اشتراک گذاری
رمان مهم ترین و معروف ترین شکل تبلوریافته ادبی روزگار ماست. معمولا گفته می شود رمان با «دن کیشوت» اثر سروانتس (نویسنده اسپانیایی ۱۵۴۷ ۱۶۱۶) در خلال سال های ۱۶۰۵ تا ۱۶۱۵ تولد یافته است و با رمان «شاهزاده خانم کلو» نوشته مادام دولافایت (۱۶۳۴ ۱۶۹۳) و رمان های آلن رنه لوساژ (۱۶۶۸ ۱۷۴۷) فرانسوی به خصوص با اثر مشهورش «ژیل بلاس» پی ریزی شد و با رمان های نویسندگانی چون دانیل دفو (۱۶۶۰ ۱۷۳۱) و ساموئل ریچاردسن (۱۶۸۹ ۱۷۶۱) و هنری فیلدینگر (۱۷۰۷ ۱۷۵۴) نویسندگان انگلیسی و والتر اسکات (۱۷۷۱ ۱۸۳۲) نویسنده اسکاتلندی را به تحول گذاشت.
پیش از «دن کیشوت» اثری در چنین قالب هنری در ادبیات جهان پیدا نمی شود. پیش از این کتاب، حماسه های منثور و منظوم و لطیفه ها و حکایت هایی بر سبیل تمثیل، قصه های عامیانه و اساطیر و افسانه های خدایان بسیاری چون ایلیاد و ادیسه هومر و رمانس ها موجود بود که از نظر معنا و کیفیت ساختاری با رمان به مفهوم امروزی آن تفاوت بسیار داشت.
رمانس
اصطلاح رمانس در اوائل قرون وسطا به معنی زبان های محلی جدیدی بود که از زبان لاتین مشتق می شد، رمانس، همچنین به معنی کتاب هایی بود که از لاتین ترجمه می شد یا به زبان های محلی نوشته می شد. در قرن های نخستین، صحنه های عجیب و غریب، ماجراهای شگفت انگیز و عشق های احساساتی و پرشور و اعمال سلحشورانه را رمانس می نامیدند.
شکل رمانس، تحت تاثیر قصه های «هزار و یک شب» به وجود آمد و در قرن دوازدهم در فرانسه رونق گرفت و از این کشور به کشورهای غربی دیگر نیز راه یافت.
در ابتدا در قالب شعر روایتی بود و بعد به تدریج به نثر گرایید و عمومیت بیشتر یافت.
رمانس، جهان با شکوه و با عظمت غیرواقعی و خیال پردازانه به نمایش می گذارد و برخلاف حماسه، تنها به جنگ و میدان های کارزار اختصاص ندارد بلکه بیشتر قصه های خیالی است که جنبه سرگرم کننده دارد و به قهرمان های اصیل زاده ای اختصاص می یابد که از واقعیت های زندگی روزمره دور بودند و به ماجراهای عاشقانه اغراق آمیز دلبسته و در راه رسیدن به محبوب، به اعمال جسورانه دست می زدند و با جادوگران و شخصیت های شرور می جنگیدند. رمانس به ندرت دارای محتوای اخلاقی و تعلیمی است و به کلی متفاوت از اسطوره است.
قصه ها عمری طولانی دارد و تاریخ پیدایش آنها تقریبا همان اندازه قدیمی است که تاریخ زندگی بشر اما شکل و روال تازه ادبی که ما در رمان مجسم می بینیم، یعنی خلق داستانی منثور و طولانی با تاکیدی بر واقعیت و اصالت و تجربیات و تخیلات فردی و شخصی، هرگز گذشته طولانی نداشته است و تاریخ پیدایش و طلوع آن در فرهنگ ادبی جهان از سه قرن تجاوز نمی کند. در حقیقت وقتی آدمی شناسنامه و هویت فردی خود را پیدا کرد، رمان نیز تولد یافت. قصه های قدیمی بیشتر به مطلق گرایی و نمونه های کلی توجه داشت. قهرمان های قصه ها، نمونه های کلی از سرگذشت های کلی و مظاهر کلی بودند، نمونه های صفات بد و خوب انسانی. شخصیت ها در این آثار به دو گروه متفاوت و متمایز تقسیم می شدند: گروه خدایی با همه صفات و خصایل پسندیده، گروه اهریمنی با همه رذالت ها و پستی ها و پلیدی ها. درگیری این دو گروه باعث پدید آمدن ماجراهای قصه ها و رمانس ها می شد. از اواخر قرن هفدهم جهان بینی انسان، از جهان بینی قهرمان جدا شد. شناخت افراد از مسائل تغییر یافت و موضوع رمان ها نیز از این دگرگونی های تازه فردی مایه گرفت. برای اولین بار خصوصیات عاطفی و درونی و تجزیه و تحلیل روحی به ادبیات راه یافت و رمان به معنی واقعی و امروزی آن به وجود آمد.
تعریف رمان
ویلیام هزلیت، منتقد و مقاله نویس انگلیسی در قرن نوزدهم، رمان را چنین تعریف کرده است: رمان، داستانی است که براساس تقلیدی نزدیک به واقعیت، از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحا شالوده جامعه را در خود تصویر و منعکس کند.
تصویر
تعریفی است کلی که داستان کوتاه را نیز در برمی گیرد و بیشتر بر رمان های واقع گرا قابل تطبیق است، مثل رمان های «چشم هایش»، «سووشون»، «همسایه ها» و «شوهر آهوخانم» زیرا عناصر تشکیل دهنده آنها از وقایع شبیه زندگی واقعی گرفته شده و محیط اجتماعی شخصیت های داستان نیز در آنها تصویر شده است.
این تعریف بر رمان های تمثیلی و نمادین و سوررئالیستی قابل تطبیق نیست، مثلا با رمان های «شازده کوچولو» سنت اگزوپری (نویسنده فرانسوی ۱۹۰۰ ۱۹۴۴) و «قصر» کافکا و «بوف کور» هدایت و «یکلیا و تنهایی او» تقی مدرسی کاملا مطابقت ندارد. چه این رمان ها براساس تقلیدی نزدیک و به واقعیت از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده اند و تصویری از جامعه واقعی نیز به دست نمی دهند بلکه شخصیت های رمان، مخلوق ذهن نویسنده است و وقایع و فضا و رنگ حاکم بر محیط داستان جنبه تمثیلی و نمادگرایانه و سوررئالیستی دارد.
تعریف های دیگری که برای رمان عنوان کرده اند هر کدام بر نوعی از رمان قابل تطبیق است و بر نوع دیگر نیست، این تعریف ها هر کدام نوعی از رمان را در بر می گیرد و هیچ کدام حرف آخر را نمی زند، به اصطلاح جامع و مانع نیست.
