Share This Article
رمزگشايي و مطالعه تطبيقي داستان سه قطره خون در آثار هدايت
يونس يونسيان
مرگ يگانه دوست من است، ديگر به مرده ها حسادت نميورزم، من هم از دنياي آنها به شمار مي آيم. من با آنها هستم، زنده به گور هستم. (داستان زنده به گور اثر صادق هدايت)
براي صادق هدايت مفهوم راز و غرابت بسيار همبسته با زهرآگين بودن و کابوس وار بودن است و ارتباط اسرار آميزي با نحس بودن افراد و مسيرهايشان دارد. نقش عدد سيزده در روايت هاي هدايت يکي از آن مواردي است که يادآور نقش اعداد، گذشتگان و نيرو هاي فراتر از انسان بر سرنوشت و مسير انسان است. در زنده به گور به فردي اتريشي اشاره مي شود که سيزده بار به اشکال و شيوه هاي گوناگون خودکشي کرده است، در داستان بوف کور، راوي در روز نحس سيزده نوروز متوجه مسئله انشقاق مي شود و شخصيت هاي داستان سه قطره خون با احتساب گربه هاي نر و ماده که يادآور نر و ماده مهر گياه در بوف کور است، سيزده نفر هستند.
از ديگر نشانه هاي امر رازآميز و تجربه امر غريب، تحمل ناپذيري و سخت بودن اين تجربه است. هدايت در بسياري از داستان هايش به افرادي اشاره مي کند که پس از مواجهه با راز و کشف حقيقتي مرموز، از هم گسيخته مي شوند و راهي ديار نيستي مي شوند. شخصيت سگ در سگ ولگرد و سويه هاي همذات پندارانه ميان سگ و راوي، سگ خوره گرفته که مي داند بايد بميرد و پرندگاني که هنگام مرگشان پنهان مي شوند، از جمله اين موارد است. سکوت يکي ديگر از نشانه هاي مواجهه با امر راز آميز است و هدايت نيز در موارد زيادي به بن بست کلام و ترجيح سکوت اشاره کرده است. رعايت قانون سکوت و سخن نگفتن از درونيات با کس،سکوت مرموز و تکان دهنده سوسن در داستان س.گ.ل.ل ، صحبت نکردن هاي زرين کلاه در داستان زني که مردش را گم کرد و سکوت نوشتاري و غريب راوي داستان سه قطره خون از مواردي است که ارتباط ميان سکوت و راز را نمايان و آشکار مي سازد. هدايت در داستان هاي خود به تاثير عجيب ستارگان و نيروهاي دوردست و فراتر از آدمي اشاره مي کند که در سرنوشت آدمي دخيل هستند. راوي در بوف کور با ديدن آسمان به ياد ستاره بختش مي افتد و آن را ستاره اي دور، تاريک و بي معني مي داند. زندگاني سوژه هاي هدايت در دستان خودشان نيست و در مواجهه با اسرار و راز آميزي هاي زندگي به ناگاه خود را چونان اديپ در کولونوس مي يابند که اسير و در چنگال نيروهاي کور و ناشناخته اي است. ديوانه در زنده به گور به قواي کور و ترسناکي اشاره مي کند که بر سر آدميان سوار هستند و از افرادي ياد مي کند که زير بار ستاره سرنوشت خود خرد مي شوند. سوژه ها در روايت هاي هدايت به قضاوت سختي در باب خودشان دست مي زنند و در برهه اي به تمامي قلمرو نمادين لگد مي زنند. داستان سه قطره خون با روايت ديوانه اي آغاز مي شود که در ديوانه خانه اي بستري است و در تمامي يک سالي که بستري بوده است در آرزوي کاغذ و قلم است.
