Share This Article
من به حضور قاطع ناخودآگاه در شعر معتقدم
فرهاد كريمي
خانم كرمي، اخيراً كتابي از شما با عنوان «رفتار با كلمات» توسط نشر چشمه منتشر شده است. درباره اين كتاب توضيح ميدهيد؟
«رفتار با كلمات» مجموعهاي است كه من واقعي در شعرهاي آن منعكس شده است. «رفتار با كلمات» بعد از مجموعه شعر اولم «ديگريها» منتشر شده است. در اين كتاب شعرهاي با اختلاف زماني خيلي زياد كنار هم هستند .
آيا تفاوت جدي از لحاظ زبان و ساختار در مجموعه «رفتار با كلمات» با كتاب اولتان «ديگريها» وجود دارد؟
قطعا بله. هر كتاب يا اثر هنري يك تجربه است كه با تجربه قبلي بايد بسيار متفاوت باشد. نميشود يك تجربه را تكرار كرد اما روح و آنِ شعرها از جنس خودم است و تغييري نكرده ولی ساختار شعرها بسيار متفاوت است. در مجموعه جديد سعي كردهام شعرهايي كه بيشتر روايت محور هستند را كنار هم بگذارم. توجه به ريتم و موسيقي جديتر شده است. نميگويم كه موسيقي به طور برجسته و بيروني كار ولی به زير پوست كلمات تزريق شده است. در «ديگريها» تجربههايي از جنس شعر متفاوت و ساختارگريز داشتم كه براي سال 1384 تجربههايي بكر و تازه بودند و نقدها و خوانشهاي زيادي درباره آن صورت گرفت و ميشود به آنها رجوع كرد. آقاي عنايت سميعي منتقد برجسته كشور يادداشتي درباره شعرها نوشته كه به نظرم قضاوتي بيطرفانه و شاعرانه است. متاسفانه نسخههاي مجموعه «ديگريها» خيلي زود تمام شد و من درباره چاپ مجددش هنوز تصميم جدي نگرفتهام. تمام وقتم را روي شعرهاي تازهام ميگذارم. به دنبال كشف روابط جديد و تازهاي بين زبان و انديشه زبان هستم كه جز با پَُر سرايش بودن به دست نميآيد.
نظر شما درباره شبيه شدن ذهن و فضاي شعرها چيست؟
شبيه شدن ذهن و فضا با يكي شدن دست و ذهن يكي است؛ البته اين شاعرانگي است كه ذهن را مملو ميكند؛ اما متاسفانه امروزه ذهن با فضا دست به يكي كردهاند تا به سطحيترين شكل ممكن فضاي شعري بسازند. مثلا همين شعرهايي كه در فضاي سايبري ميبينيم؛ شعري كه تصوير فوري ميدهد و آسان درك و احساس شده و آسان هم از ذهنت ميرود. شعري كه نميخواهد با مخاطب كاري كند و پس از خوانده شدن تمام ميشود اما ميدانيم كه شعر ناب شعري است كه پس از تمام شدن تازه در ذهن مخاطب شروع شود. از متن حرف نميزنيم وقتي ميگوييم شعر بايد به دنبال به كار گرفتن و درگير كردن روح مخاطب باشد وگرنه عقل، احساس و منطقش را كه همهچيز ميتواند درگير كند اصلا شعر رویکردش كنار زدن عقل و منطق است. در شعرهاي فضاي سايبري شعر بايد از منطقي مختص شده پيروي كند و شعرها آنقدر به هم شبيه ميشوند كه انگار همه را يكي سروده است.
شعرهاي اين مجموعه بر مُكاشفه هستي و راحتي ارتباط با پديدهها، فضاها و زبان متمركز است. شاعر چگونه ميتواند رفتارهاي غيركلامي مستتر در مفاهيم را نيز به مخاطب منتقل كند؟
پديده، فضا، زبان و به نظر من اشياء، همه و همه به خودي خود ميتوانند تك به تك شاعرانه باشند. همه اينها بستگي به نگاه ما به جهان اطرافمان دارد كه مجموعهاي از همينهاست كه گفتم. من سعي كردهام به شيوه خودم چيدماني فراي واقعيت به دنياي بيرون داشته باشم. اصولا قرار نيست شاعر كاري كند بلكه روح شعر و كلماتاند كه بايد بر مخاطب غالب شوند. نميشود چيزي را به شعر آگاهانه تزريق كرد؛ البته كه قبول دارم كه بايد روي شعر كار كرد و مادام و پيوسته ویرایشش كرد اما اينها مرحله بعدي هستند. شاعر براي القای مفاهيم بايد آنها را درك كرده باشد، زندگي كرده باشد و انديشيده باشد وگرنه شعر متني ميشود كه ميتوانست در هر ژانر ديگري مثل داستان و … رخ دهد؛ اما وقتي ميگوييم شعر، داريم از آن و از جنوني حرف ميزنيم كه كه هيچ انديشيدني را نميطلبد؛ شعر تخليه انديشيده شده است. يعني شما تجارب زيستي خود را فقط ميتوانيد بسراييد. اگر به سراغ انديشيدن در حين سرودن باشيد آنگاه است كه فاصله شعر و مخاطب بيشتر و بيشتر ميشود. شعر بايد بيترس و بيپروا ريزش ناگهان كلمات و ذهن و زبان شاعر روي بستر سفيد و خالي كاغذ باشد.
