Share This Article
مقدمه تحلیلی در باب اسطورهشناسی
اسطوره، کلید رویارویی با درک جهان
دکتر حمیرا زمردی
اسطوره "ميتولوژي"، متضمن سرگذشتي قدسي و مينوي و راوي واقعهاي است كه در زمان آغازين رخ داده است. به بيان ديگر اسطوره ميگويد كه در سايه اعمال برجسته موجودات مافوق طبيعي، واقعيتي چون كيهان، گياهي خاص، كرداري پهلواني، تمدني جديد و … به وجود آمده است. از اين رو هميشه در بردارنده روايت يك خلقت است. در بينش اساطيري فوران و طغيانِ عنصر مينوي است كه عالم را ميسازد و بنياد مينهد و بر اثر مداخلات موجودات مافوق طبيعي است كه همه كارها و فعاليتهاي انسان معني دار ميشود.
حماسه ی آفرينش كيهان، سرگذشت آدمي، آغاز تمدنها، آيينها و مراسم، افسانههاي ديني و پهلواني، جنسيت، بارداري، شباب، مرگ، راز آموزي و … همه از مقولات روايات اساطيري هستند.
اسطورهها تصوير تجسم يافته ی نيروهاي كيهاني و نمودگار تجربهاي در عالم قداست اند. زيرا تجليات قدسي اسطوره در آفرينش كيهاني، امور پهلواني، آيينها، توتم پرستي و … نمايان است و كثرتِ گرايشهاي رمزي در هر تجلي قدسي خاطرنشان ميسازد كه جهان از لحاظ ذهني آن را ساخته و پرداخته و به مثابه كليتي اندام وار و يكپارچه جلوه داده است. چنان كه در كاربرد رمز جهان شمولِ مرغ براي روح نيز شاهد اين گرايش هستيم.
مهمترين كاركرد اسطوره عبارت است از: "كشفِ سرمشقهاي نمونه وار آيينها و فعاليتهاي معنيدار آدمي اعم از تغذيه، زناشويي، تربيت، هنر و فرزانه گي كه براي فهمِ انسانِ جوامع كهن و سنتي اهميت داشته است" از اين رو اسطوره را تاريخ مينوي خواندهاند. زيرا در قوام يابي انسانها نقش عظيمي دارد.
شناخت اساطيري به معني شناخت اصل اشياء و دانش چه گونه گي پيدايش آنهاست. زيرا اسطوره به آفرينشي مربوط است كه چه گونه چيزي وجود يافته يا رفتار و نهادي بنيان نهاده شده است. براي كشف بنيان و واقعيت نخستين كه جهان از آن برآمده درك كليت اندام وار هستي لازم است و بازگشت به بنيانها و تاريخ موضوع جهان، اميد دوباره زادن را در انسان بيدار ميكند، زيرا بنيان يك چيز علت آفرينش آن است و آگاهي از بنيان هر چيز (حيوان، گياه، آتش و امور كيهاني) نوعي مهارتِ سحرآميز به انسان ميبخشد و او ميداند كه آن را در كجا ميتواند بيابد و چه گونه آن را درآينده دوباره ظاهر سازد. افسانههاي آخرت شناسي، نيز تابع همين قاعده است زيرا از پيدايي عالم وجود به حصول آگاهي ازآن چه در آينده اتفاق خواهد افتاد ميانجامد. از اين رو فايده اسطوره را در اين دانستهاند كه ما را به زمان جواني دنيا باز ميگرداند و زنده گي مردم ابتدايي را به ما نشان ميدهد. در آغاز با اشاراتي كه متضمن بنيانها و آغاز خلقت اند روبرو هستيم چنان كه در هفت پيكر نظامي به شناخت بنيانها اشاره شده است:
«كوه و دريا و دشت و بيشه و رود
هر چه هستند زير چرخ كبود
اصل هر يك شناختم به درست
كاين وجود از چه يافت وان ز چه رست
از فلك نيز و آن چه هست درو
آگهم نارسيده دست بر او»
خويشكاري اسطوره نيز از يك سو دربردارنده حدسيات و فرضيههاي يك ذهن ساده و بدوي است، كه هنوز با اصل توحيد آشنايي ندارد و بايد به پرسشهاي ابتدايي و اوليهاي چون تصورِ خالق و خلقت جهان، نخستين انسان و زنده گي پس از مرگ پاسخ دهد. از سوي ديگر مويد يك نظام اجتماعي با شعائر و آداب و رسومِ خاصي است كه انسانها به آن ارج مينهند. در خصوص خويشكاري اول اسطوره بايد خاطر نشان ساخت كه نگرش اسطورهاي نخستين تلاش منسجم و شكل يافته آدمي براي شناخت و تسلط بر طبيعت بيروني و دروني است.