داستان سه قطره خون با ديروزي آغاز مي شود که در آن اطاق راوي يا همان ديوانه داستان را جدا کرده اند و درست در همين ديروز است که در نهايت آرزوي يک ساله راوي برآورده شده است و برايش کاغذ و قلمي آورده اند. راوي پس از بيان اين رخداد اميد بخش به سويه نااميد کننده آن اشاره مي کند و به بي حسي و سکوت نوشتاري ايجاد شده حسرت مي خورد. پس از يک سال انتظار براي نوشتن، اکنون راوي چيزي براي نوشتن ندارد و گويي قلمش خشکيده و عقيم شده است. در نهايت روي تمامي خطوط در هم و بر همي که بر کاغذ افتاده است، تنها جمله خوانا سه قطره خون است که يادآور سه نقطه (…) در قواعد نوشتاري است. شباهت سه قطره خون به علامت سه نقطه (…) يادآور گونه اي حرف نا گفتني يا نا نوشتني است که راوي از بيان يا نوشتن آن ترس دارد و يا حتي توان يا امکان نوشتن اين امر نا گفتني وجود ندارد. سه نقطه در جايي گذاشته مي شود که گونه اي حذف يا ناتمامي يا طولاني بودن بيش از حد در کلام ديده مي شود و در تمامي اين موارد کارکرد همان جاي خالي يا نقطه چين هايي را دارد که بايد توسط مخاطب پر شود و راوي امکان پرکردن يا توصيفش را ندارد. سه قطره خون در ادامه داستان آشکارا به دالي سيال و لغزان بدل مي شود که مي تواند با هر مدلولي پر شود و يادآور هجاهاي سه گانه و داهاي پرجاپتي خداوند آفرينش در اسطوره هاي هندي است. دا هاي پرجاپتي يا همان دال هاي تکراري (دا دا دا) او همان واژه هايي است که هر بار به شکلي تکراري توسط او و در جواب سه دسته از شنوندگانش (خدايان، آدميان و اهريمنان) بيان مي شود و جالب است که اين هجاهاي تکراري هر بار به شکلي متفاوت و نوين از سوي شنوندگانش تعبير و تفسير مي شود
. اهميت اين سه قطره خون درست در همين نکته نهفته است که به مانند نوشته ها و خط خطي هاي راوي داستان روي کاغذ، در نهايت تمامي تفسير ها و خوانش هاي خط خطي از سه قطره خون صادق هدايت، به همين سه قطره خون مي رسند و امکان گذر از هزارتو ها و لابيرنت هاي پيچيده متن را از دست مي دهند. اين سه قطره خون در حقيقت سه قطره خون حياتي و نماديني است که با دستان راوي به درون شريان هاي فسرده متن تزريق مي شود و متن را هر بار همانند معاني مورد نظر پرجاپتي احيا مي کند. در نهايت با فشردن و چلاندن داستان هدايت، تنها اين سه قطره خون است که چونان افشره اي از روايت و متن خارج مي شود و اين قطرات خون چونان آبي زندگي بخش و حيات آور هستند که در زهدان ذهن مخاطب ريخته شده و کنش بارورسازي را آغاز مي کند. در نهايت شايد سه قطره خون، سه قطره اشک يا خون روح راوي باشد که بر صفحه کاغذ چکيده است،سه قطره اشک که بر مار تمامگي و نوشته هاي خط خطي اش ريخته است. در روايت هاي هدايت هميشه رگه هايي از تمايل يا کشش پنهان راويان يا کاراکتر ها براي رفتن به سمت و مرز خودکشي حضور دارد و نمي توان منکر اين حقيقت تکان دهنده شد که خود هدايت نيز در نهايت به سرنوشت راوي ديوانه داستان زنده به گور دچار شد و بهتر بگويم، خود را دچار کرد.
خودکشي و سکوت کنفوسيوسي و بودايي روزبهان برمکي در پايان داستان کوتاه آخرين لبخند، خودکشي سوسن و تد با گاز پروتوکسيد ازت و ماري به گرد کمر هايشان، خودکشي نويسنده ديوانه با ترياک و سم سيانور دو پتاسيم، خودکشي آبجي خانم در آب انبار و آمدن موهاي سياه و لنگه کفشش روي آب از مواردي هستند که در آنها ريز ترين تمايلات و رانه هاي سوق دهنده شخصيت ها به مرز انتخاب خودکشي به اساسي ترين و کامل ترين شکل ممکن توصيف شده است. توهم، جنون، قتل و رابطه هاي اروتيک و حيواني از موتيف ها و رخداد هاي کاتاستروفيک و پايان دهنده در داستان هاي هدايت است. در بسياري از موارد داستان با فاجعه ختم مي شود و به يکباره تمامي داستان با رسيدن به انتها کريستاليزه شده و خاصيت زماني و مکاني خود را از دست داده و هزارتويي غريب را تشکيل مي دهد که در آن با پايان داستان در حقيقت به آغاز داستان رسيده ايم و اينکه فريب خورده ايم و داستان از انتها به ابتدا روايت شده بوده است و يا هرگز روايت نشده بوده است./بانی فیلم
1 Comment
علی مرادی کرمانی
چنین درایت و دقتی در توصیف و تبیین کلیه بافتار داستان های هدایت و ایجاد یک سبک و روش تازه برای شناخت و کشف رمز هدایت بر مبنای مطالعه تطبیقی کلیه آثارش به راستی جای قدردانی دارد