گفتوگو با هوشنگ گلمكاني درباره ايرج كريمي و آخرين اثرش «نيمرخها»
«نيمرخها» به وصيتنامه ميماند
وقتي از نقد فيلم در سينماي ايران حرف ميزنيم قطعا يكي از نخستين نامها هوشنگ گلمكاني است. او سالهاست كه در حوزه سينما مينويسد و سالهاست كه دبيري شوراي نويسندگان مجله فيلم را بر عهده دارد. گلمكاني در اين گفتوگوي كوتاه درباره ايرج كريمي، نقش او در سينماي ايران و البته آخرين ساخته او «نيمرخها» حرف زده است. ايرج كريمي تابستان امسال بعد از مدتها درگيري با بيماري در حالي از دنيا رفت كه مراحل فني آخرين اثرش «نيمرخها» را به پايان برده بود. «نيمرخها» در جشنواره سي و چهارم در بخش مسابقه پذيرفته نشد و اين عدم انتخاب واكنشهايي را در پي داشت. بسياري معتقدند در آخرين ساخته ايرج كريمي كه يك حديث نفس به شمار ميرود، نوعي پختگي مشهود است.
بسياري معتقدند ايرج كريمي منتقد و فيلمساز با هم متفاوت هستند. شما هم چنين عقيدهاي داريد؟
قايل شدن تفاوت بين ايرج كريمي نويسنده و ايرج كريمي فيلمساز، شوخي است. هر دو ايرج كريمي هستند. اما به هر حال ايرج سالهاي بيشتري را صرف نوشتن كرد و حجم نوشتههايش بسيار بيشتر از فيلمهايش است؛ به همين دليل بيشتر به عنوان نويسنده شناخته شده تا فيلمساز. اما پرونده و كارنامه فيلمسازي او هم خيلي كوچك نيست. شش فيلم بلند، چند فيلم كوتاه، مينيسريال و تعدادي تلهفيلم ساخته، فيلمنامه نوشته و خيلي از سينماگراني كه در تمام عمرشان فقط كار سينمايي كردهاند چنين كارنامهاي ندارند. ايرج در هر دو بخش فيلمسازي و نويسندگي جدي بوده است.
پس به نظر شما اين دو بخش كار حرفهاي ايرج كريمي به هم نزديك هستند…
بله! به نظرم خيلي هم به هم نزديك هستند. شخصيتي مثل احمد شاملو شاعر درجه يكي بود ولي كارنامه سينمايياش هيچ شباهتي به هويت شاعري او ندارد و به قول خودش «كارنامه بردگي» بود. او به جز مستندهاي معمولي مردمنگاري، چندين فيلمنامه براي فيلمهاي ايراني نوشته اما نميشد تشخيص داد اينها را همان شاملوي شاعر بزرگ نوشته، در حالي كه كارنامه ايرج كريمي در حوزه نويسندگي به كارنامه فيلمسازياش نزديك است
فكر ميكنيد ميتوان براي ايرج كريمي در سينماي ايران نقشي قايل شد؟
كارنامه سينمايي ايرج كارنامه تاثيرگذاري نبود. در واقع وقتي از نقش حرف ميزنيم منظور تاثيرگذاري است. به دليل نوع فيلمهايي كه او ساخته همهشان نمايشهاي محدودي داشتند و اين نمايشهاي محدود امكان تاثيرگذاري را از هر اثري ميگيرد. اما ايرج كريمي نويسنده، در تماشاگران نخبه سينما بسيار تاثيرگذار بوده و به هر حال يكي از منتقدان درجه يك سينمايي ما در سه دهه اخير بوده است. خيليها از او آموختهاند و از اين طريق روي وجهي از سينما تاثير گذاشته است.
فكر ميكنيد درگذشت ايرج كريمي تا چه حد بر مواجهه مخاطبان با آخرين اثر او يعني «نيمرخها» تاثير خواهد گذاشت؟
به نظر من واقعا آدم نميتواند به طور كامل خودش را در اين موقعيت قرار بدهد كه اگر ايرج نمرده بود چه نگاهي به فيلم ميداشت. اين امكانپذير نيست. ما نميتوانيم خودمان را مثلا به جاي تماشاگري آرژانتيني بگذاريم كه اين فيلم را ميبيند و نه ايرج را ميشناسد و نه ميداند كه مُرده است. اين يك موقعيت فرضي است. ما نميتوانيم چنين موقعيتي داشته باشيم. اما اگر احساسات را كنار ميگذاريم «نيمرخها» فيلم بسيار متفاوتي در كارنامه ايرج است. ايرج كريمي بيش از هر كسي ديگر به وضعيت جسماني و سلامت و بيماري خودش آگاه بود. در تمام سالهاي بيماري هيچوقت نديدم ناله كند و هميشه با خنده و شوخي از وضعيت بيمارياش حرف ميزد؛ از روند مراحل درمانش گزارش ميداد و قضيه را احساساتي نميكرد. ولي ما كه نميدانيم در خلوت او چه ميگذشته است. به هر حال طبيعي و مشخص است كه «نيمرخها» يك جور حديث نفس است و به نظرم پيداست كه او ميدانسته اين آخرين فيلمش است.
