اشتراک گذاری
رستاخیز (احمدرضا درویش)
مهرزاد دانش: ماجرای عاشورا و نهضت امام حسین (ع)، به عنوان واقعهای با بار تراژیک فراوان، ظرفیت زیادی برای ترجمان ادبی و سینمایی دارد، اما این بدان معنی نیست که هر اقتباسی از آن به توفیق برسد. رستاخیز که به دلیل سابقهی کموبیش معتبر درویش و سیر طولانی تولیدش، انتظار میرفت فیلمی با سروشکلی آراسته باشد، متأسفانه با فاصلهای فراوان با این توقع ساخته شده است. مقدمهی بیش از حد طولانی و خستهکنندهی داستان، ناتوانی در پرداخت فضاهای جنگی کربلا، ضعف مفرط شخصیتپردازی، تحریفهای آشکار تاریخی، شعارزدگی پررنگ در بیان ایدهها و آرمانها، جلوههای ویژهی زمخت و از فیلم بیرونزده، دیالوگهای سادهانگارانه و کلیشهای، پایانبندی سردستی، و… از جمله عواملی هستند که فیلم را به سقوطی فاجعهبار کشاندهاند. معلوم نیست درویش بر اساس چه پتانسیلی متوقع است که فیلمش به محافل بزرگ رقابتی جهان ارسال شود و در مناسبات اکران جهانی موفق باشد؛ فیلمی که حتی یک نما و یا فصل درست از یک شمشیربازی ساده بین دو جنگاور ندارد و معرفیاش از آدمهای جنگ با نام بردن از مشاهیرشان طی مراسمی شبیه به سان دیدن در تجمعهای رزمی امروزی شکل میگیرد و شخصیتهایش عمدتاً بر اساس آگاهی و تعلق عاطفی فرامتنی و مسبوق به سابقهی ذهنی و قلبی مخاطب ترسیم شدهاند (و برای همین حتی اگر هم به فرضی اندک بتواند در جاهایی تماشاگر را متأثر سازد نه به خاطر تواناییهای فیلم بلکه به خاطر اعتقادات پیشینی خود بیننده است) و اصولاً فاقد قدرت جذب مخاطب خارجیای که با فضای عاشورا آشنایی ندارد است. بهخصوص که شخصیت اصلی فیلم بیش از آنکه دنبال حقیقت معنوی و جهادی امام (ع) باشد، در پی توهمات غریزی خود در تعقیب یک دختر زیبارو است، روند مناسبی هم در تناسبسازی وجوه محتوایی دراماتیک متن با واقعیتهای عاشورایی به چشم نمیخورد.
علاوه بر این، نکات غریبی مانند ایفای نقش ابن زیاد و یزید توسط یک بازیگر واحد (بابک حمیدیان) قرار است معرف چه ایدهای باشد؟ اینکه مثلاً دشمنان امام حسین همه یک ماهیت داشتند؟ اگر چنین است چرا نقش همهی پیروان یزید از شمر و حرمله گرفته تا خولی و عمر سعد توسط همان بازیگر ایفا نشده است تا این ایدهی مشعشع بهتر نمایانده شود و اصلاً چه کسی گفته است همهی آنها که مقابل امام صف کشیدند واجد ماهیت یکسان بودهاند؟ فیلم از ارائهی یک تحلیل تاریخی/ آیینی دربارهی وقوع این حادثه عاجز است و به رغم پرگویی طویل مقدماتیای که از مرگ معاویه تا انتصاب ابن زیاد به فرمانداری کوفه را دربرمیگیرد، هیچ نکتهی جدیدی بر دانستههای مخاطب در باب کربلا افزوده نمیشود. اینکه در رستاخیز برخی تابوهای بیمورد مانند نمایش چهره و شمایل برخی بزرگان آیینی شکسته شده است، امری پسندیده است، اما ذهنیت فیلمساز از این شمایلآفرینی، در حد تصورات عوامانه از این بزرگان بوده است و برای همین است که نامآورترین قهرمان کربلا یعنی حضرت عباس (ع)، با همان شمایل پرجلوهی چشم و ابرویی که در نقاشیهای هیأتها ترسیم میشوند پردازش شده است که با توجه به فقدان کنشهای دراماتیک مقتضی یک اثر تاریخی، جز این نیز جلوهی خاص دیگری ندارد و بیشتر ماجراها در مورد او و سایر مشاهیر نهضت به رجزخوانیهای مکرر سپری میشود و البته گاه بازسازیای نه چندان درخور از نوع شهادتشان. رستاخیز نمونهی دیگری است از حیف و میل کردن سرمایه و ایده و زمان و بسیاری دیگر از بضاعتها و ظرفیتها در مسیر پرانحطاط «سینمای فاخر».
