Share This Article
امروز روز جهاني حافظ است
كاشف فروتن اسرار عشق
عبدالجبار كاكايي
يكي از روشهاي شناخت تفكر و شخصيت مفاخر ادبي تحليل بستر تاريخي آنان است. درخصوص حافظ تاكنون بسياري از ناقدان آثار و ناقلان آثار دست به قلم بردهاند و از تاريكخانه عصر اتابكان و ايلكانيان و ايلخانان و چوپانيها و اينجوها و قراختايي و تيموريها دهها شاه و شاه بچه و امير و اميرزاده به بركت فانوس نام حافظ بيرون كشيده شده است. تواريخ محلي، كتب سير و منابع ديگر ادبي و غيرادبي چون پازل در كنار هم قرار گرفتهاند و مثلا چهره متروك آن مظفر از رگ و ريشه و تخم و تركه و ايل و عشيره شناخته شدهاند. غياثالدين محمد، حاجي قوام، حتي سلطان اويس ايلكاني و شاه منصور و شاه شجاع و شاه يحيي و شيخ ابواسحاق و زين العابدين و مجاهدالدين و شاه محمود و ملوك شبانكاره و ياغيان طوايف كرمان و مغولهاي مهاجر به نواحي فارس و دهها مهره ريز و درشت اين شطرنج سياسي سده هشتم در پرتو اشارات حافظ و خواجو و سلمان ابراز وجود ميكنند. نفوذ سلطان ابوسعيد و امير تيمور بر اتابكان و خانها و خانزاده هاي ولايات مختلف ايران سبب شده بود تا به تلنگري حكومتي جايگزين حكومتي ديگر شود. اين بيثباتي و مخاصمات طولاني و جنگهاي خويشاوندي كه در كمال قساوت انجام ميشده جهان عصر حافظ را گذرنده، بيثبات و ناپايدار كرده بود تا جايي كه در پيرانه سر به سبب كم سويي فروغ حاكمان محلي ميل به وجودي مقتدر كه دفع شر كند حافظ دلسوخته را برميآشوبد و آرزوي سلطه مستقيم تيمور گوركاني شاه سمرقند را در دل ميپروراند.
در عصر حافظ اخباري گري، ذوق عارفانه و فلسفه اسلامي در حال دادوستد عالمانه با يكديگر بودند. جامع عتيق شيراز و محضر پرفيض ابن فقيه كه عالم به قرائات سبع بود و وجود منابع عرفاني، فقهي و ادبي غني و سرشار سبب شد تا حافظ عمده وقت خود را در تحقيق و تفحص بگذراند. در اصل قصيده يك قالب سياسي براي ابراز وجود و قرار گرفتن در
مهره چيني قدرت را داشت و زبان سمبليك غزل كه قابليت حكماندازيهاي تاريخي دارد تنها سلاح حافظ براي فراهم كردن شرايط اجتماعياش بوده است. در تاريخ عصر حافظ، تاليف ارجمند و كم نظير دكتر قاسم غني رابطه اغلب غزليات حافظ با تحولات سياسي عصرش رازگشايي شده است. نكته اينجاست كه اگر حتي بستر اجتماعي و تاريخي را از ديوان حافظ جدا كنيم يا حافظ را از تاريخ بيرون بكشيم و براي تحليل هرمنوتيك (نقد مدرن) به بررسي آثارش بپردازيم هيچ بستگي تاريخي به اشخاص و حوادث در آثار او احساس نميكنيم. در واقع حكم اندازي حافظ سبب شده است تا در پرتو اشارات اجتماعي و تاريخي جستوجوي همواره بشر براي يافتن انسان كامل تحقق پيدا كند. به خوبان دل منه حافظ ببين آن بيوفاييها / كه با خوارزميان كردند تركان سمرقندي
اين رند عالم سوز چون جد اعلايش آدم در زندگي اجتماعي مورد ملامت قرار گرفته است عجب و خودبيني زاهد و محتسبي چون امير مبارزالدين را از آلمظفر ديده است. محسود جامعه شاعران عصر خود بوده است: نشد به طرز غزل همعنان ما حافظ / اگر چه در صف رندان بوالفوارس شد
و حتي با خود ابوالفوارس (شاه شجاع) كه ذوق شاعري داشته به رقابت تن داده است و رد تمام اين كنشها و واكنشها در كلماتش ديده ميشود. با اين حال رندي حافظ هم در عرصه انديشه و هم در عرصه زبان جلوه دوگانهاي داشته است. در واقع اهل زمانهاش در پرتو كنايات و اشارات او دل خوش داشتهاند كه مقصد و مقصود واقع شدهاند اما در پس پشت اين ماجرا رازهاي پنهاني حافظ با حقيقت هستي نهفته شده است و از اين رهگذر است كه سكه «صاحب عيار حافظ» هم
مي تواند غياثالدين محمد صاحب عيار باشد و هم ممدوح و معشوق ازلي و حافظ نيك ميداند كه دوستي با يكي فاني و با ديگري باقي است. درويش بر شخصي گذشت كه ميگريست، گفت چرا ميگريي؟ گفت دوستي داشتم كه بمرد، گفت اي نادان! چرا دوستي گيري كه بميرد. در زمانهاي كه روشنفكران شاعرش ملوك ناتوان و درمانده قراختايي و ترك و تيموري عهد عباسي را «معين دين عرب و حامي بلاد عجم» ميدانستند و شوق وظيفه و بيستگاني آنان را به ستايش قدرت در هر لباسي وامي داشت حافظ دل به حقيقتي بسته است كه پس از قرنها فروغ آن زايل نشدني است. حتي اين نكته رندانه را نيز نبايد فراموش كرد كه اغلب ممدوحان حافظ در قياس با حاكمان همطراز عصر خود از موقعيت اخلاقي و شخصيت ويژه اي برخوردار بودهاند مثلا خواجو، امير مبارزالدين را در چند موضع ستوده است اما حافظ پيوسته از اين عنصر زيادهخواه، قشري، متعصب و خام انديش خاندان آل مظفر دل خوني داشته است. يا سلمان ساوجي در موازنه قدرت اغلب به نفع حاكمان مسلط و جائر ميل داشته است در حالي كه رند زمانه بيثباتي و ناپايداري يعني حافظ حتي پس از سقوط حاكمان مورد علاقهاش چون شاه شيخ ابواسحاق و در زمان تسلط حاكم جديد به نيكي از او ياد ميكند.
در هر حال حافظ در قلهاي ايستاده است كه نه تنها عالمان و اديبان ايراني و مسلمان بلكه چهرههاي بلندآوازه ادبيات جهان چون هوگو، بالزاك، آندره ژيد، گوته، روكرت به او عشق ميورزند و اين موقعيت ممتاز از جلوههاي عشق و معرفت عظيم و نامتناهي شرقي است كه گوشهاي از آن در سخن كاشفان فروتن اسرار عشق الهي جلوهگر شده است.
شرق