رمان اجتماعي
نوعي رمان درباره مسئله اجتماعي است كه توجه اصلي خود را معطوف به ماهيت جامعه، عملكرد و تأثيرات جامعه روي اشخاص ميكند. رمان اجتماعي اغلب با نيت ارشادي و يا احتمالا به منظور ايجاد تغييرات بنيادي در جامعه نوشته ميشود. بنابراين، رماننويس سعي ميكند مردم را متوجه كمبودها و نقايص جامعه بكند و نظريهاي را به عنوان راهحل مشكلي از مشكلات اجتماع طرح كرده، به طريقي درباره آن بحث كند. البته بايد دانست كه رمان اجتماعي به هيچوجه هميشه رمان عقيدتي يا تبليغي نيست.
رمان احساسااتي يا پرسوز و گداز
احساساتي شدن مردم در قرن هجدهم نه تنها در كمديهاي احساساتي و تراژديهاي خانوادگي انعكاس يافت، بلكه منجر به وجود آمدن رمانهاي احساساتي، در اوايل دوران رماننويسي شد. رمانهاي احساساتي هم و غم خود را مصروف تشريح مصائب آدمهاي پرهيزگار و پاكدامن ميكردند و سعي داشتند نشان دهند كه چگونه «آبروداري و شرافت» و «درستكاري و پاك دامني» سرانجام مأجور خواهد شد و پاداش دريافت خواهد كرد. همچنين سعي داشتند نشان دهند كه احساسات فراوان، نشان نيكي و مهرباني است. رمانهاي احساساتي معمولا از شخصيتهايي ساده و مطلق و طرحهايي كه در آنها سعي شده به هر ترتيب پيروزي پاكدامني و درستكاري تضمين شود، استفاده ميكردند. علاوه بر اين، در اينگونه رمانها شخصيتها واكنشي كه در برابر حوادث، اعمال و احساسها نشان ميدهند، بسيار شديد و عاطفي است و معمولا با عقل جور درنميآيد و نويسندگان آنها از اين طريق سعي ميكنند كه با لطايف الحيل احساسات خواننده را خوب تحريك كرده، او را متأثر كنند.
رمان پليسي
رماني است كه در آن جنايتي كه اغلب قتل است، اتفاق ميافتد و هويت عامل جنايت نامعلوم است و كارآگاهي از طريق جمعآوري منطقي و ارتباطدهي و تفسير مدارك و شواهد معلوم – كه به سرنخ مشهور است – پرده از روي هويت عاملان جنايت برميدارد. اين تعريف تنها شامل حال «رمان پليسي واقعي» ميشود؛ ولي در عمل، ممكن است به انواع مختلفي از داستان هاي پليسي برخورد. مثلا ممكن است رمانهايي باشند كه كارآگاهي در آنها نباشد و يا از ابتدا هويت قاتل معلوم باشد و يا خبري از روند منطقي و منظم تجزيه و تحليل سرنخ ها نباشد كه در اين صورت بايد آنها را جزء دسته آزادتر و كليتر «داستان معما» گذاشت.
و اما معمولا در همه رمانهاي پليسي ميتوان عناصر و روشهاي رايجي را يافت. برخي از اين عناصر و روشها عبارتند از: جنايتي كه ظاهرا پيدا كردن عاملانش غيرممكن است؛ پليسي كه همكاري نميكند يا خنگ است؛ كارآگاه غيرحرفهاي كه آدم عجيب و خارقالعادهاي است؛ فردي كه همراه و همراز كارآگاه است و به او در حل مشكلات غامض كمك ميكند؛ پيش كشيدن انواع و اقسام آدمهاي مظنون و يا نكات و ماجراهاي فرعي تا حواس خواننده پرت شود و زود به اصل ماجرا پي نبرد؛ مطرح كردن آدم مظنوني كه ظاهرا همه شواهد و قرائن، به طور ضمني، دال بر مجرخم بودن اوست و بعد گشودن راز سر به مهر بهطور غيرمنتظره و تكاندهنده، و ايضا تشريح مبسوط قضيه توسط كارآگاه مبني بر نحوه پي بردن او به هويت مجرم اصلي. در هر صورت، رمان پليسي واقعي، بايد هنگام پرده برداشتن از روي جنايت، سيري منطقي و استنتاجاتي دقيق و بيعيب و نقص را دنبال كند.
رمان پيكارسك
رمان پيكارسك نوعي وقايعنامه و معمولا به شكل شرح احوال است و در آن زندگي آدمي شياد از طبقات پاييندست اجتماع، كه به خدمتكاري و نوكري اشتغال دارد و زندگياش را بيشتر از راه حقهبازي و رندي ميگذراند تا كار، شرح داده ميشود. رمان پيكارسك از حوادث بيارتباط با هم و سست تشكيل شده است و فاقد ساختمان دقيق داستاني است. همچنين غيرممكن است كه بتوان سلسله حوادث پرهيجاني را كه ارائه ميدهد، باور كرد. پيكارو ٠فرد رند و شياد) يا شخصيت اصلي اين داستانها، با حقهبازيها و دردسرهايش و با استفاده از اين امتياز كه با افراد طبقات مختلف سر و كار دارد، امكاني در اختيار نويسنده ميگذارد تا به هجو و تمسخر جامعه بپردازد. رمانهاي پيكارسك به لحاظ استفاده از ماجراجويي، شبيه داستانهاي عاشقانه پرماجرا است، ولي در پرداخت آنها از شيوههاي واقعگرايانه استفاده ميكنند. بدين معني كه جزئيات بسيار ريز داستان را صادقانه در اختيار خواننده ميگذارند و نيز زبانشان كاملا صريح و رك است و حوادثي را شرح ميدهند كه در ارتباط با زندگي افراد سطح پايين اجتماع است.
ويژگيها:
١- رمان پيكارسك همه يا بخشي از وقايع زندگي شخصي رند يا دغلباز را – با رعايت توالي زماني حوادث – شرح ميدهد.
٢- شخصيت اصلي رمان پيكارسك از طبقات پاييندست اجتماع انتخاب ميشود و از نظر معيارهاي معمول در شخصيتپردازي، شخصيتي لق و آبكي است.
٣- رمانهاي پيكارسك علاقه و تمايل چنداني به شخصيتپردازي ندارند و شخصيت اصلي اينگونه رمانها «رشد و نمو» نميكند و تحول نميپذيرد. يعني پيكارو (شخصيت رند و شياد) از دغلبازي و شيادي شروع ميكند و تا انتهاي داستان همان دغلباز و شياد باقي ميماند، و دائم فقط همان خصايص و قابليتهاي ذاتياش را بروز ميدهد. البته اگر هم گاهي تغيير و تحولي در داستان رخ دهد، بيروني و ظاهري است. بنابراين، شخصيت اصلي رمانهاي پيكارسك رشد و تحول دروني ندارد.
٤- شيوه پرداخت رمان پيكارسك واقعگرايانه است. با وجودي كه رمان پيكارسك احتمالا درمجموع «شل و ول» و توأم با اغراق است، زبانش ساده و همهفهم است و در آن از واژگان مختلف و معمولي، بدون هيچ قيد و بندي، استفاده ميشود. علاوه بر اين، جزئياتش – به همان شيوه كه تنها در آثار واقعگرايانه مجاز و رواست – زنده و ملموس است.
٥- رمان پيكارسك توجهي به طرح ندارد و داستانش عبارت است از مجموعهاي از حوادث كه با هم ارتباط چنداني ندارند.