از اين رو، بشر براي رهايي از سرگرداني به اساطير و فلسفه پناه ميبرده است. چنان كه در زمينه اساطير، آثار همر، هزيود، اشيل، پيندار، سوفوكل، اري پيد و اويد و در پهناي انديشههاي فلسفي آثار سقراط، افلاطون و ارسطو نشان دهنده كوشش عظيم انسان براي نيل به حقيقت است.
"اگوست كنت"، فيلسوف فرانسوي قرن نوزدهم درباره ی سير تحول تكامل فكري بشر سه مرحله را خاطر نشان ميسازد كه عبارتند از:
1- مرحله ی رباني (تئولوژيكي): در اين مرحله تمام ديدهها را ناشي از ارادهاي شبيه به اراده خود ولي تواناتر از آن ميداند و مبناي آن را تخيل فرض ميكند. زيرا انسان به پديدههاي طبيعت با ديد رباني و لاهوتي مينگرد و اسير قواي طبيعت است و از آن جا كه قواي طبيعت برتر و مرموز است از نظر او اعتقاد به توتم، ستاره پرستي و چندگانه پرستي در اين مرحله است.
2- مرحله ی فلسفي (متافيزيكي): در اين مرحله انسان پديدهها را با تجريد قواي طبيعت توجيه ميكند و از آن جا كه مرحله فلسفي برمبناي تعقل قرار دارد، انسان كم كم از ديد عقلاني به پديدههاي طبيعت مينگرد و علت العلل پديدهها را كم و بيش ميشناسد، از نظر او عصر فلاسفه يونان باستان و اديان توحيدي درا ين مرحله شكل يافته است.
3- مرحله ی علمي و تحققي، در اين مرحله انسان پديدههاي طبيعت را با يكديگر مقابله و توجيه ميكند و كم كم حتي بر قواي طبيعت هم تسلط پيدا ميكند. به نظر او دين مسيحي كاتوليك تشكيلات و معتقداتي را به وجود آورد كه با ظهور پروتستان و انتقادات از ناحيه آن راه را براي مرحله ی تحققي فكر بشر كه آخرين مرحله ی تحول افكار انساني است بازنمود.
چنان كه ديديم مرحله رباني يا ديني در سير افكار بشري اولين منشأ پيوند مذهب با اسطوره به شمار ميرود و احساس قدسي موجود در اسطوره مويد اين امر است. دكتر جلالي نائيني خاطر نشان ميسازد، كه مذهب از روزگاران كهن شامل استنباط و ادارك آدمي از قواي الهي، آفريننده ی آفرينش و مسایل ماوراءالطبيعي بوده و از سوي ديگر دربرگيرنده احساسي است كه سعادت و رفاه آدمي را به نيروي الهي و قدرت و نيروي فوق بشري وابسته ميسازد و به همين دليل انسان ابتدايي قواي طبيعي يا سنگ و چوب را خدا ميپندارد و به دنبال خدا ميگردد. "ماكس مولر"، نيز معتقد است كه ترس از عوامل طبيعي، انگيزه ی نياز به اساطير و مذهب را موجب ميشود. به نظر الياده، زيستن با اسطوره، تجربهاي ديني است، زيرا وقايع شگرف و معني دار را در زمان حال دوباره محقق ميسازد و از دنياي عادي ميگسلاند. و دين حافظ رشته ی پيوند يا وسيله ارتباط با دنياي فوق انساني و جالب ترين تجلي طبيعت انسان است. "ماكس وبر" نيز بر آن است كه هر چه يك دين بر شناخت تكيه كند و به دين عقيدتي تبديل شود جنبههاي جادويي و عرفاني را از دست ميدهد.
