اشتراک گذاری
درباره نامه بیسابقه 214 مولف به وزیر ارشاد:
فرناز میری/ در راستای انتشار نامهیی سرگشاده از سوی جمعی از مولفان به وزیر ارشاد مبنی بر درخواست حذف ممیزی پیش از انتشار كتاب، طی این مدت شاهد واكنشهای مختلفی به این نامه از سوی نویسندگان، مترجمان، شاعران و همچنین وزیر ارشاد بودیم. اما امضاكنندگان این نامه چه هدفی را از انتشار چنین نامهیی دنبال میكردهاند، پس از انتشار آن ،چه انتظاری از مسوولان دارند و دیدگاه آنها نسبت به نقدهای مطرح شده به این نامه چیست؟ اینها سوالاتی بود كه در میزگرد تخصصی پیرامون ممیزی كتاب در روزنامه اعتماد با سه تن از امضاكنندگان این نامه محمدحسن شهسواری، منتقد و داستاننویس؛ حسین سناپور، نویسنده و شاعر و فرید مرادی، نویسنده و ویراستار به بحث و گفتوگو گذاشته شد. مقدمه: چندی پیش جمعی از نویسندگان، شاعران و مترجمان در نامهیی سرگشاده به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خواستار حذف ممیزی شدند و اعلام كردند با حذف ممیزی در صورت لزوم با حضور در قوه قضاییه مسوول و پاسخگوی نوشتههای خود خواهند بود. متن كامل این نامه در خبرگزاریها، سایتها و روزنامههای مختلف منتشر شد و بازتابهای مختلفی را در پی داشت كه هنوز هم ادامه دارد. عدهیی این كار را عاملی برای ایجاد خودسانسوری میدانند یا معتقدند جرمی به نام جرم كتاب تعریف خواهد شد و از سوی دیگر اگر بنا باشد همه مسوولیت متوجه مولفان باشد، نقش ناشران در این میان چیست. عدهیی هم موافق سه بند كلی این نامه هستند و امیدوارند پاسخی از سوی مسوولان دریافت كنند. چند روز پس از انتشار این نامه سیدعباس صالحی به عنوان معاون فرهنگی وزیر ارشاد معرفی شد و علی جنتی در مراسم تودیع و معارفه معاونان وزارت ارشاد اشارهیی به این نامه داشت و اعلام كرد وزارت ارشاد بر اساس قوانین موجود در شورایعالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی نمیتواند این كار را انجام دهد. آنچه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای رد خواسته جمعی از اصحاب قلم به آن استناد كرد، این بود كه: «آیا ما میتوانیم بگذاریم هر رمان و داستانی منتشر شود و نسل نوآموز ما از یك غذای مسموم تغذیه كند؟ در حوزه كتابهای دینی مشكلی نداریم، مگر برای كتابهایی كه در زمینه عرفانهای كاذب نوشته میشوند. در حوزه كتابهای علمی هم مشكلی نیست و بیشترین مساله ما در حوزه ادبیات داستانی و كتابهای كودك و نوجوان است و باید در این زمینه براساس قانون عمل كنیم». اما در همین زمینه سه تن از امضاكنندگان این نامه با حضور در دفتر روزنامه اعتماد دیدگاهها و دلایل خود را نسبت به انتشار این نامه و نقدهای مطرح شده در رابطه با این نامه مطرح كردند. محمدحسن شهسواری، منتقد و داستاننویس؛ حسین سناپور، نویسنده و شاعر و فرید مرادی، نویسنده و ویراستار میهمانان این میزگرد بودند كه در راستای بحث ممیزی و چند و چون آن و انتشار این نامه به بحث و گفتوگو پرداختند. با توجه به صحبتهای وزیر ارشاد در واكنش به این نامه، بهنظر میرسد امكان اجرایی شدن آن ضعیف است، اما به طور كلی امضاكنندگان این نامه چه هدفی را از انتشار آن در نظر داشتهاند؟ و این نامه چه تاثیری در فضای نشر خواهد داشت؟
سناپور: همان طور كه در متن نامه آمده و تمام افرادی كه به نوعی دستاندركار كتاب هستند، حالا چه به عنوان ناشر، نویسنده، مترجم و هر فردی كه با كتاب سروكار دارد و حتی خواننده صرف، همه میدانند كه در این سالها تا چه اندازه جلوی كتابها گرفته شده و چه خسارتهایی را برای ما به دنبال داشته است. البته ممكن است برخی كتابها هم باشند كه كسی از سرنوشت آنها آگاه نباشد و خود نویسنده هم هرگز اشارهیی به این نكته كه كتابش غیرمجاز شناخته شده است، نكرده باشد. همچنین برخی از كتابها هم هستند كه بعد از انتشار جلوی آنها گرفته شده است. بنابراین تمامیافرادی كه درگیر كتاب هستند یك تصویر حدودی و كلی از این وضعیت دارند كه سانسور، طی این سالها و بهویژه در این هشت سال اخیر كه اصلا قابل مقایسه با سالهای قبل نیست، چه بلایی بر سر كتابهای ما آورده است. بنابراین در درجه نخست این نامه اعتراض به این وضعیت است و به نوعی بیان یا زبان جمعی برای گفتن این موضوع است كه چه بلایی بر سر كتابهای ما آمده است. از سوی دیگر ما در این نامه به صحبتهای انتخاباتی آقای روحانی و صحبتهای پیشین آقای جنتی استناد كردهایم و ظاهرا خودشان هم میدانند كه مولفان با چه مشكلاتی روبهرو هستند، اما متاسفانه تدبیری از سوی مسوولان اتخاذ نمیشود. اینكه نامه چه تاثیری میتواند داشته باشد در درجه نخست همان بیان اعتراض جمعی به سانسوری است