدن در خیابان و گویی فرارشان از هم میچینند و در نهایت باز هم، برای وصال نهاییشان، دویدن و فرار و جوشوخروش و عتاب در كار است. این جنبش كه در بطن داستان و موقعیتها وجود دارد، بعد از وصال حتی به دوربین هم سرایت میكند تا در حركتی سریع عقب بكشد و عاشقان تازهیافته را تنها بگذارد. چنین است كه نمونهای ظریف و بهشدت هماهنگ از اجزای مختلف یك فیلم با نام كتابچهی… جلوی چشمانمان شكل میگیرد، احساساتمان را برمیانگیزد و حالمان را خوب میكند. (امتیاز: ۹ از ۱۰)
ماهنامه فیلم / مد و مه / خرداد 1392