برخي از دانشمندان مردم شناس (آنتروپولوژ) منشأ اسطوره را مخيله آدمي ميدانند و ميگويند چون افق فكري انسان بدوي بسيار محدود بوده است، اسطورههاي غير مجرد و مادي خلق كرده است. به عقيده ی آنان اسطوره عبارت است از داستانها و اتفاقاتي كه پايه و اساس تاريخي ندارند يا حاوي افسانههايي است كه از حوادث واقعي سرچشمه ميگيرند، ولي به منظور مذهبي جلوه دادنِ آنها صورتِ ظاهرشان عوض ميشوند. مولف اساطير يونان و روم با نقل ابياتي از مثنوي در باب اسطوره به ديدگاه ناباورانه ی مولوي نسبت به اسطوره اشاره ميكند.
اسطوره با آيين، افسانه، رويا، تاريخ، رمز و تمثيل ارتباطي تنگاتنگ دارد. آيين عملكرد اسطوره و جنبه عملي و صورت نمايشي آن است و عبارت است از تكرار عملي مثالي كه نياكان يا خدايان در آغاز تاريخ انجام دادهاند و آدمي به يمن تجلي قداست ميكوشد تا پيش پا افتادهترين و بيمعنيترين اعمال را وجود شناختي كند.
پژوهشگران كتاب مقدس تحت نظريههاي "فريزر"، در كتاب شاخه زرين معتقد بودند كه همه اسطورهها از آيينها سرچشمه گرفتهاند، اما نميتوان گفت كه از ميان اسطورهها و آيين، كدام يك قديمتر بودهاند.
آيينها، شامل اعياد، جشنها، مراسم سوگواري، آدابِ ازدواج و مواردي هستند. همچنين افسانه به نقل روايت تاريخ مقدس و فوق طبيعي ميپردازد و درباره حادثهاي كه در زمان نخستين اتفاق افتاده است سخن ميگويد. از اين رو افسانه در برخي ازموارد زبانِ روايت اسطوره قلمداد ميشود و ماندگاري اسطوره تا حدودي مرهون افسانه است. ایلياده، افسانه را از لحاظ درك رفتار مذهبي با ارزشتر از آيينها ميداند و خاطر نشان ميسازد كه افسانهها كليترين و موثرترين ابزارهاي بيداري و خودآگاهي جهان ماوراء هستند.
وجه تمايز افسانه و اسطوره به نظر برخي از محققان در آن است كه افسانهها براي مشغوليت و مسرت خاطر سروده شدهاند اما اسطوره جزء نظام اجباري تصورات، تصويرات و معجزات مذهبي است و به عكس ، افسانه درعالم جاويدان و سرمدي تصوير شده است. از اين رو افسانه را كمتر از اسطوره باور دارند. همچنين افسانه هيچ گاه مرجع ايمان ملتي نبوده و بعضي از داستانهاي اساطيري در طي زمان جنبه ی اصلي و مذهبي خود را از دست دادهاند و در نتيجه اين اساطير تبديل به افسانهاي ساده شدهاند. از سوي ديگر، اسطورهها به موجودات الهي، نيمه الهي يا مافوق طبيعي ميپردازند، اما افسانهها با موجودات تاريخي، نيمه تاريخي يا حيوانات عجيب سر و كار دارند. ولي عاملين هر دو تعلقي به جهان معمول ندارند.
همچنين اسطوره با رويا هم قابل مقايسه است. زيرا اساطير همچون رويا تجلي خواستهاي ناخودآگاهند و اساطير از همان قوانيني كه حاكم بر روياست تبعيت ميكنند. با اين تفاوت كه رويا اسطوره ی فرد آدمي است، و اسطوره روياي يك قوم و ملت است. تاريخ نيز به عنوان بنياد اسطوره ی مورد نظر قرار ميگيرد. "رولان بارت" بر آن است كه تاريخ در وجود اسطوره تبخير ميشود و اسطوره به منزله ی گفتاري است كه برگزيده ی تاريخ است. همچنين الياده در راستاي همين بينش، تاريخ را تجربه و تفسير همواره ی نو قداست ميداند.