٦- هجو از عناصر برجسته و مهم رمانهاي پيكارسك است. قهرمان رند رمان پيكارسك با انواع و اقسام اشخاص از طبقات مختلف اجتماع و حتي اغلب با افرادي از نقاط مختلف جهان مواجه ميشود و با همان سادگي و كارهاي فروتنانهاش، به طريقي به آنها خدمت ميكند و سرانجام كمكم پي به دنائت و ضعفهاي اخلاقي آنها ميبرد. رمان پيكارسك نيز از همين مسائل استفاده كرده، قالبها، نقشهاي اجتماعي و همچنين امتيازهاي قومي و نژادي را به هجو ميكشد.
٧- قهرمان رمان پيكارسك انواع خطاها را مرتكب ميشود و اگرچه فارغالبال است و به اخلاق و معنويت بياعتنا است، اما دست به جنايت نميزند.
رمان تاريخي
رمان تاريخي، رماني است كه به نوسازي شخصيت، سلسله حوادث، نهضت، روح و يا حال و هواي يكي از اعصار گذشته ميپردازد و براي خلق دوباره آنها، دست به تحقيقي جدي و وسيع در وقايع و حقايق دوران گذشته ميزند. بايد دانست كه رمان تاريخي از اشخاص غيرتاريخي، يعني داستاني نيز استفاده ميكند. درواقع رمان تاريخي، اغلب رمان طويلي است كه حوادث و تحولات تاريخي را به نحوي كه در ديد و زندگي شخصيتهاي تاريخي منعكس ميشود، به تصوير ميكشد. البته اين حوادث و تحولات همواره رنگي از تخيل نويسنده را نيز به خود ميگيرند. رمان تاريخي، دورهاي از تاريخ را مايه كار خود قرار ميدهد كه دو فرهنگ – كه يكي در حال مردن و ديگري در حال زادن است – در حال ستيز و جدال با هم هستند. رمان تاريخي با استفاده از اين دوره، «اشخاصي داستاني» را خلق ميكند و اين اشخاص را واميدارد تا در ميان «شخصيتهاي واقعي تاريخي» شروع به زندگي و فعاليت كنند و در حوادث واقعي تاريخي شركت جويند. اين اشخاص داستاني از حوادث تاريخي كه بر مردم آن دوران تأثير گذاشته، بهشدت تأثير مي پذيرند و درباره آن سخن ميگويند و درنتيجه دوران گذشته از طريق روابط و مناسبات مستقيم و نزديك اين اشخاص، به نمايش گذاشته ميشود.
نويسنده رمان تاريخي بايد تصويري واقعي از دوراني را كه تشريح ميكند، به نمايش بگذارد و نيز اينكه، رمان تاريخي اغلب تمام سعي و كوشش خود را متوجه محيط و شرايط خاص اجتماعي ميكند.
رمانهاي تاريخي را ميتوان بر طبق نوع استفادهاي كه نويسنده از تاريخ ميكند، به «رمانس سنتي و مرسوم» و «رمان شخصيت» تقسيم كرد. رمانس سنتي، از تاريخ بهعنوان زمينهاي براي حوادث مهيج و يا ماجراهاي عاشقانه استفاده ميكند؛ حال آنكه هدف رمان شخصيت، بيشتر ارائه و نمايش اشخاص است تا مكان و زمان و دوره تاريخي. در واقع دوره تاريخي براي اين نوع رمانها، در مرتبه دوم اهميت قرار دارد. علاوه بر اين، به شيوه ديگري نيز ميتوان رمانهاي تاريخي را طبقهبندي كرد. يعني ميتوان بر حسب نوع نگرش نويسندگان رمانهاي تاريخي، به تاريخ، آنها را به «رمانهاي تاريخي ذهني» و «ررمانهاي تاريخي واقعگرا يا علمي» تقسيم كرد. در رمانهاي تاريخي ذهني، رماننويس از حوادث تاريخي استفاده ميكند، ولي به شيوهاي ذهني آنها را تحليل و بررسي ميكند، بدين معني كه رماننويس دلايلي را كه براي رخ دادن حوادث تاريخي ذكر ميكند، ذهني و خيالي است.
اما براي نوشتن رمان تاريخي، رماننويس بايد داراي نگرش و تلقي جدي و بسيار عميقي از تاريخ باشد. علاوه بر اين، بايد كاملا درباره دوره تاريخي رمانش تحقيق كند و سعي كند كه همه چيز را مطابق با واقع جلوه دهد.
رمان تجربي
رمان تجربي، نوعي رمان طبيعتگرايانه است. طبيعتگرايي نوعي واكنش مثبت در برابر علوم تجربي است. رماننويسان طبيعتگرا، معتقدند كه در رماننويسي بايد تمام اصول علوم تجربي را به كار گرفت و مانند دانشمندان علوم تجربي عمل كرد. اميل زولا يكي از چهرههاي برجسته رماننويسان طبيعتگرا، مينويسد: رماننويس تجربي، كسي است كه نكات و مسائل اثبات شده (علمي) را ميپذيرد و سعي ميكند كه روال و كار پديدههاي انساني و اجتماعي را كه علوم تجربي اثبات كرده، نشان دهد. علاوه بر اين هيچگاه احساسات شخصي خود را در كار دخالت نميدهد؛ مگر در مواردي كه هنوز مسئلهاي روشن نباشد و قطعيتش ثابت نشده باشد. رمان بايد مبتني بر جمعآوري اسناد و مدارك دقيق علمي باشد و رماننويس بايد بيطرفانه، پديده مشخصي را مشاهده و آزمايش كرده. نتايج مسلم حاصل از اين آزمايش را ترسيم كند.
رماننويسان طبيعتگرا همچنين معتقدند كه سرنوشت انسان از قبل به وسيله «محيط» (عوامل و شرايط سياسي، اجتماعي، جغرافيايي، اقتصادي و…) و «عوامل زيستي (وراثت، غرايز و…) رقم زده شده است و بشر هيچگونه آزادي اراده ندارد. بنابراين، رماننويس طبيعتگرا، به بشر همچون حيواني مينگرد كه اسير و محصول شرايط محيطي و عوامل زيستي است. ادعاي برخي از رماننويسان طبيعتگرا مبني بر اينكه آنها واقعگراتر از نويسندگان واقعگرا هستند، بهانهاي به دستشان داد تا شيوه نويسندگان واقعگرا (يعني دستچين كردن جزئياتي كه از نظر اخلاقي پسنديده باشد٩ را نپذيرند و با نوشتن رمانهاي وقيح و قبيح، لجنهاي اجتماع را هرچه بيشتر به هم بزنند.
رمان رشد و كمال
رمان رشد و كمال رماني است كه رشد و شكلگيري شخصيتي را از كودكي (يا حتي گاهي از لحظهاي كه متولد ميشود) تا موقعي كه پا به رشد و بلوغ ميگذارد و سعي ميكند كه از ماهيت اين جهان مطلع شود و به كشف معنوي و الگو در جهان دست زند و فلسفهاي براي زندگي بيابد و هنر خوب زيستن را بياموزد و بعد گاهي حتي تا مرگ، دنبال ميكنند. اولين رمان رشد و كمال را گوته نوشت. رمانهاي آرزوهاي بزرگ و ديويد كاپرفيلد (كه در آنها سرگذشت فردي از كودكي تا بلوغ شرح داده ميشود) چارلز ديكنز، رمان تربيت احساسات فلوبر جزء رمانهاي رشد و كمال هستند.
