اشتراک گذاری
درباره «لانتوري» رضا درميشيان
فرم بديع، محتواي باارزش: فيلم جذاب
ونداد الونديپور / اعتماد
«لانتوري»، ساخته رضا درميشيان، بيترديد يكي از بهترين فيلمها (يا شايد بهترين فيلم) جشنواره امسال است. براي تاكيد بر جذابيت و كيفيت بالاي اين فيلم همين بس كه با وجودي كه فيلم در ساعت يك بامداد در دو سالن اصلي و فرعي برج ميلاد به نمايش درآمد، در سالنها جاي سوزن انداختن نبود و حتي پلهها هم پر از تماشاگراني بود كه فيلم، خواب را از سرشان پرانده بود!
نقد و تحليل اين فيلم مجال وسيعتري ميطلبد و اي كاش (بر خلاف من عصباني نيستم، ديگر فيلم اين فيلمساز)، اين فيلم اكران شود تا آن مجال ايجاد شود، اما بهطور خلاصه ميتوان گفت مهمترين و باارزشترين ويژگي لانتوري، فرم و ساختار بديع و خلاقانه آن است؛ فرمي مستندگونه كه در عين اينكه حالتي كنجكاوي برانگيزانه و تحليلوار به فيلم ميدهد، مظروفي مناسب براي محتواي آن فراهم ميكند؛ محتوايي اجتماعي و غمانگيز درباره جوانان بزهكار كه به قول شاملو جزو «بچههاي اعماق» هستند و گرفتار خودآزاري و دگرآزاري ميشوند و در نهايت ميسوزانند و ميسوزند، و نيز موضوع اسيدپاشي و قصاص و… در واقع، گويي يك مستندساز به سراغ يك داستان واقعي (درباره محتواي فوق) رفته و با كنار هم گذاشتن گفتههاي شخصيتهاي درگير در ماجرا و چند تحليلگر و فرد عادي كه از اقشار مختلف مردم هستند و بازسازي قسمتهاي مهم داستان، سعي كرده موضوع را بيان و تجزيه و تحليل كند و به نظرم با اين شگرد، تا حد زيادي در اين كار موفق بوده است. واضح است كه در اين ميان، نقش تدوين و چيدمان اجزاي گاه ناهمگون اين پازل، بسيار اساسي است؛ و لانتوري، تدويني دقيق و متناسب دارد؛ تدويني منقطع و با ريتم سريع (كه البته در جايي كه لازم است، به درستي از سرعتش كاسته ميشود) كه تاثير زيادي در ايجاد كشش در روايت و جذاب كردن قصه داشته است.
بله؛ «لانتوري» فيلم بسيار جذابي است، و «جذابيت» در سينما چيزي است كه بايد بر آن تاكيد كرد و به برخي فيلمسازان گوشزدش كرد: اينكه يك فيلم قبل از هر چيز بايد بتواند تماشاگر را روي صندلي بنشاند، و آنوقت قصهاش را بگويد و حرفهايش را بزند. چيزي كه برخي فيلمسازان كه به دنبال سينماي روشنفكرانه و هنرياند، فراموشش كردهاند يا به آن اهميت نميدهند و نتيجهاش ساختن فيلمهايي ميشود كه به قرص خواب ميمانند.
از نظر محتوا، لانتوري جزو آن دسته از فيلمهايي است كه به فيلمهاي متعهد معروفند؛ فيلمهايي واقعگرايانه كه دغدغهشان طرح موضوع و تاكيد بر مشكلات و ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي و فرهنگي و گاه اقتصادي- سياسي (نظير رانتخواري) است و سعي دارد در بهتر شدن جامعه و زندگي مردم و ايجاد آگاهي، نقش داشته باشد. در جايي از فيلم ميشنويم كه ذكر مشكلات و آسيبهاي اجتماعي، نه تنها سياه نمايي نيست، بلكه امري است ضروري كه در شناسايي و ارايه راهكار براي كاهش اين مشكلات نقشي اساسي دارد؛ به بيان ديگر، نبايد بر سبيل رايج، بر اين مشكلات چشم بست…
اميدوارم رضا درميشيان در ادامه فعاليتهايش، به ساختن فيلمهايي كه حتي در ٣ بامداد هم خواب را در چشم تر٭ تماشاگر ميشكنند، ادامه دهد.
٭ اشاره به شعري از نيما
****
نقد فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان
بی تکنیک و فحش محور!
درمیشیان با لانتوری نشان داد که مسیر انتخاب ش سخت مصمم است.یک مسیر رکیک برای -ظاهراً- نقد اجتماعی. تو گویی بخواهی کسی را از یک رذیله اخلاقی نهی کنی و خودت غرق در رذایل شوی. نقد اجتماعیِ بدون فرم و بی تکنیک و فحش محور!
