Share This Article
در روز کریسمس 1989، نیکلای چائوشسکو رئیس جمهور 22 سال گذشته رومانی، درست در مقابل ساختمانی که در آن خود و همسرش در محاکمهای تقریبا یک ساعته به مرگ محکوم شده بودند، بر زمین زانو زد. کشورهای همپیمان ورشو یکی پس از دیگری سقوط میکردند و نهایتا بهار به آغوش رومانی بازمیگشت.
النا چائوشسکو همسر جناب آقای دیکتاتور و قائم مقام نخست وزیر، بر سر سربازانی که جلو میآمدند تا دستانش را ببندند فریاد میکشید: “به من دست نزنید!” او همچنین بارها به افرادی که به طرفش میآمدند گفت: “من همه شما را مثل فرزندانم بزرگ کردهام.” در طول این 22 سال، حکومت چائوشسکو ثروت هنگفتی اندوخت که شامل نقاشیهای فرانسیس گُیا، مجموعهای از املاک بهاری، تابستانی، پاییزی و زمستانی میشد. هرچند ممکن است اینها در برابر 1060 جفت کفشی که ایملدا مارکوس جمع کرده بود کمرنگ به نظر بیاید؛ رومانی کشوری بود که از هر 20نفر حداقل یکی عضو نیروی ویژه امنیت بود. در مقابل، به گفته نیروی مخفی پلیس زنانی که “مجرد” بودند میبایست مالیات پرداخت میکردند و اکثر افراد هم مجبور بودند در واحدهای سرد و نمور زندگی کنند. خبرگزاری نیویورک تایمز گزارش میدهد: “برق فقط برای روشن نگاه داشتن لامپی 40واتی کافی بود.”
به قدرت رسیدن چائوشسکو داستان عجیب و بیسابقهای دارد. در سال 1965 رهبر حزب کمونیست رومانی، گئورگ گورگیو دِژ، بر اثر ناراحتی ریوی جان سپرد و کرسی رهبری را خالی گذاشت. گئورگ آپوستل که دوست صمیمی گورگیو و دبیر رده بالای حزب هم بود، به عنوان جانشین احتمالی او یاد شد؛ آن دو از زمانی که حزب تازه پا گرفته و به دستههای در رقابت با هم بخشبندی شده بود، با یکدیگر اتحادی تشکیل داده بودند. در سال 1956 گورگیو از سمت خود استعفا کرده بود و اکثر مردم حدس میزدند هدفی جز هموار کردن مسیر برای شروع دوره سیاسی آپوستل ندارد.
اما، اعضای گروه پُلیتبورا از جمله یان گئورگ مائوری نخست وزیر، امیل بودناداس و حتی وزیر دفاع سرسختانه مخالف حضور آپوستل بودند؛ در عوض، آنها از چائوشسکو حمایت کردند که پروتژی(دست پرورده)، وفادار و همسلول دِژ در زندان بود. درگیریِ تند و تلخ آپوستل در طول 2سال باعث شد چائوشسکو حمایتی همهجانبه از سوی اعضای حزب پشت سر خود ترتیب دهد و خود را به عنوان رئیس جمهور جدید رومانی معرفی کند.
چائوشسکو در اوایل شروع کارش شخصیتی محبوب هم در میان سیاستمداران رومانی و هم در عرصه سیاست جهانی بود. او پیماننامه 1966 ورشو مبنی بر حمله به چکوسلوواکی را محکوم کرد و حتی الکساندر دوبک -اصلاح طلب چکوسلوواک- را از معرکه خارج کرد. او در سخنرانیهایش با بهرهگیری از جایگاهش در حزب کمونیست و بهصورت کاملا مستقل سیاستهای کرملین را مورد انتقاد قرار میداد. به همین دلیل، پذیرایی گرم و دوستانه ملکه انگلستان، ژاک شیراک، مائو و کیم ایل سونگ برایش بسیار لذت بخش بود. او همچنین، میانجیگریهایی در سطح بینالمللی انجام داد: به ریچارد نیکسون کمک کرد تا روابط چین-آمریکا به روند طبیعیاش بازگردد و انور سادات را متقاعد کرد با اسرائیلیها گفتوگو کند. زمانی رومانی تنها کشور کمونیستی جهان بود که هم روابط کاملا دیپلماتیکی با اسرائیل داشت و در عین حال یاسر عرفات را که رهبر PLO (سازمان آزادی بخش فلسطین) بود “Comrade”(رفیق) خطاب میکرد.