كه طی سالهای گذشته بوده و همچنان هم وجود دارد و در درجه دوم در این نامه راهحلی برای این مشكل ارائه شده است، تا دیگر شاهد این مشكلات نباشیم و این اتفاق مدام تكرار نشود؛ چراكه تا زمانیكه سانسور هست، میزان آن كم و زیاد میشود اما از بین نمیرود. شاید كسانی بر مسند كار قرار گیرند كه تنگنظری سالهای قبل را نداشته و با حوزه ادبیات و به طور كلی علوم انسانی آشنا باشند و در نتیجه سختگیریهای عجیب و غریب گذشته را نداشته باشیم، اما آنها هم در جایی اشتباه خواهند كرد و در جایی ضربه خواهند زد. در نتیجه این صدمه را كم و بیش خواهیم داشت، اما احتمالا كمتر از سالهای گذشته. از سوی دیگر بهنظرم خود این قضیه سبب شده است تا در تمام این سالها وزارت ارشاد به نوعی در مقابل نویسندگان باشد، نه در كنار آنها و به آنها كمك كند. بر اساس همین نامه با برعهده گرفتن مسوولیت از سوی نویسندگان و پدیدآورندگان اثر، راهحلی را به مسوولان پیشنهاد میدهد؛ چراكه به هر حال یك مساله مهم ارشاد این بوده كه اگر احتمالا در كتابی جرمی اتفاق افتاد، مسوول كیست. آقای جنتی در ابتدای كار مطرح كرد كه این مسوولت برعهده ناشران باشد، اما تعدادی از ناشران مخالفت كردند و من ندیدم كه هیچ كدام موافقت كنند. خب این مساله چندان هم عجیب نیست و طبیعی است كه ناشران نخواهند سرمایه خود را بهخطر بیندازند. آقای جنتی هم با استناد به نظر همین تعداد ناشران مخالف، اعلام كرد كه باید همچنان سانسور پیش از انتشار را داشته باشیم. ما در این نامه شاهد آن هستیم كه نویسندگان مسوولیت را خود برعهده میگیرند، تا هم باری از دوش ناشران و هم باری از دوش ارشاد برداشته شود و ما در آینده شاهد آن باشیم كه ارشاد نه در مقابل نویسندگان كه در كنار آنها باشد. اینكه برخی معتقدند چنین خواسته یا پیشنهادی یك مساله دور از ذهن یا عجیب است و امكانپذیر نیست باید گفت در تمامی دنیا شاید به ندرت شاهد وجود سانسور آنهم پیش از انتشار باشیم. بقیه كشورها هم مسائل ما را دارند و عرف، اخلاق، فرهنگ، مذهب و دیگر مسائل بر دیگر كشورها هم حاكم است، اما كتابها منتشر میشوند و اگر احتمالا مشكلی بود پس از انتشار از آن كتاب شكایت و پس از بررسیها و در صورت تایید جلوی آن كتاب گرفته میشود. اما گویی در كشور ما، هم مسوولان، هم پدیدآورندگان اثر و هم ناشران به وجود سانسور عادت كردهاند و میاندیشند اگر سانسور برداشته شود، اتفاقی عجیب در كتابها رخ میدهد. این تفكر از ذهن سانسورزده ناشی میشود و اگر مدتی از آن بگذرد بیشك برای همگان عادی خواهد شد كه كتابها بدون سانسور منتشر شوند و ارشاد با بدگمانی به ناشران و نویسندگان نگاه نكند. استثنائا اگر از كتابی هم شكایت شد، به دادگاه برود و آنجا پاسخگو باشد.
شهسواری: در ارتباط با این نامه، بر اساس تجربه شخصیام یك نكته را به مسوولان یادآور میشوم كه نویسندهها در همین جامعه زندگی میكنند. وقتی برای كتابم به ارشاد رفته بودم، گفتم من این كتاب را به همسرم تقدیم كردهام پس در درجه نخست همسرم آن را خوانده و قرار است این كتاب در خانه من هم خوانده و نگهداری شود. خانواده من به عنوان یك نویسنده فرق زیادی با خانواده وزیر ارشاد، معاون فرهنگی، مسوولان و ممیزان ندارند. همه در همین جامعه زندگی میكنیم و یكسری اخلاق و عرف را رعایت میكنیم. بهنظر میرسد بیش از هر گروهی، افرادی كه به ممیزی دامن میزنند و بیشترین دشمنی را با ارشاد و جمهوری اسلامی ایجاد میكنند، همان ممیزان هستند. یعنی افرادی كه از این راه زندگی میكنند و از این آب گلآلود بیشترین سود را میبرند. من به عنوان نویسنده و ویراستار نشر، میخواهم به وزیر، معاون و مسوولان ارشاد بگویم تحت تاثیر این افراد نباشند؛ چراكه كتاب را در یك سپهر كلی باید دید. از سوی دیگر توجه داشته باشند كه مولفان و مترجمان هم در همین فضا زندگی میكنند و هیچ مولفی كتاب منتشر شدهاش را از نزدیكان و خانوادهاش پنهان نمیكند. برای مثال طبق نظری كه ممیز در ارتباط با نخستین رمان من داشت، شاید حكم من میتوانست اعدام باشد! چراكه معتقد بود در آن كتاب به یكی از معصومین توهین كردهام. با پیگیریهایم در آن زمان توانستم این ذهنیت اشتباه را از میان بردارم و اكنون 10 سال از چاپ آن كتاب من میگذرد، هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچكس چنین برداشتی از آن رمان نكرده است. بیشك اگر چنین توهینی بود به عنوان نویسنده حتما باید تبعات آن را میدیدم. اما زمانیكه جلوی كتابی از سوی بررس یا ممیز گرفته میشود، بیشك یك دشمن به دشمنهای جمهوری اسلامی اضافه میشود. آیا وزیر محترم ارشاد میخواهد اینهمه اضافه كردن دشمن را در كارنامه خودش داشته باشد.
