اشتراک گذاری
فکر کنید شرلوک هلمز به دوران پیری رسیده و با عوارض آن همچون سختی حرکت و ضعف حافظه روبه رو شده. او که دوران بازنشستگی اش را در روستا می گذراند به ناگاه در شرایطی قرار می گیردکه باید یکی ازپرونده های قدیمی اش را پیگیری کرده و به سرانجام برساند. حالا این شرلوک هلمر زهوار دررفته چه خواهد کرد؟ این را باید در فیلم آقای شرلوک هلمز ساخته ایان مک کلن دید.
ايان مک کلن از دوران پيري شرلوک هولمز به بهانه نمايش فيلم تازه اش در فستيوال برلين ميگويد
چانه زدن با مرگ
وصال روحاني
يکي از جالبترين نکات شصت و پنجمين دوره جشنواره فيلم برلين که از 15 بهمن شروع شد و تا 26 بهمن ادامه يافت، نمايش فيلم جديدي درباره شرلوک هولمز کارآگاه افسانه اي اما خيالي و محصول ادبيات داستاني بريتانيا بازي ايان مک کلن بريتانيايي و صاحب سبک در اين رل بوده است.
اين فيلم که «آقاي هولمز» نام دارد، با همه ورسيونهاي بسيار پرشمار قبلي از روي شرلوک هولمز و منجمله سريال جديدي که با شرکت بنه ديکت کامبرباچ بريتانيايي در دست تهيه و پخش در سطح دنيا است و در ايران هم از شبکه نمايش پخش ده بسيار فرق ميکند. تفاوت عمده اين است که فيلم جديد، هولمز را در اوج پيري (93 سالگي) و د رحالي که بازنشسته شده اما هنوز دلخوشيها و پرونده هاي قديمي دست از سر وي بر نميدارند مقابل چشم بيننده ها ميگذارد و ايان مک کلن 75 ساله بسيار خوب در اين رل فرو رفته و بازي وي نقطه قوت و سلاح اصلي اين فيلم به حساب ميآيد.
در خدمت زنبورها!
اين که هولمز برخلاف تمام تصاوير و تجسمهاي نمايشي که از کاراکتر وي ارائه شده، اين بار در بعضي صحنه ها کلاهي حصيري بر سر داشته باشد و با عصا راه برود، نکتهاي ناب است که فيلم «آقاي هولمز» آن را به نمايش ميگذارد. سالها بر اساس داستانهايي که از ارتور کانان دويل خوانده و شنيده ايم، هولمز را يک کارآگاه ميانسال تيزهوش و آماده براي حل هر مشکلي يافتهايم اما در فيلم جديد که آن را بيل کاندون کارگرداني کرده. هولمز آن قدر پير و ساکن و ناتوان شده که به حالت بازنشستگي در منطقه ساسکس انگليس زندگي ميکند و آن جا به باغداري مشغول است و هواي کندوي زنبورهاي عسل خود را دارد. با اين حال يک اتفاق مربوط به گذشته به هولمز يادآوري ميشود و او بايد يک معماي قتل قديمي را حل کند که سالها پيش به دلايل مختلف آن را نيمه کاره گذاشته بود و آن هم در حالي که عوارض پيري چيزي از هولمز معروف را نزد وي باقي نگذاشته است.
غيرقابل اعتماد و مخدوش
با اين اوصاف هولمز جديد هم مثل هولمزهاي قديمي متمرکز بر يک قتل و موضوع جنايي است اما اين بهانهاي براي پرداختن به شرلوک هولمز از منظري ديگر و به شکلي تازه است و ميبينيم که حتي خاطرات هميشه دقيق و قابل اعتماد هولمز هم قدري مخدوش شده و اين فقط قدرت گذشته است که از مقابل او رژه ميرود. آماده شدن براي ايفاي اين رل سخت و تازه ميطلبيد که ايان مک کلن اين هنرپيشه تئاتري و قوي و پرسابقه بريتانيايي که در راه بزرگاني چون لارنس اوليويه، جان گيلگاد و توني ريچارد سون گام گذاشته و مثل همه آنها از رلهاي اوليه شکسپيري اش به نقطه فعلي خود رسيده، به مسايل مختلف بينديشد و خودش را کاملا در مدار و چارچوب لازم قرار بدهد و البته به مسئله سن خود نيز بينديشد که هر چند طبق قصه 18 سال کمتر از سن هولمز است اما عملا تفاوت چنداني با آن ندارد.
مسابقه اي عليه زمان
مک کلن ميگويد: فيلم ما همان قدر درباره يک تخلف قديمي و تلاش براي حل آن است که درباره سن بالاي هولمز و تبعات آن است. شرلوک حالا ابا و ترسي از صحبت درباره مرگ هم ندارد و از قضا خود من هم چند سالي است که همين احساس و رويکرد را دارم زيرا سن من نيز مثل هولمز بالا رفته و همان قدر به مرگ نزديکم که کاراکتر هولمز در اين فيلم هست. من و هم سنهايم اينک طوري راحت و صريح درباره مرگ صحبت ميکنيم که پيشتر هرگز سابقه نداشت، اينک مرگ براي ما يک عنصر هميشه حاضر است ولي در جوانيمان اين طور نبود و اصلا وجودش را منکر بوديم. براي شرلوک نيز در فيلم آقاي هولمز همين طور است. انگار او يک مسابقه بر عليه فاکتور زمان براه انداخته و هر بار ميخواهد اين عامل را شکست بدهد و در اين دنيا بماند. براي من ظاهراً اين طور نيست و من برخلاف هولمز که در اين فيلم بازنشسته شده، دنبال اين جور چيزها نيستم و برعکس به کار و تلاش در حرفهام (سينما) تا آخرين روز عمرم ادامه خواهم داد اما نميتوانم بگويم که به مرگ فکر نميکنم و برعکس هر ساعت در ذهن من حاضر است و توگويي جلويم نشسته و مرا نگاه ميکند، هولمز با مرگ چانهزني و معامله ميکند و من صرفاً گذشت زمان و رودخانه جاري در مقابلم را مينگرم و ميدانم مرگ هم درون آن ماوا کرده است.