تجربه ی عالم قداست و ادراك الوهيت امري غريب و نا آشنا است و بيان آن هم نظامي غير از نظام نشانههاي زبان و عناصر كلام را ميطلبد. از اين رو زبانِ اسطوره، از اعماق وجود سر بر ميكشد و به وضع علامات و نمادهايي ميپردازد كه ترجمانِ كليتِ انسان، آفرينش و تاريخِ زنده گي بشر است. زيرا رمز دريچههاي خودآگاهي را به طرزي قدسي بر عالم و تجربهاي غريب ميگشايد. رمز دنباله تجلي قداست (اسطوره) و در حكم تبلور آن است. همچنين رمز را كار ويژه ی عميقِ روح و امري مينوي دانستهاند. در حالي كه تمثيل را امري سطحي، بديهي و دنيوي فرض كردهند.
بسياري از اساطير تحت شرايط اجتماعي و اقليمي و خلاقيت ذهني سخن سرايان هر قومي دچار تفسيرهاي متنوع ميشوند. در واقع خصلت قومي اديان و اساطير و وابسته گي آن به عوامل طبيعي، جغرافيايي و تاريخي، تنوع روايات اساطيري را موجب میشود، چنان كه اساطير ژاپن به دليل فراوان بودنِ نمودهاي طبيعي اعم از درختان، حيوانات، ايزدان، ايزد بانوان و عناصر فولكوريك حكايت زيادي نقل ميكنند.
از سوي ديگر، اسطورهها با كيفيت معيشتي انسان نيز در رابطهاند، مثلاً در گرايشات توتم پرستي با تقدس آسمان (افلاك)، خورشيد، ماه و برخي از حيوانات چون اسب، گاو، پرنده گان؛ گياهان خاص و عناصر اربعه (آتش، آب، باد و خاك) روبرو هستيم چنان كه سيمرغ پرورنده زال و گاو پرورنده فريدون معرفي ميشود.
همچنين اطلاق نامهايي چون گرشاسب، گشتاسب، جاماسب و … در شاهنامه نمايان گر تقدس اسب به عنوان توتم است. يا در اساطير تورات اولين قرباني حاصل از كشاورزي و دامداري توسط هايبل و قابيل به "ادوناي" خداوند تقديم ميشود.
همچنين مولف كتاب فرهنگ اساطير آشور و بابل در اين باره ميگويد: «اساطير پيدايش و انقراض نهايي جهان با توجه به آب و هواي يك منطقه متفاوتند. در منطقه سرد شمال گمان ميرفت كه در پي ليسيدن سنگهاي منجمد توسط گاو ايزدي به نام "اودوملا" نخستين انسانها به وجود آمدهاند و نيز بنا به باور اقوام شمال، جهان ديگر دشتي بيبر، مه آلود و بيشكل است كه ارواح گرسنه و لرزان در پهناي آن سرگردان بودند. در آب و هواي ملايمتر يونان نيز اسطوره پديد آمدن انسان اين است كه يكي از تيتانها به نام پرومته در گلزاري كنار رودخانه گل و لاي را ورز داد و تنديسههاي انساني ساخت، سپس "آتنا" كه زماني ايزد بانوي ليبيايي ماه به شمار ميرود، به تنديسها حيات بخشيد و ارواح يوناني به غاري زيرزميني رهسپار شدند كه خورشيد به آن جا نميتابيد و گل نميروييد. اين جهانهاي زيرزميني براي رعيتها و مردمان عادي مقدر شده بود و بهره ی اشراف عالي مقام تالارهاي سرسبز آسماني و كشتزاران اليزي يونان بود.»