مسعود ثابتی: بعد از شش سال انتشار و کلی هیاهو، فیلمی عرضه شده که ملک سلیمان به صد مرحله از آن جلوتر است و دیدنیتر. داستان فیلم از ساعت دومش شروع میشود و فیلمساز چنان روی آشنایی مخاطبان با شخصیتهای داستانش حساب کرده که هیچ نیازی برای زمینهچینی و شخصیتپردازی ندیده است. درامپردازی کلاً فراموش شده و موقعیت اصلی فیلم با چند نریشن توضیح داده میشود. فیلم حتی یک صحنهی شمشیربازی معمولی هم ندارد و همهی صحنههای اسبسواریاش در لانگشات یا کلوزآپ میگذرد؛ یعنی کارگردان آسانترین شيوه را انتخاب کرده است. نکتهی دیگر این است که ما بزرگان و اسطورههایی داریم که مردم در طول قرنها تصوری ذهنی از آنها را در قلب خود پروردهاند و اگر قرار است در فیلمی تجسم عینی آنها را ببینیم، باید تصویری بهتر از نقاشیهای قهوهخانهای ارائه شود. شمایل شخصیتهای بزرگ مذهبی در فیلم چنان معمولی تصویر شده که بیشتر از آنها اسطورهزدایی میکند و تصویر مثالی آنها در ذهن مردم را میشکند.
علی شیرازی: درویش از کیمیا به بعد، متهم به ساخت فیلمهای «دوپاره» بود و تا حدی هم مقصر مینمود. حالا پس از حدود یک دهه تلاش، موفق شده فیلم خوب دیگری را به سیاههی آثاری که مربوط به یکی از مهمترین وقایع تاریخ شیعه میشود بسازد که از مشکل سنتی فیلمهایش در آن خبری نیست. رستاخیز برتریهایی نسبت به روز واقعه،دیگر فیلم مهم و ارزشمند مربوط به این واقعه دارد؛ اینکه از لحاظ فنی و بصری در مقیاسهای جهانی قرار دارد و سوپرپروداکشنی آبرومند است، یا مثلاً اینکه فیلم درویش بر خلاف روز واقعه به طور مستقیم صحنههای نبرد را به تصویر کشیده است. اما روز واقعه همبرتریهایی داشت که یکی از آنهافیلمنامهی آن (نوشتهی بهرام بیضایی) بود. در آن فیلم، عشق شبلی به دختر بهدرستی و با زیبایی در بطن داستان و مضمون نشسته و اصلاً شکلدهندهی درام اصلی برای رسیدن به هدف نهایی بود اما در اینجا عشق بُکیر (آرش آصفی) به دختر، انگار یکراست از فیلمهای گلخانهای بنیاد فارابی در دههی شصت سربرآورده و به رستاخیز سنجاق شده است. شاید صحنهی رقص چکمهها بر شانههای لرزان حُر که حاکی از ندامت و توبهی اوست بسیار مؤثرتر از این طرح عشق قوامنیافته باشد؛ عشقی که از قضا اهمیت و کارکردی همچون مهرورزیدن شبلی به معشوقش در روز واقعه دارد. بجز اینها برخی انتخابهای غلط نظیر بازیگر نقش عباس بن علی (ع) هم به فیلم لطمه زده و نشان میدهد که فیلمساز بر اهمیت نوع حضور و بازی چنین کاراکتری که تماشاگر اطلاعات زیادی را دربارهی او از اینجا و آنجا اندوخته، واقف نبوده است. با همهی اینها رستاخیز فیلم پرشوری است ومیتواند خیل عظیمی از تماشاگران مذهبی را به سینماها بکشاند و آنها را راضی به خانه بفرستد.