رمان حادثه
اين اصطلاح به رماني اطلاق ميشود كه وجه غالب آن عمل داستاني و (گاهي هم) حوادث بيارتباط با هم باشد. در اينگونه رمانها «طرح» و «شخصيتپردازي»، در درجه دوم اهميت قرار دارد. علاوه بر اين ساختمان طرح آنها سهلالهضم، ولي بيچفت و بست است و توجه اصلي آنها به جاي آنكه متوجه «شخصيتپردازي» و «شك و تعليق» باشد. بيشتر متوجه ارائه حوادث مهيج، دلچسب و اشتياقبرانگيز است. شايد رابينسون كروزوي دفو مثال خوبي براي تشريح نو توضيح بيشتر «رمان حادثه» باشد. حوادثي كه در اين رمان اتفاق ميافتد، يعني كشتي شكستگي، مواجهه «كروزو» با «فرايدي»، درگيري او با بوميها و… بر حسب توالي زماني، پشتسر هم چيده شده است، ولي ارتباط زيادي با هم ندارند و هر حادثه با شك و انتظار قوي به حادثه بعدي گره نميخورد. رمان سه تفنگدار دوما نيز رمان حادثه است.
رمان روانكاوانه يا جريان سيال ذهن
رمان روانكاوانه نوعي رمان رواني است كه مايه كارش، سيلان مسلسلوار و لاينقطع، متغير و بيپايان «ضمير يا شعور خودآگاه» يك يا چند شخص است. منظور از واژه ضمير يا شعور خودآگاه در اينجا، مجموعه آگاهيهاي مختلف و واكنشهاي ذهني، احساسي فرد است و اين مجموعه، پايينترين مرحله پيش از شكلگيري لفظ و گفتار تا اوج مرحله ظهور افكار و صحبتهاي كاملا معقول را شامل ميشود. همچنين در اينجا، فرض بر اين است كه ذهن فرد يا «جريان سيال ذهن يا شعور خودآگاه او در زمان معين، از لايهها و سطوح مختلف آگاهي، جريان لايزال احساسها، افكار، تخيلات، آرزوها، خاطرات، تداعي معانيها و تأملات تشكيل شده و هرگاه كه قرار باشد محتواي دقيق و صحيح آن (ذهن يا ضمير خودآگاه) تشريح و توصيف شود، بايد اين عناصر جور واجور، از هم گسيخته، بيارتباط و غيرمنطقي به شكل سيلي از كلمات، صور خيال و افكار (يعني درست شبيه جريان درهم و برهم و نامنظم ذهن) سرريز شود. رمان روانكاوانه از شگردهاي متنوع استفاده ميكند تا ضمير خودآگاه بشر را كاملا و با قدرت هرچه تمامتر، به نمايش بگذارد.
به طور كلي، وميتوانيم بگوييم كه اكثر رمانهاي رواني يا مانند روانهاي هنري جيمز و داستايوفسكي جريان «خودآگاه» ولي منظم شعور را تشريح كرده اند و يا مثل مارسل پروست در رمان در جستوجوي رمان گمشده (1913 – 1927)، از طريق تداعي معاني، خاطرات گذشته را ورق زده و نوشتهاند؛ ولي رمان جريان سيال ذهن يا روانكاوانه، بيشترين توجهش را معطوف مرحله پيش از شكلگيري لظف و گفتار (يعني سطح غيرشفاهي و غيرگفتاري بشر) ميكند و در اين مرحله، صورت خيال، بايد جور واكنشها و پاسخهايي را كه به وصف درنيامدهاند و در كلام نگنجيدهاند، بكشد. زيرا در چنين جهاني، از منطق دستور زبان خبري نيست.
ويژگيها:
١- هستي و وجود پرمعنا و مهم بشر در درون او و در فرايندها و فعاليتهاي ذهني و احساسي او جريان دارد و نه در جهان خارجي و بيرون از او؛
٢- زندگي و وجود ذهني واحساسي بشر از هم گسيخته. پراكنده و بدون روال منطقي است؛
٣- و بالاخره الگوي رواني «تداعي آزاد معاني»، تسلسل افكار و احساسات بشر را به هم ميزند و تغيير ميدهد، و نه الگوي «روابط و روال منطقي».
پس در رمان روانكاوانه، رماننويس فقط با جهان دروني اشخاص سر و كار دارد، و فضاي ذهني و آنچه در درون اشخاص ميگذرد، عرصه كار اوست.
رمان امروزي روانكاوانه يا جريان سيال ذهن به معني دقيق كلمه، پس از روانشناسي فرويد و نظريه «ساختار لايهها يا سطوح رواني» او پيدا شد. اگرچه شايد بتوان گفت كه نخستين رمان جريان سيال ذهن را ادوارد دوژاردن در سال ١٨٨٨ ميلادي نوشت و در آن براي نخستينبار از «تكگويي دروني» به شيوه امروزي آن استفاده كرد. جيمز جويس شيوه جريان سيال ذهن را در زمان خود / وليس (١٩٢٢ م)، تقريبا به بهترين و كاملترين وجه، به كار گرفت.
رمان رواني
رماني است كه بيش از حد متعارف به شخصيت دروني اشخاص داستان، انگيزههاي پشت اعمال آنها، فعاليتهاي دروني و رواني افراد (كه از اعمال و حوادث بيروني نشأت ميگيرند و بسط و گسترش مييابند) و اوضاع و شرايط بها ميدهد. همچنين گاهي واكنشهاي رواني و ذهني اشخاص را در برابر برخي از حوادث و پديدهها تحليل ميكند. به بيان ديگر اين نوع رمان، بيشتر با زندگي روحي، عاطفي و ذهني اشخاص سر و كار دارد و به تجزيه و تحليل شخصيت بيشتر اهميت ميدهد تا پرداختن به «طرح» و «حوادث». رمان «رواني» به تشريح صرف حوادث بسنده نميكند، بلكه سعي ميكند «چرايي» اعمال و حوادث را نيز توضيح دهد.
طبعا همه رمانها و آثاري كه سرشان به تنشان بيرزد، كم و بيش از تجزيه و تحليلهاي رواني استفاده ميكنند. يعني سعي ميكنند پا به دنياي ذهني، رواني و عاطفي اشخاص نيز بگذارند. از اين جهت در بسياري از آثار قديمي نيز ميتوان نوعي تلاش در جهت استفاده از تحليلهاي رواني را ديد. مثلا در برخي از حكايات، قصهها، نمايشنامهها و يا ترانههاي قديمي. سعي شده با تشريح ويژگيهاي فردي شخصيت اصلي، علل دست زدن او به يك سري از اعمال توضيح داده شود. رمان رواني به گفته يكي از منتقدان، نوعي «تفسير و تحليل زندگي نامرئي» بشر است.
