Share This Article
يادداشتي بر كتاب «خانه كاغذي» كارلوس ماريا دومينگوئر
سرگذشت كتابهاي عجيب
ترجمه شقايق قندهاري
با تصويرگري پيتر سيس، نشر آموت
احمد مولوي/ راوي رمان «خانه كاغذي» در پي يافتن و ديدن صاحب كتابي قديمي و كمياب است؛ كتابي كه براي دوست راوي (بلوما لنون) پست شده است.
«در يكي از روزهاي بهاري ١٩٩٨ بلوما لنون نسخه دست دومي از كتاب شعرهاي اميلي ديكنسون را از يك كتابفروشي شهر سوهو خريد و درست زماني كه سر نبش نخستين خيابان به دومين شعر كتاب رسيد، اتومبيلي او را زير كرد.» اين پاراگراف عينا شروع رمان «خانه كاغذي» است. رمان با اين اتفاق بزرگ شروع ميشود و راوي دوست و همكار بلوما لنون است. چند روز بعد براي بلوما بستهاي ميرسد. يك كتاب. مقداري سيمان پرتلند به كتاب چسبيده است و راوي در پي يافتن صاحب كتاب ماجراي رمان را شروع ميكند. راوي خوب ميداند كه اين كتاب براي صاحبش چقدر ارزشمند بوده و درصدد آن است تا كتاب را به او برگرداند.
در صفحه ٦٨ رمان ديالوگي وجود دارد كه ميتوان اين جمله را به جاي خلاصه رمان آورد: «من آمدهام كتابي را به او برگردانم كه براي همكارم فرستاد: كسي كه پيش از دريافت كتاب درگذشت.»
كتاب سراسر از عادات عجيب و غريب و خاص خريد كتاب، خوانش كتاب و نگهداري كتاب است. كتابهايي كه باعث مرگ افراد ميشوند. كتابهايي كه حكم پايه ميزي را دارند. خط خطي كردن كتاب هنگام خوانش آن. كتابهايي كه در حمام انبار شدهاند و صاحب كتابها مجبور است فقط با آب سرد حمام كند كه مبادا بخار آب گرم موجب پوسيدگي كتابها شود. مطالعه آثار نويسندگان قرن نوزدهم ميلادي با نور شمع كه نور آن با شمعدان نقرهاي چند شاخه تامين ميشود. سگي خشمگين كه بر اثر بلعيدن صفحات كتاب «برادران كارامازوف» دچار سوءهاضمه شده و ميميرد و كتابهايي كه به صورت هيبت يك انسان چيده شدهاند: «… چشمش به چيزي حدود ٢٠ جلد كتاب ميافتد كه با چنان دقت و وسواسي كنار هم چيده شده بودند كه توده و حجم و طرح كلي بدن انسان را به تصوير ميكشيدند. او قسم ميخورد كه سر فرد را تشخيص ميداد كه با كتابهاي جلد قرمز محاصره شده بود همراه با تنه، و شكل دست و پاها. زن بود؟ مرد بود؟ همزادش؟ ما دربارهاش حرف زديم.»
راوي در پي پيدا كردن صاحب كتاب است. نام صاحب كتاب كارلوس بروئر است. نويسنده به شيوه غيرمستقيم و هوشمندانهاي كارلوس بروئر را ميسازد و شخصيتپردازي ميكند. ما اين شخصيت را به واسطه گفتوگوها در ذهن ميسازيم. همين شيوه باعث باورپذيري بيشتر اين شخص عجيب و غريب شده است. شخصي كه بيش از ٢٠هزار جلد كتاب دارد و براي پيدا كردن راحتتر و سريعتر كتابهايش نمايههاي خاص خودش را تنظيم كرده است. در جايي از رمان كارلوس بروئر به واسطه عكسي اينگونه توصيف ميشود: «… مردي حدود ٥٠ساله را نشان ميداد كه سر ميز گردي نشسته بود كه كتابهاي زيادي همينطور روي هم تلنبار شده بود. مرد به ديوار آجري پشت داشت كه با گياه پيچكي خزنده پوشيده شده بود. نور تابناك آفتاب چهره مردي را نشان ميداد كه اجزاي صورتش متناسب بود. چشماني نافذ داشت و موهاي وزكردهاش را بالا زده بود. پيراهن آستين كوتاه به تن داشت و پاهايش را روي هم انداخته بود.»
اين مرد كه به گفته راوي، سر و وضع ظاهري فرهيختهاي هم ندارد، خانهاي براي خودش بنا ميكند. در جايي دور از هياهو و شلوغي. خانه خود را به معماري سفارش ميدهد، از آن معمارهايي كه فقط در عوض پول سفارش مشتري را بيكم و كاست و به بهترين نحو انجام ميدهند. كارلوس بروئر از معمار ميخواهد برايش خانهاي از جنس كاغذ بسازد. خانهاي كه براي ساختنش، به جاي سنگ و آجر، از كتاب استفاده ميشود؛ خانهاي كه كتابي از بورخس زير قاب پنجرهاش جا گرفته است، اثري از وايخو را جايي كار گذاشته است، بهطوري كه اثري از كافكا بالاي آن قرار گرفته و كتابي از كانت هم در كنارش است. در اين موقعيت كتابهاي قطور و جلد گالينگور اهميت بيشتري پيدا كردهاند چرا كه حجم بيشتري از ديوار را پر ميكنند و استحكام بيشتري دارند.
كتاب همراه با ١٢ تصوير نقاشيشده همراه است. تصاويري كه كارتون هستند. كتاب و درگيري روزمره با كتاب، موضوع همه آنهاست. اين كارتونها جايجاي رمان آمدهاند و اين تصاوير لذت خوانش كتاب را دگرگون كردهاند. آخرين تصوير كتاب كه پايان بخش رمان هم است، يك هزارتوي مربع شكل است، اين هزارتو را دقيق كه نگاه كني متوجه ميشوي راهي براي ورود و خروج ندارد. با تمام كردن رمان و رسيدن به اين تصوير شايد هر خوانندهاي به اين حس برسد كه كتاب خوانان حرفهاي هميشه و در همه حال در چنين هزارتويي دست و پا ميزنند. به ويژه راوي اين رمان كه زندگياش و تمام عادات روزانهاش در پايان دچار تغيير و تحول ميشود.
اعتماد