علیرضا حسنخانی: وقتى فيلمى با اين ابعاد و اندازه ساخته مىشود و اين همه وقت و هزينه را صرف مىكند و از يك گروه حرفهاى و بينالمللى بهره مىگيرد به اين معنى است كه فيلم در مقياسى فراتر از مرزهاى ايران ساخته شده و احتمالاً هدفش معرفى نهضت عاشورا در خارج از ايران هم هست. با چنين پيشفرضى ايرادهاى رستاخيز بيش از آنچه كه هستند مىنمايند و البته تأثير مخربشان هم به مراتب بيشتر مىشود. رستاخيز حكم يك مرور تاريخى را دارد و خواسته نعل به نعل به منابع تاريخى و باورهاى مذهبى وفادار بماند اما اشتباه اساسى درويش اينجاست كه وفادارى و نقل تاريخىاش براى يك معرفى جهانى فاقد حداقل استانداردهاى جذابيت و بار دراماتيك است. مخاطب جهانى فيلم در ابتدا بايد تماشای این فیلم برايش جذابيت داشته باشد و بتواند با شخصيتها همراهى كند تا از آنچه تماشا كرده شناخت هم در وجودش رسوب كند. الگوهايى مثل لارنس عربستان نشان مىدهند كه فرآيند آغاز و پايان معرفى شخصيت و خط سير درام چهطور بايد طراحی شود كه بيننده ضمن همراهى و كسب لذت از يك واقعهی تاريخى بتواند دربارهی آن شناخت هم به دست بياورد. درويش روى احاطه و شناخت مخاطب داخلی نسبت به شخصيتهاى واقعهی كربلا حساب كرده و آن طور كه بايد و شايد دربارهی آنها اطلاعات نمىدهد و اين تا جايى پيش مىرود كه اسم و رسم بعضى از كاراكترها در چندمين سكانس حضورشان به مخاطب منتقل مىشود. بگذريم كه شخصيتهايى هستند كه حتى براى مخاطب مسلط و مطلع داخلی هم قابل بازشناسى نيستند. در سوى ديگر نكتهی ابهام بزرگ اينجاست كه فيلمى با بودجهی دولتی و ویژه مثل رستاخیز چهقدر در مضيقه بوده كه از صداى ميرطاهر مظلومى به جاى چند شخصیت استفاده مىكند و از آن بدتر، از يك بازيگر در دو نقش بازی میگیرد؟ رستاخيز قبل از سكانس كربلا عملاً جذابيتى ندارد و دنبال كردنش كار سختى است، اما موسيقى متن شنيدنى و جذابى دارد كه به اين زودىها از ذهن محو نمیشود.
فیلم
***
محمد تقی فهیم:

رستاخیز فیلم بزرگ سینمای ایران است. دورخیز برای فتح گیشه جهانی این فیلم، پربیراه نیست (البته با رعایت مختصات این فرایند)، حضور بازیگران از چند کشور، تدوین گر معروف دنیا (طریق انوار)، سازنده موسیقی اسکاری (استیون واربک) و تعداد قابل توجهی عوامل حرفه ای شاخص از سینمای ایران، در مقابل و پشت دوربین که به رهبری احمد رضا درویش بیش از پنج سال تلاش کرده اند تا مهم ترین اتفاق سینمای ایران رقم بخورد . اما رستاخیز به رغم قابلیت های بسیار انسجام روایت ندارد، درعین اینکه درویش به عنوان هنرمند حرف جدیدی برای آینده شیعه ارایه نمی کند.
احمد رضا درویش تجربه آموخته جنگ است، عکاسی و مستند سازی و سپس ساخت چند فیلم مطرح سینمای دفاع مقدس از جمله این دستاورد است. نکته قابل بررسی کارنامه درویش اینکه آثارش همواره پرجایزه ترین ها بوده است. یعنی به جز یکی دو فیلم اولش ، بقیه از کیمیا و سرسزمین خورشید تا آخرین آن دویل، بیشترین کاندیدای سیمرغ و برنده این تندیس شده است. ضمن اینکه جوایز جهانی هم به همراه داشته است. ولی بیشترین انگیزه درویش ارایه اثر برای مخاطب انبوه همین دیار بوده است و معمولا هم گیشه موفقی داشته اند. حتی فیلم پرتماشگری مانند کانی مانگاه نوشته این هنرمند بوده است. فیلم دویل اما اولین گام درویش برای فتح اکران جهانی بود که به دلایلی موفقیت در پی نداشت. بنابراین درویش در رستاخیز با دستمایه قرار دادن موضوع و مضمونی آشنا برای جهان، و خصوصا کشورهای اسلامی و منطقه، افق روشنی را پیش روی فیلم گشوده است.