اصطلاح رمان رواني نخستينبار به آثار گروهي از نويسندگان قرن نوزدهم اطلاق شد كه در آثارشان تا حدود زيادي به جزئيات رواني و انگيزههاي اشخاص پرداختهاند. از اين جهت شايد بتوان آنها را نيز جزو نويسندگاني پيشتاز رمانهاي رواني به حساب آورد. داستايوفسكي و تولستوي نيز دو تن از برجستهترين رماننويساني هستند كه رمانهاي رواني نوشتهاند. داستايوفسكي در رمان جنايت و مكافات، عذابهاي روحي و رواني قاتلي را به بهترين وجه تجزيه وتحليل ميكند و تولستوي در رمان آناكارنينا به روانكاوي عميقي از روان پيچيده يك زن دست ميزند. تشريح انگيزههاي دروني و وضعيت روحي و رواني اشخاص با توجه و دقت عميق به زندگي رواني اشخاص و بسط و گسترش شيوهاي در رمان جهت نمايش هرچه بيشتر تأثيراتي كه حوادث بيروني بر خود دروني بشر ميگذارند، پايه گذار رمان رواني جديد شد. در قرن بيستم با پيشرفت و علمي شدن روانشناسي، اصطلاح رمان رواني، اصطلاحي همهگير شد. چنانكه امروز عامه مردم از اين اصطلاح استفاده ميكنند. «فرويديسم» نيز تئور رمان رواني را داغتر كرد. امروزه نويسندگان رمان رواني يا مانند هنري جيمز هم خود را صرف ثبت و يادداشت تجربيات دروني شخصيتهايشان ميكنند و يا مانند فاكنر و جويس از «تكگويي دروني» استفاده ميكنند تا زندگي به وصف درنيامده روحي – رواني و ضمير ناخودآگاه اشخاص را تشريح كنند.
رمان رفتار و رسوم اجتماعي
از يك نظر شايد بتوان گفت كه همه رمانها كم و بيش رمان رفتار و رسوم اجتماعي هستند. زيرا رمان، در مجموع شخصيتي را تصوير ميكند كه متعلق به طبقه يا گروه مشخصي از اجتماع و تابع آداب و رسوم و رفتار جامعه خاصي است. ولي رمان رفتار و رسوم اجتماعي بهطور اخص، رماني است كه رفتار و رسوم «اجتماعي بسته» را تشريح ميكند و عواملي همچون آداب و رسوم اجتماعي، رفتار، قراردادها، سنتها و عادات طبقه مشخصي از آن اجتماع را (در زمان و مكاني خاص) اساس و پايه كار خود قرار ميدهد. در رمان «رفتار و رسوم اجتماعي» واقعي، عادات، رفتار و قراردادهاي گروهي خاص تعريف ميشود و بهطور مفصل و با دقت بسيار زياد شرح داده ميشود. همچنين نشان داده ميشود كه اين سنتها و قراردادها چطور قدرتمندانه بر زندگي اشخاص حكمفرما هستند. رمان «رفتار و رسوم اجتماعي»، اغلب – البته نه هميشه – هجايي و طنزآميز است و نويسندگانش نيز در پرداخت داستان از سبك واقعگرايانه پيروي ميكنند. برخي «رمان تاريخي» را هم نوعي رمان رفتار و رسوم اجتماعي دانستهاند، با اين تفاوت كه در گذشته اتفاق ميافتد.
اگر چنانكه بايد و شايد، رماننويس بر كار خود مسلط باشد، قادر است با نوشتن رمان «رفتار و رسوم اجتماعي» تصوير كاملي از جامعهاي كه اشخاص و افراد را شكل ميدهد، ترسيم كند.
رمان روستايي
صحنه رمانهاي شباني، روستاست، يعني داستان اين نوع از رمانها در روستا اتفاق ميافتد؛ ولي همه رمانهاي روستايي لزوما راجع به زندگي شبانها يا چوپانها نيست. قبل از هر چيزي بيمناسبت نيست كه دو نوع از رمان روستايي، يعني «رمان روستايي ذهني و خيالي» و «رمان روستايي واقعگرايانه» را از هم تفكيك كنيم:
الف – رمان روستايي خيالي: در اين نوع از رمانها زندگي روستايي چنان شرح داده ميشود كه گويي بهشت است.
نوع ديگر رمانهاي روستايي خيالي، رمانس (داستانهاي عاشقانه پرماجرا) شباني بود. اين نوع از رمانها، روايتهاي منثور و بلندي بودند كه طرحهاي پيچيدهاي داشتند. همچنين اشخاص آنها نامي روستايي داشتند و رسوم، عرف و عادات روستايي بر زندگي آنها حاكم بود.
ب – رمان روستايي واقعگرايانه: رمان روستايي واقعگرايانه به تشريح رنجها. مصائب، بيماريها، تعصبات، خونريزيها و دعواهايي كه محصول فقر، تعصبات و جهل در روستاست، ميپردازد؛ ضمن اينكه سادگي، صفا، روابط عميق، لطيف، انساني و برادروار و اتحاد روستاييان را نيز نشان ميدهد. اشخاص رمانهاي روستايي شرقي اغلب از طبقه بسيار پايين و در كشورهاي اروپايي و آمريكايي معمولا از طبقه متوسط هستند. از رمان ينجمه ممد ياشار كمال و كليدي محمود دولتآبادي نام برد.
رمان زمين
رمان زمين نوعي «رمان محلي» است كه در آن رماننويس كشمكش و درگيري انسانها را با عوامل طبيعي (در ارتباط با كشت و زمين) به منظور بقا و ادامه زندگي، شرح و وصف ميكند. اين نوع از رماننويسي كه داستانش معمولا در ناحيهاي روستايي و دورافتاده اتفاق ميافتد، عمدتا در قرن بيستم پا گرفت و رواج يافت. ضمنا بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه عنوان «رمان زمين» عمدتا به «مايه كار و مضمون» اين نوع رمان اشاره دارد تا به سبك آن. ولي معمولا وقتي از «رمان زمين» صحبت به ميان ميآيد، اشاره به رماني است كه در روستا اتفاق ميآفتد و با سبك واقعگرايانه و يا طبيعتگرايانه نوشته ميشود.