يعني معتقديد كه شما به دنبال معناهاي نمادين و انديشيده شده نبودهايد؟
من يا هر كس ديگر وقتي شعر ميگويد و بعد حتي وقتي ویرایش ميكند هرگز از دريچه معنا نگاه نميكند؛ البته اين را با فلسفه داشتن و نوع نگاه زيباييشناختي نبايد اشتباه بگيريم.
مخاطب با تخيل شاعر از طريق خيال خود در كشاكش است و لذتي كه ميبرد لذتي خیالگونه است، اما شعر چگونه مرز بين خيال و واقعيت را از بين ميبرد تا بتواند بر مخاطب تاثير بگذارد؟
شعر يك تجربه است كه اگر از زيسته شدههاي شاعر بيايد خودش ميداند چطور از مرزها بگذرد وگرنه اگر بخواهيم براي عبور از اين مرزها برايش پاسپورت صادر كنيم تا ابد بايد پشت درهاي سفارتخانهها بچرخد. از شوخي كه بگذريم شعر لذت است و لذت مسير تعريف نشدهاي دارد و واقعا نميشود مسير مشخصي براي خطوط خيال و واقعيت قائل شد. در بهترين حالت اين دو در هم حل ميشوند. من به حضور قاطع ناخودآگاه در شعر معتقدم. معتقدم بايد در لحظه شعر ناخودآگاه ؛همهچيز را پيش ببرد.
از آنجا كه روايتهاي موجود در شعرهاي شما غالباً با تِم عاشقانه بيان ميشوند و از طرفي اگر همزماني، كثرت و تحرك را هستيشناسي نوشتار زنانه بدانيم، چگونه ميتوان خودنگريها و ناگفتهها را با زبان شعر بيان كرد؟
همه اين ناگفتهها در خود شاعرانگي را مستتر دارند كه منِ نوعي در پي ثبت آن ابتدا در درون و بعد روي كاغذ هستم؛ البته نبايد نگاه عاشقانه را با نگاه زنانه گره زد.
درست است، اما مطابق نظريه كريستوا، شعر بيشتر از ساير آثار ميتواند بيانكننده رويكردهاي زنان نسبت به پيرامونشان باشد. رويكردهاي زنانه پيرامونتان تا چه حد به هستيشناسي آثار شما كمك كرده است؟
در مقايسه با ساير ژانرها همانطور كه قبلا هم گفتم شعر بايد خودش را به ناخودآگاه بسپارد و هر چه شعري جنون بيشتري داشته باشد به هستي شاعر نزديكتر ميشود و آينه تمام نماتري از درون شاعر میشود.
در مجموعه «رفتار با كلمات» موتيفهاي مختلف اجتماعي، مخصوصاً تمهاي قابل تعميم به جامعه زن، پردازش شده است. دیدگاه شما در این باره چیست؟
البته من قبل از زن بودن شاعر هستم. اشياء و پديدهها همه از دريچه ذهن من تبديل به كلام ميشوند. حالا اين نگاه با ظرافتبيني با دايره واژگاني بيان ميشود كه شايد از خوشاقبالي من است كه زن هستم.
شكستن انسجام ظاهري متن، براي اينكه مخاطب برداشتهاي متفاوتي از يك اثر داشته باشد، ميتواند خواننده را به عنوان كنشگري فعال با اثر همراه كند؟
اينجا خواننده بايد تمرين كند كه با انواع متنها ارتباط برقرار كند. نويسنده هميشه بايد جلوتر از خواننده حركت كند. امروزه كه برخی از خوانندگان ما توريستي هستند و نگاهي سطحي به كلمه و روابط زباني دارند كار شاعر خصوصا شاعري روايتگر كه ميخواهد انسجام ذهني خواننده را با خود و شعرش درگير كند پيچيده است. مخاطب امروزي كه در زندگي روزمره خود پيچيدگيها و مسائل مربوط به خود را تجربه میکند، در واقع مخاطبي است كه ميخواهد شب آرام سر بر بالين بگذارد… اينها چالشهاي شعر و مخاطب است كه در مباحث تخصصي ادبيات به آن شعر ساده و شعر متفاوت لقب دادهاند. شعر سخت، شعري است كه شاعر از عهده خود و روح شعرش بر آمده اما از عهده نفوذ به ذهن و روح مخاطب و جامعه برنيامده است اما از طرفي شعر ساده را داريم كه ميخواهد سطح شعور و روح جامعه را تنزل بدهد. بايد يك برخورد نهادي جدي براي سازماندهي به فضاي ادبي كشور شكل بگيرد. نميشود بدون زير ساخت لازم شكوفايي و رونق در شعر را انتظار داشت. بايد شبكههاي ادبي در كشور شكل بگيرند و جريانات شعري متفاوت با هم به كمك رسانهها موضوعات ادبي را مطرح كنند و به انتقاد از يكديگر بپردازند. جريانات ادبي به طور جدي و انتقادي با يكديگر به گفتوگو نمينشينند تا مخاطب به قضاوت بپردازد و سطح آگاهي ادبياش بالا برود.
با اين توضيحات شما، خوانندهاي كه به دنبال متني است كه از خودش جلوتر است، چگونه ميتواند پديدههاي بينامتني را در ساختمان ارگانيك متن، معنادهي و همذات پنداري كند؟
خب بستگي به قدرت شاعر دارد. اگر شاعر پديدههاي بينامتني را در كارش دروني كرده باشد به همذات پنداري مخاطب منجر ميشود وگرنه ميشود يكي سري تجربههايي كه مخاطب از خواندنش سر باز ميزند. ساختار ارگانيك متن خودش را در هر صورت به مخاطب القا ميكند.
آرمان