مرادی: محور صحبتهای من در ارتباط با سانسور به طور كلی و از سوی دیگر در مدت هشت سال اخیر است كه سبب شد ما دوران متفاوتتری از گذشته را تجربه كنیم. تا سال 1367 هیچ ضابطهیی برای نشر كتاب مصوب نشده بود و كتاب پس از چاپ ممیزی میشد، به عبارت دیگر همین پیشنهادی كه چندی پیش از سوی وزیر ارشاد مطرح و سپس منتفی شد. اما این مساله تبعات مالی سنگینی برای ناشران داشت و بنابراین ارشاد با كمك شورایعالی انقلاب فرهنگی تصمیم گرفت یكسری ضوابطی ایجاد كند تا كتاب پیش از چاپ سانسور شود، اما چند نكته در آن قابل بحث بود. یكی آنكه در آن ضوابط اصلا كتابهای بزرگسال مدنظر نبود و تنها راجع به كتابهای كودك و حساسیتی كه در ارتباط با كتابهای این حوزه وجود داشت بررسی كتاب قبل از انتشار را برای كتاب كودك الزامی میكرد. بنابراین سالها یكی از چالشهای وزارت ارشاد این بود كه این ضابطه هیچ ارتباطی با كتاب بزرگسال ندارد. اما همچنان كتابهای بزرگسال سانسور و غیرمجاز اعلام شدند. اما در هشت سال گذشته ما با یك پدیده شگفتآورتری روبهرو شدیم، وزیر ارشاد دولت نهم نگاهش به سانسور نگاه متفاوتی بود. از این جهت كه میاندیشید كتابهای ادبی و بهویژه رمان در تلاش برای تغییر سبك زندگی در ایران هستند و به همین دلیل از همان گلوگاه بهتر است این راه بسته شود. من آمار دارم، كتابهایی هم بودهاند كه بعد از دو روز از تاریخ تحویل به اداره كتاب برگشت خورده و مردود اعلام شدهاند. یعنی حتی ورق هم نخوردهاند. در گذشته بررسها در وزارت ارشاد نبودند. اما اكنون دایره بررسی به وزارتخانه آمده است و افرادی در آنجا مشغول هستند كه این توانایی را دارند هر اثر ادبی را غیرمجاز اعلام كنند. برای مثال اگر خانمی در داستان مشغول رانندگی باشد، تغییر سبك زندگی محسوب میشود. این موارد به قدری گسترده شد كه طبق آمار در دو سال گذشته تعداد آثار ادبی شاخص ما از چند 10 تا هم تجاوز نمیكرد در حالی كه اوج خلاقیت نویسندههای ما برای داستاننویسی در سالهای اخیر شكوفا شده و این مساله جز دلزدگی و سرخوردگی برای مولفان چیزی در پی نداشت. حتی آقای حسینی، وزیر دولت دهم میگفت در سال 60 هزار عنوان كتاب منتشر میشود و اگر هزار عنوان هم مجوز دریافت نمیكند، اتفاقی نمیافتد. در حقیقت ایشان نمیدانستند كه نوشتن چه رنجی را بر نویسنده تحمیل می كند و آماده كردن یك كتاب 100 صفحهیی حداقل دو سال از عمر یك انسان را میگیرد و غیرمجاز اعلام كردن هزار عنوان كتاب یعنی دو هزار سال كار فرهنگی را نادیده گرفتن. همچنین در اصلاحیه دولت نهم زمان معاونت آقای محسن پرویز كه تصمیم گرفته شد مصوبه قبلی را تعمیم دهند، شورایعالی انقلاب فرهنگی ریزنگرانهتر به این موضوع نگریست، اما این مصوبه تا چند ماه گذشته هم به طور مطلق اجرا نشد و حتی در همین اصلاحیه بسیاری از مصوبات نادیده گرفته شده است. برای مثال در این مصوبه قید شده حداكثر مدت بررسی كتاب باید یك ماه باشد و با درخواست ممیز این مدت به دو ماه افزایش مییابد. در حالی كه برخی كتابها دو یا چند سال در ارشاد منتظر دریافت مجوز هستند. همچنین در همین مصوبه قید شده كه هیات نظارتی باید تشكیل شود كه در آن افراد صاحب صلاحیت علمی و دانشگاهی ناظر بر امور فرهنگی و ممیزی باشند كه هیچگاه چنین هیاتی تشكیل نشد. در زمان آقای بهمن دری این هیات پنج نفره را معرفی كردند، اما هیچگاه این هیات تشكیل جلسه ندادند. از سوی دیگر شورایعالی انقلاب فرهنگی خود معتقد است این مصوبه قانون نیست و به عنوان یك آییننامه داخلی برای ارشاد فرستاده شده است. اما حتی با این فرض كه قانون هم باشد این مسائل اجرایی نشده است. همچنین همین مصوبه به دلیل اینكه اجازه تفسیر به رای میدهد، مبهم است. بنابراین طبق این مصوبه با نگاهی سختگیرانه 99 درصد كتابها را میتوان غیرمجاز و با نگاهی واقعگرایانه میتوان 99 درصد كتابها را قابل چاپ اعلام كرد. بنابراین مشكل ما این مساله نیست. بلكه مشكل جایی است كه ما تیغ را به دست فردی میسپاریم كه در نوشتن ناكامی داشته و حتی توانایی خلق یك اثر را نداشته و همه را قلع و قمع میكند. به راحتی برخی افرادی كه عنوان بررس را در وزارت ارشاد دارند، به خود اجازه توهین، هتك حرمت نویسنده و صدور نظریه در ارتباط با ممنوعیت چاپ كتابی به دلیل تغییر سبك زندگی را میدهند. غافل از اینكه سبك زندگی تنها با كتاب تغییر نمیكند؛ بلكه با هزار عامل دیگر كه بزرگترین آن رشد طبقه متوسط است و گسترش مراكز آموزشی، ماهواره، اینترنت، تلویزیون و عوامل متعدد دیگر تغییر میكند. تمامی این مسائل سبب شده است هرج و مرج و بیقانونی بر نشر كتاب حاكم شود. وقتی به عدهیی اختیار تام داده میشود، هیچگاه نمیتوانی بگویی علت اینكه كتاب من غیرمجاز یا سانسور شده چیست. كسی پاسخگو نیست. نشر ایران اكنون دچار یكی از بزرگترین بحرانهای موجودش است؛ گرانی كاغذ، مشكل توزیع كتاب، عدم برگشت پول كتابهای توزیع شده و از همه بدتر سانسور كه اعتماد آن تعداد محدود خواننده كتاب را هم از ما گرفته و تیراژ كتابها بهطرز اسفباری پایین است و حتی به 300 یا 400 نسخه و در مواردی به 100 نسخه هم رسیده است. دلیل این مساله سلب اعتماد از اهل فرهنگ است كه به دلزدگی و از نوشتن كناره گرفتن منجر میشود و هیچ گاه كسی در پی برآورد خسارتهای ناشی از این مساله به فرهنگ كشور نبوده است.