اما، پیشآمدهای رامنشدنی به زودی سر بر آوردند. آرزوی بهبود بخشیدن به استقلال اقتصادی کشور، چائوشسکو را واداشت تا در شهری کردن افراد جامعه دچار اشتباه شود و جامعه صنعتیشده و پُرحجمی در رومانی ایجاد کند. او برنامهای برای از میان برداشتن روستاها و پس از آن برنامهای برای بازسازی دوباره جامعه روستایی ترتیب داد. در دههی 70، حدود 3000 روستا در رومانی از نقشه محو شد و مردم به سوی روستاها و یا شهرهای جدید و صنعتی شده فرستاده شدند. در همین دوران، زیبایی باشکوه جنگل ترانسیلوانیا، بناهای باستانی، نقاط تاریخی و آثار هنری دکو و همچنین عبادتگاهها نابودشده و جایشان را به ساختمانهای یکشکلی دادند. درواقع همه اینها رُکنی ضروری در فرایند صنعتی شدن به حساب میآمد. روزنامهنگاری به نام رابرت دی. کاپلین در سفرنامهاش به نام “از غرب به سوی تارتاری” در سال 2000 چنین نوشته است: “آن دشت هموار و وسیع با خانههای قوطی کبریتیِ ساختهشده از آهنقراضه اشباع شده است؛ این خانهها آنقدر زشت و کریهاند که نظیرشان را فقط و فقط در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین دیدهام”.

یکی از میراثهای بادوام چائوشسکو، مداخله دولت در مسائل جنسی زنان بود. در جهت برطرف ساختن نیاز به زاد و ولد در کشور، چائوشسکو در سال 1967 هرگونه سقط جنین و استفاده از روشهای جلوگیری را غیر قانونی اعلام کرد، مگر برای زنان بالای 45 سال و آنهایی که پنج فرزند دارند. به نوعی زاد و ولد را وظیفه مردم اعلام کرده بود. زنان رومانیایی ماهانه بیبرو برگرد میبایست نزد پزشک زنان و پس از آن نیروی پلیس رفته تا بر روابط جنسیشان در ماه گذشته نظارت کامل داشته باشند. قانون افراد بالای 25 سال و بدون فرزند را موظف به پرداخت مالیات 30% کرده بود. رومانی کشوری به شدت “پیشرفته” در آمارگیری بود. اکثر زنان در عوض به دنیا آوردن بچههای بیشتر، سقط جنینهای “زیرزمینی” انجام میدادند، چرا که میدانستند در غیر این صورت فشار اقتصادی بیشتری را در خانه میبایست تحمل کنند. عدم وجود بهداشت مناسب و روشهای اصولی در اینگونه عملها باعث شد تا آمار مرگ و میر زنان در رومانی بالاترین آمار را در اروپا داشته باشد. میهای بوتز سفیر سابق رومانی در ایالات متحده با حسابی سرانگشتی اعلام کرد در این کشور سالانه 100000 زن به خاطر عمل های ناسالم سقط جنین از بین میروند. روزنامه دیلی میل هم اعلام کرد از سال 1958 تا 2008 بیش از 22.1 میلیون عمل سقط جنین در کشوری که تنها 21.5 میلیون نفر جمعیت دارد رخ داده است. این سیاست همچنین افت محسوسی در میزان عمر نوزادان ایجاد کرده است. از هر 30 نوزاد یک نفرشان قبل از رسیدن به یک سالگی میمیرد که دلایل متنوعی دارد؛ از سوءتغذیه گرفته تا بیماریهای مادرزادی. تعداد زیادی از چائوشیها (به بچههای رومانی بچههای چائوشسکو میگفتند و این واژه به معنای فرزندان چائوشسکو است) که زنده میماندند در خیابان رها میشدند و پس از آن مجبور بودند در یتیمخانههای عمومی زندگی کنند.
در دوران حکومت چائوشسکو وامهای گرفته شده از بلوک غرب در دهه 70 عواقبی منفی برای رومانی در بر داشت. چائوشسکو تصمیم گرفت تمام بدهیها را در کمتر از یک دهه صاف کند که چیزی بیش از 10 میلیارد دلار بود. تقریبا هر وسیله به دردبخور موجود در کشور را صادر کردند؛ از سوخت گرفته تا حبوبات، نان و تخم مرغ. به همین دلیل تنها حجم کمی از مواد غذایی برای مصرف مردم باقی ماند. در زمستانهای سرد و طاقت فرسا به دلیل کمبود سوخت مردم مجبور بودند در خانه هم لباس گرم بپوشند؛ جیره غذا در حدی بود که هر فرد ماهانه فقط ده تخم مرغ میتوانست بخرد. با وجود نیاز به تجهیزات پیشرفته در صنعت کشاورزی که باید خریداری میشد اما، واردات محدود شده بود. به مردم قول داده بودند اوضاع پس از پرداخت بدهیها مرتب میشود اما، اقتصاد رومانی حتی در دهه 90 هم حال و روز خوشی نداشت و بیکاری و تورم بیداد میکرد.