در اساطير ژاپن نيز ميبينيم كه به دليل فقر در زمينه معيشتي و مشکلات كشاورزي ژاپني، يكي از خدايان خوشبختي كلوخ كوبي در دست دارد و موش برنجي او را به نشان بخشنده گي خدا ميخورد. و در اساطير چين به دليل زردي نژادِ چينيان، به خلقت انسان از گل زرد اشاره شده است.
همچنين الياده ميگويد: "بسياري از كيشها و آيينهايي كه گرداگرد چشمه سارها و رودها و نهرها متمركز شدهاند با چندگانه گي گرايش های مذهبي آب تطبيق ميكنند و رواج اين كيشها را مرهون ارزش قدسي آب به عنوان عنصر جهان آفريني ميداند. گفتني است اين برداشت الياده در خصوص تقدس آب يادآور روايت آفرينش آغازين خلقت از آب در بيشتر اساطير است. در آيين مهري نيز كشتن گاو به فرمان خورشيد رمز برتري منزلت خورشيد بر ماه يعني ظهور عصر كشاورزي تلقي شده است. با اين وجود مطالعه ی اساطير يك قوم ما را ياري ميدهد تا تاريخ رشد تمدن و فرهنگ آن قوم را باز بشناسيم. زيرا اساطير هر قوم بيان گر پديدهها و حقايق تلخ و شيرين زنده گي آن ملت است كه با گذشت زمان در هالهاي از افسانهها و داستانها و تخيلات پنهان شده و با همين هاله رنگين به دست ما رسيده است. به نظر استاد "مهرداد بهار"، در طي زمان بر اثر تحولات اجتماعي و تاريخي گوناگون ديدگاههاي جديدي پديد ميآيد كه در هر برش تاريخي، بر اساطير و برداشتهاي اساطيري آن قوم در آن برش اثر ميگذارد و بدان رنگ و خويشكاري تازهاي ميبخشد. فيليسن شاله نيز به اصل بينالمللي بودن اديان و تباديل افكار و ايجاد قهرمانان بينالمللي معتقد است. چنان كه خدايان صلح و باروري در سنت آريايي (اسپندارمذ)، يونان (دمتر) و روم (سرس) يكسانند. در اتباط با منشاء مشترك اساطير، محقق آلماني، "تئودور بنفي" اذعان ميدارد كه اسطورههاي شرقي و غربي هم گام با هم به انديشههاي بشري راه يافتهاند كه ستايش اساطير در نسلهاي بشري و سرزمينهاي گوناگون از يك منشاء مشترك برخوردارند و بر روي هم تأثير و تأثرات بسيار گذاشتهاند، چنان كه تأثير اساطير آريايي (هند و ايراني) بر اسطورههاي هند و اروپايي بسيار است. با وجود اين هر يك از اساطير ملل بيان گر بينش خاص قوم خود هستند. چنان كه اساطير متعلق به پهنه ی فرهنگي آسياي غربي مبتني بر خدا – پدري نخستين اند كه دو گروه خداي خير و شر (ديو – اهريمن) از آنها نشأت مييابد. اوپانيشادها (سرودهاي مقدس هندوان)، اوستا،تورات، انجليل و ايلياد و اديسه و هومر نيز آكنده از روايات اساطيري هستند.
به گفته ی ماكس مولر، زبان شناس قرن نوزدهم، اصل و ريشه اسطورهها را بايد در زبان مردم جستجو كرد. در اين صورت معلوم ميشود كه اغلب اسطورهها توصيف شاعرانه ی آفرينش و مواردي از اين قبيل هستند. سقراط نيز شاعران را در زمره كساني ميداند كه الهام آسماني يافتهاند. از سوي ديگر هنر بازگو كردن، اسطوره در نهايت موجبِ شعله ور شدن تخيل مخاطبان اسطوره است. گفتني است بدون بررسي دقيق اساطير، آيينها و افسانههاي اقوام كهن نميتوان به مطالعه دقيق متنهاي كهن هر قوم پرداخت . چنان كه ادبيات قرون گذشته از اساطير مشتق شده و تمدن آنان وارث سنتهاي ميتولژي است.
نقل از آزما