با توجه به صحبتهای شما، اوج این سختگیریها و ممیزی را هشت ساله گذشته میدانید، اما چرا طی این هشت سال ما شاهد چنین حركتهای جمعی از سوی مولفان نبودیم؟
شهسواری: این نامه در برابر وعدههای انتخاباتی آقای روحانی، رییسجمهور و سپس آقای جنتی، وزیر ارشاد منتشر شد. عكسالعمل به سانسور همیشه بوده، حال شاید در قالب حركت جمعی یا انتشار چنین نامهیی صورت نگرفته است.
مرادی:اعتراضات فردی در آن مدت هم خیلی زیاد بود و حتی من حدود 10 تا 12 مطلب در این زمینه و طی این سالها نوشتم كه همگی منتشر شدند، اما هیچگاه پاسخی دریافت نكردم. حتی در اعتراض به سرنوشت یكی از كتابهایم نامهیی سرگشاده به رییس اداره كتاب نوشتم و او را به چالش كشیدم تا توضیحی منطقی درباره علت غیرمجاز اعلام كردن كتاب من ارائه شود و همچنین تاكید كرده بودم كه از راه نوشتن گذران زندگی میكنم و زمانیكه كتاب من غیرمجاز اعلام میشود، در حقیقت راه زندگی كردن را بر من میبندید، اما هیچ پاسخی در كار نبود و در مقابل سكوت مطلق بود. همچنین انتشار چنین نامهیی در آن دوران تبعاتی برای نویسندگان داشت كه از جمله آن ممنوعالقلم شدن بود. وقتی چنین وضعیتی حاكم است كه طرف مقابل آنقدر قدرت دارد كه میتواند اختلالی در زندگی ما ایجاد كند، خود به خود هیچ اعتراض جمعی شكل نخواهد گرفت. اما اهل قلم به صورت فردی معترض به این وضعیت بودند كه از سوی مسوولان نادیده گرفته میشد. حتی پیشتر سرپرست سابق معاونت فرهنگی، علی اسماعیلی اعلام كرد كه 810 هزار عنوان كتاب از ابتدای فعالیت نشر در ایران منتشر شده كه از این تعداد 480 هزار عنوان آن در دولت نهم و دهم بوده است. به عبارت دیگر كارنامهیی افتخارآمیز شكل گرفته كه هیچ حركتی در گذشته صورت نگرفته و همه فعالیتها در این دوران بوده است. توجه داشته باشیم ارائه آمار كلی كاری آسان است. اما اگر بخواهیم به جزییات این آمارها توجه كنیم باید بگوییم چه تعداد از این كتابها در حوزه علوم انسانی، چه تعداد از این آثار كتاب درسی و آموزشی و چه تعداد تجدید چاپ بوده است. همچنین سیر آماری آنها به چه صورت است، آیا افت داشته یا رو به رشد بوده و از سوی دیگر باید دید آیا تیراژ كتابهای ما حتی با تیراژ كشورهای همسایه هم قابل مقایسه است؟ برای مثال در تركیه تیراژ كتاب به طور متوسط 30 هزار نسخه اما در ایران هزار نسخه است. در این هشت سال سدی جدی در برابر كتابهای ارزشمند وجود داشت و تعداد آثار شاخص روز به روز كاهش پیدا كرد. بهگونهیی كه اگر تا دو سال آینده این روند ادامه مییافت، تا آن زمان هیچ كتاب ادبی ارزشمندی منتشر نمیشد.

سناپور: در سالهای گذشته هم نویسندگان مدام اعتراض كردهاند و سكوت نكردهاند، هرچند نامه جمعی در كار نبود، اما اعتراضهای فردی زیاد بود. البته هیچ گوش شنوایی هم نبود و كسی به این مساله توجه نمیكرد. یك دلیل نوشتن نامه همین است كه ما فكر میكنیم دولت جدید و وزیر ارشاد جدید با نگاهی مثبت به امور فرهنگی مینگرند. رویكرد دولت جدید به نوعی ترمیم برخی زخمهایی است كه در سالهای گذشته به عرصههای مختلف و از جمله فرهنگ ما وارد شده است. دلیل دیگر آنكه در گذشته نویسندهها این خطر را احساس میكردند كه انتشار نامه جمعی میتواند تبعات سنگینی برای آنها داشته باشد و البته شاید از سوی دیگر منتشر نشدن چنین نامهیی در این مدت را هم باید به حساب كوتاهی نویسندگان گذاشت. اما اكنون كه شرایط تغییر كرده و رویكرد مثبتتری نسبت به فرهنگ وجود دارد، باید دید انتشار این نامه چه تاثیری میتواند داشته باشد. نكته دیگر اینكه برخی نویسندگان از حدود یك ماه پیش تقاضای دیدار با آقای جنتی را داشتهاند؛ اما تا جایی كه من اطلاع دارم پاسخ مثبتی دریافت نشده است. شاید اگر به این تقاضا پاسخی داده میشد و این دیدار صورت میگرفت و گروههای مختلف نویسندگان امكان ملاقات با وزیر ارشاد را داشتند؛ شاید حتی لازم نبود این نامه نوشته شود و بسیاری از صحبتها و خواستهها رودررو توضیح داده میشد. شاید هم حتی ذهن ایشان نسبت به اتفاقاتی كه سالهای پیش رخ داده و خواستههای مولفان روشنتر میشد. گرچه به هر روی و بهنظر من انتشار چنین نامهیی لازم بود. در ضمن نوشتن این نامه به معنای این است كه ما انتظار داریم به این نامه خیلی سریع پاسخ رد داده نشود و حرفهای نویسندگان و توضیحات آنها را هم بشنوند و گروههای كارشناسی با نویسندگان نشستهای تخصصی در این زمینه داشته باشند. تا حداقل اگر نظر آنها هم در این زمینه تغییری نكرد، اما با ذهن خیلی روشنتر نسبت به خواستههای نویسندگان پاسخ دهند. بنابراین ما از