علی مرادخانی / تسنیم
لانتوری مشخصا پرحاشیه ترین فیلم جشنواره تا امسال است. نه به خاطر خودش، یا داستان عجیب و غریبش، به خاطر سابقه کارگردان و تمامدعواهای رنگارنگ پیرامون اثرش. و هنگام تماشای فیلم خیلیها با موضع وارد سالن شدند برای تماشای فیلم. آدمهایی که با جسم خسته آمدند و با روح خسته برگشتند!
لانتوری یک واکنش بود. واکنش رو به جلوی یک کارگردان به حواشی پیش آمده بر سر فیلم قبلی ش. واکنشی که استوار بود به دغدغههای یک سویه یک عده و مشخصاً امیدوار بود به حمایت و تشویقهای ممتد همان عده. این را نه تنها در سوژه،که در تک تک جزئیات فیلم میشد دید. و این اولین ویژگی منفی لانتوری است؛ روایتی یک سویه از یک موضوع اجتماعی که آنقدر بد و یک سویه جلو میرود که چند سال دیگر قابل عرضه نیست، چون کارگردان عامدانه برایش تاریخ مصرف تعیین کرده، چون مملو از تکه پرانی و کنایههای مقطعی است. چون اصلا سینمایی نیست!
درباره چه باید صحبت کنیم؟ مستندی که به زور میتوان به عنوان یک فیلم سینمایی باورش کرد؟ روایتی که به غیرسینمایی ترین نحو ممکن ارائه میشود؟ پرسوناژی که به بدترین نحو ممکن انجا شده؟ یا شخصیتهایی که هیچکدام از یک تیپ فراتر نمی روند و تماماً مبهم هسند و گنگ؟ فیلمنامه ای که اصلا نیست یا کنایه پرانیهای مستمر و خسته کننده به صغیر و کبیر؟ یا صحنههایی که فقط برای اشمئزاز است و بسیار از حد تنفر برانگیزی فراتر رفته و شورش را درآورده. آنقدر که هواداران چند آتشه درمیشیان هم از این تواتر و استمرار صحنهها دلزده و خسته میشوند و چشمهایشان را از پرده میدزدند.
درمیشیان با لانتوری نشان داد که مسیر انتخاب ش سخت مصمم است.یک مسیر رکیک برای -ظاهراً- نقد اجتماعی. تو گویی بخواهی کسی را از یک رذیله اخلاقی نهی کنی و خودت غرق در رذایل شوی. البته اگر این مسیر با همراه فرم بود و میشد بدان نام سینما اطلاق کرد مشکل کمتر بود. آن موقع اگرچه مینشستی به تماشای فیلم و اگرچه ممکن بود از محتوای کج و معوج آن به ستوه آیی، اما دلت خوش بود که داری «فیلم» میبینی و یک «سینمایی» به دیدههای قبلی ت اضافه شده. ولی مسیری که از عصبانی نیستم به لانتوری میرسد مشخصاً رو به سوی قهقراست، قهقرای شعارهای تندِ بدون فرم و بی تکنیک.
درمیشیان انگار دوست دارد کف روی آب باقی بماند و سینما، به معنی چارچوب دار و قاعده مند آن را فدای چند دری وری سیاسی کند و به جای آن که با این پز تند روشنفکری به یک آدم شناسنامه دار در سالهای آتی سینمای ایران تبدیل بشود، در سطح سخیف تکه پرانی به دلواپسها و گوجه فرنگی و کت احمد نژادی و تطهیر مسیح علی نژاد و این حرفهای زرد باقی بماند و بعد تمام شود. غافل از آن که این سینمای چرک، مشمئز کننده و مطلقا کابوس وار کم کم حتی برای تندترین روشنفکرها هم خسته کننده میشود و آنها هم میفهمند که اینطوری نمی شود برای مردم دغدغه آفرینی کرد یا آنها را به عصبانی شدن از یک جریان سوق داد. حتی روشنفکرها هم خسته میشوند و این را میشد همین دیشب از سالن اصلی جشنواره موقع پخش فیلم به وضوح حس کرد. چشمهایی که ابتدای فیلم به پرده دوخته شده بود اما از همان اوایل فیلم آرام آرام رفت توی گوشی، نچهایی که از میانه فیلم گاه و بیگاه شنیده میشد و خمیازههایی که قطع نمی شد، آن هم در همان فضایی که برای فیلم قبلی همین کارگردان یک بند دست بود و تشویق و جیغ و هوا!