رمان سياسي – اجتماعي يا رمان مسئله غامض اجتماعي
به رماني، رمان سياسي – اجتماعي گويند كه حاصل بسط دقيق مشكلي اجتماعي باشد و اين كار را از طريق حوادث و اشخاص انجام دهد. البته اگر كليتر بنگريم، شايد بتوان گفت كه تقريبا همه رمانها يا طرحهاي داستاني به مطرح كردن مشكلي غامض – كه اجتماعي است – ميپردازند. زيرا هميشه «درگيري» يا «طرح داستان»، نتيجه جدال و كشمكش چند عامل در داستان است و همين هم باعث برانگيختن علاقه و اشتياق خواننده به داستان ميشود و او را دو به شك نگه ميدارد تا ببيند ماجرا بالاخره به كجا ختم خواهد شد. اما اين اصطلاح رفته رفته مختص نوع خاصي از رمان شده است. البته گاهي هم از سر بيتوجهي به رمانهايي هم كه به منظور خاص و يا القاي عقيده مشخصي نوشته ميشود، رمان سياسي – اجتماعي گفته ميشود كه بهتر است اينگونه از رمانها را رمانهاي عقيدتي يا تبليغي ناميد. زيرا اين نوع از رمان براي دفاع از طبقهاي مشخص يا ضديت با طبقهاي خاص نوشته ميشود و يا نوع خاصي از زندگي و يا فرهنگ معيني را تبليغ ميكند. و اما چرا نوشتن رمانهاي سياسي – اجتماعي (يعني رماني كه قصد دارد مشكلي از مشكلات اجتماع را تشريح كند و نه اينكه عقيده خاصي را تبليغ كند) امري شايع و رايج است؟ زيرا بازيگران داستان از بين انسانها انتخاب ميشوند و خواننده هم به همين علت بر سر شوق ميآيد تا داستان را بخواند؛ و انسانها هم كه خواه ناخواه هميشه درگير با مشكلات «غامض اجتماعي» و يا مشكل اداره امورات زندگي خويش هستند. به همين علت هم رمانهاي واقعگرا – چنان كه ميدانيم – هميشه صحنه اجتماع را به عنوان مكان داستان خود انتخاب ميكنند و مسائل دشوار اجتماعي را در «طرح داستانهايشان» ميگنجانند. در هر صورت مركز ثقل اين نوع از رمان، مشكلات غامض اجتماعي و مواجهه انسانها با ان است.
رمان شخصيت
رمان شخصيت، رماني است كه عمدتا با ارائه عميق شخصيتها و تحول آنها سر و كار دارد و يا در پي دست يافتن به وحدت در طرح داستان و ساختمان اثر است. بنابراين چنانكه پيداست، رمان شخصيت توجه چنداني به ارائه حوادث مهيج (مثل رمان حادثه) ندارد.
رمان ضد رمان
ضد رمان نوعي اثر تجربي است كه قوانين، سنتها و شيوههاي داستانگويي و رماننويسي گذشته را زير پا ميگذارد. در اين نوع از رمان، رماننويس سعي نميكند تا به شيوه واقعگرايان، همه چيز را واقعي جلوه دهد و يا از سبك طبيعتگرايي استفاده كند، بلكه از قوانين واقعگرايانه خاص خود پيروي ميكند. يعني مثلا نميگذارد تا خوانندگان با شخصيتها همهويت و همدرد شوند، ولي در ضمن آنها را ترغيب ميكند تا در حوادث داستان (البته نه به نيابت از طرف اشخاص داستان) شركت كنند.
ويژگيهاي مهم:
الف – ضد رمان طرح داستاني مشخص و واضحي ندارد؛
ب – از حوادث پراكنده استفاده ميكند؛
ج – شخصيتها در آن خيلي كم تحول پيدا ميكنند؛
د – اشيا و چيزها را به طور سطحي و مشروح تجزيه و تحليل و موشكافي ميكند؛
ه – از تكرار زياد استفاده ميكند؛
و – دائما دست به تجربيات جديد در ارتباط با واژگان زبان، نحو (جملهسازي) و علائم نقطهگذاري ميزند؛
ز – دائما توالي زمان در داستان را به هم ميزند؛
ح – و بالاخره دائم جاي اول و آخر داستان را با هم عوض ميكند.
و اما ويژگيهاي افراطي ضد رمان اينهاست:
الف – صفحاتش را مي توان از هم جدا كرد، طوري كه پشتسر هم نباشد؛
ب – صفحاتش را ميشود مثل مجموعهاي از كارتهاي همشكل بر زد و با هم مخلوط كرد؛
ج – بعضي از صفحاتش رنگآميزي شده است؛
د – بعضي از صفحاتش سفيد است؛
ه – نويسندهاش براي اثرگذاري، از شيوه مخلوط يا وصله كردن تصاوير و اشيا (كلاژ) استفاده ميكند؛
و – از طراحي استفاده ميكند؛
ح – و بالاخره از حروف و خط هيروگليف (خط تصويري) استفاده ميكند.
رمان عاشقانه پرماجرا
از ويژگيهاي مهم رمان عاشقانه پرماجرا توجه بيش از حد به حادثهپردازي و عمل داستاني است و حوادثي را كه ارائه ميدهد اغلب براساس عشق، ماجراجويي و جنگ و جدال (كه سرانجام هم به خوبي و خوشي پايان ميپذيرد) بنا شده است. اصطلاح «عاشقانه پرماجرا» ريشه در داستانهايي به نام «رمانس» (داستان عاشقانه پرماجرا) دارد، كه نوشتن و خواندن آن در قرون وسطي رايج بود. رمانسها، داستانهايي بودند پرماجرا با بازيگراني از ميان شواليهها،پادشاهان مشهور و بانوان افسرده و دلتنگ.
رمانهاي عاشقانه و پرماجرا به شخصيتپردازي اهميتي نميدهند و مانند رمانس بيشتر به تشريح ماجراها و حوادث ميپردازند؛ ولي از اين جهت كه داستانهايشان برخاسته از تخيل نويسنده است، بيشتر داستانياند تا مانند رمانس، افسانهاي. البته رمانهاي عاشقانه و پرماجرا هم درست مثل رمانسها، سعي دارند بيشتر خواننده را سرگرم كنند تا اينكه بخواهند او را با واقعيات زندگي آشنا كنند.
گفتيم كه پرداختن به «عشق و عاشقي» از ويژگيهاي مهم و برجسته رمان عاشقانه و پرماجراست. اما اغلب اين عشق و علاقه پر سوز و گداز بين شخصيتهاي داستان – مثل آنچه در رمان بر باد رفته مارگارت ميچل ميبينيم – شباهتي به روابط معمولي و طبيعي بين انسانها ندارد، يعني مبالغهآميز است.
شايد مهمترين ويژگي اينگونه رمانها، نگاه خيالي و ذهني آنها به زندگي باشد. به بيان ديگر، رمان عاشقانه پرماجرا همهچيز را يا سياه ميبيند يا سفيد. يعني اشخاص يا كاملا خوبند و يا پليد و شرور. از نظر رمانهاي عاشقانه پرماجرا هر كس يا شيطان است و يا فرشته، حد وسطي در ميان نيست و مهمتر از اين، در اين گونه رمانها سرانجام حق به حقدار ميرسد، نيكي پيروز ميشود، جنايتكار به سزاي عملش ميرسد و قاتل، مجازات، پرهيزكار، مأجور و عدالت، اجرا ميشود و اگر هم گاهي بيعدالتياي و يا ظلمي ميبينيم، علتش سوء تفاهم است و يا اشتباهي در ميان بوده است.
الف – برخي از اين رمانها واقعيات زندگي و حوادث واقعي را شرح ميدهند، يعني از مكانها و زمينههاي رمزآلود و عجيب و غريب استفاده نميكنند، اما نوع نگرش آنها به زندگي و مسائلش سطحي و ذهني است.