نوشتن این نامه در این شرایط تقاضای پاسخی روشنتر، كاملتر و دقیقتر از آقای وزیر داریم و در حقیقت نوشتن نامه به این معناست كه انتظار داریم و فكر میكنیم ایشان پاسخی روشنتر و مشخصتر ارائه خواهند كرد. به تازگی نیز آقای سیدعباس صالحی به عنوان معاون فرهنگی جدید معرفی شد. با توجه به اینكه اغلب ما نویسندگان با ایشان آشنایی نداریم، شاید در درجه نخست این انتظار را داشتیم كه چهرهیی برای این سمت انتخاب میشد كه شناختهشدهتر بود و ما از پیش با فعالیتهای او آشنا بودیم و دید مثبتتری نسبت به این قضیه داشتیم. اكنون این اتفاق نیفتاده و به طور حتم آقای جنتی سعی كردهاند فردی را برای این سمت انتخاب كنند كه تواناییهای مدنظر ایشان را داشته باشد، اما با توجه به سوابق تحصیلی و كاری آقای صالحی و نوع فعالیتهای ایشان به نوعی این نگرانی ایجاد میشود كه گویا دغدغه آقای جنتی اصلا مولفان، طرز فكر و خواستههای آنها و اینكه چگونه میتوان به آنها كمك كرد تا بتوانند آثار ارزشمندتری تولید كنند، نیست و به عبارت دیگر دغدغه ایشان پاسخگویی به ما و خواستههای ما نیست. بهنظر میرسد بیشتر دغدغه ایشان این بوده كه بخشهای خاصی را در نظر داشته باشند و فردی را برای این سمت در نظر گرفتهاند كه با آنها هماهنگتر باشد.
پس بهنظر شما از این منظر این نگرانی تشدید شده است؟
سناپور: حداقل میتوانم بگویم اگر نگرانی تشدید نشده، اما رفع هم نشده است. ما الان با تردید میتوانیم به معاونت جدید نگاه كنیم؛ چراكه تا جایی كه من اطلاع دارم ایشان در حوزه كتاب كار نكردهاند. البته امیدوارم آقای صالحی به خواستههای نویسندگان، شاعران و دستاندركاران نشر توجه داشته باشند، نه اینكه با بخش خاصی از جامعه هماهنگ شوند. اگر چنین باشد بازهم كم یا زیاد همان مسائل قبلی را خواهیم داشت و تعداد بیشتری از نویسندگان و مترجمان از این وضعیت ناراضی خواهند بود. برنامههای معاونت جدید باید با تولیدكنندگان فرهنگی همسو باشد و برای رفع نگرانی قشرهای دیگر با تعیین قوانین مشخص میتوان این نگرانیها را برطرف كرد. اما اگر همان تنگناها وجود داشته باشد و حمایتی از ناشر و مولف نشود، نهتنها حركتی رو به جلو نخواهیم داشت، حتی امكان دارد به عقب بازگردیم.
شهسواری: در این ارتباط صحبت ویژهیی ندارم، اما توصیه من به عنوان برادر كوچكتر به آقای وزیر این است كه آفتی كه دولت قبلی داشته را از خود دور كند و هنرمندان را به خودی و غیرخودی تبدیل نكند. فكر میكنم نظر آقای رییسجمهور هم این بود كه كشورمتعلق به همه مردم است و همه نگاهها باید سهمی در این كشور داشته باشند. در تمام این سالها یكی از اركان نگهداری فرهنگ این مملكت ناشران خصوصی بودهاند و نویسندگان و شاعران و مترجمانی كه با آنها كار كردهاند. اگر ما روی هیچ چیزی با هم توافق نداشته باشیم، روی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی توافق داریم و فكر میكنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حداقل باید در این زمینه یك همافقی میان خود و ناشران بخش خصوصی و نویسندگان، شاعران و مترجمان حس یا ایجاد كند.
اگر پاسخ مثبتی نسبت به خواسته یا پیشنهاد مطرح شده در این نامه دریافت شود، فكر میكنید مولفان با چه چالشهایی در این حوزه روبهرو هستند؟ به عبارت دیگر پیشنهادی كه در این نامه مطرح شده به عنوان راهكار، چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟ آیا جرمی به عنوان جرم كتاب را تعریف نمیكند؟ آیا نویسنده را از ترس رویارویی با دادگاه دچار خودسانسوری نمیكند؟
شهسواری: در ارتباط با خودسانسوری آماری ندارم، اما باتوجه به آشناییام با حوزه ادبیات فكر میكنم حدود 90 درصد از افرادی كه در این حوزه فعال هستند، چیزی خارج از عرف نمینویسند و فكر نمیكنم از این بابت نویسندهها آنقدر نگران باشند؛ چراكه آن چیزی را مینویسند كه در جامعه وجود دارد. آن بخشی از نویسندهها هم كه عرف جامعه را نمیپذیرند و خارج از آن عرف مینویسند، اغلب از نشر الكترونیكی یا نشر خارج از كشور استفاده میكنند. از سوی دیگر هر اتفاقی در آغاز یكسری تبعات دارد، اما تبعات آن خیلی كمتر از آن چیزی است كه در حال حاضر در این حوزه وجود دارد. چند نویسنده به خاطر آنچه خارج از عرف یا قانون نوشتهاند در آینده دادگاهی خواهند شد؟ نكته آخر اینكه یك بام و دو هوا نباید باشد و این اعتراض به نویسندهها وجود دارد؛ چراكه نمیشود هم خواستار حذف سانسور باشیم و هم حاضر نباشیم تبعات آن را بپذیریم. اگر اعتقاد داریم كه سانسور باید برداشته شود، باید تبعات كار خود را هم بپذیریم.