آنهایی که عصبانی را نیستم را میدیدند عمدتا با حس عصبانیت یا یاس ازاحمدی نژاد از سالن خارج میشدند و درمیشیان در انتقال این حس لااقل به همفکران محدود خود موفق بود؛ کلید آن موفقیت نسبی هم در سینمای فیلمش بود. این بار اما موقع پایان فیلم نه تشویقها به اندازه فیلم قبلی است و نه چهرهها متفق بر یک حس منتقل شده. حتی حسرت تشویق هم مشخصاً بر دل دوستداران این فیلم میماند و آنها که هر لحظه پتانسیل دست زدن داشتند فقط دو جا دست زدند که یکیش موقع دیالوگ شاهکار فیلم بود:«آقا ما دلواپسیم!»
و این یک مسیر ناامید کننده است برای یک کارگردان. کارگردانی که مهم ترین دلیل مهم شدنش جریانهای غیر سینمایی بوده اند و اکنون همان جریانها از فیلم او خسته شده اند. و این یعنی او با این وضع خیلی زودتر از آن چه که پیش بینی میشد فراموش میشود.
جریانی که درمیشیان به عنوان همراه همیشگی خود انتخابش کرده پیش از این نشان داده که استاد عبور از چهرههای خودش است. و اگر قرار بر نبود سینما و تکیه بر تکه پرانی صرف باشد ناگاه ممکن است درمیشیان چشم باز کند و ببیند که دیگر کسی نیست که برایش دست بزند. او یک تجدید نظر جدی نیاز دارد. تجدید نظر در فرم و محتوا. تجدید نظری که اگر نشود قهقهرا محتمل تر میشود و با این روند قهقرا محتمل تر است.
****
لانتوری (رضا درمیشیان)
رپخوانی در سینما!
پوریا ذوالفقاری / فیلم
لانتوری شبیه موسیقی رپ است. ممکن است یک جاهایی قافیه و آهنگ درستی هم نداشته نباشد، ولی از عریانی و صراحت و خشم و حتی آزار مخاطب بهره میبرد. مخاطب را در شرایطی قرار میدهد که نه توان بیخیال شدن مواجهه را در خود مییابد و نه میتواند احساس خود از پیگیری تجربهی اثر را لذت بنامد. فیلم با بیپردگی و خشم و دست گذاشتن روی رخدادهای ملتهب و آدمهای عاصی کارش را پیش میبرد و جذابیتی توأم با دافعه میآفریند. تماشایش یک جور لذت مازوخیستی در خود دارد. آنچه میبینی قابلانکار نیست و حتی جذاب است اما از خودت میپرسی چرا با این میزان خشم و عریانی؟ دقیقاً مثل بحث بیپایان دربارهی بددهنی در ترانههای رپ که عدهای آن را ناشی از عصبیت نهفته در ذات این مدل موسیقی میدانند.
درمیشیان پیشاپیش واکنشهای متفاوت به فیلمش را حدس زده و آنها در اثرش گنجانده است. ساختار فیلم هم بر خلاف نمونههایی که میکوشند با ادا درآوردن متفاوت جلوه کنند، معقول است. شخصیتی داریم که روزنامهنگار و عکاس است. تمهیدهای بصری و ساختاری فیلم هم از همینجا میآیند. همین دو وجه شغل دختر است که ساختار فیلم را موجه نشان میدهد. اگر کارگردان میتوانست بر وسوسهاش برای متلک انداختن به سوژههای نازل و جریانهای متفاوت سیاسی غلبه کند، با فیلمی طرف بودیم که راحتتر میتوانستیم جدی بگیریمش. همین متلکها و طعنهها باعث میشود نکات مثبتی مثل شخصیتپردازی فیلم نادیده بماند. مثلاً رفتار هیجانی پاشا در چاقو زدن به مردی که نمیخواهد کیفش را به زورگیرها بدهد، مقدمهی رفتار عصبی او پس از پاسخ منفی شنیدن از مریم است. تلاشهای باران برای سر درآوردن از زندگی مریم و بعد التماس او به مریم برای بخشش پاشا پرسش برمیانگیزد و در نهایت در سکانس رویارویی پاشا و باران در زندان و در اتاق ملاقات پاسخ میگیرد.
لانتوری با وجود ساختار بهظاهر پریشانش یکی از فیلمهای فکرشدهی این دورهی جشنواره است و تلاشش برای پرداختن به مضامین اجتماعی با رویکردی متفاوت ستودنی است. حتی اگر در رسیدن کامل به هدف ناکام مانده باشد، باز نتیجهی نهاییاش بهمراتب ستودنیتر از فیلمهایی است که با الگو گرفتن از آثار اجتماعی دهههای پیش همان موفقیتهای کوتاه و بازخوردهای مثبت زودگذر را تجربه و به آنها اکتفا میکنند. لانتوری فیلم اجتماعی متعلق به دههی نود است. بهروز بودن را بر خلاف فیلمهای مدعی دیگر نه در استفاده از موبایل و استعمال مخدرهای جدید که در پیشبینیناپذیر بودن آدمهای جامعهای میبیند که هر یک به بشکهی باروتی نیازمند یک جرقه بدل شدهاند.