ب – در نوع ديگر اين رمانها (مثال رمان مادام بوواري فلوبر) هم شخصيتها ذهني و غيرواقعياند و هم طرح داستانها؛ اما نوع نگرش رماننويس به زندگي واقعگرايانه است.
رمان تبليغي
به طور كلي به رماني عقيدتي يا تبليغي گويند كه يك مسئله خاص اجتماعي، سياسي، اقتصادي، اخلاقي و يا مشكل غامضي را اساس كار خود قرار دهد و بعد سرسختانه از عقيده و بينشي بهعنوان راهحل اين مسئله يا مشكل دفاع كند. مثلا اگر نويسندهاي سعي كند كه از طريق رمان دليلي براي اثبات مدعا و ديدگاههاي خاص سياسي، اجتماعي، اقتصادي و… خود ارائه دهد، احتمالا – به هنگام نوشتن رمان – شخصيت ها و موقعيتها را طوري جفت و جور خواهد كرد كه بر نظريه يا عقيدهاش منطبق شود. درنتيجه نميتواند آنطور كه بايد و شايد صحنهها، حوادث و اشخاص را واقعي جلوه دهد و اثر او تبليغي از كار درخواهد آمد. البته در صورتي كه شرايط وراني كه باعث به وجود آمدن رماني تبليغي شده، سپري شود و باز هم اثر قابل خواندن باشد، بايد گفت كه آن رمان چيزي بيش از تبليغات صرف و رفع احتياجات مقطعي را ارائه داده است. اثر تبليغي، بيطرف نيست، زيرا اساسا به منظور نشر و تبليغ عقيده و يا بينش خاصي نوشته ميشود. برخي از نويسندگاني كه سعي داشتند از طريق آثارشان عقايد اجتماعي، سياسي يا مذهبي را تبليغ كرده، به اطلاع عموم مردم برسانند.
اغلب رمانهاي كارگري – كه به منظور انعكاس مشكلات كارگران و همدردي با آنها نوشته ميشود – و يا رمانهاي نظريهپرداز و هدفدار نيز جزء رمانهاي عقيدتي هستند. رمانهاي كارگري آن دسته از رمانهايي هستند كه به زندگي و مشكلات طبقه كارگران و اوضاع وخيم اقتصادي ميپردازند و عقيده و بينشي را نيز تبليغ ميكنند. رمانهاي كارگري اغلب قبل از انقلابهاي اجتماعي نوشته ميشوند و با شرح مقاومت و مبارزه طبقه كارگر در برابر بيعدالتيها و نابرابريهاي اجتماعي، وقوع انقلابي را نز پيشبيني ميكنند. اشخاص رمانهاي كارگري – چنان كه از نامشان پيداست – از طبقات پايين اجتماع و از ميان كارگران انتخاب ميشوند نو از آنجا كه اينگونه رمانها بيشتر به كار پيشبيني وقوع انقلاب و يا زياد كردن آتش مردم براي راهاندازي انقلاب ميآيند، معلوم نيست كه پس از انقلابها (به لحاظ شكل، مايه و مصالح كار) چه سرنوشتي در انتظارشان است و برخي از رمانهاي بلوك شق كه آشكار سوسياليسم را تبليغ ميكنند، جزء رمانهاي كارگري هستند.
رمان كليددار
رماني است كه در آن نويسنده از اشخاص و حوادث واقعي استفاده ميكند، ولي براي اينكه شكلي داستاني به اثر خود بدهد، نامهاي اشخاص و اعلام را با نامهاي داستاني عوض ميكند و از آنرو نامش را «كليددار» گذاشته اند كه شناخت هيت حقيقي اشخاص به منزله كليد فهم دقيق اين نوع از رمان است. رمان كليددار معمولا به قصد هجو و رسوا كردن اشخاص مشهور نوشته ميشود. مزرعه حيوانات جورج اورول، خورشيد هم طلوع ميكند ارنست همينگوي و بسياري از رمانهاي سامرست موام (كه برخي او را به خاطر اينكه در اين رمانها سعي نميكرد نام اشخاص و اعلام را عوض كند، تقبيح و مذمت ميكردند) و رمان نيمه راه بهشت سعيد نفيسي نيز از اين جملهاند.
رمان دلهرهآور يا گوتيك
در قرون وسطي «گوتيك» نوعي سبك در معماري بود؛ با طاقهايي به شكل چليپاهاي بيضوي، نمايي خشن و زمخت، گنبدهاي نوكتيز، دالانها و تالارهايي عظيم و تاريك و ستونهايي كه انتهاي آن نيم طاق داشت. در نيمه دوم قرن هجدهم مجددا اين سبك از معماري (بهخصوص در انگلستان) رايج شد و در همين دوران – براي عكسالعمل نشان دادن در مقابل نئوكلاسيستها كه به عقل و احساسات سطحي گرايش داشتند – نوعي رمان به وجود آمد كه از چنين فضاها و مكانهايي در داستان خود استفاده ميكرد و از ويژگيهاي مهمش گرايش به پهلوانيگري و سلحشوري، راز و رمز و استفاده از چيزهاي اسرارآميز و جادويي بود. عنوان «رمان گوتيك» از رماني به نام قصر اترانتو گرفته شد كه هوراس والپول (1717 – 1797) آن را در سال 1764 نوشت.
اغلب رمانهاي گوتيك گذشته. داراي داستانهايي مرموز و دلهرهآور بودند، به طوري كه خواننده از خواندن آنها موهاي تنش سيخ و خون در بدنش منجمد ميشود. همچنين عناصر خارقالعاده و عجيب و غريب بر اينگونه از رمانها سايه افنده بود و داستان آنها اكثرا در قصرها يا خانههاي بزرگي اتفاق ميافتاد كه محل آمد و رفت اشباح بود و دالانهاي مخفي، سياهچالها، مقبرهها. پلكانهاي پيچ در پيچ، در و پنجرههايي كه به هم ميخورند، فضاهاي تيره و تاريك، مرموز و دلتنگكننده و بهتآور داشت و نيستي و مرگ را به ذهن خواننده القا ميكرد و اينها همه با اتفاقاتي كه نتيجه آمد و شد ارواح و اشباح – كه ضمنا سر و صدا هم راه ميانداختند – بود، تكميل ميشد. اشخاص اين رمانها در نوع قديمياش اشباح. آدمهاي ديوانه و گاهي پهلوانها بودند، كه در نوع جديدش حيوانات (مثل گربههاي سياه)، ارواح مرموز، شوهران ظالم، مستخدمان پير با قيافههايي رعبآور و زنان مريض حال و معلول و… هم به آنها اضافه شدهاند.
البته در اين نوع از رمان اشخاص چندان مهم نيستند و داستان تا آنجايي به آنها بال و پر ميدهد كه حوادث را به پيش ببرند. بنابراين بار اصلي رمان گوتيك بر دوش حوادث، طرح، مكان و فضاست كه همگي بسيج ميشوند تا ترس و وحشت را – كه هدف اصلي رمانهاي گوتيك است – در جان خواننده بريزند.
