Share This Article
مقدمهی بر چالش نظری فلسفهی قارهای و تحلیلی
کاوان محمدپور
فلسفه از آغاز تا به حال فراز و فرودهای بسیاری را گذرانده،در دورهای طرد میشود و فیلسوف را به محاکمه میکشانند و در زمانهای با آن شهریاری میکنند. این فراز و فرودها را فیلسوفان بیشتر از هر کسی تجربه کردهاند، کما که خود آنان بانی این گذار و روزگار بودن. در نگاهی اجمالی میتوان دید هدف فلسفه درک حقیقت یا به دنبال حقیقت رفتن است که گاها" به شکل معنا و گاها" به شکل زبان و یا اشکالی دیگر در کلام متفکرین نمایان میشود. جدایی از مناقشات فکری بین فلاسفه،درگیری های نیز با دیگر سویههای معرفت به وجود آمده، و از عرفان گرفته تا علوم تجربی اندیشمندان فلسفی را به خود جلب کرده و ساحتی نو برآنان گشود.هرگاه تفلسف به ماهیت پرسشهای ما میچسپد شاید ناخودآگاه حجمهی انبوهی از رویکردها و اندیشههای ضد و نقیض ذهن ما را درگیر کند و گاهی چنان به لابه میافتیم که با یک چوپ همهی فلاسفه وسنت آنان را میرانیم. شاید این نوع دیدگاه برای اجتماع ما که گرایش جنون آسایی به فلسفهی قارهای دارد بیشتر قابل استناد است. درعرصهی وسیع فلسفهی اروپای دو سنت فصل گونهی ازاندیشیدن ظهور کرد که یکی از دیگری به موجب شیرین و لذت بخش بودن بیشتر مقبول بود،چرا که از بنیان براندازی و خداگونه شدن دم میزد،از نسبیت و فردگرایی رادیکالی سخن به میان میآورد که گاها" برای فیلسوف شدن واندیشیدن کتاب یا حتی تفکر نیز لازم نیست. این نوع گرایش بیشتر واخصا" در فلسفهی قاره ای یافت میشود یعنی تفکر فلسفهی اروپا به جز جزیرهی بریتانیا. فلسفهی قارهای دارای انبوه سرسام آوری از اندیشههای متناقض و پریشانی است که اجماع کامل و گردآوری رویکردهای آن گذران هفت خان رستم است. در مقابل چنین سنتی، فلسفهی تحلیلی قرار میگیرد که فلاسفهی از این دست(قارهای) را با نقدها و منطقی سازگار با جهان به چالش میکشد.
فلاسفهای تحلیلی، فلسفهی قارهای را بهرمند از کشش و جذابیتی جنون آور میدانند،که مخاطب را درچنبرهای از تفکرات گوناگون اسیر میکند به خودش میپچد،میجود،میشکند و در آخر خُرد میکند ولی نمیسازد،آفرینشگر یا حل مسله نمیکند یا اگر بکند چند صباحی دوام ندارد و دربرابر اثبات یک نظریه دهها و صدها نقض آن قد علم میکند.احتمال دارد فیلسوفی برای سالهای متمادی بر کاخهای فلسفه پادشاهی کند ولی در یک آن همان پادشاه از تخت به زیر آید و نوشته هایش را جز بازیهای کودکانه نخوانند. تحلیلیها معتقداند در این سنت به سختی میتوان دو فیلسوف را هم رای هم یافت ،چرا که به تعداد اندیشمندان و مباحث آنان رای و نظر موجود است. حجم گسترده ای از نوشته بر مفاهیم فلسفی یافت میشود،بر کاخ نشینانش مثنوییهای صد من نگاشته شده، کتابخانههای شهر را پر کرده اند و موضوع تاریخ فلسفه شدن،ولی بار زیستن را سبک نکردن و در یک کلام به سنگینی آن افزودهاند. مناقشات ودرگیریهای فکری گوناگونی بین دو ساحت فکری قارهای و تحلیلی یافت میشود. فلاسفهی تحلیلی،فلسفهی قاره ای را جز پریشان گویی و از هر دری سخنی نمیدانند که تا به حال نتوانسته گرهای از گرههای زیستن بگشاید. آنان فلسفهی قارهای را متهم به شرح متون فلسفی فیلسوفان میدانند نه طرح و حل مسلهی فلسفی. طرح مباحثی همچون متافیزیک و دوری جستن از شکل منطقی زبان باعث پدیداری سوالاتی شد که فلسفهی قارهای صدها سال به دان مشغول بودن. گسترهی سیری ناپذیر متافیزیک و اندیشهی براندازی نظامهای پیشین خود زنجیری بر رهایی از گودال پرگویی و مغلقی اندیشهی قارهای است. فلسفهی تحلیلی کار خود را با زبان و منطق آغاز میکند،سوالات بشری را قبل پرسش به سنجهی زبان و منطق میسپارد،سوالات را گزینش میکند و مهم ترین واصلی ترین سوال را به تفلسف میگذارد.در این دیدگاه بسیاری از مباحث فلسفی که در طول تاریخ ذهن اندیشمندان بدان مشغول بوده است جز پرسش های عبث و بی هوده شمرده نمیشوند،و به عبارتی ساختار و ایجاب چنین پرسشی اشتباه ست. آن زمان که فلاسفهی اروپا به پرسش از خدا و چگونگی پیداش جهان و عدم دست یافتن معرف حقیقی و خود حقیقت مشغول بودن،در بریتانیا فلاسفه از آزادی و حقوق انسانی و حدود آنان پرسش داشتن.