به همهی آنهایی که دربارهی بیخاصیتترین فیلمها از برچسب «تعهد» و «بیان دردها» و «ارائهی تصویر واقعی از جامعه/ معضلها/ آدمها» و… مدد گرفتند، باید گفت این هم فیلمی متناسب با آن عناوین. اگر تحملش را دارید، به آن بپردازید.
****
نقد فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان
عشق زخمی
محمد شکیبی / فیلم
لانتوری هم مثل دو فیلم قبلی رضا درمیشیان است که آلیاژ درهمتیندهی عشق و التهاب هستند و ناگزیر پر از تحرک و کنشهای نفسگیری که نه در فضاهای بسته و رمانتیک که در کف کوچه و خیابان و اعماق اجتماع میگذرند و به تعبیری فیلم خیابانی هستند. در چنین انگارهای از فضاسازی سینمایی، صحنههای داخلی و خلوت آدمها نیز به دلیل اینکه در تداوم بلافاصله از یک تنش بیرونی حادث شدهاند، همان حالت ناپایدار و تهی از آرامش را در دل خود دارند. این دو سه فیلم درمیشیان وقتی که از عشق حکایت میکنند، منظورشان تغزل و گلوبلبل و خلوتهای سکرآور دلدادگان نیست و بیشتر به عبور از میدان مین یا کارزار نبردهای گلادیاتوری شبیه است که عاشق و معشوق هریک جداگانه و ناگزیر باید شانس خود را در عبور از این میدانهای پرخطر امتحان کند تا شاید به مقصود برسد. و از قبل پیداست که جان به در بردن از این میدان بدون زخمی و آزرده شدن ممکن نیست.
ضرباهنگ تند و مداوم عکسها و نماهایی که حرف و نظر کارشناسان و نمایندگان گروههای اجتماعی را در مورد لانتوری توضیح میدهند، از همان نخستین نماها تحرک و انرژی جنبشی فیلم را به جان بیننده میریزد. صحنههای آغازینی که در واقع عکسالعملهای پایان داستان فیلم هستند که هشیارانه و با نوعی لاپوشانی برای ایجاد حس تعلیق به اول فیلم منتقل شدهاند. چرا که معلوم نبود در پایان که مخاطبان فیلم ماجرا را تا انتها دنبال کردهاند حوصلهی گوش سپردن به این تحلیل و تفسیرهای مختلف و متفاوت را داشته باشند. شاید در حالت عادی این حس فاصلهگذاری و خروج موقتی از متن داستان و ماجرا در تلقی رایج ضدسینما تعبیر شود و تشریح علتومعلولی عملکرد شخصیتهای یک فیلم و آن هم در خلال کنشهای ادامهدار آنها با شیوههای متداول سینمایی حرفهای یک خودکشی هنری بهحساب بیاید اما در این فیلمِ بهخصوص که عمداً با رویکردی تبلیغی و آگاهیبخش و هشداردهنده ساخته شده و تا حدی ادامهی سینمایی همان کمپینگ مردمی «چهرهی من کو» است، رویکرد بهاصطلاح گلدرشت نیست چرا که کارگردان از همان ابتدا قرارش را را با بینندهاش گذاسته است.
ساختار لانتوری از چهار بخش و چهار شیوهی روایتی تشکیل شده. پس از بخش اولیه که لحنی مستندوار و گزارشی دارد، وارد فصل کنشهای بیرونی اعضای گروه لانتوری میشویم که خود مقدمهی نسبتاً مفصلی است برای رسیدن به مهمترین جرم گروه که اسیدپاشی پاشا بر چهرهی مریم است. جرمی که منجر به ازهمپاشی لانتوری و دستگیری آنها میشود. این قسمت نیز از دو منظرگاه یکی خطی و مستقیم و آمیخته با مستندوارههای اعترافات دوستان پاشا در زندان روایت میشود و بار دوم با فلاشبکی جزئینگرتر از همان واقعه.
در مورد لانتوری این یک نکتهی مهم است که با پیشفرض آموزشی و ترویجی بودن فیلم در موردش داوری کنیم و نه با عبارتهای تحکمآمیزی که میگویند سینما یعنی فلان و بهمان. لانتوری حتی از دید یک اثر تجربهگرا هم تجربهی ناموفقی نیست.
****