کنکاشی در زندگی شخصی چائوشسکو هویدا کننده شکافی عمیق میان شخصیت اجتماعی و شخصیاش بود. کنستانتین مانئا، پادویِ شخصیاش تصدیق میکند: “رفیقمان در جامعه مردی متشخص، خندهرو و حتی صمیمی و مهربان بود اما کسی که من با او سر و کار داشتم حتی زمانی که از کوره درنرفته بود مردی نگران، ناشکیبا و بیفکر نسبت به دیگران بود.”
مانند بیشتر دیکتاتورها دوران کودکی چائوشسکو تحت تاثیر فقر گذشت و به قدرت رسیدنش کاملا “سیندرلایی” بود. در شهرستانی به نام سکرنیچستی به دنیا آمد؛ تحصیلات رسمی چندان زیادی نداشت. او قبل از خارج شدن از مدرسه در 11 سالگی و پیوستن به بزرگترین خواهرش در بُخارست، در مدرسهای روستایی درس میخواند. در پایتخت، نزد کفاشی بنام الکساندرو ساندولسکو به کارآموزی پرداخت. در این حرفه چندان موفق نبود اما، کارکردن نزد مرد کفاش موجبات معرفیاش به حزب کمونیسم را پایهریزی کرد. به زودی به دلیل تحریکات حزب کمونیسم به زندان رفت. جزو اهداف انترنی کمپ چنین بود که میتوانست با اعضای حزب دیدار کند و اعتقادات مارکسیستی-لنینی خود را جامعیت بیشتری ببخشد.
هسرش النا هم یکی از کمونیستهای سینه چاک بود. او هم در خانوادهای روستایی متولد شد و دانشآموز سخت کوشی نبود؛ تحصیلاتش ناگهان در 14 سالگی به پایان رسید و فقط در درس گلدوزی نمره خوبی کسب کرد. به هر ترتیب، او دارای مدرک دکترای شیمی از دانشگاه بُخارست بود و همچنین او را نگارندهی چند عنوان کتاب مهم در این رشته در رومانی خطاب کردهاند.
چائوشسکو و همسرش همیشه همراه یکدیگر در انظار حاضر میشدند و هرسال حزب فرمان میداد تا چند هزار عکس از آنها گرفته شود؛ عکسهایی ازحضورشان در جمع مردم رومانی و در مراسمهای متفاوت. حزب از میان هزاران عکس گرفته شده، یک یا دو تا را انتخاب میکرد و برایشان هدیه میفرستاد. نیویورک تایمز از قول میشائیل کیملمن مینویسد: “دوست داشت کادوی تولدش عکسهایی باشد که در آنها عشق مردم رومانی به او به تصویر کشیده شده است.” عکسها پس از آن چاپ میشدند و در کلاسهای درس یا مکانهای عمومی آویزان میشدند. بیشتر آنها امروز در موزه ملی هنرهای معاصر بُخارست نگهداری میشوند. در سال 2009 دولت تعدادی از مجموعه عکسهای چائوشسکو را به منظور به تصویر کشیدن گذشتهی کشور به نمایش گذاشت. البته تعداد زیادی از آثار را به صورت مورب آویزان کرده بودند که مردم خیال نکنند که آن نمایشگاه در جهت ستایش جناب دیکتاتور برپا شده است.
آدریان گنی یکی از نقاشان پرآوازه رومانی در مورد سقوط نیکلای چائوشسکو حرف غمانگیزی زده است. گنی که در آن زمان 18ساله بوده و صحنه اعدام را از طریق تلویزیون ملی تماشا میکرده گفته: “کسی که تا روز قبل پسر دُردانه رومانی بود، کشته شد. حدس میزنم آنروز همه حس غریبی داشتند. چائوشسکو در هر صورت انسان بود. او چهرهای داشت شاداب با گونههای سرخ اما، در طول محاکمه به نظر بیمار و نزار میآمد. او میتوانست پدر بزرگ ما باشد. چائوشسکوی بیچاره! میدانست تا چند ساعت دیگر میمیرد، احساس میکرد به او خیانت شده است، من یه جورهایی دلم به حالش سوخت.”
****
“دخل سیندرلاها را آوردیم!”
مختصری در مورد حکومت دیکتاتوری نیکلای چائوشسکو
ترجمه امیر حامد دولت آبادی فراهانی
مد و مه / 15 خرداد 1393