مرادی: این نامه جرمی به نام جرم كتاب را در جامعه تعریف نمیكند. از سوی دیگر همان طور كه گفته شد همگی به نوعی عرف را در جامعه خود رعایت میكنیم و آن را زیرپا نمیگذاریم. اما در این حوزه مهمترین مساله نوع نگاه دولت یا وزارت ارشاد است كه همواره نگاهی فرادستی و فرودستی بوده است و به نوعی ناشر یا مولف را دشمن دیدهاند. این نوع نگاه نیازمند تلطیف است و باید هدف، اعتلای فرهنگ جامعه باشد نه رودررو قرار گرفتن وزارت ارشاد با ناشران یا مولفان. در اغلب كشورها به این نتیجه رسیدهاند كه نباید حد و مرزی برای نوشتن قایل شد. البته یكسری خط قرمزها مانند تمامیت ارضی به صورت كلی وجود دارد و ما هم به عنوان نویسنده یا فعال این حوزه معتقدیم كه باید رعایت شود. اما این تفكر كه باید راه را بر كلمه بست، تفكری بسیار اشتباه است و راه به جایی نمیبرد.
سناپور: آنچه تعیینكننده رفتار و حركتهای فرهنگی ما است، همان عرف جامعه است. قوانین خیلی نمیتوانند رفتارهای ما را كنترل كنند. در مساله نوشتن و نشر هم همانند دیگر رفتارهایمان كم و بیش تابع عرف هستیم. اما فراموش نكنیم كه این طیف بسیار گسترده است و باید دید حد و حدود آن كجاست. یعنی هر كس با توجه به جامعه شهری، روستایی یا قشر خاصی كه در آن زندگی میكند، عرف را هم رعایت میكند. بنابراین به نسبت افراد متفاوت است. حال میتوان نام این عرف را خودسانسوری گذاشت یا رعایت عرفها. بنابراین این نامه تاثیری در خودسانسوری اهل قلم ندارد. اگر تاكنون كسی عرفهای جامعهاش را رعایت میكرده، پس از این هم میكند و اگر عرف را رعایت نمیكرده، بعد از حذف سانسور هم این كار را نمیكند. نگرانی و مخالفت برخی مولفان یا مسوولان به این نامه به دلیل زندگی كردن در این فضای سرشار از سانسور است. گویی عادت كردهایم همیشه ما را كنترل كنند. اما این ترس بیمورد است؛ چراكه در درجه نخست یك نویسنده زمانیكه اثری را مینویسد و قصد انتشار آن را داد، آن اثر را به طور طبیعی به چند تن از دوستان یا همكاران خود میسپارد تا بخوانند و خب اگر مشكلی باشد میتواند از پیشنهاد آنها استفاده كند. از سوی دیگر اغلب ناشران تجربه كافی در این زمینه دارند و میتوانند راهنماییهای لازم را در اختیار مولفان قرار دهند. از سوی دیگر بند سوم این نامه پیشنهاد نهاد مشورتی را مطرح كرده است تا هم نگرانی ارشاد و هم نگرانی مولفان و ناشران برطرف شود.
اما نقد دیگری هم در این زمینه مطرح میشود كه آیا با پذیرفتن بار مسوولیت از سوی خود مولفان، نقش ناشران در این حوزه كمرنگ نمیشود و اصلا نقش ناشران در این میان چیست؟
شهسواری: زمانیكه پیشنهاد سانسور پس از انتشار از سوی وزیر ارشاد مطرح شد، برخی از ناشران نظر خود را اعلام و با این طرح مخالفت كردند. ما به عنوان اهالی قلم این نگرانی برایمان پیش آمد كه كل مساله زیر سوال برود. بنابراین با انتشار این نامه مسوولیت و نگرانی را از دوش ناشران برداشتهایم و مسوولیت قانونی كلمهیی كه منتشر شده را میخواهیم خود برعهده بگیریم. اما این مساله ربطی به سازوكار نشر ندارد و مسوولیت و وظیفه ناشر در ارتباط با حوزه نشر مشخص و پابرجاست.
مرادی: من هم معتقدم به هر روی مسوولیت ناشر و نقش آن همچنان باقی است؛ چراكه وظیفه ناشر چاپ كتاب است و در حقیقت ناشر وظیفه اقتصادی و واسطه میان نویسنده و جامعه را برعهده دارد. اینكه عدهیی از اهل قلم این نامه را منتشر كردند، به علت ضد و نقیضگوییها بود كه مطرح و حتی گفته شد ناشران خواهان سانسور هستند. در حالی كه سانسور جامعه را نسبت به امر مطالعه و كتاب بیاعتماد و این مساله خود به خود چرخه نشر را دچار اختلال میكند. ما برای انتشار این نامه به وعدههای انتخاباتی آقای رییسجمهور استناد كردهایم. مسوولیت چاپ یك كتاب به طور مشترك با ناشر و نویسنده است و ناشران واقعی بخشی از مسوولیت را كه برعهده آنهاست، خواهند پذیرفت و ما مولفان مسوولیت قلم خود را برعهده میگیریم. از سوی دیگر فراموش نكنیم كه حتی طبق اصلاحیه مصوبه «اهداف، سیاستها و ضوابط نشر كتاب» مورخ 24 فروردین 1389 هم بر آزادی قلم تاكید شده است كه به این شرح است: «ماده یك- هدف: اعتلای فرهنگی، دینی و ملی در جامعه از طریق توسعه دانش و نهادینه كردن ارزشهای اسلامی، ایرانی و انقلابی با تامین آزادی، حفظ حرمت و آزادی قلم، صیانت از جایگاه والای علم، اندیشه و ایمان دینی و ایجاد زمینه مناسب برای حضور موثر در عرصه جامعه جهانی. ماده دو- سیاست كلی: نظام جمهوری اسلامی سیاست آزادی و اندیشه و بیان آرا و عقاید در چارچوب هدف مذكور را در ماده یك به عنوان یك اصل اساسی خود برگزیده است و بر حقوق و تكالیف قانونی مردم در زمینه نشر كتاب اعم از چاپی و الكترونیكی مطابق ضوابط قانونی تاكید میكند.»