رستاخیز اثری شکوهمند از نقطه نظر جلوه های ویژه، طراحی صحنه، لباس، آکسسوار، گریم و حتی دکوپاژهای درست است ، فیلمی که 150 دقیقه تماشاگرش را نگه می دارد و باعث می شود تا او از تکنیک های فیلم لذت ببرد. اساسا درویش سینماگر تکنیک است و در رستاخیز یکبار دیگر بر این توانایی خود صحه می گذارد ولی در روایت با مشکل بر می خورد، هیچ فصلی با دیگری ارتباط ارگانیک و دیالکتیکی برقرار نمی کند، مرتب سکانس ها جهش دارند و فرصت فکر کردن به تماشاگر نمی دهد. موصوع و مضمون که تکلیفش روشن است و تماشاگر با اطلاعات از پیش داشته به سالن می رود. درویش شمایل های خوبی از شخصیت های تاریخی تصویر کرده است در نگاه اول آدم علاقه مند می شود ولی با اندکی جلو رفتن مشکل روایت او را متوقف می کند. در واقع حس و حال انرژیکی ندارند تا جایی که علاقه مندان حضرت عباس به اندازه تعزیه ها هم دچار تغییر حالت نمی شوند و یا حر کمرنگ تر از پسرش جلوه دارد خصوصا که رزم و مصاف ها عموما در قاب های بسته گرفته شده اند. دل را به اندازه نمی لرزاند و فکر را به حرکت در نمی آورد. در اینجا قیاس غلطی است که بخواهیم مثلا اسپارتاکوس را از قدیم یا گلادیاتور را از جدیدی ها مثال بزنیم، بلکه خود به خود مختار پیش چشممان قرار می گیرد که موفقیت اش حاصل روایت منسجمش بود.
اگر از برخی کاستی های گفته شده در بالا بگذریم رستاخیز پس از فیلم حاتمی کیا یعنی «چ» دومین فیلمی است که سینمای ایران می تواند به آن ببالد و افتخار کند. اثری با پروداکشن خیره کننده و استوار بر درامی از مصاف خیر و شر، این دستمایه دایمی مهمترین درام های سینمای جهان. شخصیت های عاشورایی که قرن هاست به آزادگان و مبارزان درس و رسم ایستادگی و اخلاق داده اند، و درویش توانسته خوب این مفاهیم را به تصویر در آورد. به واقع هم برخی فصل های رستاخیز اوج خلاقیت را به رخ می کشد و فیلم را در سینمای ایران ماندگار می کند. فصل های بیرونی فیلم مانند بازارها، کعبه، جمعیت و… به ویژه سکانس لانگ اقتدای سپاه کوفه به سرداری حر نسبت به امام حسین ع» اجراهای دیدنی دارد و چه خوب می شد اگر درویش روی شمایل امام تامل بیشتری به خرج می داد در عین اینکه متن و دیالوگ نویسی از قوت لازم برخوردارند. مانند «وقتی فتنه شروع شود هیچ کس امنیت ندارد »، «عجوزه فتنه»، «اگر سنگ برما ببارد بر جاهلیت بیعت نخواهم کرد»، «آنچنانکه مادرت تو را آزاد نامید» و … که هرکدام در جای خود به درستی ایراد و در خدمت مسایل روایت و معنای کلی اثراست .
طبعا نمی توان کار بزرگ درویش را در خلق روایت سینمایی قیام امام حسین (ع) ندیده گرفت. همچنانکه در فیلم تاکید بر سرمستی از ندای حق می شود، رستاخیز در کلیت اش سرمست کننده است. باشد تا برای اکران عمومی اش فکری به حال طولانی بودنش کنند مثلا اگر فیلم از سکانس شلوغ خواندن نامه های کوفیان به امام شروع شود هیچ اتفاقی نمی افتد.
فارس
مد و مه / 17 بهمن 1392
4
منصور
رستاخیز یک فیلم بد؛ بی هدف و سردرگم.
حسین
رستاخیز یه فیلم مزخرف، بد، حوصله سر بر و خالی از حقایق است. همجنس نشان دادن یزید و تحریف های تاریخی این فیلم اعصابم را در سینما و در دوران چشنواره خورد کرد…
موسی
با تشکر از یک کار دینی در سینمای الوده ما عیب داره اما نیاز به کم کردن ارزش نیست
مجتبی
تنها دلیل دیدن این فیلم : درویش ! و بعد هم پشیمان از دیدن فیلم