مثل هملت
مک کلن ميگويد ترسيم يکي از معروفترين و ماندگارترين مخلوقات ادبي و جنايي تاريخ يعني شرلوک هولمز در سني بسيار بالا و ارائه تصويري کاملا متفاوت از وي هر چند کار بسيار سختي بوده اما وي هيچگاه احساس يک مغلوب را در پروژهاي نزديک به غيرممکن نداشته و برعکس مطمئن بوده که از عهده کار بر ميآيد. هولمز طي سالياني طولاني توسط چيزي حدود 120 هنرپيشه در صور مختلف هنرهاي نمايشي از سينما و تئاتر گرفته تا تلويزيون به تصوير کشيده شده و از يک منظر شبيه به هملت شده است. تحت هيچ شرايطي اين رل و اين آدم (هولمز) به هيچ آدم خاص و واحدي تعلق ندارد و هر کسي که قدرت ايفاي آن را در وجودش حس ميکند، ميتواند بختش را بيازمايد. هر موقع احساس کرديد فقط شما يک هولمز واقعي بودهايد، اشتباه بزرگي را مرتکب شدهايد، در تمامي اين سالها رل هولمز به شکلهاي مختلف بازي شده است. اگر جره مي برت را که چند سال پيش درگذشت و کمنظير بود، نايدده بگيريم، در سالهاي اخير رابرت داوني جونيور و بنه ديکت کامبرباچ نقش آفرينيهاي موفقي را در اين مورد داشتهاند و من فکر ميکنم که تماميشان سنن اين کار را حفظ کرده و در همان راهي گام برداشتهاند که از آنها انتظار ميرفته است ولي هميشه راههايي تازه براي رفتن به سمت شرلوک هست.
بهترين ورسيون
با اين حال مک کلن مثل بسياري از کارشناسان ديگر معتقد است که بازي جره مي برت ديگر هنرپيشه بريتانيايي در رل هولمز در يک سريال ديرپاي تلويزيوني بريتانيايي است که بر همه ورسيونهاي ديگر اين کارآگاه سايه مياندازد و از همه برتر است و تکرار آن و رسيدن به سطوح کاري وي واقعا سخت مينمايد و اين شامل خود او نيز ميشود و يک اصل کلي و واقعيتي غيرقابل انکار است. برت اين کار را سالهاي طولاني و به شکلي بسيار خوب و با ريتمي ثابت انجام داد و من اصلا خودم را قادر به برابري با آن نمايش و آن نقش آفريني نميبينم و بهتر بود به سمت آن نميرفتم. از طرف ديگر شرلوک هولمز در قصه ما در اوج پيرياش قرار دارد و متفاوت با چيزي است که در سريال تلويزيوني برت ميديديم. او به واقع متفاوت با هر هولمز ديگري است که در عرصه هنرهاي نمايشي رويت شده است.
کتاب خاطرات معطل مانده
مک کلن که متولد برنلي انگليس است ميگويد يکي از دلايلي که به بازي در فيلم «آقاي هولمز» ترغيب شد، تکيه و تاکيد آن روي فاکتور حافظه اين کاراکتر و همذات پنداري او با چنين مورد و مسئلهاي است. چيزهايي در مورد من و کاراکتر شرلوک هولمز در اين فيلم مشترک و به هم شبيه است. من هم اينک مشغول نوشتن يک کتاب خاطرات هستم که زندگي و دستاوردهايم را شرح ميدهد و بنابراين مسئلهاي که براي کامل شدن آن مورد نياز من است. در درجه اول حافظهاي است که به من بگويد در تمام اين سالها چه گذشته و به کجا رسيده و چه کارهايي کردهام. متاسفانه من در تمام اين سالها يک دفتر خاطرات نداشتهام تا در آن بنويسم که روز به روز چه اتفاقاتي برايم افتاده است. اگر اين دفتر وجود داشت، کارم بسيار آسانتر ميشد. متاسفانه به دليل کهولت چيزهاي زيادي از يادم رفته است و اي کاش عدهاي به من ميگفتند که در گذشته من چه رخ داده است تا آنها را نيز به متن کتاب در دست تهيهام اضافه کنم. مک کلن ميافزايد: حافظه و مغز قواعد خاص خود را دارند بعضي وقايع را از ذهن محو و برخي ديگر را ماندگار ميکنند. اين دلايل خودش را دارد و مغز بيهوده و بيدليل عمل نميکند من و هولمز از يک جناح لطمه ميخوريم و آن فراموش کردن برخي ضروريات است. هولمز هم در فيلم بيل کاندون نزديک شدن پايان کارش را حس ميکند. حافظه او همان خدمات سابق را به وي ارائه نميدهد و کاندون با فلاش بکهايي اين را به ما ميگويد. زندگي من و هولمز در اين زمينه شبيه به هم است. آدمهايي که زندگي از آنها سبقت گرفته است و آنها ميدانند که برخلاف گذشته ديگر به آن نميرسند. / بانی فیلم
منبع: observer