رمانهاي گوتيك دوران ما ديگر كمتر از مكانها (قصرها و سردابهها) و فضاهاي قرون وسطي استفاده ميكنند. امروزه رمانهاي گوتيك واقعي تلاش ميكنند كه آن فضاها را به شكلي ديگر خلق كنند. مثلا – مثل داستانهاي علمي ترسناك – سعي ميكنند خوانندگان خود را از چيزهاي مجهول و ناشناخته بترسانند.
رمان مستند
رماني است كه براساس شواهد، مدارك و اسناد نوشته ميشود و مدارك و اسناد اينگونه از رمانها را مقالات روزنامهها. گزارش و پروندههاي قضايي، اطلاعات جمعآوري شده در بايگانيها و آخرين و جديدترين اسناد رسمي و… تشكيل ميدهد. (تراژدي آمريكايي (1925) نوشته تئودور درايزر)
نوع ديگر رمانهاي مستند، رمانهايي است كه داستانش از قايع و حوادث مهم روز – كه نويسنده رمان خود در آنها حضور داشته – الهام گرفته شده است. (آمريكايي آرام (1963) نوشته گراهام گرين)
رمان مكاتبهاي
در رمان مكاتبهاي معمولا روايت داستان بهطور كامل، از طريق نامههاي يك يا چند نفر انجام ميشود. اين شيوه از داستاننويسي فرصتي در اختيار نويسنده قرار ميدهد تا:
– احساسها و عكسالعملهاي اشخاص را، بيآنكه حضور سنگين خود نويسنده بر داستان تحميل شود، به بهترين وجه بيان كند؛
– طوري بنويسد تا خواننده احساس كند كه مستقيما در متن حوادث حضور دارد. زيرا معمولا نامهها در مواقع بحراني و يا در هنگامي كه اوضاع و حوادث وخيمي در شرف روي دادن است، نوشته ميشود؛
– حادثه يا داستاني واحد را – از طريق نامهها و نوشتههاي افراد مختلفي كه ممكن است با هم مخالف باشند و يا در درجات متفاوتي از نظر درك و تحصيلات باشند – از چندين زاويه، ببيند و روايت كند.
علاوه بر اينها، وقتي خواننده رماني مكاتبهاي را ميخواند، احساس ميكند كه نويسنده صرفا ويراستارنامه هاي چند شخص حقيقي بوده است و به اين ترتيب داستان واقعيتر جلوه خواهد كرد و باز به خاطر كيفيت اين شيوه. رمان حال و هوايي صادقانه و صميمانه پيدا كرده، خواننده را بهشدت جذب خواهد كرد. همچنين رمانهاي مكاتبهاي عرصه وسيعي در اختيار اشخاص يا نويسندگان احساساتي ميگذارند تا به وسيله آن، عواطف و احساسات را بهراحتي تشريح و تجزيه و تحليل كنند.
و اما اين شيوه از داستاننويسي معايبي نيز دارد. ازجمله اينكه گاهي تصنعي و غيرقابل قبول به نظر ميرسد. زيرا انگار كه نويسندگان نامه ها با خود عهد بستهاند تا در هر شرايطي دست به قلم ببرند و نامه بنويسند و كسان ديگر نيز هميشه در داستان آمادهاند تا نامههاي ايشان را بيوقفه بخوانند و احيانا پاسخ دهند. به علاوه اين شيوه از روايت داستان مستلزم تكرار زياد است و نيز نميگذارد كه خواننده و نويسنده كاملا به همه نزديك شوند. زيرا نويسنده مجبور است فقط نقش ويراستار را ايفا كند و خود را دربست در اختيار نامهنگاري اشخاص داستانش بگذارد و بدينترتيب نتواند اشخاص داستانش را تحليل و بررسي كند.
انواع:
١- نامهها به وسيله شخصيت اصلي و به هنگام رخ دادن اتفاقات نوشته ميشود؛
٢- چند نفر با هم مكاتبه ميكنند.
٣- شيوهاي كه تمام داستان و يا رمان به وسيله يك نامه روايت ميشود؛
– شيوهاي كه داستان به وسيله نامههايي كه چند نفر به دوستان خود مينويسند بسط داده ميشود و اغلب براي اينكه از تكرار جلوگيري شود، جواب نامهها در رمان نميآيد؛
– شيوه استفاده از نامهنگاري ضمن وقايعنويسي يا نوشتن يادداشتهاي روزانه؛
شيوهاي كه در آن اشخاصي – كه داستانهاي هر كدامشان از اهميتي يكسان برخوردار است – با يكديگر مكاتبه ميكنند؛
– شيوهاي كه در آن از نامه به طور اتفاقي و آن هم در ضمن روايت مستقيم داستان. استفاده ميشود؛
– شيوهاي كه داستان از طريق نامههاي يك نامهنويس كه نامههايش متضمن حقايقي درباره ماجراهاي قهرمان داستان است – بازگو ميشود.
رمان محلي
رمان محلي، رماني است كه توجه خاصي به ناحيه معيني دارد و سعي ميكند كه با دقت عادتها، طرز صحبت، رفتار و رسوم اجتماعي، تاريخ، فرهنگ و معتقدات مردم را از طريق داستان نشان دهد. به عبارت ديگر، نويسنده رمان محلي سعي ميكند كه فكر و ذكر خود را معطوف ناحيه خاصي كند و اشخاصي را كه در آن ناحيه زندگي ميكنند اساس و پايه كار خود قرار دهد و نشان دهد كه آن ناحيه بهخصوص چگونه بر زندگي اشخاص تأثير ميگذارد. البته منطقه مورد استفاده رمان محلي، ممكن است تركيبي از روستا و شهرستان يا يكي از اين دو باشد. براي اينكه بفهميم رماني محلي است يا نه، بايد ببينيم كه آيا ميتوان حوادث و اشخاص آن رمان را – بدون اينكه به داستان لطمهاي اساسي وارد شود – در محيط و شرايط ديگري گذاشت يا نه.
رمان نو
نهضت رمان نو – البته اگر بتوان نام آن را نهضت گذاشت – از اين نظر كه همه سنتها و قراردادهاي گذشته رماننويسي را نفي و طرد ميكند، جزو نهضتهايي است كه سر جنگ با كتابهاي گذشته را دارد. روب گريه نيز به عنوان پيامبر اين نهضت، بسياري از رماننويسان قبل از خود را «پيرمرداني بازيگوش» ميدانست. در «رمان نو» از طرح، عمل داستاني (سلسله حوادث منظم)، شيوههاي معمول روايت داستان، افكار و عقايد، توصيف و تحليل شخصيتها و… چندان خبري نيست. از نظر معتقدان به رمان نو، رمان نو بايد درباره اشيا و چيزها باشد، يعني ترجمان و تجلي ديد يك فرد نسبت به موجودات و چيزهاي ملموس يا به عبارت ديگر، نوشتهاي نظاميافته و تحليلي درباره اشيا و موجودات ملموس و عيني باشد. با وجود اينكه عملا هم بسياري از رمانهاي نو، اينچنين بوده و هستند.
1 دیدگاه
امین از تهران
بسیار عالی بود.از سایت بسیار خوب شما تشکر میکنم،موفق باشید