سناپور: این نامه از سوی نویسندگان نوشته شده است و به طور طبیعی مولفان میتوانند از طرف خودشان سخن بگویند و خودشان مسوولیتهای كارهایشان را برعهده بگیرند كه اینكار را انجام دادهاند. نویسندگان نمیتوانستند از طرف خودشان مسوولیتهایی را متوجه ناشران كنند. اما میتوان امیدوار بود كه ناشران از طرف خود نظرشان را اعلام كنند، بهویژه آنكه آنها اتحادیه مشخص و ارتباطات بهتری با یكدیگر دارند و حتی پیشتر هم معاون اتحادیه ناشران گفته بود از ما نظر قطعی در ارتباط با بحث سانسور خواسته نشده است، بنابراین میتوانند به صورت رسمی بگویند آیا حاضرند این مسوولیت یا بخشی از آن را برعهده بگیرند یا خیر. البته در دوران وزارت آقای مسجدجامعی كارهایی در این زمینه انجام و مصوباتی تهیه شده بود و در طرح اولیه ارشاد ناشران مسوول دانسته شده بودند، اما بعد ناشران اعتراض كردند و آن طرح تصویب نشد. اما ناشران طرح خودشان را ارائه داده بودند و در آن طرح خود ناشران هم ناشر و هم نویسنده را مسوول دانسته بودند و و ظاهرا ارشاد هم همان طرح را حالا با تغییراتی پذیرفته بود و حتی تا هیات دولت هم رفته بود؛ اما این طرح مسكوت میماند و تصویب هم نمیشود. به هر حال چنین سابقهیی در ارشاد وجود دارد و به عبارت دیگر چنین پیشنهادی بیسابقه نیست و قطعا كارشناسان در ارشاد روی این طرح كار كردهاند. بنابراین ارشاد میتواند آن طرح قبلی را بازنگری كند یا از نظر كارشناسان آن دوره بهرهمند شود.
مرادی: در تكمیل این موضوع باید بگویم پیشدرآمد این كار این بود كه در آن زمان از سوی اتحادیه ناشران به آقای خاتمی، رییسجمهور وقت نامهیی نوشته شده بود، مبنی بر اینكه آیا سانسور كتاب قبل از انتشار طبق قانون اساسی هست یا خیر؟ در آن زمان هیات نظارت بر اجرای قانون اساسی تشكیل شده بود. آقای خاتمی نامه را برای بررسی به هیات نظارت دادند و هیات نظارت طبق قانون اساسی اعلام كرد این كار غیرقانونی و خلاف قانون اساسی است. در نتیجه دستور داده شد كه با توجه به این مساله این كار اجرایی نشود و سپس به همان پروسه طرح پیشنهادی انجامید. اما بعد در این میان دایه دلسوزتر از مادر پیدا شد و گفتند، نمیخواهیم ناشران هر روز برای یك كتاب بروند دادگاه و وزارت ارشاد همچنان مسوولیت را خودش برعهده میگیرد.
سناپور: به نظرم علت ریشهدار بودن سانسور در نزد مسوولان و بدیهی تلقیكردنش این است كه عدهیی میاندیشند كتابخوانهای ما، كه متاسفانه تعدادشان هم بسیار كم است، صغیر هستند و خوب را از بد نمیتوانند تشخیص دهند و در پی خواندن یك كتاب به راحتی گمراه میشوند. حال شاید عدهیی پشت این حرف قصد سودجویی برای كسب درآمد دارند. اما اگر حسن نیت داشته باشند، باید توجه داشت كه مردم ما صغیر نیستند و ظرفیت افراد كتابخوان بسیار بالاتر است و حتی اگر در كتابی جرمی اتفاق افتاده باشد، باید نویسنده در دادگاه مربوطه پاسخگو باشد، اما نباید بهخاطر چنین اتفاقات معدودی سانسور برای خوانندگان تصمیم بگیرد چه چیزی بخوانند و چه چیزی نخوانند. نفس این قضیه به طوركلی اشتباه است كه فكر میكنیم مردم ما خود نمیتوانند خوب را از بد، یا كار فرهنگی را از غیرفرهنگی تمییز بدهند. به عبارت دیگر سانسور بیاعتمادی به مردم است. مردمی كه مدام از تریبونهای رسمی آنها را بالغ، رشید و فهیم میخوانیم. این تفكر اشتباه به بهانه گمراه شدن مردم، بخشی از اهل فرهنگ ما را حذف میكند. گویی بهانهیی بوده برای حذف آنهایی كه نوع نگاهشان را دوست نداریم بیآنكه حسننیتی پشت آن باشد. حتی این حذف كردن توسط سانسور در ارتباط با ناشران هم بوده و به نویسنده و كتاب مشخصی هم محدود نشده است. بلكه به بهانه احتمال اتفاق افتادن جرم این همه محدودیت ایجاد شده است. باید در ابتدا به مخاطب و مولف اعتماد كرد و سپس اگر جرمی اتفاق افتاد، آنگاه آن را محكوم كنیم، نه آنكه به بهانه پیشگیری عدهیی حذف شوند.
شهسواری: در ارتباط با این گفته آقای سناپور میخواهم، مثالی بزنم. ارادت من به بچههای جبهه و جنگ مشخص است و حدود 10 سال در زمینه بازنویسی خاطرات جنگ به فعالیت پرداختهام. اما در اوج جنگ ایران و عراق رمانی با عنوان «زمستان 63» نوشته اسماعیل فصیح با تیراژ 35 هزار نسخه منتشر میشود كه به طور كامل ضد جنگ ایران و عراق است و مدیریت جنگ را زیر سوال میبرد. اما هیچ اتفاقی نمیافتد كه ما را از ادامه مسیرمان در ارتباط با جنگ تحمیلی بازدارد. یعنی یك وقتی هم هست برخی چون به نفعشان است یك غول بیشاخ و دم از ادبیات داستانی به وجود میآورند و مسوولان را از آن میترسانند.