ريشه اختلاف دو سنت فلسفه قارهای و تحلیلی را ميتوان از جهات مختلف طرح و بررسي كرد. در يك ديدگاه مبناي تفاوت را ميتوان در تاريخ جستجو كرد؛ در آنجا كه از آثار كانت دو شيوه قرائت متفاوت ارائه شد. در فلسفهي قارهاي به نقد سوم کانت یعنی کتاب «نقد قوهی حكم» که در سال 1790منتشر شد، بیشتر توجه میشود که در آن كانت به توضيح پيوند قوهی فهم و قوهی عقل از طريق قوهی حكم ميپردازد. اما در فلسفه تحليلي مباحث حول محور مسائل معرفت شناسی و کتاب «نقد عقل محض» (1781) مطرح ميگردد. در اين بخش كانت مقولات دوازده گانه اي را براي ذهن انسان متصور ميشود كه به وسيلهي آن ادراكات حسي را تحت مفاهيمي نظم مي بخشد مانند زمان، مكان، عليّت. به بيان ساده تر«چيزها هستند كه خود را با مفاهيم تطبيق ميدهند نه مفاهيم با چيزها». تاریخ نگاران جغرافیایی تولد فلسفهی تحلیلی را از بریتانیا میدانند، که در مرور زمان مرزهای آن به استرالیا و آمریکای شمالی کشید میشود.
در فلسفهی تحلیلی که بر رویکرد علم تجربی استوار است میتوان روش شناسی یکدست، که تقریبا" بین همهی فلاسفهی آن مشروعیت دارد متصور شد،ولی فلسفهی قارهای از چنین همسوی و یکدستی بدور است. به طوری که در ابتدا اشاره شد، رویکردها و آراء فراوانی در سنت قارهای یافت میشود که نمیتوان یکدستی برای آن قائل شد و هرگاه که بخوایم از روش شناسی آن سخنی به میان بیاوریم باید سریعا" بگویم کدام فیلسوف مرادمان است!. در نظری اجمالی میتوان دید که فلسفهی تحلیلی بر شانههای دانشمندان علم تجربی استوار است و فلسفهی قارهای بر قلم ادیبان و هنرمندان. هرچه به فلسفهی تحلیلی نزدیک تر شویم درجهی استدلالات افزون تر میشود و منطق زبان صریح تر،این فلسفه علم باوری افزون تری دارد و تجربهی علمی منطقی را راهی برای کسب معرف از جهان پیرامون میداند. اما فلسفهی قارهای بیشتر جنبهی از حکم را دارد تا استدلال و با دیدی منفی به علم مینگرد،چرا که آن را برآیندی از تجربهی زمان ، مکان و تاریخ میداند ،و پیش فهم های بشری را در علم و تجربه دخیل می داند.به عبارتی نزد فلاسفهی قارهای معرفت حقیقی از علم تجربهی بر نمیآید چرا که دست آورد آن منوط به شرایط زمانی و مکانی دانشمندان و تجربهی زیستهی آنان است. دانشمندان خود در پیش فهمها و پیش داوری های خود اسیراند و نمیتوانند جهانی بدون دخالت پیشا ادرک را به تجربه برسانند. ناسازگاری فلسفه قارهای فقط با علم نیست بلکه به تکنولوژی نیز با دیدی تردید مینگرد و آن را زنجیری بر رفتار بشری مینامد. در ساحت فلاسفهی تحلیلی کار را با منطق و زبان شروع میکنند و بیشتر به استدالات منطقی توجه دارند تا پرگویی و اعلان حکم. فلسفهی تحلیلی اندیشه را بر«مسائل فلسفی» متمرکز میکند و بر آنان استدلال می آورد، درحالی که بیشتر متون فلسفهی قارهای شرحی بر اندیشههای فلاسفهی پیشین است و مسله فلسفی را از دید آنان باز گو میکند.
ویژگیهای برجستهی فلسفهی تحلیلی را میتوان دقت و روشني بيان، تحليل موشکافانه گزارههاي علمي، فلسفي وزبان ، نقادی مداوم و به آزمون گذاشتن منطقی مسائل فلسفی، التفات به تفکر منطقی به جای حکم شهودی، تبین و روشن سازی مسله به جای ابهام و پیچیدگی آن،سعی در توصيف دقيق و صحيح، اقرار به حدود شناختی بشر و تأکيد و توجه بر مسائل زباني برای حل و تبین مسائل فلسفي ،و در برابر آن میتوان برای فلسفهی قارهای ويژگيهای از قبیل ابهام، تفکر متافیزیکی، ايدهگرایی افراطی،استخراج نتايج سياسي و اجتماعي رادیکال از انديشههاي مغلق فلسفی،بی توجهی به قواعد زبان، نقد عقلانیت، اتکا به شهود به جاي استدلال منطقي،علم گریزی،نقد تکنولوژی و نقد افراطی دست آوردهای مدرن. راهی که فلاسفه قارهای در پیش گرفتهاند به دریای بیکران تفکرات هرمنوتیکی، ساختارگرایی، ساختارشکنی، پست مدرن، اگزیستانسیالیزم، پدیدارشناسی و دهها جریان دیگر منتهی شده و از این رو به طوری که اشاره رفت نمیتوان اجماع یکدستی بین آن قائل شده.
منابع:
مردیها،مرتضی. فلسفههای روانگردان. نشر نی، ۱۳۹۳
کریچلی، ساموئل. فلسفهی قارهای. ترجمه:خشایار دیهیمی. نشر ماهی
دباغ ،سروش. فلسفه تحلیلی چیست؟. ماهنامه تخصصی فلسفه نو شماره 2 آبانماه 1390