نوعي پختگي در فيلم «نيمرخها» مشهود است. به ويژه در وجه شاعرانه فيلم…
قطعا. اين شاعرانهترين فيلم ايرج كريمي است. ايرج شاعر هم بود. در فيلم «چند تار مو» برخي از شعرهايش از زبان يكي از شخصيتهاي فيلم خوانده ميشود، اما اين شاعرانگي در مضمون و ساختار فيلمهاي قبلياش خيلي آشكار خودش را نشان نميداد. اما اينبار مضمون و ساختار هم شاعرانه است. خيلي طبيعي است: يك هنرمند شاعر كه ميداند مرگش نزديك است اين فيلم را ساخته است. «نيمرخها» مثل يك وصيتنامه ميماند اما چه خوب است كه ايرج در لحن و ساختار فيلمش خيلي احساساتي و سوزناك نشده است. چون خيليها در اين شرايط جسمي و بيماري كه مرگ را به خودشان نزديك ميبينند، ممكن است بخواهند از زمين و زمان انتقام بگيرند، همه را نقد كنند. ولي ايرج در اين فيلم اين كار را نكرده است. نوعي خلوص روحاني در «نيمرخها» مشهود است.
فكر ميكنيد بشود ميزان استقبال از «نيمرخها» را پيشبيني كرد؟
نه! لااقل من پيشگو نيستم! چون آنقدر جمعيت و تماشاگران سينما – بهخصوص در سالهاي اخير- برايم غيرقابل پيشبيني شدهاند كه هيچ چيز را نميتوانم حدس بزنم. هر واكنشي به فيلم ايرج ممكن است. اما از يك چيز مطمئنم؛ اينكه بيشتر عكسالعملها تحت تاثير مرگ ايرج خواهد بود كه نميدانم اين خوب است يا نه. با اين حال وقتي تلاش ميكنم احساسات را بهزحمت از خودم دور كنم باز هم به اين نتيجه ميرسم كه «نيمرخها» بهترين فيلم ايرج است، هرچند «از كنار هم ميگذريم» و «چند تار مو» را هم دوست دارم.
خيليها نسبت به عدم انتخاب «نيمرخها» در بخش مسابقه نقد داشتند و دارند. نظر شما چيست؟
سابقه جشنواره فجر نشان داده كه بخش اصلي مسابقهاش روي سينماي بدنه متمركز است؛ سينمايي كه براي تماشاگر انبوه فيلم ميسازد. «نيمرخها» فيلم تماشاگر انبوه نيست. فيلم سينماي بدنه نيست و چقدر خوب است كه گروه هنر و تجربه به وجود آمده براي اين گونه فيلمها. اين هم بخشي از سينماي ايران است و كمكم دارد فراگيرتر و مهمتر هم ميشود. شايد بيست سال پيش چنين امكان و چيزي ضرورتي وجود نداشت. اما از دهه اخير اتفاقي كه با رواج تكنولوژي ديجيتال شروع شده ضرورت توجه به اهميت اين بخش از سينما بيشتر احساس ميشود. جاي فيلم ايرج كريمي در سينماي بدنه و بخش مسابقه آن نوع فيلمها نيست؛ نبايد رقابتي هم با آنها داشته باشد.
شما سالها با ايرج كريمي دوستي داشتيد و البته از منتقدان برجسته سينماي ايران هم هستيد. امروز وقتي اسم ايرج كريمي را ميشنويد چه چيزي به ذهنتان متبادر ميشود؟
در اين لحظه: حسرت! حالا كه ايرج مرده، تنها چيزي كه ميتوانم بگويم اين است كه وقتي اسم ايرج كريمي ميآيد حسرت ميخورم. تحليل كارنامه او بحث مفصل و ديگري است كه قبلا هم دربارهاش نوشتهام اما در اين لحظه، حس حسرت با من است.
اعتماد