سناپور: مساله دیگری كه در این راستا به بحث سانسور دامن زده است، این است كه عدهیی گمان میكنند هر فردی رمان یا كتابی بخواند طبق همان زندگی میكند. گویی زندگی اجتماعی ما از دل كتابها بیرون میآید. این نگاه دلیلی برای دامن زدن به كنترل كتاب شده است. درحالی كه تغییر سبك زندگی تحت تاثیر عوامل متعددی است كه كتاب شاید یكی از هزاران آن باشد. از سوی دیگر باید در نظر داشت تعداد افراد اهل مطالعه جامعه ما بسیار اندك است و حتی اگر با احتمال خیلی ضعیف كتابی تاثیرات منفی به دنبال داشته باشد در مقابل تاثیرات مثبتی كه كتاب و كتابخوانی دارد، هیچ است. نویسندههای ما در این جامعه زندگی میكنند، نوشتههای آنها متاثر از همین فضای فرهنگی است و آن را در داستانها یا شعرهای خود به تصویر میكشند. سانسور نهتنها خسارتهای فرهنگی شدیدی را به ما تحمیل كرده، بلكه جلوی رشد ادبیات و فرهنگ ما را گرفته است. از سوی دیگر مولفان بسیاری به دلیل همین سانسور آسیب دیدهاند؛ اما گویی این خسارتهای مادی و معنوی ناشی از سانسور در جامعه امروز ما گم است یا نادیده گرفته میشود. چه كسی خسارت من نویسنده یا ناشر را میدهد، وقتی كتابم پنج یا 10 سال در ارشاد گیر میكند و بعد منتشر میشود؟ یا كتابم پنج یا 10 بار تجدید چاپ شده و تازه گروهی در اداره كتاب سرِ كار میآیند و آن را ممنوع اعلام میكنند. رمان «نیمه غایب» من هر سال تجدید چاپ میشد و بعد از 10 سال چاپ شدن، یكباره در سال ?? ممنوع اعلام شد. خسارت معنوی و مادی را كه ما از این ممنوعیتها خوردهایم، چه كسی جبران میكند؟
در پایان این بحث هر نكته یا نظری كه لازم به ذكر است، بفرمایید؟
مرادی: امروزه دیگر سانسور امری بیربط است. زمانی سانسور در دوره ناصرالدین شاه شكل گرفت تا روزنامه قانون به دست برخی از افراد نرسد؛ اما امروزه با شبكههای گسترده مجازی، شبكههای زیرزمینی تولید كتاب و چاپ و نشر كتاب در خارج از ایران كه بسیار پررونق است، جلوگیری از انتشار كتاب چه چیزی را ثابت میكند. سانسور امری نیازمند بازنگری است و مسوولان باید بپذیرند كه نویسنده، شاعر یا مترجم دشمن یا مخالف نیست و قصدش انجام كار فرهنگی و كمك به اعتلای فرهنگ جامعه است. اگر این نگاه اصلاح شود بسیاری از معضلات ما برداشته خواهد شد. آرزو میكنم روزی بتوانیم در فضای بدون سانسور كتاب منتشر كنیم.
شهسواری: آخرین صحبت من در ارتباط با نامه است. به عنوان یكی از امضاكنندگان نامه معتقدم در نهایت این نامه ارزش سندی و تاریخی دارد. یعنی یك روزی گفته میشود در این كشور رییسجمهوری گفت میخواهم سانسور را بردارم، وزیر ارشاد در مرحلهیی از انجام این كار خبر داد و برخی ناشران گفتند اینكار را نكنید. اما شاید سالها بعد بپرسند در این زمینه و در آن دوران نظر مولفان چه بود؟ این نامه از این منظر ارزشمند است كه برخی از مولفان منطق و واقعیت را باور و اعلام كردند ما خود مسوولیت نوشتههایمان را برعهده میگیریم.
سناپور: حرف دیگری ندارم و هر آنچه باید گفته شد.
در اوج جنگ ایران و عراق رمانی با عنوان «زمستان 63» نوشته اسماعیل فصیح با تیراژ 35 هزار نسخه منتشر میشود كه به طور كامل ضد جنگ ایران و عراق است و مدیریت جنگ را زیر سوال میبرد. اما هیچ اتفاقی نمیافتد كه ما را از ادامه مسیرمان در ارتباط با جنگ تحمیلی بازدارد. یعنی یك وقتی هم هست برخی چون به نفعشان است یك غول بیشاخ و دم از ادبیات داستانی به وجود میآورند و مسوولان را از آن میترسانند.
وزیر ارشاد دولت نهم نگاهش به سانسور نگاه متفاوتی بود. از این جهت كه میاندیشید كتابهای ادبی و بهویژه رمان در تلاش برای تغییر سبك زندگی در ایران هستند و به همین دلیل از همان گلوگاه بهتر است این راه بسته شود. من آمار دارم، كتابهایی هم بودهاند كه بعد از دو روز از تاریخ تحویل به اداره كتاب برگشت خورده و مردود اعلام شدهاند. یعنی حتی ورق هم نخوردهاند. در گذشته بررسها در وزارت ارشاد نبودند
برخی نویسندگان از حدود یك ماه پیش تقاضای دیدار با آقای جنتی را داشتهاند؛ اما تا جایی كه من اطلاع دارم پاسخ مثبتی دریافت نشده است. شاید اگر به این تقاضا پاسخی داده میشد و این دیدار صورت میگرفت و گروههای مختلف نویسندگان امكان ملاقات با وزیر ارشاد را داشتند؛ شاید حتی لازم نبود این نامه نوشته شود و بسیاری از صحبتها و خواستهها رودررو توضیح داده میشد.
روزنامه اعتماد / مد و مه / 30مهر 1392